بررسی پست شماره 186 قصر مالفوی ها، رز ویزلی:پستی که قبل از پست شما زده شده یک نکته ابهام آمیز داره.اونم اینه که گنج چیه!شما همین نکته ابهام آمیز رو تبدیل به سوزه پستتون کردین.این کارتون خیلی جالب بود.مخصوصا با توجه به اینکه در آخر پستتون این معما رو حل کردین.
نقل قول:
- گنج کجاست لوسیوس؟
این صدای سرد و بی روح لرد سیاه بود که به گوش میرسید. لوسیوس بار دیگر تلا شی برای به یاد آوردن گنج کرد اما نتیجه ای نگرفت.
پست شما در شرایط دلهره اوری شروع شده.شما هم این دلهره رو با موفقیت به خواننده منتقل کردین.دیالوگهای بین لرد سیاه و لوسیوس خیلی خوب و با شخصیتشون منطبق بود.
پست شما شدیدا نکات انحرافی داره!نکاتی که میتونه منظورتون رو اشتباه منتقل کنه.مثلا:
نقل قول:
لوسیوس به سرعت نگاهب به چوبدستی بلا انداخت که بیرون آمد و بعد سریع نگاهی به چشمان و ابرو های او که به شیءی در دستش اشاره میکرد. یک جام.درست شبیه جامی که جیمز با یویو آن را نابود کرده بود....
اینجا ظاهرا بلا به قصد کمک به لوسیوس به جام اشاره کرده.درحالیکه چند ثانیه قبل که لوسیوس به او نگاه کرد حاضر به کمک کردن نشده بود.همین نکته ممکنه خواننده رو دچار اشتباه کنه.برای همین بهتر بود از شخصیتی بجز بلا(مثلا نارسیسا)کمک میگرفتین.
یک قسمت دیگه که میتونه خواننده رو به اشتباه بندازه اینه:
نقل قول:
یک جام.درست شبیه جامی که جیمز با یویو آن را نابود کرده بود....
اشاره به اینکه جام درست شبیه جام جیمز بود یک اشاره منحرف کننده بود.کافی بود بگین یک جام(به هر شکلی)در دست بلا(یا در هر گوشه ای از اتاق) قرار داشت که لوسیوس با دیدنش متوجه شد که منظور لرد از گنج چیه.
یک نکته انحرافی دیگه:
نقل قول:
لوسیوس به خودش آمد. اکنون به یاد می آورد که گنج چه چیزی است. به ساعتش نگاهی انداخت. ساعت 11:59 دقیقه بود و لوسیوس آنجا ایستاده بود بدون جام. در حالی که میدانست دیگر جامی وجود ندارد.
همونطور که خودتون هم اشاره کردین جام دیگه نابود شده و با نابود شدن جام دیگه لزومی نداشت به ثانون ساعت 12 و طلسمهای حفاظتی دامبلدور اشاره ای بشه.خواننده با خوندن این قسمت فکر میکنه مشکل اصلی همون طلسمهاست و ممکنه کلا قضیه نابودی جام رو(با وجود اینکه بهش اشاره کردین) فراموش کنه.با وجود این احتمال پستتون پایان زیبایی داشت.بیچارگی و درماندگی لوسیوس رو خیلی خوب نشون دادین و پیدا کردن راه حل رو به عهده نفر بعدی گذاشتین.
نقل قول:
جامی که فقط یک نمونه ی دیگر داشت که در خانه ی ریدل نگهداری میشد...
اینجا سرنخ خیلی خوبی به نفر بعدی دادین.ولی این سرنخ کمی کمرنگ بود و لابلای پستتون گم شده بود.برای اینکه توجه خواننده رو به این نکات جلب کنین میتونین این سر نخها و راهنمایی ها رو در انتهای پستتون انجام بدین.
صحنه ها رو خیلی خوب توصیف میکنین.صحنه ای که لوسیوس با نگاهش از بلا کمک خواست و صحنه ای که بلا با اشاره به لوسیوس کمک کرد.اینجور حرکات تاثیر زیادی در روند ماجرا نداره ولی به زیبایی پست شما خیلی کمک میکنه.
خوب بود.
موفق باشید.
_______________________________
بررسی پست شماره 113 خانه گانت ها، اسکورپیوس مالفوی:نقل قول:
لرد سیاه در حالی که بسیار عصبانی بود و چشم های قرمزش با درخششی عجیب به رز خیره شده بود، گفت:ای احمق! تو لو رفتی! دیگه به درد من نمی خوری! یه مهره ی سوختیه! وقتشه بمیری!
شروع خوبی بود.دیالوگهای کاملا ولدمورتانه!و رفتاری که شایسته لرد سیاهه.کشتن شخص بی گناهی که دیگه به دردش نمیخوره.
نقل قول:ده دقیقه قبل، محفل ققنوس!
این قسمت پست شما خیلی خوب بود.بی خیال اون طرف ماجرا نشدین و اون قسمت رو هم توضیح دادین که چه اتفاقی افتاده.تنها اشکال این قسمت همون تیتر" ده دقیقه قبل" هست.هری همین چند ثانیه پیش آپارات کرده بود.برای همین وقتی میگین ده دقیقه قبل ذهن خواننده به گذشته دورتری برمیگرده.بهتر بود مینوشتین همان لحظه، محفل ققنوس...یا به زمانش اشاره نمیکردین و فقط میگفتین محفل ققنوس.
نقل قول:
لوسیوس که تازه به خانه ی ریدل رسیده بود، نگاهی به جنازه ی روی زمین بود. همان دخترکی بود که آن به پیش ارباب آمده بود.
جمله ها رو دوباره بخونین!هر دوشون اشکال دارن.
نقل قول:
من ،رز ویزلی، امروز بعد از اینکه جنازه ی هری پاتر را برای اربابم می برم، به مقام والای مرگخواری می رسم و از این بابت بسیار خوشحالم من در این راه برادرم را نیز به کشتن دادم اما اکنون که به نتیجه ی آن نگاه می کنم از این بابت خوشحالم! بیش از این جنازه را بر زمین نمی گذارم و به سمت اربابم آپارات می کنم بعد از این که جنازه را به ارباب دادم، این نامه را نیز به او می دهم تا بداند چقدر به مرگخواریت علاقه مندم!
این نامه کمی غیر عادی بود.هم طرز نوشتنش و هم کلا وجود چنین نامه ای.اصلا قابل قبول نیست که رز همچین نامه ای نوشته باشه که به لرد سیاه بده.بیان کردن افکار و احساسات رز جالب بود ولی بهتر بود از روش دیگه ای استفاده میکردین.مثلا در لحظه های آخر رز به این فکر میکرد که برادرش رو کشته ولی همیشه فکر میکرده مرگخوار شدن ارزششو داره که نزدیکانش رو قربانی کنه.
نقل قول:
لوسیوس اشک در چشمش جمع شد و کاغذ را دوباره بر جنازه ی رز انداخت و از کنار آن گذشت و به اتاق شخصی خود رفت تا اشک هایش بر کسی هویدا نشود!
این قسمت هم زیاد منطقی نبود.لوسیوس شخصیت خشک و مغروری بود.به این سادگیا برای کسی اشک نمیریخت.ضمنابه جای لوسیوس اشک در چشمش جمع شده بود بهتر بود مینوشتین:اشک در چشمان لوسیوس جمع شده بود.
پست شما این سوژه رو تموم کرده.کلا یازده تا پست برای این سوژه زده شده بود.اصولا و در حالت عادی باید بازم جای کار براش باقی میموند، ولی جریان این سوژه از اول خوب پیش نرفت.به نظر من دلیلش اون شرط کشته شدن هری پاتر بود.البته شرطی که شما در پست اول سوژه عنوان کرده بودین آوردن یکی از بچه های هری بود و لرد تصمیم داشت برای کشتن هری خودش مستقیما وارد عمل بشه.ولی به هر حال در پستهای بعدی شرایط کمی عوض شد و دستگیر کردن هری توسط دو تا بچه کمی اغراق آمیز و غیر قابل اجرا بود...برای همین تنها راه ادامه دادن این سوژه مسخره کردن و توصیف تلاشها و شکستهای مضحک رز ویزلی بود.ولی اجرای این روش، کار نویسنده های عادی نبود و به کمی تجربه و مهارت احتیاج داشت و اصولا نمیشد از همه انتظار داشت این سوژه رو خوب پیش ببرن.
موفق باشید.