هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۰:۴۵ یکشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۱۱:۴۸ شنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۳
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ناظر انجمن
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
هنوز هاگرید و یاران قدم جدیدی بر نداشته بودند که....

بومـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

و به دنبال این صدای انفجار، صدای فریاد های شاد معجون ساز بزرگ هکتور دگورث به هوا بلند شد:

-یــــــــــــــــــــــافتم! یــــــــــــــــــافتم! بلاخره معجون پرواز رو کشف کردمــــــــــــــــــــــــــــ.

و پس از پروازی از پنجره قلعه تا محل استقرار جمع سه نفره، هیجانزده، درست روی سر هاگرید فرود آمد .

هاگرید گفت: بازم تو جوگیر شدی هکتور؟ حالا یه نفر بهت گفته تو قراره در آینده موسس یه انجمنی بشی جو تو رو گرفته که خیلی معجون سازی؟

هکتور که هنوز از پروازش هیجان زده بود گفت: نــــــــــــــــــــــــه! من کشفش کردمــــــــــــــــــ! حتی روی تو هم جواب میده هاگی. فقط مقدارش باید بیشتر باشه قدت رو باید تقسیم بر وزنت کنم و به سه برابر مجذور عدد دو.....
در حالی که هکتور مشغول وراجی درباره نحوه محاسبه مقدار معجون برای هاگرید بود، هرمیون به رون نگاه میکرد و رون هم به هرمیون و هر دو هم زمان به یک نتیجه مشترک رسیدند:
-

از طرف دیگر هم ملت مرگخوار که هنوز هم درگیر کشف صدای تسترال بودند با دیدن صحنه هایی که در پیش رویشان اتفاق افتاده بود بلاخره دست از تلاش و تقلا کشیدند و توجهشان به هکتور جلب شد، که پاتیل به دست مشغول محاسبه بر اساس قد و وزن بود و به سمتتشان می آمد و صدای هیجان زده اش میگفت:
- اگه به مقدار لازم از این معجون پرواز به خوردشون بدیم سرعت پروازشون تا 200 هاگرید بر مینی ثانیه زیاد میشه!

و اینجا بود که مرگخواران بلاخره صدای درست و حقیقی تسترال را کشف کردند...



پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۶:۳۹ پنجشنبه ۲۶ تیر ۱۳۹۳

آشاold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۵۸ شنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲:۴۷ دوشنبه ۱۳ مهر ۱۳۹۴
از طرز فکرت خوشم اومد!!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 162
آفلاین
مورفین قبل از بیدار شدن خواب میدید. خــــــواب میدید. و همچنان خــــــــــــــــــــــواب میدید.

در رویاهای تسترالیش برگی از شاهدانه و ماریجوانا پشت گوشش گذاشته بود. از علف های کوکا میخورد و در دشت خشخاش یورتمه میرفت.

اما رویای شیرینش با سر و صدای دراکو و دارو دسته اش پایان یافت. بیدار شده بود و سردش بود. بدنش میلرزید و درود میکرد. احساس میکرد چیزی گم کرده و یا چیزی سر جاش نیست. دیوانه وار لا به لای سنگ و خاک بو میکشید.
مرگخوار های دیگه هم به شیوه های دیگر در حال عذاب کشیدن بودن با نخاله بازی های دراکو!
لوسیوس که از موهای بلند و یک دست طلاییش به درختی آویزون شده بود غرولند کنان گفت: وایسا! من میدونم با تو! پدر پدر سوختت رو در میارم. توله تسترال! هیپوگریف دستتو از جا بکنه آمیــــن!

با ورود دوباره ی هاگرید، این بار همراه با رون و هرمیون و ... تمام چشمای گرد و غلمبه شده ی تسترال ها به سمت اونا برگشت.

یکی از آنها گفتک بچه ها هیس هیس! حرف نزنین صدای تسترال در بیارین.

- ای هی هی هی ( صدای اسب)! ... هاو هاو ( صدای سگ) .... اَ ای اَ ای اَ ای ... ( صدای الاغ) ... غار غار غار

- احمق ها کدوم تسترال اینجوری صدا میده؟ ... صدای تسترال اینجوریه ... غیر قابل قبول ... غیر قابل قبول ( سریع که بخونین صدای بوقلمون میشه)

- اصلا هم این طوری نیست. وقتی میگیم تسترال صفت، یعنی اون تسترالی رو میگیم که صفتش در نظرمونه. کدوم تستراله که صفتش ورد زبونه همست؟ .... میو میو میو ...

- کیه؟ .... کـیه؟ ... کیـــــــــه؟

- هی انقدر ورجه وورجه نکن بذار جوری جفتک بزنم بهت صدای تسترال بدی ببینیم صدای تسترال چه جوریه.

هاگرید با همراهانش از دور، دیده میشد که برای یافتن تسترال مطلوب خودشون اومده بودن. از طرف دیگه مرگخوارا همچنان در پی یافتن صدای تسترال واقعی از خودشان صدا هایی در میاوردن.


....I believe I can fly

تصویر کوچک شده



پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۸:۴۳ شنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۳

گيديون پريوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲:۵۳ چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۹
از ش دور بمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 533
آفلاین
چند ساعت بعد

همه ی مرگخوار-تسترال ها در خواب بودند. هر کدام خواب شیرینی می دیدند که با صدایی از خواب پریدند.

- ساکت دست و پا چلفتی ! نمی خوای که هاگریدو خبر کنی؟

دراکو مالفوی به همراه کراب و گویل بود. آن ها در حالی بی سرو صدا نزدیک مرگخوار های تسترال مانند می شدند، که مراقب بودند کسی از وجودشان بویی نبرد.

- دراکو؟ چرا باید این کارو بکنیم؟

- بخاطر اینکه دامبلدور می خواد به هری کمک کنه. خودم وقتی هاگرید هری رو آورده بود این جا شنیدم.

بعد وقتی که نزدیک اولین تسترال، یعنی سیبیل شدند. دراکو گفت:

- خب گوش کنید، نقشه اینه،ما تسترال های گریفیندوری هارو از مسابقه به در می کنیم. چه طوری؟ کاری می کنیم که غیر قابل استفاده بشن. بزار ببینم اگر عینک اینو بردارم چی میشه.

با این حرف، بلافاصله عینک سیبیل رو برداشت. سیبیل می خواست به دراکو جفتک بزند اما چون نمیدید اشتباهی به دالاهوف جفتک زد که باعث شد استخوان پای دالاهوف از 2 جا مو بردارد. مالفوی با خوشحالی گفت:

- دیدید؟ حالا برید سراغ بقیه.

سپس به سمت بسته های سرنگ مورفین رفت و آنها را زیر خاک دفن کرد. کراب و گویل هم دنبال راهی می گشتند تا بلاتریکس را توی جنگل ببرند و خلاصه سر هر تسترال- مرگخواری یک بلایی بیاوردند.

بعد از 2 دقیقه مورفین که بهش تزریق نشده بود، توهم زد و فکر کرد موجودی او را در جنگل صدا می کند بنابراین به سمت جنگل شتافت. بلاتریکس ثمش را با چسب دو قلو به کف زمین چسبانده بودند. سیبیل چون عینک نداشت به هر چیزی جفتک می انداخت.

- خب تفریح تموم شد. وقته رفتنه.


ارزشی نیمه اصیل!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲۲:۳۸ سه شنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
- بد بخت شدم...بیچاره شدم...منو بکشین.یکیتون یه جفتک بزنه وسط دو تا ابروم...یعنی تضمینی بمیرما!

سیبل عینکش را روی صورتش جابجا کرد...ولی همچنان تسترال چپ پا را تار می دید.
-هوووم...انگار شماره عینکم با چشمای تسترالی عوض شده.تو چته؟چرا یه ساعته داری آه و ناله می کنی؟اگه لاشه تو نمی خوری بدش به من!

مرگخواران با تعجب به سیبل خیره شدند که با ولع لاشه سمور را جلوی خودش کشید و شروع به خوردن کرد.بلا سمش را جلوی دهانش گرفته بود که مانع حالت تهوعش شود.
-تو واقعا داری اونو می خوری؟

-اوهوم!خب شماها هم یه ساعته دارین می خورین دیگه!
-ما فقط وانمود به خوردن می کنیم تسترال!
-ببین...تو این وضعیت تسترال فحش محسوب نمیشه ها...اهه...پس نمی خوردین؟...می گم...زیاد از مزه اش خوشم نیومد!

سیبل لاشه سمور را کنار زد و رو به تسترال چپ پا کرد.
-خب...نگفتی...تو چرا ناراحتی؟می ترسی مسابقه رو ببازی؟کله زخمی که فکر نمی کنم شانسی داشته باشه.این مفنگی رو انتخاب کرد.حتی با این دید تار هم می تونم پیشگویی کنم که بین نفرات اول تا دهم جایی نداره.

تسترال چپ پا شروع به ورزش و دراز و نشست رفتن شد.
-بدبخت شدم...باید عضلاتمو تقویت کنم.اون یارو چن کیلوئه؟...با اون هیکلش می خواد بشینه رو من؟!!چرا کسی به من نگفته بود که اینم تو مسابقه هست؟بابا تو رو چه به مسابقه!من فردا می میرم!ای خدا...این چه سرنوشتیه!!

با فاصله کمی از دالاهوف که در حال غر زدن و تقویت عضلاتش بود مورفین روی علف ها پهن شده بود و خواب های تسترالی می دید...





پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲۰:۱۲ جمعه ۹ خرداد ۱۳۹۳

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
هری که در این زمینه بسیار وسواسی بود و عینک ته اسکانی میکروسکوپی اش را بر چشم زده بود و کلی برگه مرگه زیر بغلش بود به همراه هاگرید() در بین تسترال ها قدم میزد و آن ها را برانداز میکرد

تسترال سومی که هری نزدیک آن شد هم عینک ته اسکانی ای داشت و کمی یه جوری بنظر می آمد. هری که با تسترال عینکی احساس همذات پنداری میکرد، نزدیک آن شد و به هاگرید گفت:
_ عمو هاگر، این چرا عینک داره؟!

هاگرید:
_ نمیدونم عمو جون! اونکه ازش تسترال هارو خریدم گفت اسم این یکی سیبیله و خیلی خاصه! یه توانایی های عجیبی داری! خیلی هم دوس داره با گوی و موی ها بازی کنه...

هری: سیبیل؟ نه نه چندشم میشه! از سیبیل خوشم نمیاد...

هری به سراغ تسترال بعدی رفت... این تسترال کاملا سیاه بود و چموش بنظر میرسید...وقتی هری رفت نزدیکش با پای چپش لگد انداخت و هری ترسید و به هاگرید گفت:
_ عمو، این چشه؟ چرا اینجوریه؟

هاگرید:
_ امممم...اونکه ازش تسترال هارو خریدم گفت اسمش مجیده!

هری:
_ مجید؟! عربیه؟

هاگرید:
_ نمیدونم والا! بعدشم گفت این گروه خونیش منفیه، چپ پا هم هست و قبلا عاشق بوده! تو دوران نقاهته! کلا خطرناکه...

هری:
_ نه من اینو نمیخوام! از منفی ها خوشم نمیاد... خطریه...

هاگرید:
_ ولی من از این خوشم میاد! حیوون هر چی چموش تر باشه من بیشتر باش حال میکنم عمو جون! به من بود که اصلا اژدها میخریدم ولی چاره ای نیست همینو برمیدارم...

تا تسترال مذکور حرف هاگریدو شنید و فهمید هاگرید قراره سوارش بشه و با اون وزنش احتمال فنا شدن بسیار زیاده، خواست جیم بزنه و به تاخت دور شه که هاگرید گرفتش و نذاشت و دنبال خودش تسترالو آورد و در حالی که تسترال غر و لند میکرد، به هری گفت:
_ عمو جون بدو دیگه! روده کوچیکه روده بزرگه رو گاز زد! نزدیک ناهاره! تو هم یکی از این لامصبارو انتخاب کن دیگه!

هری به تسترال بعدی نزدیک شد...تسترال بعدی آب از بینیش میچکید و سر حال بنظر میرسید و شاد و شنگول بود... هری به هاگرید گفت:
_ عمو، این اسمش چیه؟

هاگرید:
_ میگفت اسمش، مورفه! خیلیم زیرک و باهوشه ولی به رو خودش نمیاره! فقط یه ایراد داره اونم اینکه روزی یه بار باید بهش تزریق کنیم!

هری: چی تزریق کنیم؟!

هاگرید:
_ عمو جون تو به این کارا کار نداشته باش، اون با من! تو فقط پسند کن!

هری:
_ اوکی حله! منم اینو برمیدارم!



پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۸:۴۴ جمعه ۹ خرداد ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

دامبلدور قصد داره در هاگوارتز مسابقات تسترال سواری برگزار کنه. لرد از طریق جاسوسی (ایوان) از نیت دامبلدور با خبر می شه و تصمیم می گیره مرگخوار ها رو تبدیل به تسترال کنه تا یک سری از محفلی ها رو به کشتن بده!مرگخوارا به هاگوارتز می رن و با هگرید و هری پاتر روبرو می شن.
_________________________


هری به تسترال ها نزدیک شد و یکی یکی شروع به بررسی آنها کرد.مرگخواران که شدیدا تمایل داشتند از طرف هری انتخاب شوند سعی می کردند معصومانه ترین و دلنشین ترین نگاه هایشان را نثار هری کنند...ولی خب...قبول کنیم که سخت بود!آنها مرگخوار بودند و طرف مقابل هری پاتر!

-هگرید، این یکی چرا اینجوریه؟یه ذره مو داره همونا هم وز شدن!چه نگاه عجیبی هم داره.پوزه ش لبخند می زنه ولی چشاش شروره.اینو نمی خوام!

بلاتریکس که به همین سادگی کنار گذاشته شده بود زوزه ای کشید و سعی کرد علف های کمیاب جلوی کلبه هری را بچرد.هگرید سری تکان داد.
-راس می گی.عقلشم کمه.داره علف می خوره!زودتر یکیو انتخاب کن.پروفسور دامبلدور سفارش کردن قبل از بقیه تسترال تو رو انتخاب کنیم.هر طور شده باید اول بشی.اینجوری پروفسور بیست و پنج و نیم امتیازی که از ریون عقب هستین رو بهتون می ده.بعدم یه بهانه ای مثل شجاعت و شرافت پیدا می کنه و یکی دو امتیازم بهتون اضافه می کنه و قضیه حل می شه.اون یکی رو ببین.به نظر فرز و سریع میاد.اون خوبه؟

هری به تسترال لاغر نزدیک شد.
-این که جون نداره راه بره!عین اسکلته!همه تسترالا لاغرن ولی این یکی...یه جور دیگه لاغره!اینم نمی خوام.




پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲۱:۰۳ جمعه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۳

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
- هری و بر و بچه ها؟

- یکی نیست بگه اونا از دیدن ما خوش حال میشن یا ما از دیدن اونا؟

- همچین بزنمش زمین و زیر سمام لهش کنم که حالش جا بیاد.

- چه روزی بشه امروز!

هاگرید با تعجب برمیگرده و به صداهای عجیبی که از طرف تسترالا بلند میشه گوش میده. هیچ وقت ندیده بود که گله ای از تسترالا اینقدر پر شور و با هیجان باشن.

بالاخره بعد از چند دقیقه به محوطه ی باز بغل کلبه ی هاگرید که قاعدتا باید مسابقه توش برگزار بشه میرسن. هاگرید دستاشو سایه بون چشماش میکنه و با نگاه جستجوگرش به اطراف خیره میشه.

- خب مث که هنوز نرسیدن. میتونین کمی استراحت کنین ... عه راستی ببینم ... گرابلی کجاست؟

مرگخوارا که تا به این لحظه به این موضوع فکر نکرده بودن، نگاهی بین هم رد و بدل میکنن و بعد از اینکه پاسخی پیدا نمیشه، به شکل به هاگرید زل میزنن.

هاگرید شونه هاشو بالا میندازه و جلو میاد تا به زور گوشت نپخته ای رو تو دهن تسترالی که جلوشه بچپونه که هری دالی کنان از پشت کلبه ش میپره بیرون! بعد از احوالپرسی گرم و صمیمانه ای که اونا میکنن، هری جلو میاد و به تسترالا که هر لحظه ممکنه رم کنن و مثل تریلی از روش رد بشن نزدیک میشه.

- نمیدونم چرا احساس میکنم دارم با برق نگاهشون از وسط نصف میشم.

اما با سر رسیدن دامبلدور، هری از خیالاتش جدا میشه و همراه بقیه جلو میره تا ببینه قوانین مسابقه چیه و کی شروع میشه.

و دوباره صداهای عجیب تسترالا که حاصل از به زبون تسترالی حرف زدن مرگخواراس، به هوا بلند میشه:

- خودتونو آماده کنین رفقا!

- لحظه ی موعود داره فرا میرسه.

- موها ها ها ها!




پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲:۲۹ سه شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۳

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
اندکی بعد!

مرگخواران پشت در های بسته هاگوارتز فرود آمدند.

-حالا چیکار کنیم؟
-در بزنیم خب!
-چطوری؟سم بزنیم؟گیرم زدیم!نمیان بگن شماها چه تسترالای با فرهنگی هستین؟حیفه ازتون تو مسابقه استفاده کنیم...اینجا بده, بفرمایین کتابخونه؟

بلاتریکس دم وز کرده اش را تکان داد.
-یافتم!شیهه بکشیم!

لودو که کاملا خسته به نظر می رسید در گوشه ای چهار زانو روی زمین نشست.و البته چهار زانو نشستن برای یک تسترال حرکت ساده ای نبود.
-چطوری؟ هی هییییییهیهی!خوب بود؟اصلا مگه تسترالا شیهه می کشن؟

بلا بطرف در رفت.آن را با سرش به عقب هل داد.ولی اتفاقی نیفتاد.
-نمی دونم...ولی راه دیگه ای به ذهنم نمی رسه.همینجا منتظر بمونیم.شاید یکی بیاد و ...

هنوز جمله بلا تمام نشده بودکه دروازه های هاگوارتز به آرامی باز و هگرید پشت دروازه پدیدار شد.
-هی...شماها اینجا چیکار می کنین؟عجب تسترالای کم عقلی هستنا.تو هاگوارتز آپارات ممنوعه.پرواز که ممنوع نیست!خب از بالای در پرواز می کردین میومدین تو!

مرگخواران نگاه های خشمگینشان را نثار بلا که آنها را وادار به فرود کرده بود نموده به همراه هگرید وارد هاگوارتز شدند.

-هی هی...از این طرف...جفتک نندازین!گاز هم نگیرین.جونورای دوست داشتنی.هری و برو بچه ها از دیدنتون خوشحال می شن!




پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۴:۲۱ چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۹۳

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
بلاتریکس به عنوان سر دسته تسترال ها جلوتر از بقیه پرواز میکرد و بقیه به شکل V پشت سر بلا در حال بال بال زدن بودند.

لودو:ایینجوری نه.چند دفعه باید بگم؟بالاتو با هم باز و بسته کن.چرا نمیگیری؟چقدر خنگی تو.
وینسنت بال چپش را باز و بسته کرد و پس از آن بال راستش راو طبیعتا از صف جدا شد و به سرعت بطرف زمین سقوط کرد.لودو با حرکتی ماهرانه از صف جدا شد و سم وینسنت را میان زمین و هوا گرفت و او را به صف برگرداند.بلاتریکس به چراگاهی اشاره کرد و گفت:
-همینجا استراحت میکنیم.غذا هم که به مقدار کافی وجود داره.

لودو دوباره سرگرم کندن موهای سرو صورتش شد:بابا چقدر بگم؟تسترالا علف نمیخورن.ما رو آوردی چرا؟
بلا که مسیرش را بطرف چراگاه تغییر داده بود جواب داد:
-منظور من علفا نبودن.اون گاو و گوسفندای چاق و چله رو میگم.ولی به سگ گله نزدیک نشینا.اون مال خودمه.

بعد از یه چرا/شکار طولانی(مورفین تمام مدت چهار نعل به دنبال رز دویده و بالاخره یکی از برگهایش را از لابلای موهایش پیدا کرده و چیده و قورت داده بود) مرگخواران آماده ادامه سفر شدند.

دافنه:کم کم دارم به این وضع عادت میکنم.میخوام تو کوه و دشت یورتمه برم.زمستونا به نقاط گرمسیر کوچ کنم و بهار برگردم.
لودو که از این همه اطلاعات مرگخواران درباره تسترال ها و اینکه فرقی بین تسترال و لک لک قائل نیستند به وجد آمده بود حرفی نزد.فقط با افسوس بال هایش را به هم زد و به همراه بقیه مسیر را به سمت هاگوارتز ادامه داد.


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۹:۰۶ دوشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۳

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
مرگخوارا همه تبدیل به تسترال شدن و از در خونه اومدن بیرون. اول به چپ نگا کردن. بعدش به راست نگا کردن و بعد آماده ی آپارات شدن.
همین که اومدن آپارات کنن دیدن ئه! به این راحتیا که نمیتونن آپارات کنن که! تسترال بودن بالاخره!
تصمیم گرفتن چوبدستی هاشونو بیارن بالا تا اتوبوس شوالیه ظاهر بشه. بعد دیدن ئه! چوبدستی ندارن که!
بعد رفتن توی خونه تا چوبدستی هاشونو بیارن، دیدن ئه! با سُم نمیشه چوبدستی رو برداشت که!
بعد رفتن چوبدستی هاشونو برداشتن و از خونه اومدن بیرون، دیدن که حالا گیریم چوبدستی ببرن بالا، راننده ی اتوبوس تسترال نامرئی رو نمیبینه که!
در این صحنه یه تسترال که ویبره ی شدیدی داشت از چرخیدن به دور خودش و دنبال دمش دست برداشت.

- میگم چطوره با اتوبوس مشنگی بریم؟

تسترالا برگشتن و به اون طرف خیابون خیره شدن. اما قبل از اینکه برن اون طرف خیابون، یه ماشین با سرعت از جلوشون رد شد و پشیمونشون کرد.

و وسط این تسترال تو تسترالی، یهو یکی از تسترالا که به به نظر ریونکلایی می اومد، اومد جلو.

- شاید به نظرتون مهم نیاد... ولی ما بال داریم!

بعد از خارج شدن مقدار عظیمی دود از دهان تسترال مذکور در اثر جیغ، مرگخوارا به هم نگاه کردن. بعد بال هاشونو باز کردن و شروع به پرواز به طرف هاگوارتز کردن.



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!











شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.