هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: گـِـُلخانه ی تاریک
پیام زده شده در: ۳:۳۸ دوشنبه ۵ تیر ۱۳۹۶

Polly-Chapman


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ شنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۷:۲۴ جمعه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۰
از من دور شو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 202
آفلاین
هکتور با صدای رسا نفر بعدی را اعلام کرد.
- پالی چپمن.

پالی که معلوم بود از خوشحالی نزدیک است خودش را گاز بگیرد پرید فریاد زد:
- هورا!

مرگخواران با تعجب به پالی که نمی دانست چگونه خوشحالی اش را ابراز کند، نگاه کردند.

- و حریفشم... رودولف لسترنج.

لبخند بر روی لبان پالی خشکید.
- این امکان نداره!

لبخند کثیفی بر لبان هکتور نشست.
- خیلی خوبم امکان داره!

پالی در حالی که سعی داشت بغض خود را فرو خورد، رو در روی رودولف لسترنج قرار گرفت.

- نه من نمی تونم اینکارو انجام بدم!

رودولف چوبدستی اش را جلوی صورت پالی گرفت.
- ببخشید پالی اصلا دوست ندارم اینکارو انجام بدم ولی مجبو...
-استوپفای!

طولی نکشید که همه متوجه شدند صدا از طرف بلاتریکس آمد.

- خیلی داشت طولش می داد منم تصمیم گرفتم خودم تمومش کنم. فقط نمی دونم چرا از طلسم مرگ استفاده نکردم؟

پالی با ناباوری به پیکر بی هوش رودولف لسترنج خیره شده بود، جیغی زد و به طرف او رفت.

هکتور با کمال خونسردی گفت:
- خب، برنده پالی چپمن که به طرز عجیبی و با کمی شانس برنده شد. حالا بریم سراغ نفر بعدی.


ویرایش شده توسط پالی چپمن در تاریخ ۱۳۹۶/۴/۵ ۳:۴۲:۱۷

shine bright like a diamond!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: گـِـُلخانه ی تاریک
پیام زده شده در: ۲۰:۳۷ یکشنبه ۴ تیر ۱۳۹۶

آستوریا گرینگرس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۴ چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۹:۳۴ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
از زير سايه ى ارباب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 240
آفلاین
نفس در سينه ها حبس شده بود. البته دليلش ترس نبود.
مرگخوارها با واژه ترس، آشنايي ندارند...البته تا زماني كه لرد سياه مقابلشان قرار نگيرد!

نفس در سينه ها حبس شده بود چون دوئل با يك فرد نامرئي كه از قضا روح هم هست، منصفانه به نظر نميرسيد!

-ليسا!

همه نگاه ها به سمت ليسا برگشت.

-چي؟! من...نه! قبول نيست! آقا...نه...اصلا...بابا لاأقل بگين يه چي بپوشه!

-نه نميشه. مگه كسي به رودولف ميگه بره و چيزي بپوشه ؟! اعتراض وارد نيست! دوئل شروع شد.

هكتور، به طور محسوسى بدجنس شده بود.

ليسا وسط سالن ايستاده بود و با بهت به اطرافش نگاه ميكرد. حتي نميتوانست محل احتمالي بانز را هم تشخيص دهد! ولي لحظه اي بعد، مانند هكتورى كه سعي در پراندن لينى داشته باشد، دست هايش را در هوا تكان ميداد و جيغ ميزد.
-نكن...نكن بانز...نكش موهامو... ميگم نه! ببين بانز، به اون ردا مشكيه ى ارباب قسم كه باهات قهر ميكنما...بيا مردونه دوئل كن!

-ردا هاى ارباب كه همشون مشكي هستن!

كلك ليسا گرفت. لنگه كفشش را به سمت صدا شوت كرد و صداى "آخ" بانز به هوا رفت!

هكتور به سمت لنگه كفش معلق در هوا رفت.
-بانز؟ خوبى؟!

هيچ جوابي نيامد.

-بانز؟!

و باز هيچي!

-خب...بانز جواب نميده. در نتيجه برنده ى دوئل دوم...ليسا!

همزمان با خوشحالي كردن ليسا، هكتور سر جايش برگشت تا دوئل كنندگان بعدي را مشخص كند.




پاسخ به: گـِـُلخانه ی تاریک
پیام زده شده در: ۱۳:۵۴ چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۶

بانز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۴ شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۳۸ دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸
از زیر سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 539
آفلاین
لینی سریع میره یه گوشه ای. میشینه روی یه سنگ و شروع میکنه به تکون دادن خودش.
داور زورگو و ظالم و بی رحم و قسی القلب، متعجب میشه!
-هی...داری چیکار میکنی؟ دستشویی اون طرفه!

لینی بدون وقفه به کارش ادامه میده.
-دستشویی لازم ندارم. دارم...نیشمو...تیز...میکنم!

و چشماش برقی میزنه که کراب رو بترسونه. ولی چون چشمای لینی زیادی ریزه کراب اصلا برقشو نمیبینه.

کار تیز کردن نیش لینی تموم میشه و به فرمان داور دوئل رو شروع میکنن.

لینی که توانایی پرواز کردن و نیش تازه تیز شده ش شدیدا شجاعش کرده فریادی حشره وار میزنه و حمله ی نیشانه ای به کراب میکنه.
همونطور که لینی نیششو به طرف کراب گرفته و به سرعت داره به طرفش فرود میاد، کراب از پشتش چوبی رو در میاره. چوبی که تور کوچیکی به سرش بسته شده!
لینی درست تو آخرین لحظه تور رو میبینه ولی دیگه خیلی دیر شده. سرعتش خیلی زیاده. نمیتونه متوقف بشه و با نیش وارد تور میشه و گیر میفته!

هکتور کمی ناامید به نظر میرسه.
ترجیح میداد صحنه ی خون آلود تری از مرگ لینی ببینه، ولی همین قیافه ی زندانی و بدبختش داخل تور هم براش کافیه. با بی میلی اعلام میکنه:
-برنده ی دوئل اول وینسنت کراب!
نفر بعدی بانز، بانز! و حریفش....

همه نفسشونو تو سینه حبس میکنن...دوئل کردن با بانز نامرئی...


چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی ارباب تکان نخواهم خورد!


پاسخ به: گـِـُلخانه ی تاریک
پیام زده شده در: ۱۵:۲۴ سه شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۹۶

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
-خب...اولین قرعه رو میکشم. کراب... با... آستوریا!


کراب آشفته و نگران جلو رفت. در حالی که سعی میکرد دست هایش را با نهایت شدت تکان بدهد، شروع به اعتراض کرد.
-یعنی چی کراب با آستوریا؟ من داورم. داور دوئلم. همونقدر که تو داوری منم داورم. حتی بیشتر از تو داورم. تو داوریت خوب نیست.

هکتور خونسرد و آرام جواب داد: اینجا من داورم کراب. زورم زیاده، زور میگم. برگرد سرجات وگرنه حذف میشی.

کراب زیاد شجاع نبود. برای همین یک قدم عقب رفت. فقط یک قدم. چون اعتراضش هنوز تمام نشده بود.صدایش را کمی پایین آورد.
-ببین هک. ما دوستای قدیمی هستیم.
-هستیم؟
من همیشه علاقه زیادی به تو داشتم.
-داشتی؟
-من در همه حال توانایی های تو رو تحسین میکردم.
-میکردی؟
-محض رضای ارباب، آخه آستوریا؟ حداقل با لینی هم گروهم میکردی. حشره اس. ریزه. فوتش کنم نابود میشه.


شاخک های لینی به شکل تهدید آمیزی تکان خوردند. کراب نفهمید که لینی صدایش را شنیده یا نه. ولی به هر حال صحنه فوت شدن و نابود شدن لینی جلوی چشمان هکتور زنده شد و همین صحنه لذتبخش باعث شد با درخواست کراب موافقت کند.

-قرعه اشتباه بود. اصلاح میکنم. کراب با لینی وارنر! دوئلتونو شروع کنین! هر حرکت جادویی و مشنگی و ورزشی و غیر ورزشی هم قبوله.


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: گـِـُلخانه ی تاریک
پیام زده شده در: ۱۸:۰۹ پنجشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

گیاه مورد علاقه لرد سیاه داره خشک می شه و چاره اش، چند قطره اشک قدرتمند ترین جادوگر حاضر در محله. مرگخوارا راه های مختلفی رو برای درآوردن اشک لرد سياه امتحان می کنن اما موفق نمی شن و در نهايت تصمیم می گیرن لرد رو حتى براى چند دقيقه از خونه دور كنن تا قوى ترين جادوگر جمع، شخص ديگرى بشه.
لرد رفته و مرگخوارا تصمیم می گیرن برای تعیین قوی ترین، با هم دوئل کنن!

...................

-خب...برین عقب. آقا...برو عقب. خانوم هل نده. دوئل به همتون می رسه. اصلا نگران نباشین.

مرگخواران به هکتور که با جدیت سرگرم مرتب کردن صف های دوئل شده بود خیره شدند.

-این چشه الان؟
-چرا احساس کرد مسئوله؟
-اربابم که نیست. فرصت خوبیه. بزنیم نصفش کنیم؟
-نه بابا من یه بار نصفش کردم، دو تا هکتور ازش در اومد. نمی خواییم زیاد بشه که.

هکتور هیجان زده بین صف ها می دوید.
-آروم باشین. اصلا نترسین. می دونم تجربه کافی ندارین. ولی من مدت ها داور دوئل بودم. خوب می دونم چیکار باید بکنم. تا منو دارین غم نداریم.

ولی مرگخواران غم داشتند!

آرزو می کردند که کاش هکتور را هم همراه لرد سیاه، بیرون کرده بودند. هر مرگخواری ممکن بود قوی ترین می شد. ولی هکتور چیزی جز یک مزاحم نبود.
هکتور دوان دوان صف ها را مرتب کرد و در همین حین، چوب دستی مرگخواران را از دستشان گرفت و با یک بغل چوب دستی به طرف میز برگشت. روی میز، جام بزرگی پر از مایعی سبز رنگ قرار گرفته بود.
هکتور چوب دستی ها را داخل جام گذاشت...و فریاد مرگخواران به هوا بلند شد.

-آهای! اون چیه؟
-چوب دستیمو تو چی گذاشتی؟
-اون یادگار پدرم بود!
-من زن می خوام!

هکتور خوشحال و خندان پشت میز نشست.
-نگران نباشین. معجون میکروب کشه. طبق آخرین تحقیقات دانشمندان سنت مانگو، ذسته های چوب دستی های شما از مرلینگاه هم آلوده ترن. ما که نمی خواییم شما مریض بشین! حالا دو به دو قرعه می کشم. بیایین دوئل کنین! طولش هم ندین!





پاسخ به: گـِـُلخانه ی تاریک
پیام زده شده در: ۱۷:۲۰ پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لیسا تورپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۶ چهارشنبه ۱ دی ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۹:۱۱:۱۷ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از من فاصله بگیر! نمیخوام ریختتو ببینم.
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
مرگخوار
پیام: 539
آفلاین
مرگخواران بدون رعایت نوبت نام خود را برای قرعه کشی مینوشتند!

چند دقیقه بعد

همه مرگخوارانی که فکر میکردند قوی هستند نام خود را نوشته بودند و درون یک تنگ شیشه ای انداخته بودند.
بلاتریکس یکی از کاغذ ها را در آورد.
-بلاتریکس لسترنج!

صدای اعتراض مرگخواران بلند شد.
-کی گفته بلاتریکس از من قوی تره؟
-معجونای من از بلاتریکس قوی تره!
-خودش اسم خودشو در آورده من میدونم.

نوبت بلاتریکس بود که این بار اعتراض کند.
-معلومه که از شما قوی تر هستم؛ خودم هم اسم خودمو در نیاوردم.
-معلومه...

آرسینوس خواست دوباره پاسخ بلاتریکس را بدهد که با فریاد آماندا خاموش شد.
- اصلا با هم دوئل کنید. دو به دو تقسیم میشید و برنده هر دوئل با برنده ی دوئل گروه دیگه دوباره دوئل میکنه! تا بالاخره قوی ترین جادوگر باقی میمونه.

فکر بدی نبود. شاید این راه حل پاسخ میداد.


قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: گـِـُلخانه ی تاریک
پیام زده شده در: ۱۱:۲۷ چهارشنبه ۱۰ خرداد ۱۳۹۶

آلیشیا اسپینت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۰ جمعه ۱۱ تیر ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۰:۲۲ شنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۱
از روی جارو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 140
آفلاین
با شنیدن این صدا همه به سمت صدا برگشتن .اون شخص کسی نبود جز دالاهوف.

بلا با لبخند تمسخر امیزی نگاهی به دالاهوف انداخت وگفت:چی تو فکر میکنی از من سرتری؟میخواهی چوب دستیمو دربیارم به یه مگس بی بال تبدیلت کنم.

اتاق از خنده منفجر شد دالاهوف در حالی که از خجالت شبیه لبوهایی شده بود که در زمستان میفروشند دستشو به سمت چوب دستیش برد و..

-دالاهوف بلا بسته مگه شما بچه ای مثل موش گربه میپرید بهم ما باید..

که بلاتریکس وسط حرفش پرید گفت : من گربه اما دالاهوف موشه.

ارسینوس پوفی کرد وخیلی خودشو کنترل کرد که..بعد باز هم ادامه داد:ما باید بدون دعوا یه فرد قوی تر رو انتخاب کنیم تا من اشکشو در بیارم تا..

این بار هم بانز میان حرفش پرید:بیا بازهم میخواهی شورش کنی.

همه با تاسف وناامیدی بهم نگاه کردن ..ارسینون باز هم خودش رو کنترل کرد وادامه داد:تا ارباب نیامده ممکن است ارباب برگرده وبعد همه ما تبدیل به دود کتری میشویم.

چند ثانیه همه ساکت بودن تا اینکه بلا گفت:یه فکری میتونیم اونایی که فکر میکنن قدرت مند تر از همه هستن بینشون قرعه کشی کنیم..

همه به هم نگاه کردن ایا این فکر خوبی بود؟؟؟؟؟؟




تا عشق و امید است چه باک از بوسه ی دیوانه ساز


پاسخ به: گـِـُلخانه ی تاریک
پیام زده شده در: ۱۸:۲۹ دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۶

بانز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۴ شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۳۸ دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸
از زیر سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 539
آفلاین
-خجالت بکش آرسینوس. ارباب برای دو دقیقه رفتن بیرون و تو در پی قدرت هستی؟میخوای جادوگرای قوی رو جمع و کودتایی ترتیب بدی؟ میخوای قوی ترین رو پیدا کنی و بهش بگروی؟

آرسینوس مشت گره کرده شو تو هوا تکون میده. به این امید که شاید بخوره تو دهن بانز و خفه ش کنه.
-چی داری میگی تو؟ میخوام اشکشو دربیارم.

بانز از رو نمیره.
-آهان...پس دنبال قدرت نمایی هستی. میخوای اشکشو دربیاری و بگی خودت قوی ترینی. که چی بشه؟ آیا فکر میکنی ما تو رو به عنوان ارباب جدید میپذیریم؟

آرسینوس با جدیت بیشتری مشتشوتکن میده و این بار موفق میشه. صدای آخ بلندی به گوش میرسه و بانز خفه میشه.
آرسینوس دوباره سوالشو تکرار میکنه:
-قوی ترین کیه؟

بلاتریکس موهاشو پیچ و تابی میده و اهم اهم خفیفی میکنه. رودولف پقی میزنه زیر خنده.
-تو؟ یعنی فکر میکنی بعد از ارباب تو از همه قوی تری؟

بلاتریکس نزدیک رودولف وایساده بود...ولی باز یه قدم دیگه بهش نزدیک میشه. درست روبروی صورتش قرار میگیره.
-تو شک داری رودولف؟

رودولف اگه شکی هم داشت، فورا بر طرف میشه. ولی ظاهرا داوطلب های دیگه ای هم هستن.
-خب...راستش من به دلایل متعدد فکر میکنم از بلا قوی تر باشم!



چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی ارباب تکان نخواهم خورد!


پاسخ به: گـِـُلخانه ی تاریک
پیام زده شده در: ۲۲:۰۰ دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۶

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
لرد یک قدم از اتاقش بیرون آمد که البته باعث شد کراب به شدت به خودش امیدوار شود. سپس لرد سیاه بدون توجه به چهره کراب که از ترس عرق کرده بود و کیلو کیلو وسایل آرایشی از آن جاری میشد، گفت:
- دقیقاً چی باعث شده فکر کنی ما تو این گرما از خونه و اتاق خنک و کولرمون دور میشیم؟
- امم... چی باعث میشه ارباب؟ نمیدونم چی باعث میشه، ولی مهمه به هر حال که برید شما از خونه بیرون!

لرد یک قدم دیگر جلو آمد و از پنجره راهرو به بیرون و البته گرمای آفتاب نگاه کرد. و سپس با دیدن یک کبوتر در حال پرواز که ناگهان از زیر سایه درخت بیرون آمد و توسط آفتاب جزغاله شد، کاملاً به دمای هوا ایمان آورد.
- تا وقتی نگی چه اتفاقی افتاده نمیایم بیرون کراب. ما اربابی هستیم بسیار راحت پسند. حتی اگر چیزی هم شده باشه شمارو میفرستیم. ولی خودمون خارج نمیشیم. آفتاب برای پوست لطیفمان مضره!

کراب اگر پوکرفیس هم شده بود، اصلاً به رو نیاورد و به عرق کردن، ترسیدن و بغض کردنش ادامه داد. او پس از چند ثانیه حرف نزدن، وقتی دید دست لرد کم کم به سوی چوبدستی میرود، به سرعت دهانش را باز کرد.
- راستش ارباب، اینطور باید بگم که امروز که رودولف رفته بود با جاروی نامرئی شما ساحره بازی کنه و جوراب‌هایی که شسته بود رو تحویل صاحبانش بده، توسط پلیس راهنمایی جاروسواری وزارت دستگیر شد و جاروی شمارو هم بردن پارکینگ.

کراب خودش هم نفهمیده بود چه گفته است. اما به نظر میرسید که لرد سیاه فهمیده باشد.
- جاروی نامرئی ما؟ سفارش جوراب؟ چی داری میگی کراب؟ اینارو از کجا در آ...

صدای لرد به تدریج آهسته شد، سپس سکوت کرد. و در همان سکوت مرگبار به کراب زل زد.
- این اطلاعات رو هیچ جا درز نمیدی تا ما برگردیم و حافظت رو پاک کنیم کراب. اگر کسی بفهمه تیکه بزرگت میره تو دهن اون تسترال کوچیکه و حتی باید بگیم هفت تا تسترال لاغر، تبدیلت میکنن به هفت تیکه چاق و میخورنت. واضح بود کراب؟
- واضح همچون بلور ارباب.

ثانیه‌ای بعد، صدای پاق بلندی به گوش رسید که نشان از غیب شدن لرد بود و کراب به سرعت به جمع مرگخواران بازگشت.
- موفق شدم ارباب رو از خونه خارج کنم. همیشه میدونستم که من در زندگیم قراره کارهای بزرگی انجام بدم.
- بله بله کراب... ممنون. حالا کی قوی ترین جادوگره؟



پاسخ به: گـِـُلخانه ی تاریک
پیام زده شده در: ۱۳:۵۷ دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۶

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
-ارباب منم. ولی میترسم بگم که منم. چون اعصاب شما در این لحظه تعریفی نداره و تا حالا دیده نشده که اعصاب شما با دیدن من آروم تر بشه. برای همین من ترجیح میدم بی سرو صدا محل رو ترک کنم. ولی دیگه در رو زدم تموم شده. نمیتونم در اتاق شما رو بزنم و فرار کنم که. در نتیجه...

در اتاق باز شد...

و چهره عصبانی و برافروخته لرد سیاه در مقابل کراب پدیدار شد!
کراب فهمید که حدسش درست بوده. او در آرام کردن لرد، مهارت زیادی نداشت.
-ارباب...ببخشید...میبخشید؟

تلاش کراب برای شبیه رودولف شدن هم کارساز نبود. هرچند رودولف هم چندان فرد مورد بخشش قرارگیرنده ای به شمار نمیرفت.

-چی میگی کراب؟ زودتر حرفتو بزن و برو تا نصفت نکردیم.

کراب قصد داشت مقدمه چینی کند. خیلی هم قصد داشت. در راه رسیدن به اتاق لرد، کلی برای این کار نقشه کشیده بود. ولی وقتی بطور ناگهانی چهره خشمگین لرد را مقابل خودتان ببینید، همه نقشه هایتان باد هوا میشوند.
-ارباب میشه برین بیرون؟

لرد جوابی نداد!

چنین سوال بی معنی ای جوابی هم نداشت. نگاه پرسشگر و ابروهای بالا رفته لرد نشان میداد که کراب باید توضیح بیشتری بدهد. کراب هم سعی خودش را کرد.
-ارباب...خب...یه اتفاقی افتاده که فقط به دست شما حل میشه. شما... باید برین.


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.