بررسی پست شماره 156 قصر مالفوی،ایگور کارکاروف:ایگور عزیز
این پست خیلی طولانی بود.برای جلوگیری از خطرات احتمالی(!) پست جدید زدم.نقد درخواست قبلیتون تو پست قبلیه.
سوژه جدید دادن کار آسونی نیست.تو پست اول سوژه هم دست ما زیاد باز نیست.چون باید سوژه ای رو که میخوایین واضح و مشخص توضیح بدیم.
تو نقد پست قبلیتون گفتم که ظاهر پستای شما خیلی شلوغ و بی نظمه.الان این پستتونو ببینین.چقدر منظم و مرتب شده.اصلا آدم تشویق میشه بخوندش.در این مورد پیشرفتتون عالی بود.فقط همون نکته ای که گفتم وجود داره.اونم اینه که وقتی زمان و مکانی تعیین میکنین مثل: "در همان لحظه-زیر زمین محفل:" یه فاصله بالا و پایینش بذارین که قاطی بقیه نوشته نشه.
نقل قول:
اجداد مالفوی ها در حال ساخت قصر خانواده ی خود بودند.این خبر به گوش آلبوس دامبلدور رسید و باعث نگرانی آن شد.
یه کم زیادی و بدون دلیل به گذشته نرفتین؟اجداد مالفوی و دامبلدور؟؟!بابا مگه دامبلدور چند سالشه؟!بهتر بود مستقیم اشاره میکردین که مثلا پدر مالفوی یا حداکثر پدربزرگش...ضمنا آلبوس "آن" نیست.باید از "او" استفاده کنین.
نقل قول:
ناگهان جیمز سکوت را شکست و گفت:
جیمزم که هست!جیمز تو گذشته چیکار میکنه؟!درباره این زمانا بیشتر دقت کنین.میتونستین سوژه تونو کمی تغییر بدین که این مشکلات پیش نیاد.مثلا محفلیا از وجود قصر نگران و ناراحت میشدن و با زمان برگردان میرفتن به گذشته که جلوی ساخته شدنشو بگیرن...یا تو همین زمان حال تصمیم میگرفتن یه جوری خرابش کنن.
سوژه ای که دادین مربوط به گذشته قصر مالفویه و میتونه جالب باشه.مخصوصا با توجه به اینکه محفلم وارد ماجرا کردین.
نقل قول:
(این نقشه در پست های بعدی در زمان آینده اتفاق میافتد)
وقتی سوژه جدیدی میدین اصلا درست نیست مسیرشو تعیین کنین.شما باید سوژه رو بدین و همه چی رو بذارین به عهده کسایی که ادامه میدن.
نقل قول:
سه روز بعد از چی؟!زمان پست قبلیتون گذشته بود نه یه زمان خاص.برای همین اصلا لازم نبود بگین سه روز بعد.فقط کافی بود بنویسین محفل ققنوس...یامثلا سه روز بعد از ساخته شدن قصر مالفویها.
نقل قول:
آلبوس نگاهی تعجب آمیزی به سیریوس انداخت و گفت:
این کارتونم عالی بود.دیگه از دیالوگای بی مورد و پشت سر هم استفاده نکردین.حالتها و شخص گوینده رو هم به بهترین شکل ممکن مشخص کردین.
نقل قول:
در حالی که جیمز و سیریوس پنهانی مشغول حرف زدن بودن ناگهان وسط حرف سیریوس سر و کله ی لینی پیدا شد و تمام حرف ها و ماجرا را متوجه شد. لینی تصمیم گرفت تا تمام ماجرا را برای آلبوس توضیح دهد ولی سیریوس جلوی او را گرفت
شما گاهی مرتکب این اشتباه میشین که یه قسمت ماجرا رو خیلی سریع توضیح میدین.ولی این گاهی میتونه گیج کننده باشه.اشکالی نداشت اگه کمی پستتون طولانی تر میشد.بهتر بود این قسمتو به جای توضیح اجرا میکردین.یعنی سیریوس و جیمز شروع به حرف زدن میکردن و لینی سر میرسید و بقیه ماجرا...
نقل قول:
آلبوس دامبلدور با عصبانیت بالای سر جیمز و سیریوس آمد و گفت:
-ای پسران ...(سانسور)،چرا به من دروغ گفتین ؟ دیگه از چشم من افتادین،قصر مالفوی ها ساخته شده و شماها ...
درباره اخلاق و رفتار شخصیتها خیلی دقت کنین.این آلبوسی که دارین دربارش حرف میزنین آلبوس دامبلدور کتابه.آلبوس کتاب هرگز فحش نمیداد.تحت هیچ شرایطی دعوا نمیکرد و به کسی نمیگفت به خاطر انجام ندادن ماموریت از چشمش افتاده.اینا بیشتر شبیه حرفای ولدمورتن.ضمن اینکه موضوع کمی مبهم شده.رفتار محفلیا هم کمی عجیب بود.که اصلا جیمز و سیریوس درباره چی حرف میزدن و چی رو به لینی گفتن و چرا و چی رو از دامبلدور پنهان میکردن!اینارو باید دقیقتر و کاملتر توضیح میدادین.
نقل قول:
روز ها گذشت و آلبوس عصابی تر میشد و خانواده ی قصر مالفوی کارهایی را انجام میداد که محفل را به خطر مینداخت.
اون بالا هم گفتم که آلبوس اصولا عصبانی نمیشه!قسمت دومم از اون جاهاییه که سریع رد شدین.خانواده مالفوی چه کارایی رو انجام میداد که محفل به خطر میفتاد؟مثلا میتونستین تو یه توضیح کوتاه بگین که مرگخوارا تو قصر مالفوی برای نابودی محفل نقشه میکشیدن یا مثلا از امکانات قصر برای مبارزه با محفل استفاده میکردن.یه توضیح مشخص تر باید داده میشد.
نقل قول:
همچنین محفلی ها جنگ های با مالفوی ها صورت میدادند اما...(دیگه خودتون میدونید چی میشه)
این قسمت کلا اضافه بود.اون توضیح تو پرانتزم همینطور.شما خاطره تعریف نمیکنین که دارین با خواننده حرف میزنین.شما باید ماجرا رو توضیح بدین.
نقل قول:
بعد از گذشت سال ها جیمز،سیریوس و لینی برای خوشحال کردن آلبوس تصمیم گرفتند که لوسیوس مالفوی را گروگان بگیرند. به همین دلیل دست به کار شدند و به قصر مالفوی ها یواشکی وارد شدند ...
من یکی سرگیجه گرفتم!!!کی چرا به کجا وارد شد؟یه کم سرعتتونو کم کنین!سوژه که کلا عوض شد!!!پس اون همه توضیح درباره ساخته شدن قصر مالفوی برای چی بود؟سوژه شما فقط همین دو خط آخره.اصلا لازم نبود خودتونو خسته کنین و به گذشته برین.سوژه شما گروگان گرفتن لوسیوسه و ربطی به ساخته شدن قصر نداره.
ضمنا اون "بعد از گذشت سالها"خیلی عجیب بود!یعنی آلبوس با سیریوس دعوا کرد و سیریوس بعد از گذشت سالها تصمیم گرفت خوشحالش کنه؟!!!من واقعا نمیدونم چه دلیلی داشت که خواستین به گذشته برین و بعد سالها بگذره.کلا نباید زمان عوض میشد.سوژه شما مال زمان حاله.توضیحات بیشترو براتون پیام شخصی میکنم چون هی داره به طول این پست اضافه میشه!!
نقل قول:
به همین دلیل دست به کار شدند و به قصر مالفوی ها یواشکی وارد شدند ...
اینجا هم از اون جاهایی بود که سریع رد شدین.این دو تا چطوری وارد شدن؟همین وارد شدنشون میتونست سوژه جالب و جذابی باشه.اینجوری خیلی حیف شده.
مهمترین اشکال شما اشکالات جمله بندیتون بود.جمله هایی که واقعا هیچی نمیشد ازشون فهمید.چند بار باید میخوندیم و کلی تحلیل میکردیم که میفهمیدیم منظور شما چی بوده.سوژه خراب کردن،بی نظم نوشتن،علامت نذاشت و همه اینا در درجه دوم بودن.مهمترین و اصلیترین اشکال شما همون جمله های نامفهوم بود که منم چون نمیدونستم علتش چیه نمیتونستم راه حلی براش ارائه کنم.خیلی خوشحالم که میبینم جمله هاتون خیلی واضحتر و معنی دارتر از قبل شدن.یکی دو تا اشکال داشتن ولی پیشرفتتون در این مورد اونقدر زیاد بود که حتی لزومی نداره به اونا اشاره کنم.
علامتگذاریتون خیلی خوب بود.چه تو این پست و چه تو پست قبلی.این نکته رو تو پستای بعدیتونم فراموش نکنین.پستاتون خیلی خوانا تر و واضحتر و با مفهومتر شده.
من نمیدونم کسی کمکتون کرده،راهنمایی تون کردن یا خودتون تونستین این اشکالاتو رفع کنین.ولی برای اولین بار میتونم بگم پیشرفت کردین.همه مشکلات حل نشده.پست شما هنوز خیلی اشکال داره که باید برطرف بشن.ولی واقعا پیشرفتتون قابل توجه بود.
دو پستی که الان نقد کردم نسبت به پستای قبلیتون خیلی خیلی بهتر بودن.
پیام شخصی درباره توضیحات اضافی رو هم فرستادم.
موفق باشید.