با کمک رمز تازي که پروفسور ايگور کارکاروف از مديريت مدرسه آلبوس دامبلدور دريافت کرده بودند ، دانش آموزان بدون دردسر و بصورت کاملا مجاز توانستند به پاتيل درزدار راه يابند ، مهمانخانه بزرگي که در شهر بزرگ لندن قرار داشت و به گونه اي لندن را به کوچه دياگون متصل ميکرد ؛ دانش آموزان در يکي از بخش هاي مهمانخانه پاتيل دردزدار فرود آمده بودند ، سالني طويل و عريض که گويا در گذشته يکي از سالن هاي عمومي غذاخوري آن بوده است .
چند رديف صندلي فکسني در انتهاي سالن چيده شده بودند که چند جادوگر که در بين آنها سوروس اسنيپ هم به چشم ميخورد روي آنها لميده بودند ، بلافاصله بعد از انتقال دانش آموزان به سالن پرفسور اسنيپ که گويا مدت ها منتظر آنها بود ، به سرعت از جايش بلند شد که البته به غير از پيچ و تاب ناگهاني رداي جادوگري اش ، به واژگون شدن يکي از صندلي هاي زهوار در رفته انجاميد .
دانش آموزاني که به پاتيل درزدار منتقل شده بودند ، تعدادشان به 20 تن هم نميرسيد ولي بلافاصله بعد از نزديک شدن پرفسور اسنيپ يکصدا سلام کردند ؛ پرفسور اسنيپ با لحن خشک و تند هميشگي اش گفت : سلام ، همونطور که ميدونيد اين جا پاتيل درزدار هست و قراره که شما با هم دوئل کنيد ، از اونجايي که با کميه زمان مواجه هستيم ، تنها 3 نفر بايد دوئل کنند که اسامي اونها توسط ايگور کارکاروف نوشته شده ، به ترتيب :
پرسي ويزلي - فرگوس فينيگان
دين توماس - سوزان بونز
باب آگدن - هوريس اسلاگهورن
همونطور که متوجه شديد ، فرگوس فينيگان و هوريس اسلاگهورن لطف کردند و کمي از وقتشون رو به ما اختصاص دادند ، من ازشون خواهش کردم که از وردهاي ساده که شما اونها رو فرا گرفتيد استفاده کنند ؛ دانش آموزا توجه کنن ، يادتون باشه که از وردهايي که کارآيي دارند استفاده کنيد و قبل از اجراي وردهاتون فکر کنيد و اولين چيزي که به ذهنتون رسيد رو به کار نبريد ، و با صداي کشدار و بمي گفت: البته اگر ذهني داشته باشيد !
خيلي خوب ، ويزلي ، فينيگان با رعايت قوانين دوئل شروع کنيد ، هر دو نفر تعظيم کوتاهي کردند و 5 قدم از يکديگر دور شدند . با دستور من شروع کنيد : 1 ، 2 ، 3 شروع
پرسي بدون وقت کشي چوبدستي اش را بلند کرد و گفت و با صداي نسبتا بلندي گفت : اسکور جيفاي !
فرگوس فينيگان لحظه اي از تب و تاب افتاد ، لحظه اي رنگ صورتش متمايل به بنفش شد و بدون اختيار شروع به بالاآوردن کرد ! گوي هاي شفاف و نسبتا بزرگي از دهانش خارج ميشدند ، گويا مقدار زيادي صابون خورده بود !
پرفسور اسنيپ با بي توجهي گفت: ويزلي اين ورد براي استفاده روي دانش آموزان مناسب نيست ! فاينيت اينگانتاتم !
فينيگان مجددا ايستاد ، اثرات کف و صابون از بين رفته بود و مجددا حالش بهبود يافته بود ؛ پرسي به آرامي زمزمه کرد : ولي اين که دانش آموز نيست !!!
فينيگان که اين اتفاق برايش گران تمام شده بود که يکي از دانش آموزان که در حال آموزش دوئل بودند به او لطمه وارد کنند ، گلويش را صاف کرد ، چوبدستي اش را بالا برد و فرياد زد : آلوهومورا !!
اتفاقي نيفتاد ، اين بار با صداي بلندتري فرياد زد : آلوهومورا !
پرفسور اسنيپ که موفق نشده بود نيشخند هميشگي اش را پنهان کند گفت : فرگوس ! ميشه بپرسم تو چيو ميخواي باز کني ؟
اينبار نوبت دين توماس و سوزان بونز شده بود که بلافاصله بعد از شروع دوئل دين توماس توانست با استفاده از ورد نويکريوس سوزان را از مچ پا آويزان کند ، که گويا همين طلسم براي از دور خارج کردن سوزان از رقابت کافي بود !
بله ، باب آگدن و هوريس اسلاگهورن مانند فيل و موش مقابل هم ايستاده بودند ، باب آگدن دانش آموز ريز نقشي بود ولي هوريس اسلاگهورن که يکي از جادوگران زبده بود با هيکل فيل مانندش در حاليکه سيبيل هايش را تاب ميداد مقابل باب ايستاده بود .
پرفسور اسنيپ : 1 ، 2 ، 3 شروع !
هوريس که بيش از اندازه به خودش مطمئن بود ، حرکتي نکرد
، در عوض باب که ترس وجودش را احاطه کرد و بود و دستانش ميلرزيد چوبدستي اش را مقابل چهره بي باک اسلاگهورن گرفت و با صداي آرامي گفت : ديفيندو !
پرتو سرخابي رنگ يکراست به سمت صورت هوريس پرواز کرد ؛ فريادهاي تمسخر آميز حاضرين ، هواس اسلاگهورن را سر جايش آورد ، بله ! طلسم آن دانش آموز سال دومي ريز نقش توانسته بود يک طرف سيبيل هاي هوريس را بر باد دهد ؛ هوريس که يکايک اعضاي بدنش از خشم ميلرزيد چوبدستي اش را بلند کرد و با صدايي که لرزش حاکي از خشم در آن مشهود بود گفت : آنگورجيو !
سوروس اسنيپ که آماده بود بلافاصله فرياد زد : رودوچو ، و باعث انحراف افسون آنگورجيو شد که البته برخورد آن طلسم باعث شد نيمي از ديوار سالن فرو بريزد !
سوروس اسنيپ با صداي بلندي فرياد زد : اسلاگهورن ! اين افسون براي درد غير قابل تحمله و از افسون هاي نابخشودني هست ! تو حق نداشتی از این استفاده کنی
! مجبورم اين کارت رو گذارش بدم به دامبلدور !
اسلاگهورن که آماده مقابله بود با صداي بلندتري ادامه داد : مگه نميبيني اين دانش آموز ابله با سيبيل هاي مثل سرو من چيکار کرد ؟
سوروس اسنيپ که با اشاره به دانش آموزان فهماند در گوش سالن جمع شوند با صداي زيری گفت : نبابا اینطوری که خيلي ناز شدي که