هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۲۲:۳۸ دوشنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۰
#78

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
مرگخوارها طنابها و قلابهایشان را کنترل کردند و شروع به بالا رفتن از دیوار کردند.محفل ققنوس برخلاف تصور آنها بسیار مرتفع بود.درحال بالا رفتن طناب یکی از آنها شل شد.
سوروس اسنیپ:طناب من شل شده.الانه که سرنگون بشم.یکی به دادم برسه.
لوسیوس مالفوی:نگران نباش سورس.پاتو بذار روی سر من.خودم تا اون بالا میبرمت.
سوروس بعد از تشکر از لوسیوس پایش را روی سر او گذاشت.

بلاتریکس:ابله.چیکار داری میکنی؟
یکی از مرگخواران:خب طناب منم شل شده بود.فکر کردم میتونم از سر تو استفاده کنم.
بلاتریکس:
بعد از چند دقیقه مرگخوارها به یک پنجره کوچک رسیدند.
لینی:بچه ها به یه پنجره رسیدیم.به نظرتون چیکار کنیم؟
لوسیوس:به نظر من فورا وارد بشیم.چون اولا الان همه خوابن و کسی متوجه اومدن ما نمیشه و دوما سرم دیگه کم کم داره تو گردنم فرو میره.



Re: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۸:۴۹ دوشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۹۰
#77

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین

خلاصه:
اسمشونبر تصمیم دارد مو و ریششی به بلندی دامبلدور داشته باشد، اسنیپ اعلام میکند برای ساخت معجونی که خواسته اربابشان را برآورده کند به چهار تار و از ریش و موی دامبلدور نیاز دارد.
مرگخواران یک بار به گریمولد حمله میکنند و کلاه گیسی از کمد دامبلدور میدزدند اما اسنیپ به آنها میگوید که اشتباه کرده اند و باید حتما ریش و موی طبیعی دامبلدور را بدزدند.
مرگخواران سعی میکنند از پشت از دیوار گریمولد بالا بروند و وارد خانه شماره 12 بشوند...


ویرایش شده توسط لودو بگمن در تاریخ ۱۳۹۱/۵/۲۷ ۳:۵۷:۱۱

هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۴:۳۳ سه شنبه ۷ تیر ۱۳۹۰
#76

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
- خیلی خوب تو هم! یه نقشه می ریزیم.

همه ی مرگخواران نشستند تا چاره ای بیابند. چند دقیقه گذشت تا بالاخره لونا راه چاره را یافت.

- ما باید نصفه شب بریم اونجا. یه جوری که هیشکی نفهمه و وما یه راست برسیم به اتاق دامبلدور!


همه با حرف او موافق بودند. پس لونا ادامه داد:

- آپارات میکنیم!

-

- چی شده؟

- نمیشه توی خونه ای که افسون راز داری روش اجرا شده آپارات کرد.

رز بعد از سکوتی طولانی ، سرش را بالا آورد و گفت:

- همه کوهنوردی بلدن؟

یک ساعت بعد

همه ی مرگخواران در کوچه ی پشتی خانه ی شماره 12 ایستاده بودند و قلاب های کمربندشان را چک میکردند تا شروع به بالا رفتن از دیوار کنند.

- خب. بریم بچه ها!


ویرایش شده توسط رز ویزلی در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۷ ۱۴:۳۴:۴۳


ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۵:۲۸ یکشنبه ۵ تیر ۱۳۹۰
#75

آلبوس سوروس پاترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۸ دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۰
از لرد سیاه اطاعت میکنم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 388
آفلاین
- عمو، چی شده؟ چرا انقدر داد میزنی؟ مسابقه ی جیغ زنیه؟ من میبرم. مطمئن باشید. جیــــــــــــــــــــــــــــغ!

با آغاز جیغ زدن های جیمز دامبلدور که به علت موج های شدید حاصل از صدای جیمز، بار دیگر به روی تخت پرت شده بود به سختی شروع به حرف زدن کرد : نـــه، پــسـرم...مـــــسابـــقه نیـست.

- نخیر تو میخوای منو گول بزنی، جیــــــــــــــــــــغ!

دامبلدور با ترس به دیوارهای خانه که ترک هایی روی آن ها دیده میشد نگاه کرد و گفت : بــاشه، تو بــردیییی....

- ا عمو خیلی زود کم آوردیا. دیدی نمیتونی منو ببری؟ خب حالا جایزم چیه؟

اما با دیدن قیافه دامبلدور پرسید : چیه؟ چرا اونطوری نگاه میکنی؟ راستی عمو موهات کو؟ اینطوریم خوشگل میشیا

- ، خب ابله، اخ نه جیغ نزن ببخشید، پسر عزیزم یکی کلاه گیسمو برده.

- بخاطر این جیغ زدی؟ خب اون که فقط یه کلاه گیس طبی بود که باعث بشه یه مقدار گره های ریش و موتون باز بشه. نکنه یادتون رفته ریش و موتون رو مخفی کردید تا کسی نبینتش؟

در همین حین

- من گفتم موی سر، نه موی کلاه گیس!

بلاتریکس که با عصبانیت به سوروس نگاه می کرد که آن موها را روی زمین می انداخت گفت : خب آخه اون که مو نداشت.

- تو مطمئنی بلا؟ یعنی بررسی کردی؟

- چیو بررسی کنم؟ برم بزنم رو کله اش ببینم مو داره یا نه؟ خب میگم مو نداشت دیگه!

- فکر کنم موهاشو مخفی کرده. یه مدت قبل از یکی از دکترا شنیدم دامبلدور میخواد گره موها و ریشاشو بعد از صد سال و اندی باز کنه. تنها راهشم استفاده از یک سری کلاه گیس مخصوصه. و ضمنا تو طول درمان هیچکس نباید موی اصلی رو ببینه.

- سوروس، میمردی از اول اینا رو بگی؟ حالا باید دوباره برگردیم اونجا. فقط اینبار یکم با برنامه تر. من دیگه حاضر نیستم تو دستشویی قایم بشم.



Re: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۳:۲۲ شنبه ۴ تیر ۱۳۹۰
#74

کتی  بل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۶ یکشنبه ۲۹ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۵:۲۰ پنجشنبه ۲۱ مهر ۱۳۹۰
از توی دفتر خاطرات تام ریدل
گروه:
کاربران عضو
پیام: 17
آفلاین
وقتی مرگخوارن مطمئن شدند که همه ی محفلیا در آشپزخانه هستند از دستشویی خارج شدند.
بلاتریکس لسترنج که به جای لوپین در آمده بود، به اتاقی که دامبلدور در آن بود، رفت. دامبلدور با کلاه شب خواب همچنان روی تختش بود و خرو پف میکرد. ناگهان چشم بلاتریکس به ریش و موهای مصنوعی دامبلدور افتاد که روی میز خواب او بود!
با خود گفت: اآاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااه خدای من!
بلاتریکس همانطور که سوروس گفته بود، انجام داد. و وقتی کارش تمام شد، به یرعت از اتاق خارج شد. ناگهان فکر شرورانه ای به ذهنش رسید!
دوباره وارد اتاق دامبلدور شد و ریش و موهای او را درون شومینه انداخت.
همان موقع صدای پاهایی از راه پله آمد که به سمت بالا می آمدند.
بلاتریکس به صرعت به سمت دستشویی رفت. بقیه ی مرگخواران آنجا منتظر بودند. بلاتریکس گفت: نمی تونین باور کنین چی دیدم... حالا بعدا براتون ...
ـ نه... ! کلاه گیس من کجاست؟
(صدای فریاد دامبلدور)
مرگخواران:
محفلیا:


ویرایش شده توسط کتی بل در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۴ ۱۳:۲۵:۵۳

هری پاتر و سنگ جادو
هری پاتر و تالار اسرار
هری پاتر و زندانی آزکابان
هری پاتر و ج


Re: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۰:۴۲ جمعه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۰
#73

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
بعد از خارج شدن هری از درون دستشویی، مرگخواران دوباره از هم جدا شدند.آنتونین با عصبانیت گفت: آخه به اینم میگن شانس؟ اینجا همیشه سوت و کور بود اما الان همه ریختن توش!

نارسیسا با نگرانی گفت: اگه بخوان شبم اینجا بمونن چی؟

مرگخواران:

- فعلا بهترین کاری که میتونیم بکنیم منتظر شدنه!

رز با تاسف تکمیل کرد: و دعا کردن برای اینکه دیگه کسی نیاد دستشویی.

شب:

- من که صدایی نمیشنوم.

روفوس که گوشش را به در چسبانده بود این را بیان کرد و به بقیه نگاهی انداخت. بلا با شنیدن این حرف گفت: پس بهتره یکی بره چک کنه.

سر همه ی افراد حاضر در آنجا به سمت آنتونین برگشت. آنتونین با تعجب به آن ها نگاه کرد و وقتی متوجه جدی بودن آن ها شد با شگفتی گفت: چی؟ چرا من؟

مرگخواران:

بعد از چند ثانیه افزود: باشه.

و بدون توجه به بقیه از آنجا خارج شد. تمام خانه را خاموشی فرا گرفته بود و او باید میفهمید که این خاموشی به خاطر نبود محفلی ها در آنجاست یا دلیل آن خواب بودنشان است. بنابراین از پله ها که غیژغیژ صدا میکردند به آرامی بالا رفت و وارد اولین اتاقی که در راهش بود شد. آهسته در را نیمه بسته کرد و با بر زبان آوردن ورد لوموس، بوسیله ی نور چوبدستیش به سمت تختخواب رفت.

- اووووووه!

فردی که روی تخت خوابیده بود و آنتونین متوجهش نشده بود با دیدن آنتونین این را بیان کرد و بعد با یک حرکت سریع غلتی زد و این بار از سمت دیگر خوابش برد.

آنتونین بدون هیچ معطلی از فرصت استفاده کرد و با بیشترین سرعتی که موجب برخاستن صدا نمیشد به دستشویی برگشت.

صبح روز بعد:

- مطمئنم که خودمو دیدم. بلند شدم و صورت خودمو جلوم دیدم ، بعدش برگشتم و دوباره خوابیدم.

جینی دست هری را گرفت و گفت: وای هری نکنه این یه نشونه ی بد باشه؟

- منظورت چیه؟

جینی به چشم های هری خیره شد و گفت: شاید ... شاید این نشونه ی این باشه که لرد و مرگخواراش میخوان کاری بر علیهت بکنن؟

هری با اطمینان گفت: دست بردار جینی! بیا بریم صبونه بخوریم.

و از اتاق خارج شدند.مرگخواران که اینبار به دلیل رفت و آمد فراوان محفلی ها به درون دستشویی، داخل کمدی عظیم پنهان شده بودند با شنیدن این حرف ها، بیش از پیش احساس خطر کردند.


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




Re: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۴:۰۵ سه شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۹
#72

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۲:۱۹ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
از تالار گریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 976
آفلاین
-حالا چی کار کنیم؟

این صدای آنتونین بود که ترس را در همه دو چندان کرد. آن ها در داخل خانه محفل گیر افتاده بودند آن هم زمانی که تمام محفلیان جلسه داشتند.

بلاتریکس در حال که دندان هایش از ترس به هم می خورد گفت: بچه زود باشید بریم

ایوان در حالی که از ترس کم کم تکه تکه می شد و تمام اسکلت هایش از بدنش جدا می شدند، گفت: نه من پیشنهاد می دم قایم بشیم و شب دست به کار بشیم.

آنتونین: کجا قایم بشیم آخه؟

رز با خوشحالی گفت: اون جا! تو دستشویی!

تمام مرگخواران به سمت دستشویی خانه گریمولد حرکت کردند و قایم شدند.

ایوان: من یه صدا هایی می شنوم

همه مرگخواران سایه ای دیدند که در حال نزدیک شدن به دستشویی بود.

در با صدایی باز شد و هری پاتر وارد دستشویی شد. در حال سوت می زد، کارش را انجام داد و بدون توجه به مرگخواران که برای دیده نشدن وارد یک دیگر شدند بودند، از دستشویی خارج شد.

مرگخواران:


ویرایش شده توسط گودریک گریفیندور در تاریخ ۱۳۸۹/۱۲/۲۴ ۱۴:۲۲:۰۲


Re: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۱:۵۱ سه شنبه ۲۴ اسفند ۱۳۸۹
#71

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
- مفتخرم بگویم که همه ی شما تک تک حاضرید جان خود را در این کار فدا کنید و بروید. خواهشمندم که اجازه دهید من مواد اولیه را حاضر کنم. خب، یالا قبول کنید.

مرگخواران که هم از تغییر لحن ناگهانی سوروس خنده شان گرفته بود و هم میترسیدند قیافه ی عجیبی به خود گرفتند. سوروس تک تک مرگخواران را از نظر گذراند و آه کشید. سپس برگشت تا از سالن بیرون رود و تصمیم گیری را به عهده ی خود مرگخواران بگذارد. همین که روی پاشنه ی پا چرخید...
- نکبت کور!! سرت خورد تو بینیم !

این صدای لرد سیاه بود که در همان لحظه وارد سالن شده بود.

-ببخشید ارباب بینی؟ شما که دماغ ندارین.....

- حالا هر چی... کروشیو ایوان! اگه فکر کردین من میذارم با موهای اون پیرمرد برام مو درست کنین...اگه فکر کردین که من میذارم آبرومو ببرین.... اگه فکر کردین من در این مورد به اون پیرمرد نیاز دارم...کور خوند.... میدونین چیه... احساس میکنم یه جورایی درست فکر کردین...

دیگه با موافقت لرد بزرگ جای شک و شبهه ای باقی نماند. همه برای جا کردن خودشان در دل لرد داوطلب شدند. بار و بنه ی خودشان را بستند و به سمت خانه ی شماره دوازده میدان گریمولد به راه افتادند.


دم در خانه ی گریمولد
خوب بچه ها. بیاین این ماسک ها رو بزنین. کی جای لوپین میره تو؟ بیا فنریر.... کی جای....

ده دقیقه بعد
- و آخرین نفر.... کی جای هری پاتر میره؟
- فقط خودت موندی آنتونین...
آنتونین آه کشید ماسک هری پاتر را به صورت زد و وارد شد. همین که گروه مرگخواران وارد شدند با صحنه ای مواجه شدند که هر انسان شجاعتر از مرگخواران را هم در ان صحنه میترساند. تمام اعضای محفل از جمله هری پاتر و ریموس لوپین و دیگر کسانی که ماسکشان روی صورت مرگخواران بودند آنجا ایستاده بودند.مرگخواران ابتدا به یکدیگر و سپس به هم زاد هایشان نگاه کردند.



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۱:۳۸ دوشنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۹
#70

لونا لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۰۴:۰۹ پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۲
از خرس مستربین خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 706
آفلاین
سوژه جدید:

بلا لرد را در حالی که دستش را زیر چونه اش گذاشته بود و غمگین به آینه نگاه میکرد دید.

- لرد؟ مورفین باز هم دوستای نابابش رو آورده و توی سالن مشغول دود کردنن! دستورتون چیه؟

لرد که انگار فقط حضور بلا را احساس کرده بود نه پرسشش آهی کشید و گفت:

- هر موقع آلبوس رو میبینم که با اون ریش ها و موهای نقره ای یک دستش خودنمایی میکنه حسودی میکنم بهش! منم دلم میخواد مو و ریش داشته باشم درست مثل آلبوس!

بلا که تقریبا دهانش تا ته باز مانده بود گفت: خب میتونید برید مو بکارید لرد! در ضمن، شما کله ی صاف و صیقلی و براقی دارین ه شب ها درخششش کل ِ خونه ی ریدلو روشن میکنه!

- آه نه بلا! من چندین بار مو کاشتم اما کله ی من این ویژگی رو داره که با کاشت مو تا چند روز بیشتر دووم نمیاره و دوباره دونه به دونه ش میریزه!

بلا دوباره پیشنهاد داد: خب ما میتونیم کلاه گیس براتون بخریم!

- کروشیو بلا! من هیچوقت ازین جینگول بازیا خوشم نیومده! من موها و ریش آلبوسو میخوام!

چند ساعت بعد:

بلا در حالی که مرگخواران را دور خودش جمع کرده بود رو به آن ها جریان افسردگی لرد و اینکه دلش میخواهد موهای دامبلدور را داشته باشد صحبت کرد تا بلکه آن ها فکری به ذهنشان برسد و دوباره اربابشان را خوشحال ببینند.

از بین مرگخواران سوروس گفت: من یه معجونی بلدم که میشه موهای لرد رو دقیقا مثل موهای دامبلدور کرد! فقط باید چهار تار مو از ریش و چهار تار هم از سرش برام بیارین!

مرگخواران با نگرانی به یکدیگر نگاه میکردند:


Only Raven !


تصویر کوچک شده


Re: ماجراهای کاشت مو
پیام زده شده در: ۱۴:۴۷ چهارشنبه ۹ تیر ۱۳۸۹
#69

ریموس جین لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۳ شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱:۲۱ چهارشنبه ۱۰ آذر ۱۳۸۹
از مرگ نمی ترسم !!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 126
آفلاین
محفل ققنوس :

در همان موقع به اصرار اعضا دامبلدور دوباره دکمه پاور را فشار داد و منتظر ماندند تا سیستم بالا بیاید.

1ساعت بعد:

در همان حوالی که تمام اعضا خوابشان برده بود ناگهان صدای بالا آمد ویندوز آمد و ملت خروشان چنین چهره ای داشتند:

ریموس فریادی زد و با صدای بلند گفت:
-بدو دامبلدور مدیا پلیر رو بزن،بزا ببینیم چه خبره،حسابی هیچان هیکل مرگخواران رو دارم
دامبلدور که صورت سرخ شده بود و همچنان عرق میریخت دکمه مدیا پلیر را زد و نفسی عمیق کشید.
در همان لحظه همچنان اعضا به لیست نگاه میکردند که ناگهان همگی چشمشان به اسم بلاتریکس خورد و همه در تعجب ماندند
ملت:
ریموس باری دیگر فریاد زد و همچنان با هیجان بسیار گفت:
-بزن،بزن،بزن،بزن،یالا دامبلدور دکمشو بزن تا گرگ نشدم
دامبلدور با عصبانیت تمام گفت:
-برو خجالت بکش ای مرد،مثلا سنی ازت گذشته،منو که میبینی دیگه عادی شده برام.
ریموس نیز عصبانی شد و با صدای خروشان گفت :
-چی من سنی ازم گذشته ؟ من که فقط 30 سالمه بعد من پیرم یا تو که داری بال بال میزنی مرد؟در ضمن کی تو از این چیزا میدیدی که عادی شده برات ؟
دامبلدور به ریموس اهمیتی نداد و به میل خود روی اسم بلاتریکس کلید کرد.
دابی که گوشه ای نشسته بود و همانطور به صفحه ی مانیتور خیره مانده بود گفت:
-وای به حال ما اگه ولدمورت بفهمه که چی شده.اونوقت که غیرت مرگخواریش بالا میاد.
روفوس جاسوسی بود که از طرف لرد فرستاده شده بود و تمام اتفاقاتی که در همان لحظات در محفل بود را گزارش میداد.روفوس با چهره ای حیرت زده پیام داد:
-چه هیکلی داره این بلا،من توش موندم چه برسه ارباب
روفوس که همچنان نزدیک تر میشد ناگهان پایش به میله ای گیر کرد و چهره ی محفلیان به طرف او افتاد ...
.
.
.
ادامه بدین

ببخشید اگه خیلی خوب نشده.


ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۹ ۱۵:۱۷:۴۱
ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۹ ۱۵:۳۱:۱۵

مرا از یاد نبرید.
شناسه بعدی : ویکتور کرام
تا ابد دوستت دارم







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.