هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۷:۲۴ یکشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
یاکسلی


1-ارباب از زبون عربی خوشش نمیاد!
2-قبل از نقد، قسمتی از یکی از پستهای خودمو که درباره درخواستهای نقد بود براتون کپی میکنم:
نقل قول:
1-لطفا دو تا دو تا درخواست نقد نکنین.این مورد رو قبلا هم توضیح دادم. شما درخواست نقد میکنین که متوجه اشکالات کارتون بشین، نه اینکه نظر منو درباره پستتون بدونین!اگه اینطوره که بخونم و در یک جمله بگم خوب بود یا بد بود...ولی اگه نقد رو برای اصلاح اشتباهاتتون میخوایین، نقد همزمان دو پست فایده ای براتون نداره.چون اشکالاتی که من در نقد پست اول میگم نمیتونه تو پست دوم(که قبل از نقد شدن اولی زده شده )اصلاح شده باشه.برای همین نقد کردن پست دوم کار کاملا بی فایده ایه.
.
.
.
4-بهتره بین دو درخواست نقدتون چند پست زده باشین.این که یکی برای هر پستی که میزنه درخواست نقد کنه زیاد جالب نیست.احتمال خیلی کمی وجود داره که اشکالات شما با یه پست رفع شده باشه.پیشرفتتون رو در مدت زمان طولانی تری بسنجین.




این از این...

و اما نقدهای شما:


بررسی پست شماره 73 در بحبوحه سیاهی، یاکسلی:


پستتون خیلی شلوغ و درهمه...خوندنش واقعا کار سختیه...سعی کنین کمی منظم تر بنویسین.همه نوشته ها پشت سر هم باشه خوندنش سخت میشه.البته فاصله ها رو هم باید درست بذارین.بهتره با خوندن پستهای مرتب پاراگراف بندی ساده و ابتدایی رو رعایت کنین.البته این نکته خیلی اساسی و مهمی نیست و محتویات پستتون مهمتر از ظاهرشه.

نقل قول:

آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآی!
فقط فریاد ترسناک لرد سیاه میتوانست چنین طنینی ایجاد کند.

شروع خوبی بود.بدون قطع کردن رشته داشتان از همون نقطه ای که نفر قبلی داستان رو رها کرده ادامه دادین.مخصوصا اینکه اول دیالوگ(فریاد) رو نوشتین و بعد دربارش توضیح دادین کار جالبی بود.


نقل قول:
- قدرت مبادله شده میان اون دو،نصفه عمل میکنه . یعنی بعضی طلسمایی رو که بعدا اجرا میکنین اثرش تو وجود نفر بعدی میمونه.

سوژه خیلی خوبی بود.جای کار داره.


شخصیتها رو خوب از کار در آوردین...دیالوگهای بلا و سوروس و بقیه...همه کاملا متناسب با شخصیتهای کتاب بودن.گرچه اشکالات کوچیکی هم وجود داشت.مثلا:
نقل قول:
اسنیپ: اختیار دارید قربان..من نوکر خانه زاد شمام..من...

اسنیپ هرگز متملق نبود.این جمله زیاد با شخصیتش سازگار نیست.


نقل قول:

لرد سیاه به آرامی گفت:
- باشه ...باشه ...من این اواخر کمی تندخو شدم ....ممکنه باعث رنجش خاطر مرگخواران بشه این قضیه...حالا بعد راجع بهش فکر میکنم..برام توضیح بده چه اتفاقی افتاده استاد نازنین دامبلدور....!ـ

اون قسمت "استاد نازنین دامبلدور" خیلی گیج کننده اس...منم بعد از خوندن، چند دقیقه ای طول کشید تا موفق شدم منظورتونو بفهمم.در نگاه اول این مفهوم رو به خواننده منتقل میکنه که اسنیپ استاد دامبلدور بوده...


توضیحات سوروس درباره جادو خوب و کامل بود.اون قسمت خیلی مهم بود.چون اگه خواننده به خوبی متوجه موضوع نمیشد نمیتونست داستان رو درست ادامه بده.

طنز پستتون خوب بود.نه لوس بود و نه خشک و مصنوعی.


نقل قول:
- سرورم...فقط دامبلدور از پس این کار بر میاد..

این سوژه خیلی تکراری شده...ولی نمیشه ایرادی گرفت چون شما تازه واردین و وظیفه نداشتین همه سوژه های قبلی رو بخونین و بدونین کدومشون تکراریه و کدوم نیست.


نقل قول:
بلا بمون کارت دارم ـ.این را لرد سیاه با حالتی تحکم آمیز به زبان آورد.ـ

این قسمت کار نفر بعدی رو خیلی سخت کرده.نفر بعدی باید قبل از شروع کردن پستش تصمیم بگیره که لرد با بلا چیکار داشته باشه.بهتر بود با خروج اسنیپ پستتونو تموم میکردین.یا حداقل خودتون توضیح میدادین که لرد با بلا چه کاری داشته.


پست شما طولانی بود.این معمولا یه اشکاله.چون خواننده رو خسته میکنه.معمولا کسی حوصله خوندن پستهای طولانی رو نداره مگه اینکه از طرف یه نویسنده تثبیت شده و خوب نوشته شده باشه.ولی اینجا شما مجبور بودین پستتونو طولانی کنین.برای اینکه قصد داشتین ماجرا رو به جای خاصی برسونین.


نقل قول:
ببخشید طولانی شد.به نظر من سوژه داره لوث میشه و بهتره هرچی زودتر تمومش کنیم.

تعیین تکلیف نکنین برای نفر بعدی!خودش اگه تشخیص بده تمومش میکنه.گرچه معمولا کسی که سوژه رو تموم میکنه یا ناظره و یا شروع کننده سوژه.اتفاقا به نظر من سوژه به مسیر جدیدی هدایت شده و هنوز جای کار داره و نمیشه فعلا تمومش کرد.


گذشته از طولانی بودن و اینکه با خوندنش چشمهای ارباب چند درجه ضعیف شده به نظر من این نوشته، خیلی بهتر از پستهای قبلی شما بود.

________________________________

بررسی پست شماره 20 نوری در تاریکی،یاکسلی:

علامت گذاشتن آخر جمله فراموش نشه.


اول پستتون یه سری دیالوگ وجود داشت که به درک بهتر ماجرا کمک میکرد.


نقل قول:
لرد سیاه دست راستش را مشت کرد، با چوبدستی اش سه بار روی مشتش ضربه زد و ورد عجیبی خواند سپس به مشتش گفت: یاکسلی سریعا بیا اینجا کار مهمی دارم. باکمال تعجب صدای یاکسلی از درون مشت لرد سیاه آمد

موقع طرحی طلسمها کمی منطقی تر عمل کنین...همه ابهت لرد و مرگخوارا با این طلسم شما زیر سوال رفت!


نقل قول:
و مرد خم شد و لبه ی ردای لرد سیاه را بوسید
مرگ خواران دیگر چون این کار را فراموش کرده بودند، این کار یاکسلی به نظرشان تملق آمد.

اشاره خوبی بود.این حالت معمولا در مرگخوارا دیده میشه که وقتی یکیشون به واسطه حرف یا رفتاری به لرد نزدیکتر میشن بقیه احساس ناراحتی میکنن.


گاهی کمی زیادی ماجرا رو کش میدین...سعی کنین جاهایی رو که ممکنه، خلاصه کنین تا حوصله خواننده هم سر نره.


نقل قول:
لرد سیاه مضطرب شد.
و با خود میگفت: مشکل شد سه تا. غولها-دامبلدور-گریندل والد.از آخری ترسی نباید داشته باشم چون خوب میشناسمش ، در مورد غولها هم با دو سه تا وعده ی چرب و نرم می خرمشون اما مشکل اصلی دامبلدوره که اصلا نمیدونم تو این مدت چی بهش گذشته! ای جد بزرگوارم سالازار اسلیترین بار دیگر انوار رحمتت ر ا بر سر این نواده ی حقیرت بیفشان و مرا در نبرد با روشنی یاری نما..

آخر پستتون خیلی خوب وواضح بود.کل ماجرا رو جمع بندی کردین...برای دو تا از مشکلات(گریندل والد و غولها) راه حلهای مناسب ارائه کردین و ادامه مسیر رو برای نفر بعدی مشخص کردین.بدون اجبار و بدون تعیین تکلیف و بدون ابهام آمیز گذاشتن نکته ای.

_____________________________________________

بررسی پست شماره 182 گورستان ریدل ها، یاکسلی:


نقل قول:

- اَه...حالمو به هم زدی بلا....پس دادن یعنی چی؟....تو فکر
میکنی لرد سیاه مثل آدمهای فانی نیاز به دستشویی رفتن
داره؟...تو هنوز نمیدونی که غذایی که می خورم همه ش
جذب میشه و چیزی برا دفع شدن نمیمونه؟!....

اینجا هم شروع خیلی خوبی داشتین.یه جهش سریع...از جایی که مرگخواران جمع شده بودن به اتاق لرد سیاه.حرفای مغرورانه و در عین حال مسخره لرد سیاه خیلی خوب بود.


بین دیالوگهاتون فاصله گذاشتین که به نظر من کار مناسب و لازمی بود!


نقل قول:
لرد سیاه چوبدستیش را دوبار دیگر به صورت شلاق وار و حالت ضربدی تکان داد و ورد عجیبی را زمزمه کرد
سپس آن اشکالی که در هوا ترسیم کرده بود تبدیل به طنابهایی از آتش شده و دالاهوف را در بر گرفتند
لرد با دست راستش یکباره به سمت خونهای روی زمین ریخته شده اشاره کرد و باز هم وردی طولانی و عجیب را به زبان آورد.لکه های خون شروع به حرکت کرده و در یک مکان جمع شدند.لرد سیاه انگشت کوچک دست چپش را در آن خونها فرو کرد و چیزی شبیه به فش فش مار به زبان آورد. به یکباره آن خونها به شکل بدن کامل انسانی در آمدند که یک دست و دو انگشت پا نداشت.لرد سیاه مورفین را فراخواند. با چوبدستیش سه بار به گلوی مورفین ضربه زد.سپس لرد سیاه چوبدستیش را به شکل چنبر مار حرکت داد. نوری آبی به وجود آمد و مانند یک مار...

و ادامه اش هم به همین صورت بود...
توضیحاتتون زیبا و خلاقانه، ولی طولانی و پیچیده بود...تا وسطا خواننده با اشتیاق و علاقه تغییر و تحولات رو دنبال میکنه ولی کم کم خسته میشه و رشته ماجرا رو از دست میده.بهتره اینجور توضیحاتتون بیشتر از حد متوسط نباشه.


نقل قول:

نارسیسا از شدت تعجب غش کرد. دهان بلاتریکس باز مانده بود.زانوهای رودولفوس سست شد و او روی زمین نشست .اما اسکورپیوس از شدت خشم زبانش بند آمده بود.

عکس العملها خوب بود...گرچه غش کردن برای نارسیسا کمی عجیب بود ولی زیبایی خشم اسکورپیوس جبرانش کرده بود.کار خوبی کردین که به این موضوع دوباره اشاره کردین.


نقل قول:
حالا وقت بازجویی نیست اسکور !

خشم اسکورپیوس یه جورایی مخفی بود...بهتر بود همونجوری مخفی میموند.و این خشم بیشتر از این حرفا بود که اسکورپیوس به جرو بحث با آنتونین اکتفا کنه.


خوب بود.

موفق باشید.




Re: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۱:۴۳ شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۰

یاکسلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۲ چهارشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۰:۰۰ شنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۰
از محله ی سارکوزی اینا
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 46
آفلاین
السلام علیکم یا سیدی الحنون
أنا اشار بهذه النکته:ـ
ارباب لینک زیر رو هم به درخواست نقد اضافه بفرمایید
http://www.jadoogaran.org/modules/new ... id=241040#forumpost241040
زید العزتکم دائما


ویرایش شده توسط یاکسلی در تاریخ ۱۳۹۰/۲/۳ ۱۱:۴۸:۱۷
ویرایش شده توسط یاکسلی در تاریخ ۱۳۹۰/۲/۳ ۱۱:۴۹:۵۶

مرگ برای یک انسان فرهیخته شروعی دوباره است
آدولف هیتلر
به نقل از آلبوس دامبلدور


Re: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۹:۴۰ شنبه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
آفرین گودی...بالاخره درخواست دادنو یاد گرفتی.

بررسی پست شماره 70 در بحبوحه سیاهی، گودریک گریفیندور:

نقل قول:
ولدمورت بر روی صندلی راحتی خود نشسته بود و با نوری که دورش جمع شده بود ، کلنجار می رفت.

شروع خوبی بود.یه اشاره کلی به موضوع با لحن طنزآمیز میتونه خواننده رو ترغیب به خوندن پستتون بکنه.


نقل قول:
قله ای از گوسفند وارد خانه شد.

قله؟گله؟


نقل قول:
آنتونین از میان گوسفندان بیرون اومد و گفت:
-قربان من فکر کردم اگه قدرت رو به این زبون بسته ها منتقل کنین هیچ خطری نخواهند داشت

جالب بود، مخصوصا با توجه به اینکه یه جادوگر سفید این پست رو زده.البته بهتر بود به نقشه اصلی هم اشاره میکردین که یه یادآوری کوچیک به خواننده بشه.مثلا آنتونین میگفت:قربات من فکر کردم که اگه قدرت رو به جای بچه ها به این زبون بسته ها منتقل کنین....
با وجود این خوب بود.مرگخوارا رو یه جورایی ترسو نشون دادین...بدون اینکه آسیبی به شخصیت کلیشون وارد کنین.شما باید ماجرا رو ادامه بدین.بدون عوض کردن جهت اون.بدون دخالت بیش از حد در اون...ولی اینم فراموش نکنین که عضو کدوم گروه هستین.منظور این نیست که همیشه گروه مقابل رو مسخره کنین و ماجرا رو به ضرر اونا ادامه بدین.منظورم اینه که با همچین تیکه هایی میتونین محفلی بود خودتونو بیشتر نشون بدین.اون قسمت سیلی زدن و گریه کردن آنتونین هم به همین شکل بود.همینطور ادامه بدین!


نقل قول:
بعد مدتی بار دیگر در خانه که تازه توسط ایوان ترمیم شده بود ، ترکید.

اینبار گله ای از بچه وارد خانه شد. سر و صدای بچه ها تمام خانه را احاطه کرد. بعضی از بچه ها به بغل ولدمورت پریده بودند و سر بی مویش را نوازش می کردند که باعث عصبانیت ولدمورت شد.

این قسمت هم جالب بود.استعداد طنز نویسی شما داره پرورش پیدا میکنه!مخصوصا رفتار بلاتریکس با بچه ها خیلی خوب نوشته شده بود.مثل پست قبلیتون، از شکلکها هم خیلی خوب استفاده کردین.


نقل قول:
-قربان تعداد بچه ها 76 تا بود ... یعنی یکی کم بود.

سوژه رو به خوبی پیش بردین و یه راه برای ادامه دادن نفر بعدی باز گذاشتین.کارتون خیلی خوب بود.


نقل قول:
می تونم قدرتم رو به دامبل منتقل کنم و همون موقع کلکشو بکنم

این آخر کار باز یه کم پیچیده شده سوژه...به نظر من بهتر بود تو همون قسمتی که یه بچه کم داشتن داستانو رها میکردین.این سوژه خودش به اندازه کافی سنگینه...برای همین بهتره زیاد بهش شاخ و برگ داده نشه.ادامه دادنش کم کم برای دیگران سخت میشه.


خوب بود.

موفق باشید.

______________________________

یاکسلی، نقد شما رو هم به زودی انجام میدم...فعلا انرژی ارباب همینقدر بود.




Re: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۰:۵۸ پنجشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۰

یاکسلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۲ چهارشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۰:۰۰ شنبه ۳۱ اردیبهشت ۱۳۹۰
از محله ی سارکوزی اینا
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 46
آفلاین
ارباب
سلام علیکم
احتراما به استحضار حضرتعالی میرسانم
به درخواست نقد نوشتارهای بنده لطفا و خواهشا ترتیب اثر دهید
با تقدیم احترامات فراوانhttp://www.jadoogaran.org/modules/new ... id=240984#forumpost240984



http://www.jadoogaran.org/modules/new ... id=240960#forumpost240960


ویرایش شده توسط یاکسلی در تاریخ ۱۳۹۰/۲/۱ ۲۱:۰۶:۲۶
ویرایش شده توسط یاکسلی در تاریخ ۱۳۹۰/۲/۱ ۲۱:۱۳:۲۱

مرگ برای یک انسان فرهیخته شروعی دوباره است
آدولف هیتلر
به نقل از آلبوس دامبلدور


Re: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۲۰:۴۵ پنجشنبه ۱ اردیبهشت ۱۳۹۰

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۲:۱۹ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
از تالار گریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 976
آفلاین
به نام خدا

جناب ولدمورت کبیر و پر عظمت و پرشکوه ، لطفا ، التماسا" ، خواهشا" این پست حقیر و سراپا تقصیر من را نقد کنید ... پلیز مای لرد ... پلیز

این خوبه؟


تصویر کوچک شده


Re: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۶:۴۱ چهارشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
گودی جان روز به روز داری پررو تر میشی.یعنی فقط به خاطر آشنایی قدیمیت با جدم هیچی بهت نمیگم.

بررسی پست شماره 179 گورستان ریدلها، گودریک گریفیندور:


نقل قول:
آنتونین تصمیمش رو گرفت. بدن خودش رو به عنوان غذا برای لرد می بره تا شاید لرد از فکر انتقام بیرون بیاید و زنده بماند.

در آخر پست قبلی(که توسط شخص مهم و ارزشمندی زده شده بود)اختیار انتخاب مسیر به نفر بعدی داده شده بود که شما به خوبی این موضوع رو درک کردین.مسیرتونو انتخاب و بطور روشن اعلام کردین.شروع منطقی و واضحی بود.


نقطه آخرجمله فراموش نشه.موقع خوندن تاثیر بدی رو خواننده میذاره.


خشونت دیوانه وار بلاتریکس با توجه به شخصیتی که ازش سراغ داریم کاملا جالب و قابل قبول بود.


در فواصل کم سه بار کلمه سکوت رو بکار بردین.تکرار یک کلمه زیبایی نوشته شما رو از بین میبره.اگه لازم بود که حتما تکرار کنین باید سعی کنین بینشون فاصله بیشتری باشه.یا سعی کنین منظورتونو در قالب کلمات دیگه ای بیان کنین.


حالت خونخوار و وحشیانه ای که برای مرگخوارا ترسیم کردین خیلی جالب بود.کاملا اغراق آمیز بود، ولی خوندنش به هیچ عنوان خواننده رو ناراحت نمیکرد.


نقل قول:
بلاتریکس رسید. دست های آنتونین که حالا توسط روفوس در حال خورده شدن بودند ، را برداشت و روی پشقاب گذاشت و نمک و فلفل هم بهش اضافه کرد و به اتاق لرد برد.

مگه لرد هیولاس؟حداقل میپختینش!


نقل قول:
بلاتریکس از اتاق خارج شد و در حالی که بشقابی خالی را حمل می کرد ، تو بغل آنتونین پرید و گفت:
-تو بخشیده شدی

به این قضیه پختن غذا با دستهای آنتونین میشد بیشتر پرداخت.میتونستین بیشتر کشش بدین.آنتونین میتونست به این سادگیا تسلیم نشه...یا مثلا در مورد طعم و مزه غذا مشکلاتی بوجود بیاد.همیشه سعی کنین از سوژه نهایت استفاده رو بکنین.تو نقد قبلی هم گفتم بعضی قسمتها رو خیلی سریع رد میکنین.این اشکال تو این پست خیلی کمتر شده ولی هنوز وجود داره.


از رفتارهای عجیب و غیر منطقی لرد و مرگخوارا خبری نبود.در این مورد پیشرفت خیلی خوبی داشتین.شکلکهاتون هم خوب و بجا استفاده شده بود.


نقل قول:
تمام مرگخواران به بغل آنتونین پریدند و جشنی راه انداختند و آنتونین که حالا دیگر خونی در بدن نداشت ، را آنقدر بغل کردند تا اینکه اندازه یک بچه گربه فشرده شد اما در این میان اسکورپیوس با خشم و کینه به آنتونین نگاه می کرد.

این قسمت خیلی خوب بود...مخصوصا آخرش...قسمت اول یه جورایی مسخره به نظر میرسید ولی جمله آخر با اون صحنه مسخره تضاد جالبی رو بوجود آورده بود...پایانتون بهترین قسمت پستتون بود.


موفق باشید و البته...نسبت به ارباب مودب باشید!




Re: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۴:۵۰ چهارشنبه ۳۱ فروردین ۱۳۹۰

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۲:۱۹ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
از تالار گریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 976
آفلاین
به نام خدا

سیلام

ولدی جون پست قبلی اصلا خوب نقد نکردیاما من یه شانس دیگه بهت می دم ... این رو بنقد ببینم اینبار چی کار می کنی


تصویر کوچک شده


Re: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۰:۰۹ سه شنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
لطفا درخواستهای نقدتونو همینجا بزنین.ترجیحا با لینک و شماره پست و اسم تاپیک.

بررسی پست شماره 610 دژ مرگ، یاکسلی:


بهتره خودتون پستهای خودتونو ادامه ندین.یه جورایی باعث میشه کسی پست نزنه و تاپیکو خراب میکنه.البته تا وقتی که فرصت ویرایش دارین(24 ساعت) و ضمنا کسی پست شما رو ادامه نداده، ادامه دادن داستان توسط خودتون ممنوعه.ولی بعد از اونم بهتره این کارو نکنین.من حتی معمولا توصیه میکنم که کسی یک در میون هم پست نزنه.مثلا شما پست بزنین بعد لودو و بعد شما و بعد روفوس و بعد دوباره شما...این کار حالت خوبی به داستان و تاپیک نمیده.بهتره فعالیتتونو در تاپیکهای مختلف پراکنده کنین.


مجبورم بعضی از چیزایی رو که تو نقد قبلی گفتم تکرار کنم.چون بعضیاش رعایت نشده.
پستتون بازم نامرتبه.اگه سعی کنین یه کم کوتاهتر بنویسین بهتر میشه.یکی دو تا فاصله هم بذارین، بد نیست.اینجوری خوندنش خیلی سخته.

همونطور که قبلا هم گفتم:
سعی کنین دیالوگهاتونو مشخص کنین.گذاشتن یه خط تیره قبل از دیالوگ میتونه این کارو براتون انجام بده!و نوشته شما مشخص نیست کدوم قسمتش دیالوگه...خواننده بعد از خوندش متوجه میشه که این چی بود.


نقل قول:
چوبدستی لرد سیاه در یک دایره ی کامل چرخید ، نور آبی رنگی پدیدار شد و جسد بی جان دختر یاکسلی در یک محفظه ی یخی موقت قرار گرفت.

این طلسمها و صحنه های نبردو خیلی خوب توصیف میکنین.این کار سختیه.این استعداد شما به درد دوئل کردن میخوره.


دیالوگهای لرد و مرگخواران خیلی خوب نوشته شده بودن.شخصیت پردازی شما خیلی خوبه.


نقل قول:
آن چشمان آبی لرد سیاه را یاد کسی انداخت؛ یاد کسی که همیشه از او می ترسید .ناگهان فکر ترسناکی ذهن لرد را مشغول کرد

آیا ممکن بود دامبلدور شخصا بگمن را برای مقاصد جاسوسانه تسخیر کرده باشد؟

این قسمت واقعا خوب بود.اینکه چشمان لودو، چشمهای دامبلدور رو برای لرد تداعی کرد و بلافاصله احتمال جاسوس بودن لودو به ذهنش رسید....حرکت ماهرانه ای بود.
البته من متوجه نشدم لرد دقیقا با لودو چیکار کرد و نتیجه کارش چی بود...کاش اون قسمت رو کمی واضحتر مینوشتین.


جمله های طولانی و پیچیده رو خیلی روشن و واضح و بدون اشتباه نوشتین.این کار هر کسی نیست و جذابیت خاصی به نوشته شما داده...البته تا وقتی که اجازه ندین عجله کارو رو خراب کنه.موقع نوشتن جمله ها رو به خوبی بسنجین که مفهوم مورد نظر شما رو برسونن.


نقل قول:
ناگهان به یاد بازرسی پارسالش از خانه ی گریندل والد و خانه ی پدری دامبلدور افتاد. در آنجا دفتر چه ای یافته بود که در آن نشان داده شده بود آیا میتوان مرده ای را که دارای ارزش اطلاعاتی است برای مدتی زنده کرد؟!

سوژه خوبی بود.اینجا شما اجازه ندادین ماجرا به همین سادگی تموم بشه و یه سوژه جدید به نفر بعدی دادین.


نقل قول:
زمین به لرزه در آمد .......صدای گامهای بسیار سنگینی می آمد....و صدای بسیار بلند از دور فریاد زد:ولدمورت....ما دیگه این شرایط رو نمیتونیم تحمل کنیم....

این صدای بلند برای کرکس، گرگ {فرمانده} غولها بود....

و باز هم شورشی دیگر....


اون سوژه خوبی که بالا دادین اینجا خراب شد!چون یه سوژه جدید پیچیده و گنگ وارد ماجرا شد.لازم نیست ماجرا رو پیچیده کنین.همونجوری ساده ادامه پیدا میکرد خیلی بهتر بود.نفر بعدی خیلی باید مهارت و خلاقیت داشته باشه که بتونه این ماجرا رو ادامه بده.


موفق باشید.




Re: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۶:۰۱ دوشنبه ۲۹ فروردین ۱۳۹۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
ادامه نقدهای یاکسلی:

بررسی پست شماره 609 دژ مرگ،یاکسلی:


نقل قول:
سلام به همگی
این صدای سرد برای یاکسلی بود


لزومی نداره حتما خودتونو وارد ماجرا کنین.میتونین داستان رو همونجوری که هست ادامه بدین.البته جایی که ورودتون به سوژه اصلی لطمه ای وارد نمیکنه میتونین این کارو بکنین.


یکی از مهمترین کارایی که شما باید در پستهای اولتون انجام بدین شخصیت سازی برای خودتونه.در نوشته هاتون به شخصیت یاکسلی شکل بدین.اخلاق و رفتار مشخصی براش در نظر بگیرین که همیشه همونطور برخورد کنه و با همین شخصیت شناخته بشه.اینجوری نوشتن براتون خیلی راحتتر میشه.


نقل قول:
خب همون طور که سرورم تا الان خود به خود فهمیدن
"خود به خود فهمیدن" اینجا زیاد درست نیست....میشه جلمه رو به این شکل اصلاح کرد:
خب همون طور که سرورم حتما تا الان خودشون متوجه شدن...


وقتی در تاپیک ادامه دار (مثل همین) پست میزنین و مجبورین نوشته نفر قبلی رو ادامه بدین سعی کنین شروع پستتون حتما ادامه پایان پست نفر قبلی باشه.مکان و زمان رو عوض نکنین.نذارین ارتباط خواننده با ماجرا قطع بشه.این پستتون کمی ناگهانی شروع شده و با ورود یاکسلی خواننده ممکنه داستان اصلی رو فراموش کنه.خوشبختانه در ادامه به خوبی ماجرا رو به پست قبلی پیوند دادین.

شخصیت لرد رو خیلی خوب از آب در آوردین.سرد و بی رحم.ولی اینجا هم لردتون فحش میده!
نقل قول:
ابله ها...........بی شعور ها .............نادون ها.............یه منبع اطلاعاتی مهم رو از دست دادیم فقط به خاطر زیاده روی یه مشت دیوونه.



پستتون به یه پاراگراف بندی ساده احتیاج داره که خوندنش راحتتر بشه.جایی که لازمه(مطلب عوض میشه یا درباره کار یا موضوع دیگه ای قصد دارین توضیح بدین) یه فاصله بذارین.


اینکه لرد با ذهن جویی ماجرا رو بفهمه منطقی و درسته...ولی این کار میتونه سوژه رو از بین ببره.سوژه اصلی اینجا همینه که لرد به این دختره احتیاج داره و مرگخوارا زدن دختره رو کشتن.ماجرا باید حول این محور باشه که مرگخوارا سعی کنن هر طور شده این موضوع رو از لرد مخفی کنن.وقتی لرد ماجرا رو بفهمه این سوژه از بین میره و جایی برای ادامه دادن باقی نمیمونه.


نقل قول:
طلسم زبان بند یاکسلی شکست

باز طلسمای شما خودبخود شکست!


نقل قول:
طلسم زبان بند یاکسلی شکست و با صدای بلندی فریاد زد:این که دختر منه. ارباب شما رو به تار موی متبرک جدتون اسلیترین بزرگ قسم میدم نگین که مرده! خواهش میکنم بگین که میتونین برش گردونین........ارباب خواهش میکنم....شما که خودتون میدونین اون یه اصیل زاده س ...ارباب برای من تو زندگی فقط همین مونده......

اینکه دختره دختر یاکسلی بوده باشه جالب و غافلگیر کننده بود.البته ماجرا کمی زیادی احساسی شده بود ولی به هر حال جالب بود.


نقل قول:
تصمیم لرد سیاه و عکس العمل مرگ خواران با نفر بعدی

آخر پستتون یه سوژه جدید به نفر بعدی دادین.این کار مثبت و خوبیه ولی این کارو با توضیح انجام ندین.خواننده باید ضمن خوندن نوشته تون متوجه سوژه بشه.مثلا آخر پستتون لرد فکرمیکرد که مرگخوارا رو مجازات کنه یا نه...


________________________________

بررسی پست شماره 207 مرگخواران دریایی، یاکسلی:

همونطور که در نقد پست قبلیتونم اشاره کردم لازم نیست حتما خودتون هم وارد ماجرا بشین.همینجوری هم میتونستین ادامه بدین.البته ورود یاکسلی به نفع مرگخوارا بود ولی این ورود ناگهانیش کمی غیر عادی بود.


نقل قول:
دسته جاسوسان ویژه لرد سیاه به سر دستگی یاکسلی یک هفته ای بود که به آن جزیره اعزام شده بودند اما تا الان هیچ نوع اطلاعاتی بین آنها و لرد سیاه مخابره نشده بود

آخر پست قبلی در جریان یک کشمکش هیجان انگیز تموم شده بود.شما باید درست از همون نقطه ادامه میدادین که مرگخوارا و محفلیا در چاله افتاده بودن.وقتی از یک نقطه کاملا متفاوت شروع به نوشتن میکنین ارتباط خواننده با پست قبلی قطع میشه و هیجان و جذابیت ماجرا از بین میره.


دیالوگهای نسبتا ابلهانه بین دار و دسته یاکسلی جالب بود.فقط به کمی نظم و ترتیب احتیاج داشت.گوینده دیالوگها رو مشخص کنین.من همین قسمت از پست خودتون رو مرتب میکنم:

راولی که به دلیل بالا آمدن از صخره ها برای رسیدن به مخفیگاهشان، سخت به نفس زدن افتاده بود گفت:یاکسلی ما تا الان اینهمه پیغام براشون:فرستادیم چرا نیومدن؟
یاکسلی گفت: نمیدونم شاید پیغاما لو رفته که اونا نفراتشونو زیاد کردن !بلند شو بریم طرف دامنه ی آتشفشان.امروز صداهای عجیبی از اونطرف شنیدم.
راولی لگدی به پشت مالسیبر زد تا او را بیدار کند.

-اه...اگه گذاشتی بخوابیم!
-خفه شو ابله.....بلندشو هرکار یاکسلی میگه انجام بده .
-یاکسلی زر زر میکنه..

یاکسلی که عصبانی شده بود ریکتو سمپرا را روی مالسیبر به اجرا در آورد و او از شدت خنده شکمش را گرفت.

-ابله حالا که من سردسته ی گروهم باید به حرف من توجه کنی!
مالسیبر زیر لب گفت ارباب پیش خودش چه فکری کرده که این نادونو سردسته ی ما کرده؟!

-نات و گویل کجان؟
-رفتن دنبال غذا!
-آخ که بترکن ما و ارباب از شرشون راحت شیم.


اینجوری خوندن پست و فهمیدن حالتهای شخصیتها آسونتر میشه.


نقل قول:
اما چه کسانی آنجا بودند؟

نقل قول:
و چه کسانی در آن بودند؟

مشخص نیست این قسمتها رو کی گفته!شما به عنوان راوی نباید در داستان حضور داشته باشین.یعنی اینطور برداشت نشه که شما نشستین و دارین داستان رو برای خواننده تعریف میکنین و هر چند وقت یه بار برای هیجان انگیز کردن ماجرا همچین سوالایی میپرسین.


اون اشخاصی که داخل گودال بودن...سوژه رو کاملا عوض کردن.شماباید سعی کنین سوژه ای رو که جریان داره ادامه بدین.البته میتونین هر طور دلتون میخواد بهش شکل بدین ولی اضافه کردن چنین سوژه ای به داستان میتونه اونو کاملا گره بزنه و ادامه دادنش رو سخت کنه.فهمیدن اینکه بهترین مسیر برای ادامه دادن داستان چیه به کمی تجربه احتیاج داره که به زودی کسب خواهید کرد.


نقل قول:
با و جود اینا اگه یه ارتش از لرد سیاه هم درست کنیم باز هم حریفشون نمیشیم!

این جمله هم کمی اغراق آمیز بود و هم از یه مرگخوار بعید به نظر میرسید!


چرا اصلا از شکلک استفاده نمیکنین؟برای انتقال احساسات و جذابتر کردن پستتون میتونه کمکتون کنه.البته مواظب باشین که زیاده روی نکنین.


نوشته های شما برای شروع خوب بودن.با کمی تمرین میتونین خیلی بهترشون کنین.سعی کنین بیشتر پستهای نویسنده های خوب سایت رو بخونین.مثلا مرگخوارا اصولا نویسنده های خوبی هستن(چون اگه به سطح خاصی نرسیده بودن تایید نمیشدن).مشاورای ایفای نقش و ناظرا و مدیرا(مدیرایی که پست ایفای نقش میزنن) هم همینطور.پستهای اعضای شناخته شده رو بخونین که کمی بیشتر با روشهای ادامه دادن ماجرا و کارایی که بهتره موقع نوشتن انجام ندین آشنا بشین.


موفق باشید.




Re: بررسی پست های خانه ی ریدل ها
پیام زده شده در: ۱۵:۴۶ دوشنبه ۲۹ فروردین ۱۳۹۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
یاکسلی عزیز


اولا
نقل قول:
سرورم ،من هرگز از شما دلگیر نخواهم شد

من دیدم نوشتین با تشکر از لرد سیاه بعضیا احساس قدرت کاذب میکنن!...بدون توضیح بیشتر!منم فکر کردم منظورتون منم و درخواست مرگخوار شدنی که رد شده.برای همین خواستم بگم که رد شدن درخواست یه چیز طبیعیه و نباید کسی ناراحت بشه.

دوما

اگه در طول نقد با اصطلاح یا هر موردی روبرو شدین که باهاش آشنایی نداشتین به وسیله پیام شخصی از خودم بپرسین.مثلا وقتی گفتم لینک بدین...اگه نمیدونین چطور باید این کارو بکنین، حتما بپرسین.

درباره نقد کردن

اینجا معمولا یک پست رو برای نقد کردن مشخص میکنن.این پایینو ببینین(درخواستهای قبلی).یا لینک پست رو دادن و یا شماره و تاپیکش رو....شما مشخص نکردین که نقد کدوم پستتون رو میخواین.چون تازه واردین و احتمالا حرفای زیادی برای گفتن وجود داره،من سه تا پست آخرتونو که در همین انجمن زده شده نقد میکنم.اینم اضافه کنم که پستهای انجمنای دیگه رو من نمیتونم نقد کنم.نقد اونا رو باید از ناظر همون انجمن درخواست کنین(البته همه ناظرا نقد نمیکنن).این مورد یه استثنا داره و اونم درباره مرگخواراس که اگه زیر زمین، روی زمین،بالای درخت یا هر جای دیگه پست بزنن میتونن نقدشو درخواست کنن.

بررسی پست شماره 201 خاطرات مرگخواران، یاکسلی:

حتما اطلاع دارین ولی بد نیست یه بار دیگه توضیح بدم که تاپیک خاطرات مرگخواران یه تاپیک تک پستیه.یعنی شما یه ماجرا رو مینویسین و تو همون پست خودتون تمومش میکنین.نه شما مجبورین نوشته نفر قبلی رو ادامه بدین و نه کسی نوشته شما رو ادامه میده.نوشتن در تاپیک تک پستی جذابیت خاصی داره.چون کاملا آزادین که هر طور مایلین شروع کنین و به موضوع شاخ و برگ بدین و تمومش کنین.


نقل قول:
بوی سیاهی از در و دیوار این خانه نحس استشمام میشد.ولی چاره ای جز این وجود نداشت.

به نظر من شروع خیلی خوبی بود.مرموز و هیجان انگیز.همین حس کنجکاوی خواننده رو برای خوندنش تحریک میکنه.ولی اون "جز این" اضافی بود.چون قبل از اون چیزی ننوشتین که خواننده بفهمه "این " چیه.بهتر بود فقط مینوشتین چاره ای وجود نداشت یا چاره دیگری وجود نداشت.


گذاشتن نقطه در آخر جمله ها فراموش نشه.علامتهای اساسی رو حتما بذارین که متنتون قابل فهم تر بشه.البته تو بقیه علامتها مشکلی نداشتین.


نقل قول:
چشمان سرخی مقابلش بود
به به به!یکسلی خودمون.ستاره سهیل شدی!
ارباب من..من.....
من چی احمق؟.....دامبلدور شر منو کم کنه؟میفهمی چی میگی؟دامبلدور به خواب هم نمی بینه که بتونه با من روبرو شه
ارباب.غلط کردم.....ببخشید......
من نمیخوام تو رو از دست بدم یکسلی .اما به عنوان تنبیه........


سعی کنین دیالوگهاتونو مشخص کنین.گذاشتن یه خط تیره قبل از دیالوگ میتونه این کارو براتون انجام بده:
-به به به!یکسلی خودمون.ستاره سهیل شدی!


برخورد یاکسلی و لرد خیلی خوب بود.خشونت و غرور لرد و ترس و وحشت یاکسلی رو با دو سه دیالوگ خوب نشون دادین.


نقل قول:
ارباب من ....من نمیتونم .نفرین زبان بند از شدت ترس شکست

سعی کنین همیشه منطق رو رعایت کنین.نفرین ممکن نیست از شدت ترس بشکنه.همچنین درست بعد از این قسمت لرد طلسم کروشیو رو اجرا میکنه و هیچ اتفاق خاصی نمیفته و این دونفر به گفتگوی عادیشون ادامه میدن.


نقل قول:
طبقه دوم.........وزیر سحر و جادو و کادر پشتیبانی

این جور قسمتا رو از بقیه متن جدا کنین.یا با بولد(ضخیم )کردن و یا با عوض کردن رنگ یا فونتش، طوری که قاطی بقیه نوشته ها نشه.


نقل قول:
تیکنس-رانکورن-شکلبولت-بونز-روکوود و.دامبلدور ....

این قسمت جالب بود ولی در موردش باید بیشتر توضیح میدادین.شمایه جورایی مثل فیلم توضیح میدین.این توضیحات برای خواننده ای که هیچ اطلاعی از موضوع نداره کافی نیست.



نقل قول:
. و طلسم نارنجی رنگی از طرف دامبلدور شلیک شد و مثل یک تکه سیم به هم گره خورد.یکسلی پیام کمک فرستاد بدبخت روکوود فکر میکرد میتونه با دامبلدور روبرو بشه , یک طلسم مرگبار فرستاد امادامبلدور طلسم با دستش دفع کرد و رد آنرا درون مشتش گرفت و یک فشار کوچک داد.صدای بسیار وحشتناکی بلند شد و روکوود فریاد زد.اوری با اشاره به روکوود فهماند که وزیر قبلا مرده بوده.و .روکوود شکلبولت را بیهوش کرد و در رفت.یکسلی سعی کرد طلسم فرمان را روی تیکنس به اجرا در آورد اما دامبلدور با چرخش چوبدستیش چیزی شبیه به طوفان به وجو آورد که تمام ساختمان را به لرزه در آورد.یکسلی لحظه ای احساس کرد باد دارد او را میبرد اما دستی بازویش را محکم چسبید و کشاند به جهت مقابل .او لرد سیاه بود که یکسلی را از آنجا نجات داد.

نوشتن قسمتهای مربوط به جنگ و درگیری کار سختیه که گاهی نویسنده های خوب هم نمیتونن انجامش بدن.شما به چند نکته باید توجه کنین.اول اینکه وقتی یه صحنه رو تو ذهنتون مجسم کردین کاملتر توضیحش بدین.توضیحات شما خیلی ناقصه.دوما نظر خودتون رو به عنوان نویسنده ابراز نکنین.مثلا اینجا:
نقل قول:
بدبخت روکوود فکر میکرد

اینجا لزومی نداشت برای روکوود دلسوزی کنین.


طلسمها و طرز کارشون رو خیلی خوب توصیف کردین.خلاقیت به خرج دادین.مشخصه که استعداد نوشتن دارین.اون قسمتی آخر(اومدن لرد) هم جالب بود.


خصوصیات رفتاری شخصیتها رو خوب و مطابق با کتاب توصیف کردین.تنها اشکالی که در این مورد میتونم بهش اشاره کنم فحش دادن گاه و بی گاه لرد سیاه بود که زیاد با شخصیتش هماهنگ نبود.لرد معمولا فحش نمیداد.


نقل قول:
میکرد؟لرد سیاه که همان ترس همیشگی در چشمانش نمایان بود

اینجا منظورتون ترس همیشگی لرد از دامبلدور بود.اشاره خوبی بود.


پستتون حالت غافلگیر کننده داشت.این حالت خیلی خوب بود.گرچه بهتر بود آخرش رو خودتون توضیح نمیدادین و اجازه میدادین ماجرا ادامه پیدا میکرد و مثلا اسنیپ این گزارشا رو به لرد میداد.


برای شروع خوب بود.

موفق باشید.

(بقیه نقد در پست بعدی...چون این داره خیلی طولانی میشه و هنوز دو نقد دیگه باقی مونده.)









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.