هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل

حق موروثی یا حق الهی؟ مسئله این است!



بعد از این که لرد ولدمورت تصمیم به ترک سرزمین جادوگران به مدتی نامعلوم گرفت، ارتش تاریکی بر سر رهبری که هدایت مرگخواران را برعهده بگیرد، به تکاپو افتاده است!




سرخط خبرها


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: پاتیل درزدار
پیام زده شده در: ۷:۲۷ چهارشنبه ۶ تیر ۱۳۸۶
#66

لونا لاوگودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۷ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۶:۲۵ پنجشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۷
از اون ورا چه خبر؟!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 339
آفلاین
مهمانخانه ي پاتيل درزدار بي اندازه ساكت و خلوت بود و صداي پرواز مگسي به شدت جلب توجه مي كرد كم كم هياهويي به صداي بال هاي مگس اضافه شد كه لحظه به لحظه بلند تر مي شد! ... مسئول مهمانخانه در حالي كه سعي مي كرد چشمانش رو باز نگه داره ناگهان متوجه اين صداي عجيب شد ...
دانش آموزان هاگوارتز در حالي كه تو سر و كله ي هم مي زدن به سمت مهمانخانه مي اومدن ...
پروفسور اسنيپ كه سرش رو روي يكي از ميز هاي پاتيل درزدار گذاشته بود چرت مي زد با صداي هياهوي بچه ها غر و لندكنان از خواب بيدار شد و شروع كرد به مرتب كردن سر و وضعش كه گرچه تاثير چنداني نداشت!
دانش آموزان در حالي كه زير دست و پاي همديگه له مي شدن از در تنگ مهمانخانه با فشار وارد شدن و پروفسور اسنيپ در حالي كه سعي مي كرد در ميون اين مكان شلوغ كه شباهت خاصي به حمام هاي ساحرگان قرن4-5 ما قبل تاريخ داشت جايي براي دوئل پيدا كند با يك حركت چوبدستي ميز ها رو به هم چسبوند و ليست اسم دانش آموز ها رو برداشت و شروع كرد به خوندن اسم بچه ها كه به ترتيب بايد با هم دوئل مي كردند ...
لونا همانطور كه سعي مي كرد خودش رو مضطرب نشون بده چون فكر مي كرد مد شده به اطراف نگاه مي كرد و سعي مي كرد حدس بزند با كدوم يكي از دوستاش بايد دوئل كنه كه يه دفه صداي خشن اسنيپ رو شنيد كه مي گفت : لونا لاوگود و پيوز بيان روي ميز!
لونا كه ديگر واقعا احساس اضطراب مي كرد با اعتراض رو به اسنيپ گفت : يعني چي؟! ... من قبول ندارم! ... رقيب من يه روووووووحــــــــه!
اسنيپ با پوزخند هميشگيش جواب داد : اگه اعتراضي داري مي توني دوئل نكني! ... 10 امتيـ ...
- نه نه ... خب باشه حالا ... دوئل مي كنم! ...

و لونا همينطور كه سعي مي كرد لرزش دستاش رو كنترل كنه روي ميز رفت پيوز هم با لبخندي شرورانه پرواز كنان از گوشه اي از مهمانخانه به طرف ميز رفت و بعد ...

اسنيپ : شروع كنيــــــــن!!

قبل از اين كه اصلا پيام پروفسور اسنيپ توسط اعصاب لونا به مغزش برسه پيوز دوئل رو شروع كرد : دنساگو!

نوري آبي رنگ از ته چوبدستي پيوز بيرون اومد و به طرف صورت لونا كه چشماي از ترس گشاد شده اش رو در بر گرفته بود رفت!
دندون هاي لونا به سرعت شروع به رشد كردند و صداي خنده ي بقيه ي بچه ها فضا رو پر كرد و خود لونا كه به شدت دستپاچه شده بود سعي مي كرد توي گوشه كناراي مغزش طلسم كوچيك كننده رو پيدا كنه ديد كه پيوز با همون لبخند شومش داره ور اندازش مي كنه و بعد شيئي توجهش رو جلب كرد كه داشت پرواز كنان به سمتش ميومد در حالي كه سعي مي كرد قبل از برخورد با شي پرنده جاخالي بده ناگهان دندوناش كه ديگه به زمين مي رسيد بين دو تا از ميز ها گير كرد و همين باعث شد لونا با سر زمين بخوره و صداي خنده ي پيوز و بقيه ي دانش آموزان صداي برخوردش با زمين رو بپوشونه!
دنيا داشت دور سر لونا مي چرخيد و مي دونست كه تا اين جا كلي امتياز از دست داده و نبايد مي گذاشت كه اين وضع ادامه پيدا كنه پس در حالي كه سعي مي كرد با وجود دندان هاي در حال رشدش طلسم رو درست تلفظ كنه چوبدستيش رو به طرف پيوز گرفت و تا حدي كه مي تونست درست تلفظ كنه زمزمه كرد : انگورژ .... انگورژ ... اااااه ... انگورژيو!
در همين لحظه چوبدستي لونا شروع به لرزيدن كرد ... لرزشي كه هر لحظه بيشتر و بيشتر مي شد ... رنگ پروفسور اسنيپ پريده تر از هميشه شد به سرعت چوبدستي اش را بالا اورد و فرياد كشيد : اكسپليارموس!!!!

ميان بچه ها همهمه اي افتاده بود و تعجب مانند موجي به همه سرايت كرد ... پروفسور اسنيپ كه سعي مي كرد تشويش چند لحظه قبل رو كه در وجودش جان گرفته بود از بين ببره گفت :‌ هيچ وقت نبايد وقتي كه دندوناتون در حال رشدن وردي رو به زبون بيارين! ... تاثير خيلي بدي مي تونه داشته باشه! ... انگورژيو يكي از طلسم هاي خودكشيه! ... در حالي كه شما مي دونيد انگورجيو براي متورم شدن بدن به كار مي ره ... فقط كافيه جاي « ژ » و « ج » رو عوض كنين تا اليه راجعون بشيد! ... 20 امتياز به خاطر اين بي احتياطي لاوگود از ريون كم مي كنم! ... و پيوز هم خوب عمل كرد پس 100 امتياز براي اسليترين!
گيريفيندوري ها و ريوني ها و هافلي ها همگي با هم :‌
پروفسور اسنيپ :

---------------- دو ساعت بعد ----------------------------
همه از مهمانخانه بيرون رفته بودن و باز هم تنها صدا صداي بال هاي همون مگسي بود كه شاهد تمام اين اتفاقات بود و به حال دخترك خل و چل دلسوزي مي كرد:

هيچ كس توجهي به اين نكته نداشت كه دندوناي لونا هنوز در حال رشد هستند تا حدي كه از شدت وزن زيادشون حتي توانايي راه رفتن هم از لونا گرفته شده بود تنهاي تنها گوشه اي از مهمانخانه نشسته بود و به اين فكر مي كرد كه : "چقدر يه نيمچه ساحره مي تونه مفلوك باشه كه يه مگس به حالش دلسوزي كنه!" ...


ویرایش شده توسط لونا لاوگود در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۶ ۸:۴۰:۵۸



Re: پاتیل درزدار
پیام زده شده در: ۱:۲۴ چهارشنبه ۶ تیر ۱۳۸۶
#65

جوزف ورانسكي


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۹ سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۵۹ چهارشنبه ۴ اسفند ۱۴۰۰
از دارقوز آباد !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 916
آفلاین
رون با حالتي بسيار عصبي به دوئلگاه قدم گذاشت و به سمت اسنيپ رفت .
اسنيپ : ويزلي ! تو بايد با دوشيزه براون دوئل كني
رون : هوي ! مگه داري با نوكرت حرف ميزني ! جمع كن تا به دامبل نگفتم تو شامپوي ريشش كرم كچل كننده ريختي
اسنيپ : آقا ويزلي لطفا تشريف بياوريد اينجا و با خانم براون دوئل كنيد
رون : آها ! اين شد .
لاوندر به سمت رون آمد و از حركات لبش مي شد فهميد كه داره ميگه : كچلت مي كنم ! منو ول ميكني ؟ ريز ريزت ميكنم
اسنيپ بوقيد و دوئل شروع شد .
رون با يك حركت انتحاري پريد و گفت : دنساگو !
بعد فهميد كه چوبدستيش رو در نياورده و سوتي داده
لحظه اي بعد لاوندر داد زد : اينگورجيو !
و طلسم به رون برخورد كرد ولي هيچ اتفاقي نيافتاد !
اسنيپ : بابا اين از بس صورتش خز و خيله اثر نداره اينا
رون با عربده طلسم اكسپليارموس رو به زبان آورد و طلسم منحرف شد و به لاوندر نخورد .
لاوندر : يارو ! چرا عربده ميزني پرده گوشم پاره شد
لاوندر بعد از اين جمله داد زد : دنساگو !
طلسم به رون برخورد كرد و چنان دندان هايش رشد كرد كه رداي اسنيپ جر خورد
اسنيپ : ده امتياز از گريفيندور كم ميشه
رون : اكسپكتو پاترونوم !
هيچ اتفاقي نيافتاد .
اسنيپ : ضايع كردي بابا ! آخه وقتي ورد بلد نيستي واسه چي الكي ورد اجرا ميكني
رون :
لاوندر از اين فرصت استفاده كرد و فرياد زد : فنيتا اينكر كارتوم !
و رون به به طور عجيبي مات و مبهوت به نظر مي رسيد . در همين حال هري پريد وسط .
هري : رون ! نمير . ما به تو احتياج داريم ! رون
اسنيپ : بابا فيلم هنديش نكن خز شد رفت
هري از صحنه بيرون ميره و لاوندر با حالتي مثل اينكه شاخ غول بلوچستان رو شكسته داره به قيافه مبهوت رون نگاه ميكنه .
اسنيپ : تو هم مغرور نشو ! شكست دادن ويزلي مثل كشتن يه پشس .
لاوندر با حالتي مغرور بيرون رفت و اسنيپ هم لاشه رون را به درمانگاه انتقال داد . بعد چي شد من نمي دونم


[


Re: پاتیل درزدار
پیام زده شده در: ۲۱:۰۰ سه شنبه ۵ تیر ۱۳۸۶
#64

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۰ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۷ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از کنار مک!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1771
آفلاین
شترق دوم داش دیم بوم!

- آخ قلبم!

تام صاحب پاتیل درزدار در حالی که داشته یه لیوانو شدیدا میسابیده، از شدت آلودگی صوتی و زیادی شنوا بودن گوش خودش پرت میشه رو زمین!

یه دسته نوجون در حالی که عین بچه های سه ساله دارن سر و صدا میکنن و ونگ میزنن تو کافه ظاهر میشن! بلافاصله سوروس اسنیپ در نقش مامان کلافه این بچه ها در حالی که یه پیشبند به کمرش بسته(!) ظاهر میشه!

اسنیپ: خب بچه ها جمع شین...پاتر برو اونورخودتو به من نچسبون!
هری: ولی من دیدم که ولدمورت برگشت! من دیدم! به خدا دیدم!
اسنیپ: مهم نیست...پاتر تازه از سنت مانگو برگشته...خب بچه ها! حالا من دو نفر دو نفر تعیین میکنم تا با هم دوئل کنین!

ملت همه میرن عقب...ولی میخورن به پیشخوان کافه و مجبور میشن دوباره بیان جلو!!!

اسنیپ: بذار ببینم..ها فهمیدم...پاتر تو بیا جلو...چانگ تو هم بیا!

چو و هری در حالی که با اشتیاق تمام به هم دیگه خیره شدن میرن جلو!
جینی:

-شروع کنین! پاتر با اکسپلیارموس شروع کن!

هری: اکس..اکس...
چو:
هری:
چو: اکسپلیارموس!

چوبدستی هری پرت میشه یه متر اونورتر میره تو چشم تام که داشت به هوش میومد! تام دوباره میره تو کما!

هری کوچکترین توجهی به چوبدستیش نداره و در حال نزدیک شدن به چو هست....چیزی نمونده صحنه تریلر فیلم پنج تکرار بشه که جینی سر میرسه!

جینی: دنساگو! انگورجیو!
دندونای هری به طور انتحاری ای بزرگ میشن و بینی چو هم شدیدا باد میکنه...نتیجه این میشه که دندونای هری میره تو دماغ چو!

ملت:
اسنیپ: بله... به دلیل دوئل خوب دوشیزه ویزلی و دوشیزه چانگ پنجاه امتیاز داده میشه به اسلیترین!

ملت ریونی و گریفی میان اعتراض کنن که چوبدستی اسنیپ میره بالا:
- سایلنسیو!
ملت خفه خون میگیرن! و اسنیپ در کمال آرامش غیب میشه!


[b][font=Arial]«I am not worriedHarry,» 
said Dumbledore
his voice a little stronger despite
the freezing water
«I am with you.»[/font]  [/b]


Re: پاتیل درزدار
پیام زده شده در: ۱۸:۴۳ یکشنبه ۳ تیر ۱۳۸۶
#63

ادوارد بونز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۵ شنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۰:۱۹ جمعه ۸ فروردین ۱۳۹۹
از اینوره!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 475
آفلاین
تعطيلات كريسمس تازه شروع شده بود و مسافرخانه ي پاتيل درزدار حسابي شلوغ بود. مسافرخانه برخلاف هميشه تميز و مرتب بود و به زيبايي تزئين شده بود. سر تام صاحب مسافرخانه خيلي شلوغ بود مدام از اين طرف به آن طرف مي رفت و نوشيدني و غذا به مسافران مي داد. ميزهايي كه در انجا قرار داشت تماما پر شده بود. چون اينجا بهترين جا براي اقمتي كوتاه براي مسافران هاگزميد و دياگون بود و هواي سرد بيرون و برف بيشتر به اين شلوغي مي افزود.در گوشه اي از سالن چند دانش آموز هاگوارتز كه رداهاي مشكي با خطوط آبي به تن داشتند رسيده بودند و مشغول حرف زدن بودند.
-: خيلي خوشحالم كه مي تونيم يه مدت كوتاه بريم خونه درسها امسال خيلي سخته..
-:‌آره راست ..مي گي ..ولي بعضي اوقات به نظر من هاگوارتز بيشتر كيف مي ده...
-: آره ولي اگه مي شد دوئل كرد خيلي خوب مي شد ..مگه نه؟!
يكي از پسرها رو به ديگري كرد و اين را گفت. پسر ديگر در حالي كه لبخند شيطنت باري مي زد گفت:
-: آره ...ولي با اين وجود باز هم ما كه بيكار نبوديم...يادته اون دفعه چه طوري دندونهاي اون هافلي رو با دنسانگو دراز كردم..
-: فكر نمي كنم دنسانگو به اندازه ي انگورجيو قشنگ باشه...وقتي به كسي بزني آنچنان باد مي كنه ..كه نگو!!
-: فكر نكنم با انگورجيو هم بشه كسي رو به اندازه ي كسي رو به اندازه ي آمبريج باد كرد!!
سپس هر چهار نفر با هم خنديدند و صداي خنده شان باعث شد كه پيرزني كه در كنارشان كتاب مي خواند به آنها چشم غره برود. و اين باعث شد كه آنها صدايشان را پايين تر بياورند. پس از اينكه همگي كمي از نوشيدني خودشان را سر كشيدند يكي از دخترها با حالتي غرور آميز گفت:
فكر نمي كنم هيچ كدومتون به اندازه ي من توي خلع سلاح كردن ماهر باشيد.
دختر ديگري كه در كنارش نشسته بود با حالتي تمسخر آميزي گفت :
-: آره ..خوب يادمه ...دفعه ي پيش به خاطر اشتباه گفتن اكسپلياموس فليت ويك بهت گفت كه صد بار بنويسي "من يك ميمون نيستم كه چوبي را تكان مي دهد"...
دختر اول با اين حرف به شدت سرخ شد سه نفر ديگر هم بي توجه به غرولندهاي پيرزن قاه قاه خنديدند.

=======
كپي باي كوئيرل!!!!


ویرایش شده توسط ادوارد بونز در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۳ ۱۸:۵۱:۲۰

می تراود مهتاب..


"وقتش رسیده که همه‌ی ما بین چیزی که درسته و چیزی که آسونه، یکی رو انتخاب کنیم."
- پروفسور دامبلدور



Re: پاتیل درزدار
پیام زده شده در: ۱۷:۱۰ یکشنبه ۳ تیر ۱۳۸۶
#62

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
مهمانخانه کوچکی بود با میز و صندلی هایی که بسیار زوار در رفته بنظر میرسیدند. هری آنجا را زمانیکه اولین بار واردش شده بود بیاد داشت و حالا زمانیکه هفده ساله شده بود دوست داشت برای آخرین بار نیز آنجا را از نظر بگذراند.در آن سوی مهمانخانه، مرد خمیده ای مشغول پیپ کشیدن بود.نام او تام بود صاحب مهمانخانه پاتیل درزدار.
پاتیل درزدار بر خلاف گذشته بسیار سوت و کور بود شاید علت آن همان چیزی بود که دامبلدور بارها سعی داشت آن را به دیگران بگوید و در آخر با مرگش موفق به گفتنش شده بود.
هری سرفه ای کرد تا وی متوجه حضورش شود. سپس به سویش رفت و گفت:"سلام من هری...."
- بله میشناسمت چند سال پیش اینجا اتاق گرفته بودی یادمه ...فاج ترو آورده بود البته اون موقع ها فکر نمیکردم اینقدر احمق باشه. الان که فکرشو میکنم خیلی دلم میخواست بر گردم به اون زمان و یه طلسم روش اجرا کنم....
تام کمی فکر کرد و در حالیکه هنوز هری ساکت در مقابلش ایستاده بود خندید و گفت :" آهــــا آره طلسم انگورجیو هدیه فوق العاده ای براش بود از اونی که بود متورم تر میشد..." و بعد با صدای بلند تری شروع به خندیدن تر کرد و همین باعث شد تا مقداری از دود پیپش به گلویش بپرد و چیزی شبیه پوزخند از دهانش شنیده شود.
هری از تصور یک فاج متورم شده به یاد خواهر عمو ورنون افتاد که ناخواسته آن را در همان سال باد کرده بود. اگه هری این قدرت را داشت که در آن سال طلسمی انجام دهد بیشتر دلش می خواست ورد دنساگو را روی دادلی پیاده کند . با این طلسم رشد دندانهایش بیشتر میشد و او راحت تر میتوانست پاچه هری را بنا به هر دلیلی گاز بگیرد.
هری بعد اینکه سرفه تام قطع شد گفت: من می خواستم اگه اجازه بدید به کوچه دیاگون برم. یه سری وسایل برای سال تحصیلی جدیدم لازم دارم. البته اگه شما ...
- میتونی بری ولی حواست به اطرافت باشه چون هر لحظه ممکنه یه ورد اکسپلیارموس به سمتت کمانه بکشه...میدونی که اوضاع چطوریه همه دوست دارن هم دیگرو خلع سلاح کنن آخه هیچ کس دیگه به خودشم اعتماد نداره.
هری تعظیم کوتاهی کرد سپس از در پشتی به سمت دیواری که به کوچه دیاگون راه داشت قدم برداشت با این امید که وقتی وارد آنجا میشود همان منظره ای را ببیند که در اولین ورودش دیده بود.





Re: پاتیل درزدار
پیام زده شده در: ۸:۵۲ یکشنبه ۳ تیر ۱۳۸۶
#61

آرتور ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۲۳ پنجشنبه ۵ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۵:۲۳ جمعه ۲۹ بهمن ۱۳۹۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 390
آفلاین
آرتور که مبارزه همکلاسی هایش را دیده بود شجاع شده بود.
ناگهان جلو رفت و گفت: منم می خوام مبارزه کنم.
اسنیپ(با پوزخند): خوب تویی!؟ کی میخواد با این مبارزه کنه؟
-:من
اسنیپ: اوه شما؟!
آرتور: اوه اوه اوه.... شما پروفسور فلتویک؟؟؟
فتویک: آره من. سوروس من اینجا مبارزه نمی کنم.... ما رو ببر بالا توی یه اتاق خالی!!
اسنیپ: باشه ... دنبالم بیاین.
آرتور، اسنیپ و فلتویک با هم از پله ها بالا میروند.
*********** مکان: طبقه بالا-توی یه اتاق خالی****************
اسنیپ آنها را به یه اتاق خال برد که حتی یه تیکه چوب هم توش نبود.
اسنیپ: اینجا خوبه؟
فلتویک: آره ... خوبه.
اسنیپ: خوبه ... پس شروع کنید.
آرتور و فلت رو بروی هم می ایستند.
فلت خیلی خونسرده ولی آرتور ترسیده و مضطربه.
اسنیپ:1...2...3 شروع کنید.
\\\\\\\\\\\\\\ به دلیل پروفشنال بودن مبارزان، فقط از ورد های غیر کلامی استفاده می شود.////////////////////////
آرتور خیلی سریع اولین وردش را اجرا میکند و نوری بنفش از چوبدستی اش خارج میشود و مستقیم به شکم فلت میخوره و شکم فلت شروع به بزرگ شدن میکنه. فلت بلافاصله وردی اجرا میکنه و نوری زرد از چوبش خارج میشه و به چشمای آرتور میخوره و اونارو میبنده و آرتور هرچی سعی میکنه نمیتونه چشماشو باز کنه.
آرتور خیلی سریع چوبشو به سمت چشماش میگیره و اونارو باز میکنه و بلافاصله وردی را اجرا میکنه که نوری آبی را به دماغ فلت میفرسته و دماغ فلت مثل خربزه باد میکنه.
(در آن طرف اتاق اسنیپ داره شاخ در میاره که آرتور چجوری چنین بلایی سر قهرمان دوئل آورده!!!)
در همان موقع آرتور همان وردو روی دستها و پاهای فلت هم اجرا میکنه و دستها و پاهای فلت مثل کدو حلوایی باد میکنه.
در همان موقع اسنیپ می پره وسط و میگه: خیلی خوب ... دیگه بسه... ویزلی بیا کمک کن و فلت رو سر راهت برسون به بیمارستان سنت مانگو.
آرتور هم خیلی سریع میره زیره بغل فلتو میگیره و با خودش از پاتیل درزدار بیرون میبره. وقتی به اندازه کافی دور شدند فلتو زمین میزاره و دوباره روی اون وردی رو بکار میبره که تمام بادهای فلتو خالی میکنه.
فلت که حالش خوب شده بود به آرتور میگه: نمرتو گرفتی؟؟؟
آرتور جواب میده: بله پروفسور... خیلی ممنون که کمکم کردید.
فلت: قابلی نداشت... فقط قرارمون یادت نره.... :D
(فلت = فلتویک)


عاقلان دانند...


Re: پاتیل درزدار
پیام زده شده در: ۲۲:۱۸ شنبه ۲ تیر ۱۳۸۶
#60

بورگینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۴۸ دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۵۶ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
از دژ مرگ
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 518
آفلاین
درکنار در بزرگ و چوبی رنگ پاتیل درزدار قلمی خاک گرفته افتاده بود...
ناگهان ابری خاکستری رنگ به صورت هاله دور قلم پر را گرفت و ناگهان چندین دانش آموز با هم در حالی که تلو تلو میخوردند از پر پریدند بیرون و سرفه کنان سعی کردند محیطی را که به آن وارد شدند را تشخیص بدهند.
دود سیگار ها تمامی فضای پاتیل را در بر گرفته بود و چشم ، چشم را نمی دید!
همهمه همچون صدایی تکراری همچنان در فضا پیچیده میشد و گویا اصلاً تمامی نداشت!
ناگهان تمامی افراد حاضر در پاتیل با ورود بچه ها از جا پریدند و هراسان به آستانه در جایی که بچه ها متعجب به دور و بر نگاه میکردند خیره شدند...
_ لطفاً نگران نباشید ... اینها تنها دانش آموزان من هستند که برای تمرین به اینجا اومدن! خواهش میکنم راحت باشین.دانش آموزان از این طرف...
این جمله توسط فردی که تنها از موهای چربش میشد فهمید سه وه روس اسنیپ است ادا شد.
دانش آموزان بدون هیچ حرفی در حالیکه می شد حس تنفر را که در بیشتر اعضای گروه های هافلپاف ، ریونکلاو و گریفیندور مشاهده کرد به دنبال پروفسور اسنیپ به راه افتادند.
سپس به یک زمین دراز و باریک رسیدند که از قضا گویا چندین مهمان هم توجهشان جلب شده بود و به عنوان تماشاچی ایستاده بودند.
پروفسور با همان لهجه ی خشکش گفت : به گروه های دو نفری تقسیم میشد و هر کدومتون در یک قسمت از این زمین مشغول تمرین میشید...لاوندر براون و الیور وود ، شما ها با هم در این جا دوئل کنید.کالین کریوی و رونالد ویزلی شما دو نفر هم در اینجا و شما گرنجر ، با دوشیزه پارکینسون ... خیلی خب به دلیل کسرت وقت از همین حالا شروع کنید...
اولین طلسم از طرف الیور وود دانش آموز سال هفتمی بود که به طرف لاوندر براون فرستاده شد.
_اکسپلیارموس!
طلسمی آبی رنگ به طرف لاوندر براون پرتاب شد ولی او نیز فرز تر از آنی بود که الیور فکر کند!
_ مراتونوس پلیارموس!
این ورد دقیقاً ضد وردی بود که الیور به طرف وی فرستاده بود و باعث شد که ورد برگردد و به یک گلدان بخورد و بشکند که بلافاصله شکستی توسط پروفسور اسنیپ با یک ورد " ریپرو " درست شد و گلدان به حالت اول برگشت.
در گوشه ای دیگر هرماینی گرنجر و پانسی پارکینسون در حال دوئل بودند..
_ دنساگو
_ اکسامانیو ورسان
و در طرفی دیگر رون ویزلی و کالین کریوی در حال دوئل بودند و این در حالی بود که کالین بدنش به طرز خنده آوری باد کرده بود.
کمی بعد که اخگر ها و طلسم ها کاملاً محیط را نورانی کرده بودند و به در و دیوار میخوردند با یک صدای "تمام" که از دهان پروفسور اسنیپ بیرون آمد متوقف شد.
سپس پروفسور اسنیپ حرکت کرد و با ک ورد متورم شدن کالین را فروخواباند و دندان های زشت و درازی را که از دهان پارکینسون بیرون آمده بود را برطرف ساخت ، سپس گفت : خیلی خب! وقتتون تمومه...سریع به طرف رمز تاز!
بر پهنای صورت بچه لبخندی از سر آسودگی نشست و سپس بدون هیچ حرف دیگری به طرف رمز تاز حرکت کردند.



Re: پاتیل درزدار
پیام زده شده در: ۲۰:۳۸ شنبه ۲ تیر ۱۳۸۶
#59

گابلین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۳۶ شنبه ۲۶ خرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۲۵ یکشنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۶
از رویاها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 42
آفلاین
پاتیل درزدار امروز با تمام روزهای قبل متفاوت بود ازدحام زیاد در پاتیل درزدار باعث شده بود تا عده ای از بیرون و از پشت شیشه ها نظاره گر رویدادی باشند که در داخل مهمانخانه در جریان بود.
دکتر فیلی باستر روی صندلیش آماده نشسته بود تا به دستور اسنیپ برای انجام تکلیف درس طلسمها و وردهای جادویی وارد میدان دوئل شود.

محوطه ی دایره ای شکل و بزرگی در میان مهمانخانه از میزها و صندلیها خالی شده بود و جادوگران مشتاق و دانش آموزان مضطرب دورتادور این دایره را فراگرفته بودند.
اسنیپ نگاهش را به سمت فیلی انداخت و به او اشاره کرد که برای شروع دوئل وارد میدان شود سپس نگاهی به تماشاچیان مشتاق انداخت و پسرک جوانی را از میان تماشاچیان به داخل میدان دعوت کرد.
اسنیپ خیلی خشک و رسمی گفت:به هم تعظیم کنید و سره جاهای خودتون قرار بگیرید.
اسنیپ ادامه داد:با شماره ی سه شروع کنید....1....2....3

فیلی بدون مقدمه چوبدستیش را به سمت حریفش گرفت:اکسپلیار..
ولی حریف او زودتر ورد را تکمیل کرد:اکسپلیارموس
فیلی احساس کرد که چوبدستیش از دستانش خارج میشود ولی به سختی آنرا نگه داشت و فریاد زد:ریداکتو
پرتو قرمز رنگی از چوبدستیش خارج شد و به سمت حریفش به پیش رفت و از چند سانتی او عبور کرد.
حریف او بار دیگر چوبدستیش را بالا برد:انگورجیو طلسم به سرعت به دست آزاد فیلی برخورد کرد و دست سالمش را متورم ساخت.
دکتر که از خشم به خود میپیچید چوبدستیش را بالا برد و با دقت بر روی دست حریفش تمرکز کرد:اکسپلیارموس
چوبدستی حریفش از دستانش خارج شد و بعد از پروازی کوتاه با موفقیت در دستان فیلی قرار گرفت.

اسنیپ با همان لحن خشک و رسمیش پایان دوئل را اعلام کرد.



Re: پاتیل درزدار
پیام زده شده در: ۱۹:۴۸ شنبه ۲ تیر ۱۳۸۶
#58

اما دابزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۹ یکشنبه ۵ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۲۲ سه شنبه ۹ دی ۱۳۹۳
از تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 457
آفلاین
اولين ساعات صبحگاه بود که سکوت رخوت­آور حاکم بر پاتيل درزدار بر اثر وارد شدن جمعي از دانش­آموزان در هم شکست. بچه­ها که پس از جابجايي توسط رمز تاز هنوز تلوتلو ميخوردند با شور و هيجاني وصف­ناپذير به صف در کنار يکديگر ايستاده، گوشه و کنار مهمانخانه را از نظر ميگذراندند.
فضای مهمانخانه دچار تغييراتي شده و همه­ی ميز و صندليها در امتداد ديوارها قرار گرفته بود تا محوطه­ای خالی جهت تمرين عملی آن روزشان ايجاد گردد.
هنگامی که همهمه­ی دانش­آموزان به اوج خود رسيد پروفسور اسنيپ جلو آمد و همگان را به سکوت دعوت کرد.
- پروفسور کارکاروف ليستي در اختيار من گذاشتن، اسم هر کس که ميخونم جلو مياد و با يکي از داوطلبين دوئل ميکنه...
اِما همانجا ايستاده بود و با نگاهي هراسان دوئل دوستانش در مقابل ساحره­ها و جادوگراني که چند سال از خودشان بزرگتر بودند را دنبال مي­نمود...
- اِما دابز!
اِما که احساس ميکرد تمام افسونها را از ياد برده است با گامهايي سست و لرزان به طرف پروفسور اسنيپ رفت. چشمان مضطربش جمعيت داوطلبان را ميکاويد و در آن لحظه که دختري هم سن و سال خودش به ميدان آمد نفسی عميق از سر آسودگي کشيد.
هر دو لحظه­اي در برابر هم سر بر فرو آوردند و سپس با قدم­هايي بلند و آهسته از يکديگر فاصله گرفتند.
- يک... دو... سه!
- استيوپفای!
دختر سرش را کنار کشيد و پرتو سرخرنگي که از کنارش عبور کرد تنها سبب حرکت ملايم موهايش گشت.
- اکسپليارموس!
افسون ساحره­ی جوان به قفسه­ی سينه­اش برخورد و او را به چند متر عقب­تر پرتاب کرد، چوبدستی از ميان دستش لغزيد و به گوشه­ای افتاد.
- اينسنديو!
اِما حرارت شعله­هاي آتش را احساس کرد، روی زمين غلتي زد و فرياد کشيد: "اکيو واند!"
با لمس دوباره­ی چوبدستش از زمين برخاست و بی­درنگ و گفت: "دنساگو!"
دندانهاي دخترک با حالتي غيرعادی و بسيار سريع رشد ميکرد... لبخندی بر لب اِما نقش بست.
- انگورجيو!
اين حرکت غافلگيرانه­ی ساحره امکان هر گونه دفاع را از اِما سلب و درنتيجه ثانيه­ای بعد دماغ او شروع به متورم شدن نمود. اِما عاجزانه اطرافش را از نظر گذراند و نگاهش بر روی قفسه­اي که درست بالای سر حريفش قرار داشت ثابت ماند.
- ريداکتو!
- ايمپديمنتا!
ورد ساحره با اختلاف زيادی به خطا رفت و قسمتي از پيشخوان را ويران ساخت در حالی که طلسم اِما قفسه را خرد و بر روی او خراب کرد. صدای تشويق جمعيت به هوا خواست و اِما که افسون خنثی­کننده را بر روی دماغش اجرا ميکرد به ميان دوستانش شتافت.


ویرایش شده توسط اما دابز در تاریخ ۱۳۸۶/۴/۳ ۱۱:۳۸:۲۶


Re: پاتیل درزدار
پیام زده شده در: ۱۶:۰۴ شنبه ۲ تیر ۱۳۸۶
#57

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
با کمک رمز تازي که پروفسور ايگور کارکاروف از مديريت مدرسه آلبوس دامبلدور دريافت کرده بودند ، دانش آموزان بدون دردسر و بصورت کاملا مجاز توانستند به پاتيل درزدار راه يابند ، مهمانخانه بزرگي که در شهر بزرگ لندن قرار داشت و به گونه اي لندن را به کوچه دياگون متصل ميکرد ؛ دانش آموزان در يکي از بخش هاي مهمانخانه پاتيل دردزدار فرود آمده بودند ، سالني طويل و عريض که گويا در گذشته يکي از سالن هاي عمومي غذاخوري آن بوده است .

چند رديف صندلي فکسني در انتهاي سالن چيده شده بودند که چند جادوگر که در بين آنها سوروس اسنيپ هم به چشم ميخورد روي آنها لميده بودند ، بلافاصله بعد از انتقال دانش آموزان به سالن پرفسور اسنيپ که گويا مدت ها منتظر آنها بود ، به سرعت از جايش بلند شد که البته به غير از پيچ و تاب ناگهاني رداي جادوگري اش ، به واژگون شدن يکي از صندلي هاي زهوار در رفته انجاميد .

دانش آموزاني که به پاتيل درزدار منتقل شده بودند ، تعدادشان به 20 تن هم نميرسيد ولي بلافاصله بعد از نزديک شدن پرفسور اسنيپ يکصدا سلام کردند ؛ پرفسور اسنيپ با لحن خشک و تند هميشگي اش گفت : سلام ، همونطور که ميدونيد اين جا پاتيل درزدار هست و قراره که شما با هم دوئل کنيد ، از اونجايي که با کميه زمان مواجه هستيم ، تنها 3 نفر بايد دوئل کنند که اسامي اونها توسط ايگور کارکاروف نوشته شده ، به ترتيب :

پرسي ويزلي - فرگوس فينيگان
دين توماس - سوزان بونز
باب آگدن - هوريس اسلاگهورن

همونطور که متوجه شديد ، فرگوس فينيگان و هوريس اسلاگهورن لطف کردند و کمي از وقتشون رو به ما اختصاص دادند ، من ازشون خواهش کردم که از وردهاي ساده که شما اونها رو فرا گرفتيد استفاده کنند ؛ دانش آموزا توجه کنن ، يادتون باشه که از وردهايي که کارآيي دارند استفاده کنيد و قبل از اجراي وردهاتون فکر کنيد و اولين چيزي که به ذهنتون رسيد رو به کار نبريد ، و با صداي کشدار و بمي گفت: البته اگر ذهني داشته باشيد !

خيلي خوب ، ويزلي ، فينيگان با رعايت قوانين دوئل شروع کنيد ، هر دو نفر تعظيم کوتاهي کردند و 5 قدم از يکديگر دور شدند . با دستور من شروع کنيد : 1 ، 2 ، 3 شروع

پرسي بدون وقت کشي چوبدستي اش را بلند کرد و گفت و با صداي نسبتا بلندي گفت : اسکور جيفاي !
فرگوس فينيگان لحظه اي از تب و تاب افتاد ، لحظه اي رنگ صورتش متمايل به بنفش شد و بدون اختيار شروع به بالاآوردن کرد ! گوي هاي شفاف و نسبتا بزرگي از دهانش خارج ميشدند ، گويا مقدار زيادي صابون خورده بود !

پرفسور اسنيپ با بي توجهي گفت: ويزلي اين ورد براي استفاده روي دانش آموزان مناسب نيست ! فاينيت اينگانتاتم !
فينيگان مجددا ايستاد ، اثرات کف و صابون از بين رفته بود و مجددا حالش بهبود يافته بود ؛ پرسي به آرامي زمزمه کرد : ولي اين که دانش آموز نيست !!!

فينيگان که اين اتفاق برايش گران تمام شده بود که يکي از دانش آموزان که در حال آموزش دوئل بودند به او لطمه وارد کنند ، گلويش را صاف کرد ، چوبدستي اش را بالا برد و فرياد زد : آلوهومورا !!
اتفاقي نيفتاد ، اين بار با صداي بلندتري فرياد زد : آلوهومورا !
پرفسور اسنيپ که موفق نشده بود نيشخند هميشگي اش را پنهان کند گفت : فرگوس ! ميشه بپرسم تو چيو ميخواي باز کني ؟

اينبار نوبت دين توماس و سوزان بونز شده بود که بلافاصله بعد از شروع دوئل دين توماس توانست با استفاده از ورد نويکريوس سوزان را از مچ پا آويزان کند ، که گويا همين طلسم براي از دور خارج کردن سوزان از رقابت کافي بود !

بله ، باب آگدن و هوريس اسلاگهورن مانند فيل و موش مقابل هم ايستاده بودند ، باب آگدن دانش آموز ريز نقشي بود ولي هوريس اسلاگهورن که يکي از جادوگران زبده بود با هيکل فيل مانندش در حاليکه سيبيل هايش را تاب ميداد مقابل باب ايستاده بود .
پرفسور اسنيپ : 1 ، 2 ، 3 شروع !

هوريس که بيش از اندازه به خودش مطمئن بود ، حرکتي نکرد ، در عوض باب که ترس وجودش را احاطه کرد و بود و دستانش ميلرزيد چوبدستي اش را مقابل چهره بي باک اسلاگهورن گرفت و با صداي آرامي گفت : ديفيندو !

پرتو سرخابي رنگ يکراست به سمت صورت هوريس پرواز کرد ؛ فريادهاي تمسخر آميز حاضرين ، هواس اسلاگهورن را سر جايش آورد ، بله ! طلسم آن دانش آموز سال دومي ريز نقش توانسته بود يک طرف سيبيل هاي هوريس را بر باد دهد ؛ هوريس که يکايک اعضاي بدنش از خشم ميلرزيد چوبدستي اش را بلند کرد و با صدايي که لرزش حاکي از خشم در آن مشهود بود گفت : آنگورجيو !
سوروس اسنيپ که آماده بود بلافاصله فرياد زد : رودوچو ، و باعث انحراف افسون آنگورجيو شد که البته برخورد آن طلسم باعث شد نيمي از ديوار سالن فرو بريزد !

سوروس اسنيپ با صداي بلندي فرياد زد : اسلاگهورن ! اين افسون براي درد غير قابل تحمله و از افسون هاي نابخشودني هست ! تو حق نداشتی از این استفاده کنی ! مجبورم اين کارت رو گذارش بدم به دامبلدور !

اسلاگهورن که آماده مقابله بود با صداي بلندتري ادامه داد : مگه نميبيني اين دانش آموز ابله با سيبيل هاي مثل سرو من چيکار کرد ؟

سوروس اسنيپ که با اشاره به دانش آموزان فهماند در گوش سالن جمع شوند با صداي زيری گفت : نبابا اینطوری که خيلي ناز شدي که


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.