هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: شوالیه های سپید
پیام زده شده در: ۲۰:۱۷ دوشنبه ۳۰ آبان ۱۳۹۰
#2

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۸ دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
از لرد سیاه اطاعت میکنم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 388
آفلاین
در مقر تاریکی

- ارباب، میتونم داخل بشم؟

- بیا تو! اما اگه مزاحمتی برای ارباب ایجاد کنی...

مورفین با ناراحتی وارد شد و تعظیمی کرد و درحالی که به سختی سعی می کرد جلوی لرزشش را بگیرد گفت : « ارباب یه خواهشی ازتون دارم. ببینید شما گفتید تکنولوژی ممنوع قبول. اما این ها مواد دارویین. تکنولوژی نیستن که! میخواید همین الان براتون پرورشش بدم؟ خواهش میکنم ارباب. دارم تلف میشم!»

- نه! بار صد و یکمه که بهت میگم نه و از این به بعد اگه یه بار دیگه همچین حرفی جلوم بزنی خودم تلفت میکنم.

- اما ارباب... اوه بله چشم!

با نگاهی به چوبدستی اربابش که بار دیگر پایین می رفت آهی از سر آسودگی کشید هرچند به علت لرزش شدید صدایش آهش مانند اه شنیده شد و با تکان چوب در دست اربابش لرزشش دو چندان شد!

لرد سیاه درحالی که سعی می کرد ناراحتی خودش را پنهان کند لبخندی زد. اما پس از خروج مورفین آهی کشید. چقدر دلش برای تلویزیون و کارتون لاک پشت های نینجا تنگ شده بود!

در این هنگام

- آلبوس، پس کی میخوایم از این جا بریم؟ مگه قرار نشد فقط یه ماه اینجا بمونیم؟ منو حلق آویز میکردید بهتر بود! آخه من نمیفهمم کدوم ابلهی فکر میکنه یویو تکنولوژی به حساب میاد؟

آلبوس نگاهی از سر هم دردی با جیمز کرد و گفت : « جیمز، یویو هم تکنولوژی به حساب میاد. علت موندن ما در اینجا اینه که اون ماشین زمان موقع انتقال در زمان، یه خرابی کوچیک براش رخ داده که درست کردنش طول میکشه. ضمنا من هنوز دارم روی نقشه ی کشوندن مرگخوارا به زمان حال کار میکنم وگرنه خودمم دلم برای خوردن پشمک... اهم نه چیزه ... پشه کش تنگ شده

- باشه، بازم صبر میکنم. ولی بهت بگم، اگه 2 هفته ی دیگه هنوز اینجا بودیم کلا بیخیال محفل میشم میرم تو صحرا یویو بازیمو میکنما. مفهومه؟

در مخفیگاه شاه آرتور

- مامان ویوسا! بیا ببین پسرت برات چیکار کرده.

لبخندی به مادرش زد که از کنار هیزم به بخش اصلی غار می آمد و سپس به سرعت حرکات خاصی انجام داد.

دستان پسر، به سرعت به شکل یک نیم دایره از چپ به راست و از راست به چپ می رفتند و همزمان با آن شمشیر فرضی چوبی ای که در دست داشت نیز تکان میخورد. پسر با هر چند حرکت پرشی می کرد و این حرکت را با حرکت دیگری مانند ملق و ... همراه می کرد. در آخرین بخش از حرکتش گفت : و این گاردِ روز برای ویوساست! وین گاردِ یوم لِ ویوسا!
و سپس هنگامی که برای آخرین بار شمشیر را حرکت می داد گفت : وینگاردیوم لویوسا!

پس از چندین جهش به یک قدمی مادرش رسیده بود. لبخندی به او زد و سپس گفت : « حالا میشه برای شام امشب پلو گوشت داشته باشیم؟»

- ببین مرلین هزار بار بهت گفتم من کمر درد میگیرم. فقط برای مهمونی ها...

ولی با دیدن چشمان گرد شده ی پسرش که به عقب دوخته شده بود چرخید و با دیدن تخته سنگ غول پیکری در هوا که از آن به عنوان صندلی استفاده می کردند، بر زمین افتاد. اما مرلین همچنان با تعجب به آن سنگ خیره شده بود که لحظه به لحظه به زمین نزدیک تر می شد.

اما آن سنگ هرگز به زمین نرسید بلکه در نزدیکی زمین براثر زمزمه ی دوباره ی آخرین جمله ی مرلین به هوا برگشت.

مرلین، برای اولین بار راز آن مردان عجیب را فهمیده بود. او یکی از وردهایشان را آموخته بود! اکنون او میتوانست انتقام پدرش آرتور را بگیرد.



شوالیه های سپید
پیام زده شده در: ۳:۵۶ جمعه ۱۵ مهر ۱۳۹۰
#1

آلبوس دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۰ سه شنبه ۵ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۱۳ پنجشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۱
از البرز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 334
آفلاین
در سالیان دور، زمانی که هنوز جنگجویان با شمشیر و تیر و کمان میجنگیدند قملرو پادشاهی زیبایی وجود داشت که سرتاسر آن را دشت های سرسبز، جنگل های بی انتها و کوه های سر به فلک کشیده احاطه کرده بودند.

در این سرزمین شاه آرتور حکمرانی میکرد و مردم نیز او را دوست داشتند و به وجود آرتور عادل و مهربان افتخار میکردند. همه چیز آرام و خوب بود تا اینکه روزی از سرحدات سرزمین خبر آوردند گروهی که خود را شوالیه های سیاه می نامند به مردم حمله کرده اند و آن جا را آتش زده اند و مردمش را کشته اند. تنها فرد سالم مانده از آن حمله خود را به کاخ شاه آرتور رسانده بود.

آن فرد که لباس هایش پاره و سر و صورتش مملو از خون بود را نزد پادشاه آوردند و او جریان آن حمله را اینطور بازگو کرد:
_ داشتیم سر مزرعه مون کار میکردیم و محصولمونو برداشت میکردیم که یدفعه آسمون سیاه شد و خورشید غیب شد و همه جا بی اندازه سرد شد. همه یاد خاطرات وحشتناک زندگیمون افتاده بودیم و بعد یه عده سیاه پوش اسب سوار وارد دهکده شدن و همه جارو آتیش زدن و همه رو کشتن. خیلی عجیب بودن، شمشیراشون چوبی بود و موقع حمله یه چیزایی زیر لبشون زمزمه میکردن.

آن گروه سیاه پوش اسب سوار بوسیله همان شمشیرهای چوبی یا در واقع چوبدستی هایشان و البته زمزمه های زیر لبشان موفق شدند شاه آرتور را ساقط کنند و یک نفر از بین خودشان را که همه او را "ارباب" خطاب میکردند به کرسی قدرت بنشانند.

سال ها گذشت و آن سرزمین در هاله ای از سیاهی مطلق فرو رفته بود که روزی از سرحدات سرزمین خبر آوردند گروهی سپید پوش اسب سوار که خود را شوالیه های سپید می نامند به سرحدات سرزمین حمله کرده اند و تعدادی از شوالیه های سیاه را کشته اند و در حال پیشروی به سمت کاخ ارباب شوالیه های سیاه هستند. جاسوسان خبر آوردند در پیشاپیش آن گروه یک پیرمرد سپید روی و سپید موی بوده است و همه آن ها چوبدستی در دست داشته اند و هنگام حمله چیزهایی زیر لب زمزمه میکرده اند.

اما شوالیه های سیاه و اربابشان در طی این سال ها فوق العاده قوی شده بودند و تصمیم نداشتند باین راحتی کاخ پادشاهی و حکمرانی آن سرزمین را تسلیم کنند...


هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.