هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: مغازه ی ویزلی ها!
پیام زده شده در: ۱:۲۴ شنبه ۲ دی ۱۳۸۵

مالدبر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۶ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۱۴ چهارشنبه ۲۷ دی ۱۳۸۵
از همونجا که بقیه میایُن
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 319
آفلاین
سوال از ناظران آستاکباری:
ببخشید، برای به مناسبت رسیدن کریسمس و غربزدگی(!) سایت، من قصد دارم اینجا رو برای همین مناسبت ریبیلد کنم، اما رول نویسهای خوب، زیادطرفدار اشخاص مجازی نیستن، و چون فرد و جرج ویزلی، رون ویزلی، جینی ویزلی، مالی ویزلی، چارلی ویزلی، سایت بوقن و فقط آرتور و استاد بیل(ایگور خوشش میاد بینز نه !) فعالن، نمدونم چی کنم؟
میشه خودم صاحب مغازه شم و مغازه رو برای کریسمس راه اندازی کنم؟


I Was Runinig lose


Re: مغازه ی ویزلی ها!
پیام زده شده در: ۲۱:۳۴ جمعه ۱ دی ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
دیاگون خیلی شلوغ شده بود . کریسمس نزدیک بود و شور و شوق نو نوار شدن ، همه رو فرا گرفته بود . مردم برای تهیه انواع و اقسام اقلام و اجناس به دیاگون اومده بودن و به دنبال چیزهای مورد نظرشون می گشتن .
در این بین مغازه دارها هم از قاعده شور و شوق مستثنی نبودن و رقابت سختی برای جذب کردن مشتری داشتن .

فرد و جرج مدام به این سمت و اون سمت می رفتن و سعی داشتن مشتری ها رو زود راه بندازن تا هیچ گونه نارضایتی نسبت به اونا در دل هیچکس ایجاد نشه . تا حد زیادی به جنب و جوش افتاده بودن . به طوری که مادرشون که روز قبل به دیدنشون اومده بود ، با دیدن فشار کاری ، بهشون گفته بود که توی عمرم ندیدم یه آدم انقدر توی یه روز ورجه وورجه کنه !

در مغازه باز شد و زنگوله ای که بالای در آویزون بود و به چند تا شاخه از درخت کاج هم مزین شده بود ، به صدا در اومد . فرد طبق عادت همیشگی به سمت در برگشت تا ببینه چه کسی وارد شده . با دیدن هدویگ به کارش ادامه داد و گفت :
- جرج نامه داریم . از هری .
جرج : حتما اونم برای کریسمس سفارش داره . بیچاره رون !! نمی تونم حدس بزنم چه بلایی می خواد سرش بیاد !
فرد : رون با اون وسایلایی که گرفته می تونه یه لشگر رو از پا بندازه . بهتره دلت برای هری بسوزه .
جرج لبخندی به فرد زد و به کارش ادامه داد .
هدویگ مستقیم به سمت کمدی رفت که پشت سر فرد و جرج قرار داشت و روی اون نشست و به انتظار نشست .

به ساعات ظهر نزدیک می شدند . این امر رو از آفتاب شدیدی که به قسمت جلویی مغازه می تابید می شد فهمید .
به همین دلیل هم از تعداد مشتری ها کاسته شده بود و فرد و جرج می تونستن نفسی تازه کنن . به همین دلیل کارها رو به آهستگی انجام می دادن تا در حین کار هم استراحت ملایمی بکنن .

بالاخره آخرین مشتری هم خارج شد . فرد آهی کشید و گفت :
- چه روز شلوغی . کاش هر روز مثل امروز باشه . اگه همینطوری پیش بره می تونیم به زودی اون چیزی رو که می خوایم بخریم .
جرج : امروز خیلی کار کردیم . بهتره یه استراحتی بکنیم .
هر دو قصد داخل شدن به اتاق مخصوص خودشون در قسمت پشتی مغازه رو کردن . ولی با شنیدن صدای هدویگ ایستادن و به کمد نگاه کردن .
هدویگ : هو هو
فرد : پاک یادم رفته بود . جرج ببین هری چی فرستاده .
هدویگ به هوا بلند شد و روی میز جلوی جرج نشست .
جرج نامه ای که به پای هدویگ بسته شده بود رو به آرومی باز کرد و شروع به خوندن کرد :
- هوووم . لیست یه سری جنسه . ولی توش یه جنس ناجور دیده می شه . هری پنج تا از اون انگشترا می خواد که دست زدن بهش باعث می شه آدم یه هفته نتونه حرف بزنه . یعنی چه بلایی می خواد سر رون بیاره ؟!
فرد : اشکال نداره . هری قابل اطمینانه . بهتره زود جنسا رو آماده کنیم و بدیم هدویگ ببره .

فرد گره بسته ای رو که به پای هدویگ بسته بود محکم کرد و به سمت در مغازه رفت . با باز کردن در مغازه هدویگ به هوا بلند شد و به آرومی از مغازه خارج شد .

هدویگ :

جغدی از بالای سر خانه ریدل ها رد شد و بسته کوچکی رو داخل حیاط خانه ریدل ها انداخت !

---

- ارباب ببینید چی پیدا کردم .
- بده ببینم .
بلیز انگشترا رو به ولدمورت داد .
ولدمورت : سه تاشو بین معاونا تقسیم کن و یکی رو هم بده به ایگور . این هم می مونه پیش خودم . مخصوص بهترین اعضای مرگخوارا !
......................................................


ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۵/۱۰/۱ ۲۱:۳۶:۱۱



Re: مغازه ی ویزلی ها!
پیام زده شده در: ۲۱:۲۴ یکشنبه ۷ آبان ۱۳۸۵

ریموس لوپینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۳۵ سه شنبه ۲ مهر ۱۳۸۷
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 604
آفلاین
فرد با عصبانیت گفت: خفه شو چارلی
چارلی گفت: درست صحبت کن.
ریموس گفت: بسه دیگه.
مشتری دومی هم اومد.
فرد: چی می خواید؟؟؟
مشتری: برای روز تولدم که سه روز دیگه است 3 تا از این روبانهای آتشین، 7 بادکنک چرخشی. 10 فشفشه غیب شونده. 140 هزار تا هم سکه های انفجاری
ریموس گفت: صبر کنین اینا یه جعبه می شن. سپس یه جعبه ظاهر کرد و تمام وسایلو آورد و زمزمه کرد: بمرتبپ
وسایل داخل جعبه مرتب و جعبه مهر و موم شد.
فرد گفت: 10 گالیون و 54 سیکل و 8 نات
مشتری پول رو داد و رفت. فرد هم پول رو توی صندوق پول ها گذاشت و گفت: عحب کارمون گرفته ها




حالا بیبنید آستکبار ناظر تالار را این پست به دلیل ارزشی بودن به زودی پاک خواهد شد از پست قبلی ادامه بدید


ویرایش شده توسط پروفسور بینز در تاریخ ۱۳۸۵/۸/۷ ۲۳:۰۶:۱۳

تصویر کوچک شده


Re: مغازه ی ویزلی ها!
پیام زده شده در: ۲۱:۰۰ یکشنبه ۷ آبان ۱۳۸۵

فرد ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۴ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۱۰ یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۸۵
از Netherlands
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 74
آفلاین
- خب پس شما........قبولید
ریموس: خوب عالیه کی کارو شروع می کنیم؟
ــ الان ....در زمن نظرم عوض شد تو مغازه کارا رو انجام میدیم
ــ باشه خوبه
اولین مشتری اومد تو مغازه
فرد: به مغازه ویزلی ها خوش آمدید می تونم کمکتون کنم؟
مشتری: بله بله ...من برای روز اول آپریل که روز شوخی هست چند تا جنس می خوام
ریموس: ولی تا اول آپریل که خیلی مونده
ــ من کمی بیشتر شوخی میکنم برای همین الان می خرم
چارلی: بله کاملا درسته...... چی مایلید بخرید؟
مشتری: من یکی از گل های بد بو دو چوب جادوگری قلابی و چند سکه انفجاری هم می خوام
فرد : همین فقط؟
مشتری: بله بله ...همین
ریموس: کمی صبر کنید الان میارمشون....... بفرمایید
مشتری : مرسی چند میشه؟
چارلی: میشه پنج گالیون و یک نات
مشتری : بفرمایید
و بعد پول هارو به چارلی داد ...فرد سریع پول ها رو ازش گرفت و گفت :پول...پول
که ناگهان پول ها ترکیدند
مشتری: اه اه اه اههاها...سکه انفجاری ..ها ها ها ببخشید هاها
بیا اینم پول خداحافظ هاها
ریموس: ولی جالب بودا ...
چارلی : آره تا تو باشی دیگه طمع نکنی ها ها



هرگز با دم شير بازي نكنيد
http://godfathers2.persiangig.com/image/order/fred.jpg[/img][/img]تصویر کوچک شده
[url=http


Re: مغازه ی ویزلی ها!
پیام زده شده در: ۲۰:۱۸ یکشنبه ۷ آبان ۱۳۸۵

ریموس لوپینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۳۵ سه شنبه ۲ مهر ۱۳۸۷
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 604
آفلاین
- سلام
- سلام
ریموس لوپین برای گزارش آمده بود و آقای فرد از او سؤال می پرسید
- خوبید
-البته آقای فرد
- آیا شما مایل به کار در مغازه هستید؟
- بله. من می خواهم در اینجا کار کنم
- پس سؤالات رو شروع می کنیم
- بفرمایید منتظرم
خرت خرت خرت. پخهخهخ
- شما از کجا فهمیدید که ما به یک فروشنده نیاز داریم
- مگر غیر از پیام امروز جای دیگه ای هم نوشتید؟؟ من از پیام امروز فهمیدم
- خب نه جای دیگه ننوشتیم. ممنون. شما حدوداً چقدر می توانید در مغازه کار کنید
- روزانه نیم ساعت یا حداکثر 1 ساعت
- خیلی خوبه ریموس عزیز
- آیا سابقه کاری خاصی دارید؟
- خیر. ولی عضو الف دال و محفل ققنوس هستم
- آیا شما خانه ای دارید؟
- من معمولاً در محفلم ولی بله خانه دارم.
- خب من می خواستم از شما درخواست کنم که به خانه ی ما بیایی تا بتوانیم با هم وسایل رو بسازیم
- هوووووووووم!! قبول می کنم آقای فرد
- خب پس شما........

قبولم یا نه


تصویر کوچک شده


Re: مغازه ی ویزلی ها!
پیام زده شده در: ۹:۴۴ چهارشنبه ۳ آبان ۱۳۸۵

چارلی ویزلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۰۰ دوشنبه ۷ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۰۶ پنجشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۲
از دوستان جانی مشکل توان بریدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
احتیاج به یه ویزلی دارین که بیاد این تاپیک رو فعال کنه؟ چشم. ما در خدمتیم!! اما ادامه دادنش با خودتون.
-------------------------------------------------
چارلی ویزلی با کمک فرد کرکره ی مغازه رو بالا می بره.
چارلی: فرد جنس هاتون رو کجا گذاشتین؟
فرد: پایین مغازه انبار هست . جنس ها رو با جرج اون جا گذاشتیم.
چارلی: ببینم برای فروشنده ها فکری کردین؟
فرد: جرج می گه من و اون فروشنده باشیم و یه نفر دیگه رو هم استخدامکنیم ولی غیر از اینا یه شریک هم می خوایم.
چارلی: برای کمک مالی؟
فرد: اهین!!
چارلی: مشکلی نیست جنس هاتون خوب می فروشه!! سرمایه گذاری تو مغازتون حال می ده!! من حقوق یه فصلم رو می دم می شه... می شه حدود270 گالیون . خوبه؟
فرد خوبه اما تو مطمئنی که می خوای با ما شراکت کنی؟ اگه تو 270 گالیون بدی 70 در صد مغازه ماله تو می شه ها!!
چارلی: بهتر !! من مي شم رئيستون و بدون اجازه ي منآب كدوحلوايي هم نمي خورين!! اول از همه چند تا کارگر می خوای تا جنس ها رو جابه جا کنند. اکسیو کور ممدز(s) ( کپی رایت بای ... یادم نیست!!) 4 تا کور ممد میان .
فرد: ایول !! من برم به اینا بگم چه کار کنند!!
چارلی : خوبه!! منم می رم توی پیام امروز آگهی برای استخدام 2 تا فروشنده می دم!! خوبه؟
فرد: عالی!!

فردا خط اول صفحه ی آگهی روزنامه ی پیام امروز
به دو فروششنده ی باتجربه حداقل دارای 4 مدرک سمج برای کار در مغازه ی ویزلی ها در کوچه ی دیاگون نیازمندیم. زمان مصاحبه ...
فرد : جرج می گم چارلی پیش اژدها ها خوب این کارا رو یاد گرفته نه؟!!
جرج : آره فقط باید ببینیم چند نفر برای مصاحبه میان!!


دلم تنگ شده برات
چون نیستی اینجا برام
من فرشته ی قصه گو تو بودی تو شبام

تصویر کوچک شده


Re: مغازه ی ویزلی ها!
پیام زده شده در: ۱۷:۳۳ جمعه ۱۴ مهر ۱۳۸۵

وينسنت کراب old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۶ دوشنبه ۵ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۰:۲۳ پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۸۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 138
آفلاین
ببخشید که میپستم..
این پست هایی که میزنین یعنی چی؟؟
فلان چیزو میخوام بخرم و ..
همونطور که ایگور گفت:منتظر بشین تا یکی از ویزلی ها بیان و این تاپیکو فعال کنن..
در ضمن:
باید رول و این چیزا بنویسین نه پست نیم خطی و دوخطی..
..
...
فکر کنم این وظیفه ناظر بود..ولی چون فعلا سر ناظران شلوغه من زحمتشو کشیدم..


فقط بای(از جادوگران) وجود داره و کسانی که از دادنش عاجزند
هدی راست گفت..جادوگران مردنیست..


Re: مغازه ی ویزلی ها!
پیام زده شده در: ۱۵:۲۴ جمعه ۱۴ مهر ۱۳۸۵

الادورا  بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۷ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۲:۲۶ چهارشنبه ۵ آبان ۱۳۹۵
از شجره نامه ی خاندان بلک
گروه:
کاربران عضو
پیام: 141
آفلاین
من چند تا از اون چوبدستی های قلابی می خوام. با چند تا از ... از... اصلا من از همه شون یکی دوتا می خوام.


همه ی ما به واقعیت جادو ایمان داریم، اما جادوی ما چوبدستی هایمان نیست، بلکه قلبهامان است.
[img]http://i14.tinypic.com/2u94e


Re: مغازه ی ویزلی ها!
پیام زده شده در: ۱۴:۰۲ جمعه ۱۴ مهر ۱۳۸۵

ریموس لوپینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۳۲ سه شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۳۵ سه شنبه ۲ مهر ۱۳۸۷
از محفل ققنوس
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 604
آفلاین
آقا سلام

اگه این مغازه صاب نداره می خوام بخرمش


تصویر کوچک شده


Re: مغازه جیب بر های جادویی ویزلی ها
پیام زده شده در: ۲۲:۲۳ پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۵

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
تاپیک مغازه جیب بر های جادویی ویزلی ها با تاپیک مغازه ویزلی ها یکی شد و دوباره باز شد!

از تمام ویزلی ها دعوت میشه به فعالیت در این تاپیک بپردازند و تاپیک رو فعال کننده.هری باشه تاپیک مال شماهاست!


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.