هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۲۰:۰۲ جمعه ۳۰ شهریور ۱۳۸۶
#80

سیریوس بلکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۶ شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۵۷ شنبه ۲۸ خرداد ۱۳۹۰
از تو چه پنهون آواره ام!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 422
آفلاین
کالین به حالت علامت تعجب از اتاقش خارج می شه تا ببینه چه خبره.

- کوییرل؟ همی آن چیست که در پشت سر مخفی کرده ای؟
- چی؟ آها اینو می گی؟ هیچی یه گونی سیب زمینی برامون آوردن می خوام فردا صبح باهاش فرنی بپزم!
- همی سر خودت را گول بمال. مردان آسلام به لطف امدادهای غیبی هرگز گول نمی خورند. قضیه ی این خوابگاه مختلط ِ ... خوابگاه مختلط؟ ... شما همی به چه جراتی خوابگاه مختلط در وزارت خانه زده اید؟ خانه ی فساد در مقر دولت؟ ... همی شرم بر شما باید... گراپ خانه هایتان را بر سرتان خراب کند!
- حاج کالین من توضیح می دم شما آروم ...

ولی کالین بدون توجه به کوییرل گونی رو از رو شونش می قاپه و بازش می کنه. ماندانگاس به طرز انتحاری از توش میفته بیرون.
کالین :‌ فرزندم همی من را به این خانه ی فساد ببر.
ماندانگاس لعنتی به شانسش می فرسته و با حسرت یه نگاه به خوابگاهی که قرار بود خوابگاه جدیدش باشه می کنه و جلوتر از کالین از در خارج می شه.

کوییرل شل و ول به کالین و ماندانگاس خیره می شه و به رسوایی ای که در پیشه!

---

دقایقی پس از رفتن کالین و ماندانگاس زنگ در به صدا در میاد.

- مدیران خوابند. شما نمی توانید...
- برو بذار باد بیاد بابا ... جن ِ‌بی ارزش ِ‌ آدم نمای بوداده!

پرسی ویزلی وارد خوابگاه مدیران می شه.
- کوییرل اوضاع خوابگاه خیلی خیطه. از کنترل خارج شده. بی ناموسی به درجه مرگ آورش رسیده. نیروهای فیل ترینگ در راهن! چند دقیقه دیگه خوابگاه رو سر ساکنانش خراب می شه. یه جایی به من اینجا بدین! تو رو خدا.... تا‌ آخر عمر نوکریتونو می کنم. لوگوهای انجمنا رو دستمال می کشم! یه جایی به من بدید!

.............................


باز جویم روزگار وصل خویش...


Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۱۷:۵۳ جمعه ۳۰ شهریور ۱۳۸۶
#79

چارلی ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۰۶ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
از دوستان جانی مشکل توان بریدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
سوژه جدید
در یک روز پاییزی همراه با مه صبح گاهی! راجر دیویس، کالین کریوی، مدیر جدید را به خوابگاه مدیران راهنمایی می کند.
کالین نگاهی به ساختمانی بزرگ و قصر مانند انداخت و پرسید: برادر، هزینه ی ساخت این خوابگاه را از کجا آوردین؟
راجر خندید و گفت: کالین جان نگران نباشید، بیت الماله...نیست! یعنی ما ها عرق ریختیم تا به این جا رسیدیم! حالا بفرمایید داخل.
جن خانگی کوچکی در را باز کرد و با صدای زیرش گفت: اربابان دیویس و کریوی وارد می شوند!
فرش قرمز و باریکی که روی زمین پهن بود.هری پاتر که ربدوشام زرشکی خال خال به تن داشت گفت:
به!برادر آسلام، کالین جان مبارکه!میخوای من جاهای مختلف این جارو نشونتون بدم؟
کالین جواب داد: البته! همی مایه افتخار من می باشد!
آن ها در طبقه بالا ظاهر شدند و هری گفت: این طبقه اتاق خواب هاست.هر مدیر برای خودش اتاق اختصاصی داره.مثلا..(در اتاق را باز می کند) این جا اتاقه منه.
کالین اتاق را با نگاهی برانداز کرد و گفت: بسیار زیباست اما سوالی پیش آمد برادر، چرا تخت خواب شما دو نفره است؟
هری که سرخ شد جواب داد: خب برای این که راحت تر باشم دیگه!
در همین لحظه صدای خانومی گفت ، هری، چراغو خاموش کن!
کالین:
هری: می دونید، دختر دایی منه!
کالین:
هری: راستش خواهر دوستمه، رون رو که میشناسید؟
کالین دستش را روی شانه هری گذاشت و گفت: برادر سعی کنید در این موارد صیغه ای بخوانید! تا بعد...
هری ناگهان بحث را عوض کرد: خب، اینم استرجس پادمور! برای معرفی جاهای دیگه ایشون راهنماییتون می کنندو فعلا.
کالین که سرش را تکان داد گفت: جیم شدن برای فرا از دستورات آسلام...
استرجس، کالین را به آشپزخانه برد. جن های خانگی زیادی مشغول تهیه غذا بودند.
کالین پرسید: این غذا همه غذا فقط برای افطار9 نفر می باشد؟
استرجس که کالین را از آشپزخانه خارج می کرد گفت:نه! این چه حرفیه؟ خودشون هم می خورند ما که اسراف نمی کنیم!

شب ،در اتاق آیت الکالین
کالین بعد از این که وسایلش رو که شامل سه تا چمدان و دو تا ساک و 1 کوله پشتی بود جا به جا کرد خوابید.
بعد از نیم ساعت با صدای زنگ در از خواب بلند شد.صدای جن خانگی به گوش می رسید: اربابان خوابند، شما حق ندارین این موقع شب...
- برو کنار بابا بوقی!
کالین که از تخت بلند شده بود، و از پنجره بیرون را نگاه می کرد از دستاری پروفسور کوییرل را تشخیص داد.
- آقای محترم این جا چی می خواین این وقت شب؟
- من استنم! آقا وضع خوابگاه مختلط خرابه آقا! می شه ما بیایم تو خوابگاه مدیرا بخوابیم؟
آخرین چیزی که کالین دید جاخالی دادن های استن از ورد بلاکیوس بود.
بعد از چند ساعت وقتی چشم مدیران تازه گرم شده بود دوباره صدای زنگ به گوش رسید.
- آقا، مدیران خوابند!
صدایی کلفت گفت: عیبی نداره کارشون دارم.
کوییرل که دم در رفته بود پرسید چی شده؟ مانداگاس؟ تویی؟
- بله پروفسور،تو خوابگاه مختلط درگیری پیش اومده. چند تا از فاطی پاتر ها مردند!
کوییرل : بیاین تو، نباید بزاریم صداش در بیاد.

--------------
خب سلام.
ببخشید اگه طولانی شد.امیدوارم موضوع رو فهمیده باشین اعضای خوابگاه مختلط وزارت قراره بیان تو خوابگاه مدیرا بخوابند.
اینو بدونید منو و دالاهوف مرتب این تاپیک رو چک می کنیم تا خدای نکرده توهین و بی احترامی ( مخصوصا به مدیران)صورت نگیره.
ممنون
چارلی


دلم تنگ شده برات
چون نیستی اینجا برام
من فرشته ی قصه گو تو بودی تو شبام

تصویر کوچک شده


Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۱۵:۴۵ پنجشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۶
#78

بورگینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۴۸ دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۵۶ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
از دژ مرگ
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 518
آفلاین
_ خوب همون طور که با بدبختی کامل ، نقشه رو جا گذاشتیم ، باید همینطوری دست خالی بریم تو ناف مرگ خوارا!
ملت :

لودو که قیافه حق به جانب به خود گرفته بود گفت : خوب میگین تقصیر من چیه ها؟آخه بابا ، باید اینو بدونین که من اون گورکن رو میخوام!

دیگر صبر دیگر باشگاهی ها هم تمام شده بود.
اما دابز با صدایی کسل گفت : برو بابا ... این همه راه اومدیم تا اینجا همینشم خیلی زیاده ... اه اه اه! مرده شور اون گورکن طلاییت رو ببرن.

درک خطاب به اما گفت : چطور جرئت میکنی این حرف رو بزنی؟ گورکن نماد گروه مائه! وقتی خودمون ، خودمون رو به باد استحضا می گیریم دیگه نباید از گروه های دیگه ناراحت بشیم!

در این بین لودو فریادی زد که ، باعث شد سکوت در بین باشگاهی ها بر قرار شود.
_ اینجوری پیش بره باید از همین الان جل و پلاسمون رو جمع کنیم و بزنیم بیرون! ده یالا ... شما ها با هم متحدین نه اینکه دشمن! باید خیلی سریع حرکت کنیم و در اسرع وقت گورکن رو برداریم.

_ باید به عرضتون برسونم که علاوه بر امکانات امنیتی دژ مرگ ، تعداد زیادی مرگ خوار وجود دارد که در صورت بر خورد حتما یک بلایی رو بندازین به جونش تا صدا نکنه!

در همین لحظه ماندانگاس چوبش رو میکشه بیرون و به طرف بورگین میکنه و میگه : کروشیو!
بورگین از همه جا بی خبر یهو شوکی عظیم به وی روی آورد!

ملت :
لودو که بسیار عصبانی بود گفت : مرد حسابی! چرا همچین کاری کردی؟بزنم لهت کنم؟

ماندی : مگه خودت نگفتی مرگ خوارا؟ خوب این بورگین هم مرگ خوار بود دیگه!

_ تازه خواستم به پیوز هم بزنم لا کردار روحه دیگه جون نداره حیوونکی

لودو بدون توجه به جملات ماندانگاس ، صحبتش را ادامه داد:
_ داشتم میگفتم... خوب ، اول ماندی بهمون خبر داده ، یک دروازه بزرگ اونجاست که کنارش ، یک قسمت کوچک و مخفی وجود داره که ما در آغاز کار باید از اونجا رد بشیم.

_ بعد حدوداً سی متر جلوتر سه مرگ خوار نگهبانی میدهند و تنها راهی که میشه مسیرمون رو ادامه بدیم راهی هست که اونا توش نگهبانی میدن.

_ خوب باید بازنین ناک اونتشون کنیم فقط به طوری که هیچ صدای زیادی شنیده نشه ، چون ممکنه دیگر مرگ خواران هم بفهمن.

_ ادامه ماموریت رو تو مسیر براتون شرح میدم.حالا باید حرکت کنیم...
.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.
.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.-.
خوب این ماموریت تو این قسمت هم تموم شد...
ما دیگه کاری به این تاپیک نداریم



Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۲۳:۲۲ چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۶
#77

اریکا زادینگold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۱۷ دوشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۴۲ پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۸
از يه جايي نزديك خدا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 570
آفلاین
لودو دو دستی سرش رو چسبید و چهارزانو نشست کف زمین . بعد با صدایی که انگار از ته چاه در میومد گفت : امکان نداره ... آخه چرا اینطور شد ؟فکر همه جا رو کرده بودیم به جز این مورد ...

تو همین موقع ماندی که دیگه چیزی نمونده بود سرش رو بکنه توی اون کیف ، یه دفعه با خوشحالی داد زد : یه چیزی این ته هست ... یه کاغذه ... وایسید بیارمش بیرون .

بعد هم یه کاغذ پوستی به ظاهر مندرس رو که انگار آب لمبو شده بود ، از توی کیف کشید بیرون .

ارنی فورا کاغذ رو از دست ماندی قاپید و با عجله بازش کرد .
همه چهار چشمی زل زدن به کاغذ و : و متعاقبا :
اون کاغذ چیزی نبود جز یه نقاشی از چهره ی متناسب (!) پروفسور کوئیرل . دور تا دور کاغذ هم یه عالمه گل و بوته کشیده شده بود و گل منگلی بود !

بورگین با بی حوصلگی سرش رو به سمت دیگه ای برگردوند و زیر لب غر زد : این کوئیرل هم یه چیزیش میشه ها !

تو همین موقع اریکا بعد از مدت زمانی نسبتا طولانی به حرف اومد : ولی بچه ها به یه چیزی توجه کردین ؟ نمی دونم براتون واقعا عجیب نبود که چرا اون صندوقچه که به قول خودشون تاپ سکرت (Top secret ) هست با یه ورد ساده و پیش پا افتاده باز شد ؟
و دیگری اینکه ما تا کی میخواهیم اینجا بمونیم ؟ برنامه تون چیه ؟ دوباره می خواهید برگردید به اتاق صندوقچه ؟

لودو : نه ... بیاید براتون توضیح بدم برنامه مون چیه ....


The power behind you is much greater than the task ahead of yo

JUST JUST HUFFELPUFF !


Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۲۱:۳۸ چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۶
#76

بورگینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۴۸ دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۵۶ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
از دژ مرگ
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 518
آفلاین
ماندانگاس گردنش را کمی دراز تر کرد تا بتواند از کنار ارنی که هم اکنون مشغول گشتن محتویات کیف کوچک بود ، ناظر اتفاقات باشد!
_ ای بابا! ارنی تو حالیت نمیشه! ببین خوب نمیگردی ... بده به من!

و منتظر جواب ارنی نشد و سریع کیف را از دست وی قاپید و مشغول جست و جوی محتویات کیف شد.
_ ای بابا! این کاغذه همینه دیگه...
و یک کاغذ قهوه ای رنگ را که دورش کمی پوسیده بود را از داخل کیف بیرون آورد با نگاهی که پر از غرور بود ، به کاغذ در دستش نگاه کرد.

لودو : خوب مرد حسابی بزاش کن دیگه... همه منتظریم.
ماندانگاس نیز به پیروی از صحبت لودو ، سریع کاغذ را باز کرد و بعد از مدتی به این شکل در آمد :
_ اه تف به این شانس... بیا خودت بخون بابا!
و کاغذ را به طرف لودو گرفت.

لودو بلافاصله مشغول خواندن با صدایی بلند شد.
برنامه مدیریت این هفته بدین شرح اعلام می شود:
شنبه: کوئیریل باید سه تاپیک را پاک کند!
یک شنبه: کریچر تمام آی پی ها رو چک کند ، زیرا هنوز خطر مالدبر از بین نرفته است ! ( آنتی حال به مدیران )
دو شنب...

ولی صدای بورگین ، باعث شد که لودو نتواند به خواندن خود ادامه دهد.
بورگین خطاب به ماندانگاس گفت : هی ... برو بقیه چیزا رو زیر و رو کن ببینشاید اون ته مهای کیف افتاده باشه!

اینبار هم ماندی دوباره مشغول گشتن کیف شد و این بار هر چیزی را که میدید به بیرون پرت میکرد...
یک قمه ، منوی مدیریت بدون شارژ ، دستگاه بلاک کن ، مینی آفتابه ، آفتابه سفری ، سوره ای از کتاب ریش نامه ی مرلین مقدس تنها تعداد اندکی وسیله بود که اعضا توانستند هویتشان را تشخیص دهند.

ماندانگاس : شرمنده! مثل اینکه نقشه رو گم کردیم... متاسفم.

0-0-0-0-0-0-0-0-0-0-0-0-0-0
خیلی خیلی ببخشید اگه بد شد!


ویرایش شده توسط بورگین در تاریخ ۱۳۸۶/۲/۲۶ ۲۱:۴۲:۲۴


Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۲۳:۲۶ سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۶
#75

اریکا زادینگold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۱۷ دوشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۴۲ پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۸
از يه جايي نزديك خدا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 570
آفلاین
ارنی : چی؟ مگه امشب اینجا توی خوابگاه مدیران پیژامه پارتیه ؟ مگه اینا خواب ندارن یه سره با جغجغه هاشون توی خوابگاه رژه میرن؟!


لودو : هیسسسسسسس ... بسه دیگه ... چیزی نگو . اریکا زود باش هر چی اون توئه بریز تو این کیف . بجنب دختر !


اریکا فورا دست به کار شد . تمام محتویات صندوقچه توی کیف مذکور خالی شد .غافل از اینکه ....

توی سه سوت همه رفتن بیرون اتاق صندوقچه . همین که در اتاق رو باز کردن یه دفعه با کوئیرل Face to Face شدن .

کوئیرل :
هافلی ها :

تو همین هیر و ویر ، پیوز توی هوا به پرواز در اومد و عروسک خرسی کوئیرل رو، طی حرکتی بس انحتاری، از دستش کشید بیرون و در حالی که کوئیرل همچنان سوزنش رو این شکلک گیر کرده بود : ، شوتش کرد به نا کجا آباد !

تا پروفسور به خودش بیاد ، هافلی ها فورا جیم شدن توی یکی از راهروها !
ماندی که از همه جلوتر بود فورا پیچید توی یه راهروی دیگه و بقیه رو به اون سمت راهنمایی کرد . بالاخره بعد از طی چندین راه پیچ در پیچ ، توی یه اتاق مستعمل (!) چپیدن .
لودو در حالیکه به سختی نفس نفس میزد : بیاین بچه ها ... باید ببینیم نقشه ی اصلی کدوم یک از اینهاست ...


یک ربع بعد ...


ارنی که این مدلی شده بود با کلافگی گفت : خخخخخخخخخخخخخخخخخ.... پس چرا این نقشه پیدا نمیشه ... نکنه ... نکنه ما نقشه رو جا گذاشتیم و اشتباه کردیم ؟!


The power behind you is much greater than the task ahead of yo

JUST JUST HUFFELPUFF !


Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۲۰:۱۰ سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۶
#74

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
هافلپافی های اصیل وارد اتاق کریچر شدند . جن پیر باز هم با صدای خر و پف وحشتناکی خوابیده بود. بورگین گفت : " بیچاره بقیه مدیرا چطوری می خوابن ؟ "
هافلپافی ها از اتاق کریچر خارج شدند و به سالن اصلی خوابگاه مدیران رفتند. یک دوربین در سمت دیگر سالن بود که بورگین در دفعه اول به ان دقت نکرده بود. دوربین در حال چرخش بود. هافلپافی ها اصیل صبر کردند و به محض اینکه جهت دوربین برگشت همه وارد اتاق گاوصندوق شدند. بجز پیوز و ارنی ، پیوز پرواز کرد و خودش را به بالای دوربین رسوند و یک کاغذ سیاه رنگ روی دریچه دوربین چسباند. سپس رفت و در سمت چپ در اتاق گاو صندوق ایستاد. ارنی وسط سالن ایستاد و حواسش را به همه طرف جمع کرد اما چشم پیوز فقط به اتاق عله بود.
--- داخل اتاق گاوصندوق ---
درک گفت : " خوب اریکا ، تو متخصص باز کردن قفل های جادویی هستی ! زود باش باید زود این صندوق رو باز کنیم ! "
اریکا گفت : " بله ، من سعی می کنم با راه ها و ورد های تخصصی اون رو باز کنم ، گلیزا باریکوسیون ، بریتاسیوس ، قفلیسا بازیوس تصویر کوچک شده "
اریکا : " نمی فهمم چرا باز نمیشه با این ورد های پیشرفته ، من دیگه پیچیده تر از این ورد بلد نیستم ! آهان یه لحظه وایسا : گریسیوس ماکاکیوس "
اریکا با تعجب گفت : " ای بابا ، یه لحظه وایسا آلوهامورا ! باز شد "
لودو یک کیف متوسط از جیبش بیرون کشید و گفت : " اون نقشه رو پیدا کن و بذار توی این ! "
همان لحظه پیوز از دیوار داخل آمد و گفت : " کوییرل با شلوار بیجامه و عروسک خرسش داره میاد ، به شدت مسلحه تصویر کوچک شده "


هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۱۸:۳۷ سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۶
#73

بورگینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۴۸ دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۵۶ چهارشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۷
از دژ مرگ
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 518
آفلاین
جن پیر که قدش به سختی به زانو های بورگین میرسید با لحنی خشک گفت : باشه بابا! اینقدر حرص نخور... برا بچت خوب نیست باز این کوئیریل نگهبان رو عوض کرده؟ اصلاً ولش کن ، من دارم میرم مرلین گاه تو نمیایی؟

بورگین بانگاهی پر از تعفن به کریچر با همان لحن تته پته اش گفت : ب...بله ... یعنی ... نه! من چه نه ده؟ ( لهجه شیرین کردی ) م... من باید برم سر پستم ... خوش ... خوش بگذره!

کریچر که به این حالت بود صورتش حاکی از این بود که هیچ حرفی از جملات بورگین را متوجه نشده است ، پس بدون هیچ حرفی از کنار بورگین رد شد و در میان تاریکی سیه فام خونه گم شد.

بلافاصله بعد از رفتن کریچر ، بورگین آهی از سر آسودگی کشید و عرق جبیره ای که بر پیشانی اش نشسته بود را پاک کرد! ( زیاد کنایه ای حرف میزنم نه؟) سپس با عجله به طرف پنجره رفت و دوباره از همان راهی که آمده بود برگشت...

کمی بعد
لودو : مرده شورت رو ببرن بورگین! مثلا اونجا میلیون ها سیستم امنیتی داشت و یک سگ 4000000000000000000000 سر ( ) هم جلوی اتاق عله نگهبانی میداد تو همین جوری رفتی و دیدی و برگشتی؟

بورگین که گویا با خودش در گیر بود خطاب به لودو گفت : ای بابا! اینجوری هم که تو میگی نیست! من با کریچر بر خوردم که از میلیون ها سیستم امنیتی هم خطرناک تره ! ولی خوشبختانه به دو دلیل به پر و پاچه من نپیچید یکی اینکه خواب آلود بود و یکی هم اینکه گویا عادت کرده بودش هر روز نگهبان خونشون عوض بشه چون از یک منبع خبری موثق شنیدم که عله برای ناشتای خودش باید یکی رو بلاک کنه یا دستور بلاک کردنش رو بده!ولی دیگه حالا باید از مرلین گاه برگشته باشه...

در همان هنگام!
شتررررق ..... شوتوووورق ..... زاررررررررررررررررررررت ( صدای رعد و برق )
بورگین که گویا زهره ترک شده بود پرید رو بغل ماندی و گفت : من نمیخوام اینجا نگهبانی بدم... میترسم ... میترسم...
ماندی : :mama: نمیخواد وایسی عزیزم ، تو هم با ما بیا!
بورگین :

بنابراین اما دابز تنها آماده نگهبانی شد و بورگین همچنان در آغوش ماندی همراه با هافلپافی ها از دیوار بالا رفته و به طرف پنجره کریچر حرکت کردند!

پشت صحنه و فلش بک قسمت قبل ، زمان رعد و برق و ترس بورگین!
لودو با خشم به پیوز نگاه میکرد : تو به چه حقی گذاشتی بورگین ، ملقب به بیناموس در کنار ناموس من ، اما دابز ، نگهبانی بوده اونم در دور از دیدرس ما؟

پیوز : لودو جوش نیار بابا! من چه میدونستم؟ آخه بورگین تازگی ها آسلامی شده بود...

ماندی پرید وسط : من میدونم! یک جوری به بورگین میگم صحنه رو درست کنه با خود ما بیاد!

پایان پشت صحنه و فلش بک



Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۲۲:۰۵ دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۶
#72

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
لودو در حالی که یک پوست موز روی سرش بود و در حال بیرون آوردن یک قوطی کنسرو خالی از یقه اش بود از سطل آشغال بیرون اومد و گفت : " خوب نقشه اینه : بورگین میره تو و یک سر و گوشی آب میده و یک راه خلوت و خوب پیدا می کنه به سمت گاوصندوق بعد بر می گرده و بیرون کشیک میده ، اینبار ما همه با هم می ریم تو ، پیوز و ارنی دم در اتاق گاوصندوق کشیک میدن و من و اریکا و دانگ و درک هم میریم سراغ گاو صندوق ! "
اما گفت : " پس من چکار کنم ؟ "
لودو گفت : " تو باید بایستی اینجا و به همراه بورگین کشیک بدی ! "
سپس لودو به بورگین گفت : " زود باش بورگین ، شروع کن خیلی وقت نداریم ! "
بورگین گفت :" اما با این تدابیر امنیتی من چجوری برم ! "
دانگ گفت : " خودت می دونی دیگه ، تنها راهت اینه که از پنجره اتاق کریچر بری تو ، و مسلما اگر کسی پست خودت رو تو پاتیل درزدار خونده باشه می دونه که راه دیگه ای نیست ! " تصویر کوچک شده
بورگین آرام آرام به سمت چپ ساختمان نزدیک شد و سر انجام وقتی به یک پنجره رسید شروع به بالا رفتن از دیوار کرد.
بورگین سر انجام به پنجره رسید و وارد ساختمان شد. صدای خر و پف نفرت انگیزی از یکی از تخت ها می آمد که معلوم نبود مال کیه و پیوز هم برای اینکه بلاک نشه اشاره ای به صاحب صدا نکرد.
بورگین به آرامی به سمت دیگر اتاق رفت و در را باز کرد و از آن اتاق بیرون رفت.
سالن خوابگاه بسیار بزرگ بود و دور تا دور آن در ها بسیاری دیده می شد که روی هر کدام اسم یکی از مدیران زده شده بود ، البته اسامیی مانند : اتاق قرار ها ، اتاق گاوصندوق یا اتاق هماهنگی و ... هم وجود داشت.
بورگین بلافاصله به سمت اتاق گاوصندوق رفت. در را با احتیاط باز کرد و متوجه شد که هیچ سیستم امنیتی ندارد !
به آرامی به سمت دیگر اتاق رفت . اتاق نسبتا کوچک بود و یک گاوصندوق و یک کمد کوچک در آن دیده می شد.
بورگین دور تا دور اتاق را نگاهی کرد و وضعیت را بررسی کرد. سپس به همان آرامی که آمده بود خارج شد. وقتی دوباره به سالن رسید و در اتاق کریچر را باز کرد و وارد شد احساس کرد چیزی به شکمش می خورد. وقتی پایین را نگاه کرد جن خانگی را دید که با شک و تردید به او نگاه می کرد. بورگین در حالی که به تته پته افتاده بود گفت : " ممم م من .... نن نگاهبان ن ... ج دد .د ید م . "


ویرایش شده توسط پیوز در تاریخ ۱۳۸۶/۲/۲۴ ۲۲:۱۱:۲۹

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۲۰:۳۸ دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۶
#71

ماندانگاس فلچرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۸ یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۹:۵۶ جمعه ۲ دی ۱۴۰۱
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 433
آفلاین
ماموریت باشگاه هافلپافی های اصیل - شماره دو - ادامه پاتیل درزدار

عله با شلوارک خالدارش جلوی شومینه نشسته است و به جرقه های آتش درون آن خیره شده ، مونالیزا مشقول خواندن مجله های مشنگی و غیر مشنگی است و هر از گاهی مطالبی رو روی طوماری که زیر نوشته 1....75 منتقل میکند ، کوییرل هم مشقول لاک زدن به ناخن های دستش است ، جن خانگی هم در طرفی خوابش برده است و با صدایی بلند خر و پف میکند .

عله از جلوی شومینه بلند میشود »: اَه ...پاشید بریم بخوابیم فردا کلی ارزشی برای بلاک کردن داریم ..

کوییرل در لاک را می ببندد و با چوبدستی اش وردی را می خواند تا آن ها خشک شوند و میگوید : بابا مگه مرض داریم این حرف ها رو میزنی ، دیوار موش داره ... موش گوش داره .... ملت باورشون میشه... سپس نگاهی به لاک های دستش که آمیخته رنگ های صورتی و سبز است میکند و آن را به عله نشان میدهد : قشنگه !!!!

عله : اوهوم ... خیلی ...

مونالیزا رو به عله : پاش و برو بخواب دیگه .... رویش را به سمت کوییرل بر میگرداند و ادامه میدهد : در و پشت سرش قفل کن که شب باز پانشه بیاد بیرون ... میدونی که قزوینی ها هر شب دگرگونی دارن ....

چند دقیقه بعد تمام چراغ های خوابگاه خاموش میشود بجز یکی از آن ها که برای مرلین گاه است .

- خارج از خوابگاه -

قوممممممممم...ویژژژژژژژژژژژژ ... اییییییییییییییییییییییییییی . ( صدای اولی برای اگزوز ماشین که کوتاه شده ، صدای دومی برای پیچیدن از جلوی پیچ ، صدای سوم هم ترمز ای بی اس پیکان گوجه ای )

- خوب دمت گرم حاجی ، مجانی طی کرده بودیم .
راننده نگاهی به ماندانگاس میکند در نگاهش حس بد چتر شدگی موج میزند ، با صدایی گرفته میگوید : دفعه بعد دو برابر حساب میکنیم .

دانگ : بچه ها بپرید پایین ، بی سر و صدا ... عله خوابش سبکه ... زرتی بیدار میشه .... نمایی از عله بالای سر دانگ داخل ابرها شکل میبندد که عین گودزیلا خر و پف میکند .

لودو دو چمدان را از داخل ماشین به زور بیرون میکشد و خیلی آهسته میگوید : : خیلی خوب زیاد سیاسیش نکن ، هم معلقت میکنم هم بلاک میشی .... خوب بچه ها اینجا خوابگاه مدیرانه از این لحظه شوخی نداریم . خیلی باید حواستون باشه ... در همین لحظه لودو با چمدان ها که ناگهان آزاد شده اند به وسط سطل آشغال ها شوت میشود . ( مئو ... وییییییییییی .... فییشششششش ) و مورد عنایت گربه ها قرار میگیرد .

لودو :

ملت هافلی :

دانگ : خوب دیگه ملت آماده باشید یک دور نقشه رو مرور میکنیم بعدش این یارو بورگین میفرستیم داخل تا ببینه کی خوابه و کی بیداره بعدش وارد میشیم ...


ویرایش شده توسط ماندانگاس فلچر در تاریخ ۱۳۸۶/۲/۲۴ ۲۰:۳۹:۳۰


جونم فدای عشقم ، نفسم فدای رفقا ، شناسه ام هم فدای سر آرشام

[color=99







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.