هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: شیون آوارگان (ساختمان مخوف هاگزمید )
پیام زده شده در: ۲۱:۴۴ دوشنبه ۲۷ آذر ۱۳۹۶

پاتریشیا وینتربورن old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ جمعه ۲۶ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۵:۳۰ سه شنبه ۱ آبان ۱۳۹۷
از همون اول هم ازت خوشم نمی اومد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 146
آفلاین
یه کم اون ورتر سوژه مورفین روی صندلی نشسته و منتظر حرکت بعدی بود .
- کپتن مورفین گانت ، لطفا از بسته بودن کمربند های خود اطمینان حاصل فرمایید.

مورفین نگاهی به کمربند شلوارش انداخت . سپس سیگارش رو پشت گوشش گذاشت .
-شمربند من شه بشته .
- ok . لطفا تا شنیدن صدای بوق منتظر بمانید.

(در همین لحظه صداهای ناخوشایندی از نشیمنگاه مورفین به گوش می رسه .)


- دستگاه ی تصفیه ی هوای فضاپیما روشن شد . ماسک های اکسیژن در بالای سر شما قرار دارد.
- ولی شدای بوق شه شنیده شد...عه،عه،عه.

مورفین نگاهی به اطرافش انداخت.
- ایشا شلا ایشوری شد؟

مثل اینکه فضاپیما هم زمان با از بین رفتن تاثیر ------مورفین ازبین رفته بود .

این داستان ادامه دارد ....


ویرایش شده توسط پاتریشیا وینتربورن در تاریخ ۱۳۹۶/۹/۲۷ ۲۱:۵۱:۲۷

I'm learning that who I'm is'nt so bad.The things that make me different are the things that make me





پاسخ به: شیون آوارگان (ساختمان مخوف هاگزمید )
پیام زده شده در: ۱۷:۴۱ یکشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۶

دارین ماردنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۴ شهریور ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۱:۳۹ پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۹
گروه:
کاربران عضو
پیام: 97
آفلاین
همه ی سفینه در حال کمرنگ شدن و از بین رفتن بود. مورفین گانت لحظه به لحظه بیشتر از قبل شوکه می شد. نمی توانست باور کند که سفرش به مریخ در حال نابود شدن است.

- نه ، نه. من می خوام برم فژا. من داشتم می رفتم فژا.

مورفین گانت به سمت دکمه های سفینه حمله ور شد و همه ی دکمه های کیبوردش را فشار داد تا شاید دوباره پرواز کند. اما هیچ اتفاقی نیفتاد. با نگرانی به دور و برش نگاه کرد. دنبال چیزی می گشت تا بتواند سفینه را برگرداند که ناگهان یک پیکنیک روشن و چند تا سیخ در وسط اتاق چشمش را گرفت. به سمتشان شیرجه رفت.
یک پک عمیق کشید و سینه اش را پر از دود غلیظ کرد. بعد چشم هایش را بست و تصور کرد:
- یک شفینه ی بزرگ می خوام. برای سفر به مریخ. یک شفینه ی آبی خوشگل.

چشم هایش را باز و آرزو کرد که سفینه برگشته باشد. اما او در سفینه نبود. او و رفقایش در هال در یک خانه ی تمام چوب بودند. مبل های قدیمی و خاک خورده در وسط هال به چشم می خوردند. کنار گروه معتادان یک راه پله ی چوبی پوسیده بود که به اتاق های تاریک بالایی می رسید.

- واها! اینژا دیگه کجاش؟
- مورفین ما رو عوژی آوردی داداش. چشاتو ببندو دوباره آرژو کن.
- چه خونه ی بژرگیه. من فکر می کنم اینژا گنج هشت.

مورفین گفت :
- اهای ، کشی اینجا نی؟ ما فضانوردای مریخیم. کشی اینجا نی؟

هیچ جوابی نیامد. کم کم سایه ی مردی در اتاق های بالایی بر روی پله های راهپله افتاد و یک صدای هو هوی عجیبی در خانه پیچید. یکی از رفقای مورفین با صدای لرزانش گفت :
- اوووون کیه اون بالا؟ چرا شایه اش هشت خودش نیش؟

مورفین گفت :
- بریم پیشش. شاید ناخداشت ، گنجو پیدا کرده شاید.
- راشتم. بچه ها بریم ناخداشت.


معتادان دوان دوان از راهپله ها دویدند و به سمت سایه ی مرد تاریک رفتند.


عشق نیروی وحشتناکی است. نیرویی که مثل یک تیر در قلبتان فرو می رود و زهرش آرام آرام همه ی وجودتان را می گیرد.

یک روز چشم هایتان را باز می کنید و می بینید عاشق شده اید. عاشقی که همه ی وجود و هستی اش ، همه ی ذهن و نیرویش همه ی آرمان ها و همه ی زندگی و دنیایش در چنگال معشوقی گرفتار شده.
وقتی به خود می آیید که می بینید تبدیل عروسک خیمه شب بازی ای شده اید که معشوق نخ هایش را در دست دارد.

خوشحالم که هیچ وقت در این مرداب فرو نرفتم.


پاسخ به: شیون آوارگان (ساختمان مخوف هاگزمید )
پیام زده شده در: ۲۱:۱۵ جمعه ۲۸ تیر ۱۳۹۸

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
این تاپیک رو سالها پیش، با هدف اینکه یه جایی در جادوگران بین این همه طنز و جدی، داستان وحشت هم نوشته بشه زدم ... با اجازه ناظر انجمن، برای آخرین بار یه سوژه ژانر وحشت داخلش می‌نویسم و میرم ...
<><><><><><><><><><><><><><><>

- مواظب باش لورا ...

هانا، لورا، تد و جرالد به آرامی در محوطه تاریک روبروی ساختمان شیون آوارگان قدم بر می‌داشتند. نور مهتاب، فضای خالی روبرویشان را روشن کرده بود. زمین بایر روبری ساختمان چوبی بزرگ، خشک و ناهموار بود. تکه‌هایی از کلوخ کف آن توسط حیوانات و پرندگان کنده شده بود و سطح صاف آن را خراشیده بود. در میانه این محوطه نسبتا بزرگ، قدمگاه کوچک سنگفرش شده ای بود که به درب ورودی بزرگ شیون آوارگان (با شیشه‌های شکسته و دستگیره از جا درآمده اش) ختم می‌شد.

لورا در حالی که دست تد را گرفته بود یه قدم دیگر به جلو برداشت. آن‌ها شدیداَ مواظب بودند که از یک سو، توجه اهل هاگزمید را به خود جلب نکنند و از سوی دیگر، خدای ناکرده ارواح سرگردان ساختمان مخوف هاگزمید را بیدار نکنند. یک چشمشان به مسیر پیش رو بود و یک چشمشان به خیابان‌های تاریک پشت سر.

- آآآآآآه ...

فریاد هانا باعث شد همه از جا بپرند، اما وقتی به جایی که هانا تا ثانیه‌ای پیش ایستاده بود نگاه کردند کسی آنجا نبود. چند لحظه طول کشید تا همه بفهمند که دقیقاَ همانجا در روی زمین، حفره بزرگی زیر پای هانا خالی شده است و او را به داخل خود کشیده است. تد اولین کسی بود که واکنش نشان داد، سریع خودش را به بالای حفره رساند، لورا و جرالد پشت سر او آمدند و همه از آن‌چه دیدند انگشت به دهن مانند. پلکان سنگی بزرگ و باشکوهی با شیب بسیار زیاد، به مکانی در قعر زمین ختم می‌شد که در تاریکی شب، سیاهی گودال و گرد و خاک بلند شده از سقوط هانا انتهای آن معلوم نبود.

هر سه نگاه نگرانی رد و بدل کردند، مردد بودند که آیا پایین بروند یا سعی کنند هانا را صدا کنند تا بالا بیاید، از طرفی، صدای کردن هانا اهل روستا را قطعاَ بیدار می‌کرد. این تردید، لحظاتی بعد به یقین تبدیل شد، وقتی جیغ بلندی از انتهای سیاهی به گوش رسید، که مشخص بود از فاصله بسیار دوری شنیده می‌شود، به نظر می‌آمد تنها راه آن باشد که با سرعت هرچه تمام‌تر وارد حفره شوند ...صدای جیغ هولناک بود، گویی کسی داشت به بدترین شکل ممکن شکنجه می‌شد ... و شکی وجود نداشت، که این صدای کسی نیست جز هانا ...

جرالد، در حالی که آب دهانش را قورت می‌داد، اولین کسی بود که پا در پلکان هولناک گذاشت ...


هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


پاسخ به: شیون آوارگان (ساختمان مخوف هاگزمید )
پیام زده شده در: ۱۵:۵۲ دوشنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۸

وین هاپکینز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۶ چهارشنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲۱:۴۵ سه شنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۱
از تون خوشم نمیاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 236
آفلاین
سلام.من دیروز از هاگوارتز رفته بودم دهکده ی هاگزمید.چون یک نامه ی مشکوک برام فرستاده بودن که متنش این بود:
برای وین هاپکینز،زیرزمین هافلپاف
اقای هاپکینز،ای جادو امور سال اولی!
دوست داری بفهمی من کی هستم؟؟؟خب من تو رو به مبارزه میطلبم.ساعت5:30عصر دهکده ی هاگزمید بیا ساختمان شیون اوارگان!
(م.ف)
وقتی نامه رو خوندم،گفتم شاید یه نامه ی سرکاریه اما من که میخواستم برم هاگزمید،حالا یک سرکی هم به شیون اوارگان میکشم! اما باید ورد هایی که بلدم رو یکبار دیگه تمرین میکردم تا از این (م.ف)شکست نخورم.خب،اول ورد پتریفیکیوس توتالوس را تمرین کردم،بعدش هم ورد کانفرینگو و بعدش انگورجیو رو تمرین کردم.اما تصمیم گرفتم بیشتر از ورد پتریفیکیوس توتالوس استفاده کنم.پس از یکی از معلم های هاگوارتز اجازه گرفتم و با قطار هاگوارتز رفتم دهکده ی هاگزمید.
چه جای بزرگی!چه جای زیبایی! اولین باره که رفته بودم انجا.تا حالا تعریفشو از پدر و مادرم شنیده بودم.پس رفتم یکی از فروشگاه های هاگزمید و برای برادرم،کارل یک بسته لوبیا های برتی بات با طعم همه چیز خریدم.برای خودم هم یک بسته شکلات انفجاری و یک بسته قورباغه ی شکلاتی خریدم.(امیدوار بودم داخلش کارت هلگا هافلپاف باشه!!!)و حالا...وقت مبارزه بود.خب حقیقتش استرس داشتم اما در ساختمان رو باز کردم.ای وای!یه چیزی رو یادم رفت!از ان معلم نپرسیده بودم که ایا کسی صبح به هاگزمید رفته بود یا نه.اما دیگر مهلت فکر کردن نداشتم چون یک توپ بلاچر پرت شد طرفم!پس از ورد کانفرینگو استفاده کردم که توپ را کاملا منفجر کرد.اما بعد از ان کسی را ندیدم بجز...
ماندانگاس فلچر؟؟؟
اما اون که عضو محفل ققنوس بود!یعنی اون خیانت کرده بود؟
پس از ورد پتریفیکیوس توتالوس استفاده کردمو بعدش هم با قطار برگشتم هاگوارتز.داخل راه هاگوارتز پی بردم که اون یه مرگخوار شده بود و هدفش از اسیب رساندن به من این بود که پدرم،یک محفل ققنوسی بود و او فکر میکرد با زندانی کردن من در انجا،میتواند پدرم را به انجا بکشاند و با او مبارزه کند.چون ماندانگاس فلچر پدرم رو خوب میشناخت.البته مادرم هم عضو محفل ققنوس هست.اما چیزی که هنوز برایم سوال بود این است که چرا من رو به شیون اوارگان دعوت کرده بود؟


See the dark it moves
With every breath of the breeze







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.