هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: جام جهانی کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲:۱۶ پنجشنبه ۱ تیر ۱۳۸۵

مرلین کبیر luck


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۰۰ چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۵:۰۵ جمعه ۲ تیر ۱۳۸۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 7
آفلاین
زیلینگ ... زیلینگ ( صدای زنگوله زور خونه . یعنی پهلوون مرلین وارد شد )


ملت ورزشکار و ورزش دوست و پهلوان ، بازی دو تیم حذم تارکبود و آزکابان تمام شد .

نتیجه این دیدار نفس گیر فردا در تاپیک کمیته داوارن اعلام خواهد شد .


زیلینگ ... زیلینگ ( صدای زنگوله زورخونه یعنی پهلوون مرلین خارج شد )


زیلینگ ... زیلینگ ( یعنی مرلین دوباره برگشت چون یک چیزی یادش رفته بود بگه )

دوستان از هم اکنون بازی دوتیم --- گروه فمن & بلغارستان --- شروع شده .


ویرایش شده توسط مرلین کبیر در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲ ۳:۱۱:۲۵
ویرایش شده توسط مرلین کبیر در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲ ۳:۱۵:۳۶

ملت !!! منم بابا ... لرد بلرویچ ... همون بلر سگکش خدابیامرز ... بگرخین از عظمت من


Re: مسابقات دوستانه
پیام زده شده در: ۰:۱۵ پنجشنبه ۱ تیر ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
این رول آخر تیم کوییدیچ گریف یونایتده.به همه خسته نباشید می گم.
------------------------------------------------------------------------------------------
بازی ادامه داشت.ولی ایندفعه تنوعش یه خورده بیشتر شده بود.چو و جسیکا جاشونو با هم عوض کرده بودن!جسی تا حالا 5 گل و چو هم 6 گل به دروازه خودشون زده بودن!جدالشون واقعا دیدنی بود.
هدویگ که از تکروی های جسیکا خسته شده بود پیش رون رفت و بدون توجه به بازی گفت:
هدویگ:هی رون.بیا یه کاری بکنیم.اینطوری نمی شه!
رون:مثلا؟
هدویگ:بیا سنگ کاغد قیچی بازی کنیم هر کی برد تیمش برنده است.قبوله؟
رون:قبوله!
هدویگ:سنگ...کاغذ...قیچی...
رون:یک هیچ به نفع من!
هدویگ:سنگ ...کاغد ...قیچی...یک یک!
هدویگ:سنگ ...کاغد ...قیچی...دو یک!
هدویگ:سنگ ...کاغد ...قیچی...سه یک!
...
---------------دقایقی بعد---------------
هدویگ:سنگ ...کاغد ...قیچی...2134234 یک به نفع من!بازی تا چند بود؟
رون:تا یه میلیون!
هدویگ:خوب الان من به دو میلیون و خورده ای رسیدم!
رون:نه!نخیر!تا 2134235 نشه بازی نشه!
هدویگ:
گزارشگر هم بازی رو ول کرده بود و داشت بازی تماشایی رون و هدویگ رو گزارش می کرد!
گزارشگر:بله!ببینیم ایندفعه چی میشه.سنگ...کاغد...قیچی...بازم هدویگ برد.
ملت گریفی:هوراااااااااااااااااااااااااا!
بقیه ملت:هورااااااااااااااااااااااااااا!
در نتیجه همه تماشاگرا:هوراااااااااااااااااااااااااا!
چو که سرخگون دستش یود اونو یه جسی داد و گفت:
چو:جسی اینو یه لحظه بگیر ببینم!
بعد به سمت هدویگ اومد و گفت:
چو:چرا همه تیم شما رو تشویق می کنن؟
هدویگ:خوب لابد خیلی قوی ایم دیگه!
چو:این چه وضعشه؟
هدویگ:وزش بادهای موسمی!
ناگهان چو و رون به سمت هدویگ حمله ور شدند.تنها چیزی که هدویگ تونست بگه این بود:
هدویگ:سارا گوی زرینو بگیر!دیگه بسه!
ولی هدویگ بعد از گفتن این جمله زیر مشت و لگد های رون و چنگها و پنجولهای چو محو شد!
ولی سارا هم کم نیاورد و با خفنیتی که از کمتر کسی سراغ داریم یه بشکن زد.چیزی طلایی به سرعت به سمت سارا رفت و به راحتی توی دستاش جا گرفت!
گزارشگر:بله!جستجوگر گریف بالاخره گوی زرینو می گیره و بازی رو به اتمام می رسونه!آخیش!بالاخره از دست این بازی مسخره خلاص شدیم!آخخخخ!ببخشید!بالاخره این بازی زیبا هم به اتمام رسید!تا بازی ای دیگر و گزارشی دیگر مرلین یار و یاورتان.
ملت:بای!
-------------------------------------------------------
ببخشید دقایقی دیر شد!با بینز هماهنگ شد!دلیل داشت!و بینز گفت:لا اشکال فیه جغدی جون!




Re: جام جهانی کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۳:۳۴ چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۵

واگاواگا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۵۳ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۲۸ دوشنبه ۷ مرداد ۱۳۹۸
گروه:
کاربران عضو
پیام: 274
آفلاین
ادامه پست ادی ****

تالاپ!!
سرژ با یک حرکت جاخالی میده ، یک جارو از کارگردان میگیره و به طرف محوطه پرتاب زمین ازکابان پرواز میکنه ، درست جایی که اوریل کوافل رو برای ادی پاس داده بود ، کوافل لحظه به لحظه به ادی نزدیک تر میشد ، سرژ هم به کوافل . بعید بود که سرژ به کوافل برسه . سرژ سرش رو به سمت چپ چرخوند و درآن به سمت راست برگردوند ، ریش سرژ تاب خورد و مستقیم مرکز کوافل رو هدف گرفت ، کوافل با سرعت به سمت حلقه ی وسط پیش رفت...

در کنار زمین برادر حمید که روی چمن ورزشگاه خوابیده بود و حرکات متوالی فشار از بالا و نفوذ از پایین رو استادانه به معرض نمایش قرار میداد با فریاد آوریل از توهم خارج شد.
کوافل با سرعت به حلقه وسط نزدیک تر میشد.

در سمت دیگه ی زمین پادما پاتیل و سدریک دیگوری در گوشه ای از ورزشگاه روی چمن دراز کشیده بودند و لاو رو جر می دادند.
_سدی میدونم تو پسر خوبی هستی ولی قول میدی به کسی نگی امشب با من بودی؟
سدریک نگاه تاسف باری به پادما کرد و گفت:
_ خدایا توبه! ببینم اصلا مگه من رو ولدی نکشته بود؟..من چرا الان اینجا باید سر حرفای این کفم ببره؟!!..بابا الان روزه!! این کیه دیگه!!
پادما که هنوز تو کف سدی بود گفت:
_سدی بی تو سردمه!!!

کوافل با سرعت بیشتر به سمت حلقه ی وسط نزدیک میشد.

_چه میکنه این برادر حمید ! یک متر و نیم چمن ورزشگاه رو نمود داده این بازیکن! .......... بله از اتاق فرمان گفتن که ارتباط مستقیم داریم با کارشناس محترم دومبول مالشی که رئیس فدراسیون کوییدیچ بانوان هم هستن ....سلام آقای دومبول مالشی... به نظر شما این صحنه که برادر حمید چمن رو نمود میداد آفساید نبود؟
_من هم عرض سلام دارم خدمت خانم های محترم ، دومبول مالشی هستم مدیر سابق هاگوارتز سه سال مرد سال شدم چهار سال مقام اول بهترین جادوگر رو بردم ، به نظر من این خطا باید کارت قرمز میگرفت ولی چون من خیلی خوبم و مهربونم نادیده میگیرم و همون آفساید کافی بود ، شماره تلفن منم 2222222222 هست ما مخابرات آشنا داریم دومادمون هم مدیر سایته دخترا پی ام بدن! خسته نباشید خداحافظ!

_ بله متشکریم از کارشناس خوب برنامه و ... بله برادر حمید رو میبینم که داره به سمت باجه تلفن میره .... از اتاق فرمان میگن برادر حمید پشت خطه سلام برادر!
(با لحن علی دایی خوانده شود)
_سلام عرض میکنم خدمت آقای قرلدوسی پول ! ببینید یه عده میگن شما باید به جوونا میدون بدین همش تو ولزشگاه میگن بابای بلادر حمید دوست دالیم ! من که میدونم اینا عوامل عمو کریم هستن می خوان وجه ی منو پیش بچه های قزوین خلاب کنن ولی کول خوندن .. به قولی خداحافظ!

کوافل به سرعت به حلقه ی وسط نزدیک تر میشد!

در گوشه ای از هوا خبرنگار های اطراف زمین به داخل محوطه بازی اومده بودن و داشتند از آوریل در مورد آلبوم جدیدش سوال میکردن
_ببخشید در این آلبوم گفته شده پسر همسایتون هم خونده ، میتونم بپرسم ایشون حالشون چطوره؟
_ هه هه هه ....

کوافل با سرعت هر چه تمام تر به سمت حلقه ی وسط نزدیک تر میشد!!

ققی در گوشه ای از زمین بیهوش افتاده بود و عده ای تماشاگر نما رو فحش میداد!!!

کوافل نزدیک تر میشد.

سدی از دست پادما به جایگاه ویژه رفت جایی و به طرف ولدی رفت که امروز قرار بود بعد بازی برنامه ی تقلید صدا و حرکات ژانگولر اجرا کنه.
_جون مادرت ولدی بیا منو بکش!!
_ هه هه من؟... بیخیل بیا بشین برات جوک بگم! بیا بیا....یه روز !
سدی از بالای جایگاه خودش رو به پایین انداخت و تا بازی بعد مرد!
کوافل نزدیک تر تر میشد.
کور ممد گوشه ای از زمین داشت با مریم حیدر زاده با خط بریل ویس میداد که ناگهان اسنیچ با سرعت رفت توی جیبش. کور ممد که دستاش یکمی پایین تر مشغول بود گفت.
_مریم تو می گفتی اسنیچ میاد به پیشم من می گفتم تو بیا اسنیچ به ریشم!
تو میگفتی ریشت تو دیشب زدی که من می گفتم آخ چه نگو گولم زدی که
تو میگفتی بیخیال اسنیچ و وردار من میگفتم باشه جیگر خدانگهدار! (بای! ماچ و قلب و بقل )

کور ممد اسنیچ رو از جیبش در میاره و بالا میگیره! سوت پایان بازی و برد شانسیه حذم تار کبود!!

کوافل به حلقه ی وسط نزدیک تر میشد......


تصویر کوچک شده


Re: مسابقات دوستانه
پیام زده شده در: ۲۱:۲۴ چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۵

مریدانوس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۲ سه شنبه ۱۵ دی ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۳۱ چهارشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۲
از قعر فراموشی دوستان قدیمی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 190
آفلاین
جسي به پرتاب بي نتيجه اش خيره مونده و اشك مانند قطرات شبنم صبحگاهي سپيده دمان ! توي چشمش حلقه زده بود .
در همين موقع سارا خفنز خودشو با جارو سريع مي رسونه به جسي و دستي به موهاي اون مي كشه ؛
_ چي شده دخترم ؟!
بغض جسي مي تركه !
سارا كه احساسات لطيف قهرمانانه اش گل كرده بود ، با خشم به سمت كريچ برميگرده ؛
_ اصلا خوشم نيومد جن خونگي ! اربابت هميشه به من محتاجه ، چه برسه به توي ...
و در همين حال بشكني زد و از خودش صداي هوهوهوووي باد در آورد ، سرخگون با نامردي پرده گوش كريچ رو پاره مي كنه و از كنار تدي كه درجا خشكش زده بود مي گذره !
_ گل براي تيم گريف يونايتد ، دوستان به ادامه استراحتتون بپردازين !
سارا در حالي كه موهايش در باد موج مي زد ، به سمت آن ها برگشت ؛
_ گفتم كه خفنم !!!
كريچ كه به خاطر ناهماهنگي وزن گوش هايش تعادلش را از دست داده بود ، به رون تكيه كرد .
در همين موقع اندرو با سوزن نخ رسيد و مشغول وصله كردن گوش كريچ شد .


چند دقيقه بعد

كريچ با قيافه اي مشتاق انتظار هدويگ را كه با سرعت به سمت او مي آمد ، مي كشيد !
هدويگ با اعتماد به نفس كامل گويي كريچ را نديده از كنار او گذشت ؛
كريچ بازدارنده را با شتاب به سمت هدويگ پرت كرد ، سرخگون از نوكش رها شد ، به دست چو افتاد . و حالا حمله تهاجمي مثلث اژدها توسط سه مهاجم به نمايش گزارده مي شه !
هدويگ : خيلي بد زدي ، نوكم كج شد ، ديگه ارباب بهم نمي گه نوك طلا !
كريچ : متاسفم دوست من ، تو ديگه پيش ارباب جايي نخواهي داشت ، چون من مي خوام كريچه رو بيارم !
چو يه فن پنجه گربه مياد و آرتيكوس رو جا مي ذاره ، سرخگون رو پاس مي ده به مري ! اون از جلوي اليور با يه حركت خنجر آتشين عبور مي كنه و سرخگون رو براي رون پرت مي كنه ، رون با آرامشي وصف ناپذير به سمت دروازه مي ره ، نيك رو دور مي زنه و سرخگون رو پرتاب مي كنه ، سرخگون از بدن نيك رد مي شه و داخل حلقه وسط مي ره .
_ يه گل براي ترينسيلوانيا ، داشتم مي گفتم ، من ليسانس گزارشگريم رو ... !
ملت گريف يونايتد : ؟!
نيك : !!!


در همين اثناء !

_ ... ببين هنجست ، من خيلي خفنم ، همه هم منو مي شناسن ! كلا از بچگيم بچه باحال بودم . از عنفوان كودكيم يادمه كه يه بار خرس خونگيم افتاد توي آب ، تو سه سالگي نجاتش دادم ... يادش به خير ! خلاصه مي خواستم بگم كه با من كل كل نكن ، چون حريف من نمي شي !
هنجست در حالي كه پشه اي رو توي مشتش شكار مي كنه ، رو به سارا مي كنه ؛
_ ببخشيد شما ؟!
_ !


كريچر و اندرو با خوشحالي به سيستم تهويه جديدي كه با وصله براي گوش كريچ درست كرده بودند ، نگاه مي كردند .
چو كه هر دو مدافع رو مشغول مي بينه ،‌ به استقبال لوييس مي ره !
_ نه چو تو مي دوني من حال خوبي ندارم ، الآن استرس كنكور همه وجود منو پر كرده !
چو در حالي كه شديدا منقلب شده بود ، سرخگون رو از دست لوييس مي گيره و خودش شخصا اون رو داخل حلقه ترينسيلوانيا مي اندازه !
ملت : !
چو : من نمي تونم روي گريفي رو زمين بندازم !
بچه هاي تيم : !
گزارشگر فعال : يه گل براي گريف ! ا اين چيه بالاي سر من ؟! يه چيزي شبيه پشه ، بهش چي مي گين شما ها !؟

سارا و هنجست به سمت گزارشگر دوست داشتني و فعال ! بر مي گردند ؛
هنجست با تمام سرعت به سمت گوي زريني كه بالاي سر گزارشگر بوده پرواز مي كنه ، خبري از سارا نيست ، احتمالا از اون جلو زده ... ديگه چيزي نمونده ... چشماشو مي بنده و دستشو به سمت گوي زرين دراز مي كنه ...
_ دير رسيدي ، گفتم كه من خفنم پسر جون !
_ آقا نامرديه ، ما جلوه هاي ويژه نداشتيم ...
ملت ترينسيلوانيا اين رو مي گن و با حالتي داغون زمين رو ترك مي كنن !!!
_ خب خانوم اوانز ، دليل موفقيت شما چيه ؟!
_ دليل كه نمي خواد ، من از عنفوان خفن بودم ، ولي دليل اصليش اين بود كه جاروم كوير تاير بود ! هه هه هه !
ملت : !


ویرایش شده توسط مریدانوس در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۳۱ ۲۳:۵۹:۰۵


Re: جام جهانی کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۶:۵۴ چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۵

ادی ماکایold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۳ یکشنبه ۶ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۲ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۸۹
از كوچه پشتي عمه مارج اينا !
گروه:
کاربران عضو
پیام: 536
آفلاین
***ادامه پست سرژ***


حميد: شما در مقابل دوربين مخفي بوديد! سرژ ... خودتو لوس نكن كه بايد بازي رو ادامه بديم
سدريك: نه ... مثل اينكه اين زنده بشو نيست
حميد روشو از سرژ بر ميگردونه و از اون دور ميشه. يه دفعه برميگرده و ميگه : پخ !!
ققي: بغ بغ بغوو ...
و ميفته زمين و از حال ميره!
آوريل:اي خدا ... چيكار به اين داشتي آخه؟
حميد: من از كجا ميدونستم اين داره پشت سر من ميياد؟ ميخواستم يه شك بدم سرژ زنده شه

همه نااميدانه به ققي خيره شده بودند و به سرژ فكر ميكردند كه بينز از ناكجا پيداش شد و گفت:
- بازيكن ذخيره دارين يا با يك بازيكن كمتر به بازي ادامه ميدين؟
سدريك: شما كي باشي؟
بينز: من پرفسور بينز ملقب به بينز يكي از داوران بين المللي و عضو سازمان حمايت از تازه واردان و نوه ي بينز بزرگ و موسس ...
سدريك به ميون حرفش ميپره: با يه بازيكن كمتر ادامه ميديم ققي هم هروقت به هوش اومد به بازي برميگرده ولي يه ريش رو به عنوان سمبل سرژ بايد بزارين روحلقه وسطي تيم ما
بينز:
سدريك: برادر حميد بيا ببين اين چي ميگه
بينز: نه ... اين يعني با تصميم شما موافقت ميشه ...

قبل از اينكه بچه ها سوار جاروهاشون بشن سدريك سعي ميكرد به اونا روحيه بده: خب درسته كه ما يك بازيكن از اونا كمتريم ولي بايد توجه داشت كه اونا يه بازيكن از ما بيشتر دارن پس برد ما مساوي باخت اوناست و بلعكس!
تماشاگران به تشويق ميپرداختند: سدريك...شيره. ققي...شيره. حميد...شيره. سرژ...ريشه ...
و سدريك بيشتر از دست كورممد عصباني ميشد! تيم حذم تاركبود با يك مهاجم كمتر تونسته بود يك گل بزنه. آفتاب سوزان يكي از عوامل خستگي اين تيم بود اما بازيكنان آزكابان، در زندان مقابل اين سختي ها مقاوم شده بودند و از شانس بيشتري برخوردار بودند. از سوي ديگر هم اسنيچ درخشندگي بيشتري در نور آفتاب داشت و اين عامل فرقي به حال كورممد نميكرد!

در اين احوالات بود كه گيلدي سرژ رو ميغلتوند تا جنازه رو از زمين بيرون ببره و اشتباهي اون رو توي يكي از سوراخهاي زمين انداخت به طوري كه پشت سرژ كاملاً مشهود بود. برادر حميد كه اين صحنه رو ديد چماقش رو ول كرد و از جاروش پايين پريد و با دستاي باز به سمت سرژ شيرجه رفت ...
تالاپ !!


جي.كي رولينگ نقاش مصري قرن پنجم هجريه


Re: جام جهانی کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۶:۱۲ چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۵

لونا لاوگودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۱۷ چهارشنبه ۸ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۶:۲۵ پنجشنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۷
از اون ورا چه خبر؟!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 339
آفلاین
خارج از رول : آقا پست لاوندرو پاک کنین چون بدون هماهنگی زده و جزو پستای مسابقه ایه ما نیست و ما هم اینو برای مسابقه نزدیم پس لطفا زودتر پاکش کنین پس این پستی که من می زنم الان پست پنجم تیم ماست نه پست ششم!


پنجمین و آخرین نمایشنامه تیم آزکابان!!

صدای تشویق تماشاچیان از همیشه بیشتر شده بود و فریاد های آزکابان دوست داریم ... آزکابان دوست داریم آنها سقف آسمان را می لرزاند ...

بازیکنان تیم حذم به آرامی روی زمین فرود می آمدند و با ناراحتی به بازیکنان آزکابان نگاه می کردند که روی دستهای تماشاچیان بلند شده بودند و به طرف محل برگزاری جشن می رفتند ... آن ها دور و دورتر می شدند ... و به نظر می رسید صدای هیاهویشان نیز کم و کم تر می شود ...

سرژ آهسته روی زمین نشست و با ریش هایش اشک هایش را پاک کرد و گفت : بچه ها اشکال نداره دفه ی دیگه می بریم!! ...

آوریل هم به طور کاملا ناگهانی و غیر منتظره گیتاری را از درون جیبش بیرون آورد و شروع به نواختن آهنگی غمناک کرد ... سرژ هم از فرصت استفاده کرد و شروع به آواز خواندن کرد : اگـــــــــــــر بار گـــــــــــــــــــــران بودیــــــــــــــم و رفتیــــــــــــــــــــــــم ... اگر نامهربـــــــــــــــــان بودیم و رفتیــــــــــــــــــــــم ... هــــــــــی هــــــــــــــی هــــــــــی ...

در همین حین سدریک نیز که داغ دلش تازه شده بود و اشک می ریخت گفت : همش ... همش ... تقصیر منه ... من باعث شدم ... من می خواستم برم ... شما مجبورم کردین بازی کنم ... من نمی خواستم ... من ... من ... من ...

ققی هم که دیگر از آن حالت با شکوهی که به خود گرفته بود بیرون آمده بود در قالب کفتر شروع کرد به دل داری دادن به سدریک و بق بق بقـــــــو کردن ...

حمید هم که نطقش تازه باز شده بود شروع کرد به صحبت کردن : برادران و خواهر عزیز دل برادر اشکالی نداره باب ... مهم اینه که از وجود خواهران عزیز دل برادر و برادر آزکابانی فیض بردیم ... برد و باخت مهم نیست که ...!

ادی در حالی که چشمانش دائم در حال حرکت بودند پرسید : راستی کور ممد کجاست؟!

همه ی اعضای تیم حذم با شنیدن این حرف شروع به گشتن به دنبال کور ممد کردند ... کفی در حالی که لا به لای چمن ها را می گشت می گفت : کوری کوری کجایی؟! ... که ناگهان چشمش به تکه ای شیشه ی درخشان در لابه لای چمن ها افتاد ... آن را برداشت و فریاد زد : هـــــــــــی بر و بچ من یه تیکه از عینک کور ممد رو پیدا کردم!!!!

همه دوان دوان دور ققی یا همون کفی جمع شدند ... و به این نتیجه رسیدند که ققی ( یا همون کفی ) راست می گوید و به دنبال تکه های دیگر عینک او گشتند مدتی بعد ادی کمی جلوتر از جایی که اولین تکه پیدا شده بود تکه ای دیگر را پیدا کرد ... کم کم همه ی تکه ها جلو تر و جلو تر پیدا شدند ... خورشید در غرب آسمان در حال غروب بود ... اعضای تیم حذم زمانی به خود آمدند که متوجه شدند هیاهویی از جلوی رویشان به گوش می خورد دقت که کردند دیدند که این آزکابانی ها هستند که در حلقه ی طرفدارانشان به پایکوبی می پردازند ... با دیدن این صحنه حالتی از انزجار در چهره هاشان نمایان شد و این حالت زمانی شدت یافت که فهمیدند در میان مجلس آنها کور ممد در حال آواز خواندن است!!!!

برادر حمید از شدت خشم می خواست به طرف جمع برادران حمله ور شود ولی ادی بازوی او را گرفت و فشرد و گفت : هــــی صب کن الان با هم حسابشو می رسیم ...
و بعد از این سخن گهر بار به سمت روفوس اسکریم جیور که در حال خوردن بود رفت...

ادی : روفوس فکر نکنم دیگه نیازی به چوبای بازیتون داشته باشین نه؟

روفوس در حالی که مشکوکانه به ادی نگاه می کند می گوید : نه!!
ادی : پس می شه بدیشون به من؟

روفوس که خود را به بی خیالی می زند می گوید : آره برو ورشون دار اون پشتن ...

و با دست به مکانی تاریک و دنج اشاره می کند ...

ادی با عصبانیت به طرفی که روفوس اشاره کرده بود می رود و چماق های بازدارنده ها را بر می دارد و دست پر به سوی افراد تیم خود که منتظر او ایستاده بودند بر می گردد ...

ادی : بچه ها دو تا چماق براتون اوردم ... حالا 4 تا چماق داریم و در ضمن نوک ققی ( یا همون کفی ) و ناخنای آوریلم هست با شمارش من می ریزیم سر کور ممد و می کشیمـــــــــــــــــــش!!!... 1 ... 2 ... 2.75 ... 3 !!!

بنــــــــــــــــــــــــــــــــگ ...

و این گونه شد که جشن بچه های آزکابان به هم ریخت ... و چشمان کورممد چیزی بد تر از کور شد ... و بینی خوش حالت لونا شکست ... و دست توانای روفوس مو برداشت ... و موهای سفید اسپراوت کنده شد ... و ناخن های بلند آوریل شکست ... و نوک تیز ققی ( یا همون کفی ) لب پر شد ... و تمام چماق ها سوختند ( آتیش از کجا اومد خدا عالم است ) ... و تمام فریاد ها زده شدند ... و تمام جیغ ها کشیده شدند ... و ...

ولی با تمام این اتفاقاتی که افتاد تا ماه ها بعد خوشحالی حاصل از این پیروزی از دل بچه های آزکابان رخت بر نبست ...




Re: مسابقات دوستانه
پیام زده شده در: ۱۳:۲۹ چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۵

چو چانگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۰ دوشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۵:۲۷ دوشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۹۷
از کنار مک!!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1771
آفلاین
- گرفتم...!!!! گرفتم!!!

ملت ترنسیلوانیایی عین گوی زرین ندیده ها دور هنجست جمع شدن! گریف یونایتدیها هم دور یه کتاب قطور به نام لغت نامه! جمع شدن تا ببینن کلا گوی زرین یعنی چی!!!
هنجست که به عمرش اینهمه طرفدار نداشته هنوز در کف گرفتن گوی هست و هنوز داره داد میزنه!

هنجست: گرفتم..!! گرفتم!
رون: اوکی بابا! حالا نشونش بده ببینیم چه شکلیه
هنجست: :no: مال خودمه! خودم گرفتــ...آآآآآآآی!!!
گوی زرین از توی دست هنجست: کو کو هنجست؟
هنجست در اثر گوی زرین گزیدگی! دستشو باز میکنه و ترنسیها یک عدد موجود ناشناخته به نام پشه در دستان هنجست مشاهده میکنن!

مریدانوس: هوم....این دیگر چیست!؟

بعد از مشاهده گوی زرین در لغت نامه توسط جستجوگران دو تیم و آشنا شدن با این موجود مشکوک! بازی دوباره شروع میشه!


هدویگ سرخگونو تو نوکش گرفته و میبره پیش لوییس.لوییس انگشتشو میبره تو دهن هدویگ و هدی انگشتشو گاز میگیره! در حالی که انگشت لوییس در عمق دهن هدویگ گیر کرده سرخگون غیب میشه! و لوییس فقط بارقه قرمزی رو میبینه که بطرف نیک در حرکته! سرخگون درست از وسط دماغ نیک رد میشه و وارد حلقه وسط میشه!!!
_گــــــــــــل!!!

نزدیک دروازه ترنسیلوانیا هدویگ که از عصبانیت دست کمی از سرخگون نداره میخواد توپو بگیره که با قیافه مشتاق اندرو روبرو میشه
اندرو:
هدویگ:

در عرض چند ثانیه هدویگ متوجه چیز سیاهرنگی در پشت سرش میشه و...هدویگ دیگه پر نداره!

کریچر تا هدویگ بی بال رو میبینه یاد خواب شب قبلش میفته
کریچر: من بود گشنه!
هدویگ

گزارشگر: بنظر میرسه کریچر افتاده دنبال هدویگ! دروازه ترنسیلوانیا خالی مونده...

جسیکا با سرخگون در دستش متوجه این فرصت طلایی میشه و سرخگونو پرتاب میکنه...

جسیکا:

وسطای زمین کریچر یدفعه یاد حلقه ها میفته و برمیگرده و در یک حرکت انتحاری، سرخگون داخل گوش راست کریچر جا میگیره!


ویرایش شده توسط چو چانگ در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۳۱ ۱۷:۵۳:۳۲

[b][font=Arial]«I am not worriedHarry,» 
said Dumbledore
his voice a little stronger despite
the freezing water
«I am with you.»[/font]  [/b]


Re: مسابقات دوستانه
پیام زده شده در: ۱۳:۲۱ چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
سارا با هنجست خوش و بش می کرد و سعی می کرد به ناز و عشوه های دخترونه کاری کنه که اون وقتی گوی زرینو دید سارا رو هم خبر کنه!
بازی در جریان بود.اونم چه جریانی!
توپ دست جسیکا بود.با سرعت به سمت دروازه اونا حرکت می کرد.رون جلوی جسی اومد و گفت:
_جسیکا سرخگون پنچره.بلر گفت ازت بگیررم ببرمش پیش اون.
جسیکا لحظه ای تفکر می کنه و بعد سرخگون رو تقدیم رون می کنه.
رون خوشحال از این که سرخگون رو به راحتی تصاحب کرده به سمت دروازه گریف حرکت می کنه.ولی هدویگ جلوشو می گیره.
هدویگ:سلام.چطوری؟
رون:خوبم.تو چطوری؟
بعد رون رو به ملت تماشاگر میکنه و بلند داد می زنه:
_یاد گرفتید؟تکرار کنید!!!
هدویگ از فرصت استفاده می کنه و سرخگون رو از دست رون می قاپه.دوباره حمله ای از جانب گریف یونایتد شکل می گیره.اینبار هر سه مهاجم هستن.به صورت مثلثی به سمت دروازه حرکت می کنن.گزارشگر داره این حمله رو با هیجان توصیف می کنه:
_وای چه توهمی!هر سه تا دارن با هم پرواز می کنن!پرای هدویگ تو هوا تکون می خورن.وای نه!ببینید.هدویگ واستاد.خدای من!یعنی چی داره به لوییس می گه؟
یه لحظه همه ورزشگاه ساکت می شه تا ببینن هدویگ به لوییس چی می گه.
هدویگ:لوییس سرخوگونو بهت می دم.اگه گلش کنی کنکور قبول می شی!
لوییس:ایول!بده کاپیتان!
هدویگ توپو به لوییس پاس می ده.لوییس دستشو عقب میاره و با قدرت سرخگونو پرتاب می کنه و فریاد می زنه!
_برووووووووووووووووو!!!
سرخگون به صورت کاملا چرخشی به سمت دروازه می ره.رون میاد جلوی اون ولی سرخگون سه دور دور کله رون میزنه و اونو رد می کنه!
رون:این چی بود؟
چو:ماشین بود؟هواپیما بود؟جت بود؟
هدویگ پیش اونا میاد و می گه:
_نه!اون کسی نبود جز هوخشتره!
ملت:
گزارشگر:گل!گل!گل برای گریف!
هدویگ به سمت لوییس می ره و یکی به شونه اش میزنه.
هدویگ:لوییس اگه همینطوری ادامه بدی رتبه اول کنکور مال توئه!

-----------دقایقی بعد------------

لوییس در حالی که ژست گرفته یه سوت می زنه و با انگشتش به سرخگون ضربه می زنه.
گزارشگر:گل!بازم گل برای گریف!

لحظاتی بعد

لوییس جاروشو کله پا می کنه و یه ضربه به سرخگون میزنه!
گزارشگر:گل!گل!بازم گل برای گریف!
لوییس همینطور ژست های مختلف می گیره و گلهای زیبایی می زنه!(با اقتباس از فیلم ارنست بسکتبالیست می شود!)
ملت تریسیلوانیایی در کف این بازیکن موندن...
ولی بازی ادامه دارد...!


ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۳۱ ۱۳:۳۹:۲۱



Re: جام جهانی کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۰:۴۲ چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۵

پروفسور اسپراوتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۳ جمعه ۱ اردیبهشت ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۲۶ دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۵
از هاگوارتز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 378
آفلاین
پست چهارم ازکابان(پست لاوندر حساب نیست.)
در همین لحظه استثنایی.لحظه ای که ورزشگاه در سکوت محض فرو رفته بود و همه چشمانشان به پادما بود...بلاجری صفیر کشان به سمت او رفت و درست به دست او اصابت کرد...گزارشگر در حالی که پادما نا امیدانه به اسنیچی که از دست داده بود فکر میکرد فریاد زد:
-عالی بود..درست در لحظه ای که همه فکر میکردن پادما اسنیچ رو گرفته ققی با یه حرکت تماشایی جلوی این کارشو گرفت....چنین کاری تا حالا سابقه نداشته...در حالی که طرفداران حذم یک صدا ققی را تشویق میکردند در ان سمت طرفداران ازکابان این بار از فرط ناراحتی در سکوت فرو رفته بودند.ققی لبخند شومی به پادما تحویل داد و گفت:
-نمیذارم به این سادگیا ما رو شکست بدین.
و با سرعت اوج گرفت.در همین حین کور ممد با جاروی یدک حذم دومرتبه به بازی برگشت و با استقبال طرفداران تیمش مواجه شد.


بازی دو مرتبه از سر گرفته شده بود.این بار نوبت تیم ازکابان بود که شوکه شود.دو مرتبه تیم حذم حملاتش را از سر گرفته بود و در همین حین دو گل زیبا به ثمر رسانده بودند.دومرتبه اختلاف در حال زیاد شدن بود.انچه مسلم بود این بود که اگر مهاجمان حذم خودشان را بیابند بسیار خطرناک خواهند شد و همین امر موجب شده بود این بار پادما با سراسیمگی بیشتری به دنبال اسنیچ بگردد.گزارشگر با صدایی رسا شروع به ادامه گزارش مسابقه کرد:
-خب حالا بعد از اون حرکت استثنایی ققی و دو گلی که تانکیان به ثمر رسونده تیم ازکابان به کلی خودش رو باخته.حالا دومرتبه حرکت از تیم حذم.اوریل کوافل رو به تانکیان میسپاره.تانکیان به ماکای و ....نه!اسپروات با یه حرکت تماشایی کوافل رو تصاحب میکنه و...انگاه صدای گزارشگر در فریاد اسپراوات محو شد:
-شما ها چتون شده!پادما اگه اون بار اسنیچ رو ازت گرفت بهش ثابت کن که این بار میتونی شکستش بدی...
اسپراوات کوافل را با ضربه محکمی به لاوندر پاس داد و گفت:
-لاوندر ناسلامتی تو کاپیتانی بعد من باید به اعضای تیم روحیه بدم...واقعا که... خجالت اوره.
در همین هنگام گزارشگر فریاد زد:
-پادما رو نگاه کنین.
پادما با سرعت سر سام اوری بسمت تیر های دروازه حذم میرفت.تانکیان فریاد زد:
-کور ممد سریع باش.ققی یه کاری بکن.
کور ممد اشتباها با سرعت بسمت تیرهای دروازه ازکابان رفت و به یکی از انها برخورد کرد.صدای اه تماشاچیان حذم بلند شد.
گزارشگر ادامه داد:
-و حالا دوباره ققی یه بلاجرو بسمت پادما میفرسته و ...پادما با یه حرکت استثنایی بلاجرو رد میده..بگیرش پادما...
پادما هر لحظه به اسنیچ نزدیک و نزدیکتر می شد...دیگوری به سمت پایین امد و سعی کرد مانع راه پادما بشه ولی پادما با یه حرکت استثنایی اون رو جا گذاشت و لخظه ای بعد....اسنیچ در دست پادما تقلا میکرد و سعی میکرد خود را ازاد کنه.
فریاد شادی تماساچیان طرفداران ازکابان بلند شد.
گزارشگر برای این که صدایش به گوش حاضرین برسه فریاد میزد:
-تمام شد...پادما اسنیچ رو گرفت...ازکابان تیم حذم رو شکست داد...این باورنکردنیه...
ادامه دارد.... البته ادامه اش رو قبلا لونا رزرو کرده


ویرایش شده توسط پروفسور اسپروات در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۳۱ ۱۰:۵۲:۲۴

فریا


Re: مسابقات دوستانه
پیام زده شده در: ۹:۳۰ چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۸۵

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 993
آفلاین
خلاصه دوباره بازي از سر گرفته ميشه. آرتيكوس كه از ديدن بازي خسته شده بوده ميره جلو و با يه تنه توپ رو از بچه هاي خودي مي گيره!
هدويگ:
_بابا چي كار مي كني آرتي؟ اون كه خوديه! راستي تو چي كاره بودي توي تيم! مگه مدافع نبودي؟ برگرد سر جات زود باش!
آرتيكوس همون جا كه هست وايميسه و ميگه:
_ببين اگه دوست داري هنوز هم توي ارتش وايت تورنادو بموني زيب دهنتو بكش! من هر جا خواستم ميرم!
هدويگ با خودش:
_خداييش ديگه!
و ميزاره كه اون بره! آرتي همه رو جا مي زاره ميرسه به دروازه، شوت ميكنه و اينجاست كه جسي دروازه رو نجات ميده!
بله آرتي به دروازه خودشون شوت كرده بود. هدويگ ديگه اين دفعه جوش مياره داد مي زنه:
_برگرد سر جاتـــــــــــــــــــــــــــ........همين حالا!
اين دفعه ديگه آرتي سرشو زير ميندازه ميگه:
_خداييش!
و ميره! حالا توپ توي دستاي هدويگه...ميره جلو...جلو تر...آره خودشه...شوت مي كنه و ببخشيد يه دفعه حس گوينده گري بهم دست داد.!
داشتم مي گفتم شوت ميكنه و گـــــــــــــــــــــــــــــــــل نميشه!
داور مياد جلو و در سوت خودش مي دمه! بله افسايت شده بوده! ( چه جلب!)
در همون موقع آرتي مياد جلو يه مشت نثار هدويگ ميكنه و ميگه:
_ حالا خودت خيلي خوب بازي مي كني به من ايراد ميگيره!
در آن سوي زمين سارا دلش را از خنده گرفته بود و بالا پايين مي رفت. چه شده بود؟ بله پرفسور مك گونگال و اسپراوات به جون هم افتادن! نمي دونم چرا!
خلاصه اينكه سارا دست بر مي داره و ميره كه تازه شروع كنه به جست و جو كردن....البته چيزي پيدا نمي كنه ولي خواستن توانستن است!
هنجست هم كه نشسته بود داشت آب ميوه مي خورد. تا ديد سارا داره مي گرده اون هم سري اوج گرفت و اومد پريد رو سارا شايد اون چيزي يه دفعه پيدا كرده باشه! ولي سارا اون پرت مي كنه پايينو ميگه:
_ داش اگه هر چي هست ماله همست...اگه چيزي پيدا كردي منم هستم!
و از اونجا دور ميشه!


ویرایش شده توسط سارا اوانز در تاریخ ۱۳۸۵/۳/۳۱ ۱۰:۰۴:۱۹







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.