خب مشکل شما بیهودست ...
من به هر جادویی که بتونه اثرات مخرب بخصوص در ابعاد بزرگ بزرگ داشته باشه و بتونه خطرات جدی ایجاد کنه جادوی سیاه میگم. شما اگر تعریف بهتری دارید بگید.
جادویی که اون شب دامبلدور به سمت ولدمورت فرستاد یک جادوی سیاه بود ... چون اگر سکتوسمپرا میتونه زخم های وحشتناک به وجود بیاره این جادو به طور حتم میتونست یک انفجار وحشتناک به وجود بیاره. قدرت تخریب این طلسم رو میشد از توصیفاتش فهمید.
آبی که از حوض بیرون اومد اگر غیر از ولدمورت یک جادوگر دیگه بود خیلی راحت ممکن بود بتونه طرف رو شدیدا مجروح یا حتی بکشه. شما کافیه چنین پدیده ای رو در ذهنتون تجسم کنید. به عنوان مثال بلاتریکسی که نتونست در جلوی یک مجسمه از خودش دفاع کنه چطور میتونست در چنین گردابی دووم بیاره... گذشته از مسئله کمبود اکسیژن مشخصه چنین چیزی چه اثرات مخربی میتونه داشته باشه .. بخصوص اگر کسی نتونه بر قدرت این گرداب غلبه کنه و آپارات کنه و ولدمورتم تنها اون طوری تونست خودشو نجات بده.
در مورد مجسمه هام بنده کوچکترین حرفی نزدم ولی نکته ای که باید توجه داشته باشید اینه که همیشه این جادو نیست که تعیین میکنه سیاهه یا سفیده بلکه این اجرا کننده جادوئه که تعیین میکنه چه نوع جادویی انجام داده. مثلا دامبلدور پنج مجسمه رو زنده کرد یکی رو به سمت بلاتریکس فرستاد. با دو تا راه های ورودی رو بست ... یکی رو برای دفاع از هری و یکیم برای دفاع از خودش.
خب این یک نمونه جادوی خوبه. اما ممکن بود یک نفر این مجسمه ها رو زنده میکرد و بهشون فرمان میداد که به خیابون بریزند و همه مردمو قتل عام کنند اونوقت اینکار درست بود؟ جادو همون جادوئه اما نیت فرق داره. و البته بازم میگم من حرفی در مورد مجسمه ها نزدم که حالا بخوام دفاع کنم.
کارهاییم که دامبلدور کرد همگی کارهای بزرگی بودند و جادوها هم فوق العاده پیشرفته و همونجور که در پست قبلیم گفتم جادوی قوی رو به معنی جادوی مخرب به کار بردم ... فرق دامبلدور با ولدمورت اینه که از چنین جادوهایی برای اهداف خودش استفاده نمیکنه بلکه برای مبارزه با بدی ها استفاده میکنه. جادو میتونه همون باشه اما در جهت مبارزه درست بکار میره نه مبارزه غلط.
بعضی مواقع هست که باید در مقابل ابزارهای مخرب از ابزارهای مخرب استفاده کرد مثل زمانی که کراوچ دستور داد تمام طلسم های نابخشودنی مجاز هستند که خب البته جادوگر قوی ای به اندازه دامبلدور لازم نیست خودشو اونقدر کوچیک کنه که با این طلسم ها بجنگه اما خب همه جادوگرا قدرت دامبلدور رو ندارند که بتونن با طلسم های کوچکتر یا طلسم های پیشرفته دیگه ای جلوی جادو های بزرگتر رو بگیرند.
اگر یک نفر با اسلحه راه بیفته تو خیابون هم کار خطرناکیه هم جرمه و هم اینکه اون ادم درستی نیست. اما اگر یک نفر اسلحه برداره و برای حفظ کشورش و دفاع از حق خودش و خانوادش و مردمش به میدون جنگ بره مایه افتخاره یک ملت میشه. پس شما بهتره بیشتر از ظاهر طلسم به نیت استفاده از اون طلسم توجه کنید.
جادوهایی که دامبلدور به کاربرد نمیشه گفت سیاه بود چون برای هدف درست بکار گرفته شد اما اگر یک نفر از همین جادو ها اما با نیت متفاوت استفاده میکرد اونوقت این کار از سیاهترین کارا بود.
ضمنا جادوی سیاه هم میتونه انواع مختلف داشته باشه مثلا آواداکدورا فقط برای کشتنه و کروشیو فقط برای شکنجه و خب مشخصه چنین طلسم هایی درجه سیاهیشون به حداکثر رسیده و به همین علتم این طلسم ها رو از بقیه جادوهای سیاه جدا کردند و از اونا با نام طلسم های نابخشودی یاد میکنند. اما بحث ما یک بحث کلیه و ما نباید جادوهای سیاه رو حتما با این دو سه طلسم بسنجیم.
---------------------------
ویرایش:
گیدیون عزیز معنی جمله رو عوض نکنید. منظور من از کتاب پنجم یعنی کتابی بود که ما توش دیدیم چطور دامبلدور مبارزه میکرد و منظورمم وزارت سحر و جادو هست. ولدمورت در کتاب 1 و 2 و 3 اصلا بدن داشت که شما معتقدید در این کتاب قدرت ولدمورت مشخصه؟ در کتاب چهارمم که در دوئل هری و ولدمورت چیز خاصی از ولدمورت ندیدیم و تازه هری بعد از پیوند چوبدستی ها بهتر عمل کرد. کتاب ششمم اصلا ولدمورت نبود. کتاب هفتمم تنها یک مبارزه از ولدمورت دیدیم که اونجام شکست خورد و مرد. قبلشم با کینگزلی و مینروا و اسلاگهورن مبارزه کرد که دامبلدورم در کتاب پنجم بدون استفاده از طلسم هایی که ولدمورت علاقه زیادی به کار بردنشون داره تونست مرگخواران داخل وزارت رو دستگیر کنه.
منظور من مبارزه ای هست که خودمون بخونیم و ببینیم ولدمورت در دوئل چیکار میکنه وگرنه اگر اونجوری باشه که شما میگید در همه هفت کتابم گفتن دامبلدور تنها کسیه که ولدمورت ازش میترسه. غیر از اینه؟
مثالتون در مورد فاج واقعا جالبه. ببینم مگه دامبلدور تا حالا کسی رو تهدید به مرگ کرده بود؟ مگه دامبلدور مخالفین خودشو میکشت یا شکنجه میداد؟ همه برای این از ولدمورت میترسیدن چون اون مخالفینشو یا میکشت یا انقدر شکنجه میداد که عقل از کلشون بپره. اگر دامبلدورم چنین آدمی بود مطمئن باشید نه تنها فاج بلکه کل جامعه جادوگری ازش میترسیدن ولی دامبلدور چنین آدمی نبود.
نقل قول:
در ضمن من فكر نمي كنم ولدمورت از دامبلدور مي ترسيد. ما اينرو فقط از دهن دو سه تا محفلي شنيديم ( كه يكيشون هم هاگريد بود) ولدمورت از دامبلدور فقط به عنوان يك دشمن مي ترسيد.
ولی در عوض حتی یک مرگخوارم پیدا نشد که بگه دامبلدور از ولدمورت میترسید. اینم به اون در!
اول اینکه آمار شما کمی اشتباست چون نه تنها بیشتر از دو سه نفر اینو گفتن و اونام حرفایی که از دیگران شنیده بودنو نقل کردن یعنی عده بیشتر هم میدونستن. حتی در کتاب پنج در روزنامه پیام امروزم فکر میکنم چنین چیزی گفته شده ... و ضمنا این موضوع بر عام مردم دلالت میکرد. مثلا میگفتن:
- همه میدونن دامبلدور تنها کسیه که ولدمورت ازش میترسه.
هیچ جای کتاب نگفته همه دلالت به محفلی ها داره. همه یعنی جامعه جادوگری!
نکته بعدم اینکه کتاب هری پاتر کتاب شعر یا نثر مسجع نیست که شما دنباله آرایه میگردید مثلا بگید حرف هاگرید ایهام داره یا آرایه اغراقه! یک مطلبیه که شما میخونید و با توجه به شیوه نوشتاری کتاب قبول کردنش منطقی تره.