هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۷:۵۳ جمعه ۳۱ شهریور ۱۳۸۵
#15

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۴ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۰۹ یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۸
از پاریس
گروه:
کاربران عضو
پیام: 929
آفلاین
رزرو!

جون من پست نزنین!می خوام برای یک ماه راحت باشم!و با خیال راحت درس بخونم پس رزرو!

با عرض معذرت از وینکی با اینکه رولت جالب بود!ولی خیلی دیر زدی!مجبور شدم از فینیاس ادامه بدم!


@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@@
کریچر با چهره ای پروانه ای در حال غیب شدن فینیاس هست!و دستشو مثل هندی ها جلوی صورتش می گیره و بهم می فشاره!

پق!

کریچر که چهره اش رنگ به رنگ می شه دستهای بهم فشرده رو با می کنه!و یک تخم قورباقه می بینه!که یک قورباغه داره ازش بیرون می یاد!

کریچر: این چی هست که زیاد لزجه!اوه من خدای!یک بچه قورباغه! و سریع از پشت بوته زارها همون شمشاد ها در می یاد و می ره که خودشو به استخر پرورش قورباغه برسونه!یکدفعه یادش می یاد!

ذهن کریچر(صدا توی ذهنش اکو می شه!): کریچررررررررررررررررر کریچچچچچچچچچچر!اون سه شیطون بلا!اون وزیر بی ناموسی!اون فنگ همیشه عینک رو چشم!اون پشمی!اون سه بی ناموس!تو باید اونارو تنبیه کنی! اونا دارن توی باغ وحش بی ناموسی رو رواج می دن!کریچررررررررررر!

کریچر یکدفعه چشماش قلمبه می شه!و وارد دفتر نگهابانی می شه!کامو روشن می کنه و می زنه جادوگران می ره روی منوی مدیریت!دستش روی بلاک سه ارزشی ایست می کنه!

که ناگهان فلور با لباس خواب بنفش یاسی (فکرای بدبد نکنید!یقه بسته!آستین بلند!ماکسی!و بسیار کلفت! )وارد دفتر نگهبانی می شه و کریچر رو با چشمه های قلمبه می کشه بیرون! و می بره کنار استخر قروباغه ها!همه دور استخر قورباغه جمع شدن!حتی ققی و فنگ و پشم بون هم هستن!

شلپ شلپ

آوریل اون وسط داره دست و پا می زنه

ققی:کریچر ما رفتیم کمک آوریل ولی اون قبل از امدن ما خودشو از بالای ساختمون انداخته بود پایین از شانس پشم بون نه منظورم مک بون افتاده توی استخر قورباغه حالا مامان قورباغه داره گریه می کنه که یکی از بچه قورباغه ها نیست و باید نیم ساعت پیش از تخم در می یومد!

کریچر:ماااا!

فلور: حالا باید عملیات نجات رو انجام بدیم اول آوی بعدشم باید بریم در جستجوی وقورباغه کوچولو!(فیلم در جستجوی نمو رو یادتون بیاد!)

کریچر:مااااا!

پنی که علف های کنار استخر رو می خوره می گه :بع ...بع!بابا کریچر ما جن گاو ندیدما!(توهین نیست منظورش به خاطر اصوات گاو مانند کریچره!من قصد توهین ندارم روز آخری شناسه امم دوست دارم!)

همه با چشم هایی نگران به کریچر نگاه می کنن
شالاپ شالاپ آب از طرف آوریل می یاد
مامان قورباغه با های های بلند داره گریه می کنه
و کریچر:ماااااا!!


ویرایش شده توسط فلور دلاكور در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۳۱ ۱۸:۲۰:۱۵

دلبستگي من به جادوگران و اعضاش بيشتر از اون چیزی که فکرشو میکنید


Re: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۶:۱۶ جمعه ۳۱ شهریور ۱۳۸۵
#14

وینکی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ شنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۴۵ دوشنبه ۲۱ فروردین ۱۳۹۱
از خونمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 256
آفلاین
ادامه پست آوریل:
فینی ببخشید من قبلا اینو نوشته بودم!
چو: درراستای اینکه اینطور مشکلات پیش نیاد دفعه بعد اول رزرو کن بعد پست بزن!!!
کریچر به رنگ قرمز مایل به نارنجی مخلوط با آبی تغییر رنگ میده!
فنگ:جل الخالق! عجب مجسمه خفنی! رنگشم عوض میشه!بعدا بگیم یه مجسمه خانوادگی از ما هم بسازن!
مک و ققی:نه!
فنگ با قیافه سرخورده:برای چی آخه؟
مک و ققی:همین طوری! تفریحی!
ققی:خوب!بیاین این مجسمه رو خراب بکنیم دیگه!
دو نفر دیگه:باشه!
ققی دست میکنه توی جیبش (جیب داره یا نه؟) از توی اون یه تبر درمیاره!و میگیره به طرف آسمون! درخشش تیغه تبر باعث میشه ملت چشمشون رو ببندن!
فنگ هم از توی جیبش یه ساتور درمیاره و به طرف زمین میگیره!برق ساتور چشم ملتو ضعیف میکنه!
مک دست میکنه توی کیفش و... یه گیوتین (!) درمیاره، میذاره زمین. برق تیغه گیوتین ملتو کور میکنه. تصویر سیاه میشه!
-یه چیزی میاوردی بی خطر باشه!
مک: مگه چشه؟! حالا بیارینش اول از وسیله من استفاده کنیم! مجسمه کو؟
-همه جا تاریکه!من از کجا پیداش کنم؟
از اون دست و پاهات کمک بگیر دیگه!
-آی! این دست منه!(...)برو اونور از روی سرم!
-آهان بیاین آوردمش!
-آقا اینجا کسی کبریت نداره؟
-نه! چی خیال کردی؟فکر کردی با کی طرفی؟خجالت بکش! هدف ما داشتن یه محیط سالم و مفید برای حیوونای محترمه!بفهم!
مک: ببینم بچه ها!یه نکته!اینو پنی نوشته؟!
-نمیدونم!پنی؟!
پنی:هان؟ کجایین؟ چرا اینجا اینقدر تاریکه؟
-پنی این رولو تو نوشتی؟خوب تو ننوشتی چون اگه نوشته بودی که نمیگفتی چرا اینجا تاریکه!برامون یه کبریت میاوردی!برو!
پنی در حالی که کلمات کاملا واضحی میگه در تاریکی محو میشه!
ققی انگار نه انگار که این همه اتفاق افتاده!مجسمه رو میذاره جلوی گیوتین و فریاد میزنه:"بکوب"
-نهههههه!
ققی:فنگ حرف حسابت چیه؟!
فنگ:ققی؟حالت خوشه؟ من چی گفتم مگه؟
ققی:مک پس تو چته؟
مک:وااااا!!!!من که هیچ دیالوگی نگفتم که!
ققی:پس کی بود؟
-من! و یه دفعه یه مشعل روشن دیده میشه ، که نورش افتاده روی صورت وینکی!
سه نفر هماهنگ ،با هم ، با نظم و ترتیب: مععععععع!تو اینجا چی کار میکنی؟
-شما خجالت نمیکشین؟
-برای چی؟
-به خاطر اون!
-به خاطر کر..
پرید وسط حرف اونا : حرف نزنید! یعنی چی؟ من دیگه همچین اجازه ای بهتون نمیدم!
ققی:خوب نده.
وینکی مشعل رو این طرف و اون طرف میکنه و یه نگاهی به اطراف میندازه! - اینهاش!خودشه.
مک:ما کاری باهاش نداشتین!
وینکی به طرف دیوار میره و میگه: اینهاش! سه تا حیوون گنده اینجان نمیتونن فیوز رو وصل کنن! من بهتر از شما میدونم!
همه یه نفس راحت میکشن. سه تاشون جلوی اونو میگیرن : وینکی نمیخواد تو زحمت بکشی!ما خودمون درستش میکنیم!تو برو.
-باشه. مرسی! و راه میفته بره.
-آخ وینکی!
-چیه؟بچه ها با من بودین؟
-نه! کریچر اینجا نیست!
-اینجا نیستش که ...برو!
در نتیجه وینکی قانع میشه و میره. " در بین راه: " - من که نگفتم صدای کریچر رو شنیدم !!اونا چرا گفتن..؟
ناگهان...
______________________
(نمیدونستم اینقدر طولانی و مطمئنا خسته کننده میشه! ببخشید.)


ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۵/۷/۱ ۱۹:۲۹:۵۷

همه چیز همینه...
Only Raven


Re: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۸:۵۶ پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۵
#13

فینیاس نایجلوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۱ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۲:۲۹ جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۲
از توي تابلو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 117
آفلاین
کریچر آب دهنش رو قورت میده و در انتظار کمکی غیبی میمونه ....
يهو يه نفر تيريپ فيلم هندي مياد و بايه جهش مي پره جلو كريچر .
ققي و پشم بون و فنگ :
فنگ كه از عصبانيت آب دهنش راه افتاده : ووووواق ...اين ديگه از كجا پيداش شد ؟ شيطونه مي گه بپرم گازش بيگيرم !
ققي : بگو بينم چه جوري اومدي تو باغ وحش فيني ؟
فيني : با پام .
پشم بون : ( چون تو تالار معمولا كسي با پا وارد نميشه )
فنگ : فيني بپر كنار بذار كارمونو بكنيم .
فيني : خب اگه مي خواستم بپرم كنار كه از اول نمي پريدم وسط
فنگ :
فيني : به جاي اين كارا بايد بيايد كمك كنيد !
پشم بون : چه كمكي ؟
فيني : آوريل خودشو پرت كرده پايين . بايد بريد ببينيد زندس يا نه اگه زندس ببريدش درمونگاه اگرم مرده ببريدش مرده شور خونه !
حس انسان دوستي اين سه عنصر ارزشي فوران مي كنه و سه تايي مي رن به محل سقوط آوريل .
فيني و كريچ يه نفس راحت مي كشن و فيني مي گه : خب ديگه رفتن كريچ .
كريچر : آخيش ... خعلي باحالي ! چه جوري خودتو رسوندي ؟
فيني : با شيوه هاي بدلكاري . فيني هميشه براي خدمت به ملت حاضره ( تيريپ زورو )
فيني دستشو مياره كنار سرش و به كريچ يه باي مي ده و با حركتي شبيه حركات مرد عنكبوتي از اونجا دور ميشه و كريچ :
...


Only Raven!


Re: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۱:۰۸ چهارشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۸۵
#12

آوریل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۰۷ یکشنبه ۱۵ دی ۱۳۸۷
از کارتن!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 789
آفلاین
**میدونین که من چقد دوست دارم ببوقم توی رولها!
این تیکه پشم بون تهه خنده اس!!
_______________________
فنگ كه ديگه طاقت نداشت ققي رو كنار زد و خودش نشست پشت پی سی، بعد از چن لحظه فکش به طرز احمقانه ای باز شد و استخوونش افتاد رو کیبرد.
فنگ : این که نیلو قدر مطلقه! ای ققی نامرد! تنها تنها؟
ققی فنگ رو هل میده : این واسه خودمه ها! تازه موجی ام جی هم هست! داریم روشهای مطمئن هک رو بررسی میکنیم!
کریچ که یاد خاطرات خوش اون روزش () با این دوتا هکر افتاده بود، نیشش تا بناگوش باز شد و آروم رفت که شمشادا رو کنار بزنه که صدای فنگ رو شنید :
-: کیو میخوای هک کنی؟
ققی با نوکش محکم روی کلیدی کوبید -ما با حدس و احتمال و موارد انگشت نگاری و ... به این نتیجه رسیدیم که اون کلید اینتر بوده- و گفت : خب معلومه! کریچر! میخوام هرچی میتونم مدرک ازش جمع کنم که وقتی میخوایم این قضیه رو به عموم مردم بگیم، دلیل کم نیاریم!
کریچ سر جاش خشکش میزنه و با خودش فکر میکنه که این پشم بون چقد سست عنصره! یه روز با منه یه روز با اینا!
فنگ : آآووو ایول! راستی، تو خط تلفن از کجا اوردی؟ از اتاق نگهبونی کش رفتی؟
ققی : نمیدونم راستش، کار پشم بونه! پشم بون خط تلفن از کجا اوردی؟
پشم بون پنج تا پاش رو جمع میکنه و شروع میکنه سرشو خاروندن : هیووم، یه سیم دیدم ولِه اینورا، میخورد تو خوابگاه دخترا، همونو کشیدم اینوری!

در همین زمان صدای جیغ آوریل (رول خودمه، هرجوری شده باید توش باشم) به گوش میرسه : این تلفن چرا بوق نداره؟
و چون به جواب سوال واضحی مثل این نمیرسه، احساس خنگی مفرط بهش دست میده و خودشو پرت میکنه پایین! (خودکشی انتحاری)

چهار نفری که در این سو و اون سوی شمشادا بودن : هر هر هر کر کر کر!
فنگ : بچه ها این صدای کی بود؟
پشم بون : راست میگه! منم یه صدای خنده دیگه شنیدم!
ققی : برین ببینین کی بوده، منم کارم تموم شد! اینا رو جمع کنم بریم!
فنگ و پشم بون از دو طرف بوته های شمشاد به محل اختفای کریچر میرن، کریچ که طبق معمول رفلکسش پایینه خیلی دیر قضیه رو میگیره و جایی رو برای قایم شدن پیدا نمیکنه، در آخرین لحظه در اوج ناامیدی مثه مجسمه وامیسته و همون موقع فنگ و پشم بون سر میرسن.
پشم بون : ااا نیگا کن! مجسمه کریچ! چقد هم طبیعیه!
فنگ جلو میره و کریچ رو بو میکنه : خیلی طبیعی درست کردن! فرت فرت!! (صدای بو کشیدن)حتی بوی کریچر رو هم میده! نیگا کن! پوزه ام رو میزنم به پوستش میره تو! واقعا این ملت خیلی هنرمندن...
در همین زمان ققی هم بیرون میاد : لابد کار سرافیناس! خیلی تمیز کار میکنه! ولی من اعتراض دارم! اینا باید مجسمه منو که وزیرم بسازن، نه یه موجود مفلوک مثل کریچر!
فنگ : بیاین مجسمه هه رو نصف کنیم! خراب کاری خیلی فاز میده!
سه نفری :
کریچر آب دهنش رو قورت میده و در انتظار کمکی غیبی میمونه ....


ویرایش شده توسط آوریل در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۹ ۱۲:۲۱:۵۴

[size=small]جادوگران برای همÙ


Re: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱:۱۶ چهارشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۸۵
#11

حميد كوچولو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۲ دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۳۵ پنجشنبه ۴ آبان ۱۳۸۵
از كجا بدونم؟ من فقط چهار سالمه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 9
آفلاین
ببخشيد عمو ها و خاله ها! ...من يكم نمي فهمم و اين شد كه يهو موضوع رول رو با اجازتون تغيير دادم...مگه خودتون مامان ندارين گير دادين به مامان من؟....

==============================

هوا خوب و شرجي بود ، شرجي كجاش خوب بود خودتون فكر كنيد ببينيد كجاش خوب بوده! به هر حال خوب بود و به جز صداي غر غر هاي كريچر هيچ صدايي به گوش نمي رسيد.
همه ي قفس ها با جك و جونور هاي داخلشون در خواب بودند و هيچكس و زد بازي امشب....نه ببخشيد و هيچ كس گمان نمي كرد امروز ، روزي به خصوص و در خور توجه و مورد عنايت باشد! يا بود.(چي شد!!)

كريچر مثل هميشه در حال غرغر كردن به سمت اتاقك استراحت نگهبان شب قدم ميزد ...
_ به من چه مربوط! بزار هر كاري خواستن بكنن ، مملكت تا وقتي دست يه عده فشفشه باشه همينه ديگه! منوريوم رو استثمار كردن خيال كردن تونستن موشك هوا كنن! بزا بكنن! به من چه! اصلاً من چرا بايد حرص اون كفتر بي بخار كلاغ صفت بي وجود لاشخور رو بخورم !‌ بزار هر بلايي مي خواد سرش بياد ، بياد! به من چه! مگه اربابمه! من يه جن آزادم! ....

در همين لحظه صدايي شبيه خش خش از پشت بوته هاي شمشاد كنار در ورودي توجه كريچر رو به خودش معطوف كرد!‌( ببخشيد عمو ! معطوف يعني چي؟!) ( عمو : معطوف همون مهر و عطوفته!) ( حميد كوچولو: نه عمو ،‌ معطوف يعني يه چيز ديگه ،‌ يه چيزي تو مايه هاي متوجه كردنه!) ( عمو : آها !!!)
كريچر با شجاعتي مثال نزدني و ظاهري و ساختگي و پوچ و بي ارزش ،‌ اه اه چقد من بدم مياد از اين كريچر ،‌ بره بميره! خلاصه با پارتي بازي نويسنده ،‌ با شجاعت به طرف صداي خش خش رفت و متوجه صداهايي شد ، در جا ايستاد و به صدا ها گوش كرد...

_ اون سه راهي رو زدي؟
_ نه بخدا! من بهش دست نزدم!‌ سه راهي دست اين سگ توله بود!
_ اولندش كه سگ توله نه و توله سگ! دومندش توله سگ نگو اينجا بچه هاي باتربيت ميان مي خونن ! من سگم! خودت سگي ، توله!
_ بسه ديگه! هر كي اون سه راهي رو زده دمش گرم بالاخره درست شد!
_ نه بخدا!
_ چيو نه بخدا؟
_‌آها!
_ آها يعني چي؟! چرا چرت و پرت ميگي؟!!
_‌ اه بسه ديگه ، بياين ببينيد اينجا چي داريم!
_ نه بخدا!
_‌آها!
_ اون سه راهي رو كي زد؟
_‌ اون سگ توله!
_ سگ توله خودتي من سگم!!!
_ اه بسه بابا! بياين بينيد اينجا چي داريم!
_‌آها
_ نه بخدا!


كريچر كه ديگه اعصاب نداشت و مثل من و شما دلش مي خواست سريعتر ديسكانتك ميشد و اين چرت و پرتا رو نميخوند بدون هيچ معطلي به سمت صدا ها رفت و سايه ي سه جانور رو در نور مانيتور كامپيوتري تشخيص داد.

ققي ، فنگ و پشم بون مكبالو ...نه ببخشيد مك بون پشم آلو!

ولي صبر كرد تا اول سر از كار اين سه در بياورد همي!....

ققي در حالي كه با كيبورد چيزهايي بي تربيتي و غير اخلاقي تايپ مي كرد به بون پشم مك آلو گفت :
_تو مطمئني كريچ دختره؟
_ آره بابا! خودم ازش پرسيدم! بهم عكس داد! خيلي شبيه آنجلينا جولي بود!! مو نميزد!
فنگ كه ديگه طاقت نداشت ققي رو كنار زد ......

-------------------------
آيا اين سه جانور در مانيتور چيزي داشتند؟
آيا اين سه جانور در مانيتور چيزي نداشتند؟
آيا اين سه جانور در مانيتور چيزي جا گذاشتند؟

هر كس دوست داشت به سوالات زير برسه خودش ادامش رو بنويسه!


ویرایش شده توسط حميد كوچولو در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۹ ۱:۲۶:۰۸


Re: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۶:۰۵ سه شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۵
#10

سرافینا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۵۲ سه شنبه ۲۹ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۱۵ پنجشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۱
از :اییییش!!:sulk:
گروه:
کاربران عضو
پیام: 220
آفلاین
ناگهان برقا میره،صحنه تاریک میشه،یه ابر از جلوی ماه کنار میره یه گرگینه زوزه می کشه و یه رعد برق خفن می زنه و بالاخره سرافینا در یک حالت ترسناک در های بزرگ باغ وحش رو که جیرجیر صدا می کنه باز می کنه در همین حالم موزیک متن آهنگ ارگ کلیساس!
سرافینا در حالی که مثل شیر خشمگین شده از روی پنی که سرراه بوده رد می شه پاشو روی دم فنگ می ذاره مک پشمک رو به طرفی پرتاب می کنه کریچرو اصلا جزو آدمیزاد به حساب نمیاره(خب اصلا آدم نیست که! )و به طرف ققی می ره که در حال زدن مخ مامان حمید کوچولوئه و یه کشیده ی آبدار می خوابونه توی صورتش!
سراف در حالی که اشکاش دارن میان می ریزن رو زمین:ای خیانت کار پست فطرت رذل بی جنبه ی خاک برسره...
فنگ:ببخشید تموم شد؟
سراف:چیزی گفتی؟
فنگ:
ققی:(به حالت رله که من از چیزی خبر ندارم!)چیزی شده عزیزم؟
سراف:عزیزمو کوفت عزیزمو درد!بذار من برم بعد سرم هوو بیار!
ققی:هوو؟کی گفته هوو؟هوو کیه؟
حمید کوچولو:مامان منو می گه دیگه!چقدر تو دوزاریت کجه!
ققی: خب اهم..بله یعنی نه...بذار توضیح بدم عزیزم...!
سراف:توضیح بخوره تو سرت!بعد در حالی که داره های های و زر زر گریه می کنه:من دارم می رم!این بود اون مهر و محبتت؟منو بگو چقدر دل به تو بسته بودم(من عمرا همچین حرفی به یه موجود سرتا پا پر بزنم!کار کارگردانه! )خداحافظ!
وهای های کنون از باغ وحش می ره بیرون!
ققی:نه عزیزم نرو!های خانوم کجاکجا؟دوست ندارم به خدا!
****
آخرین رولمه!خداحافظ دوستان!



Re: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۹:۵۳ دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۵
#9

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
_ هلنا تو خجالت نمیکشی جلوی روی داداشت حرف از بوق می زنی؟! نه واقعا حیا رو قورت دادی، یه نوشابه بیناموسی هم روش؟!
ققی غیرتی میشه و دستشو میبره بالا تا بزنه تو گوش هلنا که با نگاه 5 از 5 از نظر خشنت هلنا، نیششو تا بناگوش باز میکنه و میگه:
_ چیزه! اهم!... میخواستم سرمو بخارونم!
و دستشو میبره پشت سرش و شروع میکنه به خاروندن کلش!
هلنا دست به سینه واستاده و با پاهاش ضرب گرفته. یعنی منتظره که برادر گرامی یه فکری هم به حال ایشون بکنه!
اعماق ذهن ققی:
_ آخه کی می یاد این ترشیده رو بگیره؟! اصلا کی مونده؟! همه رو تور زدن رفتن پی کارشون که! ای بابا چی کار کنم... نوچ! فایده نداره... مثل اینکه داره!
و با چشمایی از حدقه در اومده، به پسر بچه ی 4 ساله ای که همراه مامانش اومده بود تا باغ وحش رو ببینه، نگاه میکنه! یه نگاه به هلنا، یکی به پسربچه! و

_ به به! چقدرم به هم می یان!
هلنا ابروش رو می ندازه بالا و میگه:
_ با کی بودی؟! چی گفتی؟! دوباره بگو... جرئت فقط اگه داری دوباره بگو!

ققی دستاش رو به حالت تسلیم میبره بالا و میگه:
_ من که چیزی نگفتم!... برم ببینم این اقا پسر سیفید میفید، چی میخواد اینجا!
و قدم زنان به سمت پسر بچه و مامانش میره و با رویی باز و نوکی خندان(!) به خانومه میگه:
_ سلام عرض شد، بنده مدیر اینجا هستم!

راجر از توی یکی از قفسا(!):
_ خالی بند دو رو!

ققی با دیدن نگاه مشکوک خانومه، سرفه میکنه و میگه:
_ به به! چه اقا پسر گلی دارین! اسمت چیه عمو؟!
پسره دستش رو از دماغش می یاره بیرون و رو به مامانش میگه:
_ مامانی جواب این آقا نارنجی رو بدم؟!
مامانش اخمی میکنه و میگه:
_ هیچی بهش نگو حمید کوچولو!
و یه صحنه عضوه شتری- خرکی برای ققی می یاد!
ققی هم یه چشمک میزنه به مامانه و میگه:
_ اسم خودتون چیه حالا؟!
اما تا مامان حمید کوچولو می یاد جواب بده، حمید کوچولو یه ضربه ی ناک اوت کننده به ققی میزنه و باعث میشه تا چشماش به اندازه ی توپ تنیس در بیاد! و بهش میگه:
_ آقاهه ی نارنجی! مگه خودتون از خودتون ناموس ندارین؟! چرا از مامان جون من اسمشو سوال میکنی؟! مگه مامانت بهت یاد نداده با ادب باشی؟! بی تربیت!
ققی:
مامان حمید کوچولو:
حمید کوچولو:
----
نویسنده:
برای داشتن اطلاعات بیشتر اینجا رو کلیلک کنید!


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۸:۱۷ یکشنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۵
#8

پنه لوپه کلیرواتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۹ شنبه ۳۰ آبان ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۲:۱۰ دوشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۹
از پشت دریاها!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 239
آفلاین
-خب ببینید عزیزان من!از اونجایی که من شریف قبول شدم نظرم اینه که ما نمیتونیم این شرایطو بپذیریم!حالا درسته ما یه تاپیک زدیم شما بریزید توش!اما اگه بخوایم شرایطتونو قبول کنیم باید شونصد تا تاپیک دیگه هم بزنیم!بعدم ما لونا رو داریم که میاد ملاقات نوری،چو هست که میاد به مک غذا بده!!وینکی هست که کاچار دلش براش تنگ میشه...
مک:آقا یعنی چی وینکی که خودش تو باغ وحشه!
راجر:من دارم از رو فیلمنامه کار میکنم به من ربط نداره
و به پشت صحنه اشاره میکنه:هوی پنی* بیا ببینم!
پنی:هوم؟!
-این روله توئه باید جوابگو باشی!
-چی رو باید جوابگو باشم
-وینکی این وسط چیکاره س؟!
-ببین دوستمه من نمیتونم بذارم بیاد تو این باغ وحش تازه من روش غیرت دارم نمیتونم بگم وینکی دلش واسه کاچار تنگ میشه!
-ببینم وینکی تو راضی ای بیای تو خوابگاه دختران؟
وینکی نگاهی به کریچ میندازه.کریچ بهش اشاره میکنه که بگو نه!
وینکی:نه
پنی:آقا من قبول ندارم شماها همش جر میزنید وینکی تو خودت گفتی اینا همه در قالب روله حالا داری برعکس عمل میکنی اصلا من قهرم فردا مامانمو واسه همتون میارم
صدای مامانه پنی:ببین پای منو وسط نکش تو باید خودت بتونی گلیمتو از آب بیرون بکشی!
ملت:
راجر:خب پس وینکی تو همین باغ وحش میمونه!شرایطتون رو هم قبول نمیکنیم تموم شد و رفت!
فنگ درحالیکه دندوناشو نشون میده میگه:راجو تو تا حالا سگ هار دیدی!
راجر:اهم اهم!اصلا به من چه!ایناها ویزیر به این گندگی اینجا نشسته خودش تصمیم میگیره!
فنگ:ببینم پس شرایطو قبول میکنی دیگه؟سونا و جکوزی و هتل و پاساژ و اینا؟!
راجر:هرکاری بگید میکنم فقط تو رو خدا منو نخور!!
ملت باغ وحش:آفرین حالا شدی بچه خوب تاپیک اضافه هم نمیخواد همینجا برامون درست کن!

دوروز بعد:
سرافینا با کراچت تمام(متانت )وارد میشه و یکراست به طرف تخت سلطنتی ققی میره.
ققی:به به!!
و بووووووووق!
بعد از مدتی نه چندان کوتاه سرافینا که کراچت اولیه رو از دست داده باغ وحش رو به مقصد خوابگاه دختران ترک میکنه!
ققی:نفر بعدی!
هلنا میاد تو!
ققی:به به!!بیا جلو بهتر ببینمت کوچولو!
هلنا در حالیکه داره منفجر میشه:خاک بر سر بیشعورت کنن بوقیه بوقه بوق!من خواهرتم!
ققی خودشو جمع میکنه:اهم ببخشید آبجی حواسم نبود!خب حالا چیکار داشتی؟
هلنا:میخواستم بگم من دیگه تحمل این بیناموس بازیا رو ندارم چه معنی میده میام تو باغ وحش مک و چو اونور بوق کریچ و وینکی اونور بوق لونا و نوری اونور بوق چمیدونم هرکی یه ور بوق دیگه!
ققی:هوم میدونم آبجی منم طاقت ندارم تو میای برادرتو ببینی بجاش با این صحنه های بیناموسی مواجه میشی منم دوست ندارم خواهرم تو همچین محیطی بزرگ بشه!خودم بهش رسیدگی میکنم!
هلنا:مرگ مگه تو چقد از من بزرگتری که اینقد خودتو تحویل میگیری!بعدشم من اصلا از این موضوع ناراحت نیستم.دارم میگم چرا تو خوابگاه دختران و واسه ما انسانها اینجوری نیست همه چیز کسل کننده همه باناموس همه مثبت شبا که میخوام بخوابم احساس بدی بهم دست میده احساس میکنم چرا همه دخترن! چرا من که یه پنج از پنجم نباید بوق؟!من نمیتونم این وضعیتو تحمل کنم دیگه خسته شدم!
ققی:
__________________
*:همه ی سعیمو کردم خودمو یه گوشه جا بدم!!



Re: باغ وحش
پیام زده شده در: ۱۳:۱۴ سه شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۵
#7

آنیتا دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۷ جمعه ۲۷ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۲۹ شنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۳
از قدح اندیشه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1323
آفلاین
ققی به هلنا دهن کجی ای میکنه و میگه:
_ با اینکه 5 از 5 نیستی، اما حالا ما میگیم!
راجز به عنوان ناظر تالار و به نیابت از جادوگران، و ققی به عنوان ناظر تالار به نمایندگی از جوونورها، رو به روی هم وای میستن، با نگاه خشمالو به هم نگاه میکنن، و دستاشونو می برن طرف اسلحه!
آهنگ وسترن مخصوص دوئل زده میشه!
همه ی نفسها در سینه حبس میشه، هلنا به عنوان 5 از پنجی، نیم از پنج نما(!) میره داور میشه و شروع به شمارش میکنه!
راجر و ققی به هم پشت میکنن و شروع میکنن به قدم زدن. از اون طرف همه میریزن سر برادر حمید و دست و پاش رو با زنجیر میبندن!
ناگهان صدای جیغی هلنا اعلام کنه:
_ 9.... 10 !
راجر و ققی در یک عملیات کاملا آنتحاری به طرف هم بر میگردن و اسلحه هاشون رو به طرف هم میگیرن و...
بنــــــــــــــــــــــــــگ!
همه یه چشمشون رو باز میکنن که ببینن کی مرده، میبینن سایه ی کریچر داره اسلحش رو فوت میکنه و خود کریچر داره مثل خنگولا دنبال اسلحش میگرده!( تریپ لوکی لوک برعکس!)
تفنگای ققی و راجر هر کودوم یه گوشه افتاده بودن و داشتن هاج و واج همدیگه رو نگاه میکردن!
ققی دستاشو می زنه به کمرش، کلاه بوقی رو هم میذاره رو سرش و داد میزنه:
_ به عنوان وزیر سحر و جادو، کودوم بوقی ماجرا رو به اینجا کشوند؟!
همه با انگشت سبابه به زیر میز اشاره میکنند! ققی میره رومیزی رو میزنه بالا و با آنیتا مواجه میشه!
آنیتا به این حالت به ققی نگاه میکنه و میگه:
_ به جان خودم اینقدر که از توی ماجراها گم شدم و هیچکی من رو به داستاناش راه نمی ده این کار رو کردم!
و از زیر میز می یاد بیرون!( تا این تیکه خیلی ارزشی شد خداییش!)
راجر میگه:
_ آقا با اسلحه و اسلحه کشی کاری درست نمیشه! یکی یه نظر دیگه بده!
باز آنیتا نخود آش میشه و میگه:
_ به نام گفتگوی تمدنها، بشینید پشت میز و شرایط رو بگید!

بعد از نشستن پشت میز و جا به جا شدن

_ خب میفسون!
_ میفسون عمته!
_ از کجا فهمیدی ناقلا؟!
_ شوور اکرم خانوم گفت! همون همسایمون!
_ هیس!... ساکت!... خیله خب کیفسون، بگو ببینم شرایط چیه جوونور؟!
_ جوونور شوور عمته!
_ ای شیطون! تو آمار من رو از کجا می یاری؟!
_ این رو خود اکرم خانوم گفت! همون همسایمون!
_ اه!.. ساکت! زود شرایطو بگو که باید برم شریف ثبت نام کنم!
_ فنگولی، بخون گوگولی!
فنگ یک طومار از توی جیبش در می یاره و میگه:
_ اهم!... ما جک و جووونورها، به شرایط زیر حاضریم در باغ وحش اسکان کنیم:
1- داشتن سونا و جکوزی مختلط!
2- داشتن خوابگاه های شیک، مثل هتل داریوش!
3- داشتن رستورانی چون رستوران حضرت*!
4- داشتن یک پاساژ اختصاصی خرید لباس، چون الماس شرق* !
5- داشتن یک پاساژ اختصاصی...
.
.
.
1 ساعت بعد!

101 – و بلاخره درست کردن دفتر وزارتی، به مانند کاخ کمرلین*!
فنگولی و سایر جوونور ها: ygrin:

-------------
رستوران حضرت: یه پذیرایی با غذاهای عالی در مشهد!
الماس شرق: یه مجتمع تجاری بزرگ و شیک، با ک آبنمای باحال در وسطش؛ واقع در مشهد!
کمرلین: از آخر نفهمیدم، کرملین یا کمرلین!
عذر خواهی: ببخشید اگه بد شد! به جان خودم 2 هفتست که هیچی ننوشتم! شرمنده!


منوي مديريت، حافظ شما خواهد بود!
بازنشستگی!


Re: باغ وحش
پیام زده شده در: ۶:۱۸ سه شنبه ۲۱ شهریور ۱۳۸۵
#6

هلنا گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۵۶ یکشنبه ۲۹ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۰:۴۵ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 443
آفلاین
جونورا:
فلور:خوب بگین چه شرایطی؟
فنگ:مابا یک از 5کاری نداریم بگید یه 5 از 5 بیاد تا توضیح بدیم .
فلور:
راجر:یعنی چی ما این موقع 5 از 5 از کجا بیاریم؟
فلور:من یه فکری دارم
و تو گوشه راجر به طرز مشکوکی یه چیزایی میگه....

یک ساعت بعد
مکان:همونجا

ققی:پس این 5 از 5 کجاس؟
نوری:واقعا ما چقدر دیگه بایدمنتظر بمونیم؟
راجر :این همیشه یکمی دیر میکنه

ساعتی بعد
کریچر:
وینکی:
ققی:

در همین لحظات هلنا با خوشحالی وارد میشه

فنگ:ااا این که 2 از 5 هم نیست
وینکی:یعنی چی دو ساعته مارو علاف کردین؟
ققی:هووو ابجیه منه هاا
مک:شانس و ببین
کریچر
هلنا:یعنی چی ؟5 از 5 خاصتین که شرایط و بگین بگین دیگه...
فلور:عزیزم تو خوتو ناراحت نکن اینا چشاشون بر عکس میبینه هرچی خوشگله زشت میبینه جونورن دیگه وللشون کن!
راجر:بگین دیگه....
----------------------------------------------------------------
عمرا اگه بالای نیم از پنج باشی...حالا اگه فکر می کنی پنجی می تونی به من عکس بدی من بهت یه رنک می دم ولی حس ناخوداگاه من میگه نیم هستی(ققی!)...

هوو داداش ققی من احتیاجی ندارم تو رنک بدی تجربه ثابت کرده بعدشم حالا نکه خودت خیی با لاتر از منفی نیم از 5 هستی؟

ببین اصلا کل کاربرا رو من رنک 5 گذاشتن باور نمی کنی از فنگ بپرس...در ضمن بعد حادل کبیر منو فنگ رسمی ترین مرجع رنک گذاری هستیم!!...حلا چون ناراحت شدی مثل اینکه نیم نه هفتادو پنج صدم امید وارم راضی شی!!

اتفاقا ناراحت نشدم چون خودم میدونم چندم ا ز5 بعدشم مثلا کی رو تو رنک 5 گذاشته؟چشاش چپ بوده طرف حتما ygrin:

خوب پس از بررسی رای داوران و صحبت های تهدید آمیز در میخونه ما دیدیم رنک شما با چوچانگ عوض شده شما 5 بودین از چشم ما دور بودین(چه قافیه دار)

ایول


ویرایش شده توسط هلنا گرنجر در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۱ ۶:۲۴:۱۰
ویرایش شده توسط هلنا گرنجر در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۱ ۶:۲۹:۰۰
ویرایش شده توسط ققنوس در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۱ ۶:۵۵:۴۹
ویرایش شده توسط هلنا گرنجر در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۱ ۷:۰۱:۱۶
ویرایش شده توسط هلنا گرنجر در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۱ ۷:۰۵:۰۶
ویرایش شده توسط ققنوس در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۱ ۷:۰۵:۱۸
ویرایش شده توسط هلنا گرنجر در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۱ ۷:۰۸:۳۸
ویرایش شده توسط هلنا گرنجر در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۱ ۷:۱۳:۰۲
ویرایش شده توسط ققنوس در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۱ ۷:۱۳:۵۲
ویرایش شده توسط ققنوس در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۱ ۷:۱۷:۴۰
ویرایش شده توسط هلنا گرنجر در تاریخ ۱۳۸۵/۶/۲۱ ۷:۱۸:۵۶

««دلبستگی من به جادوگران و ""اعضایش"" بیشتر از اون چیزیه که فکرش رو میکنید»»
دامبل جمله Û







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.