سلام من اومدم عروسی :-D ! الستور عرویستون مبارک! مینروا جونم! چه خوشگل شدی اصلا شبیه مینروا نیستی! ولی مهم نیست! مبارکه! خیلی عجیبه هیچ کس آشنا نیست! ولی بازم مهم نیست مبارکه!
داماد: مرتیکه تو مگه ناموس نداری؟ به عروسم نگا نکن! شترخ!
آخ چشمم! الستور چه خشن شدی! حالا یه کم آرایش کردی... ا تو که الستور نیستی
جمعیت:هووو ههوو این کیه بندازینش بیرون
من: ببینم مگه عروسی الستور و مینروا نیستش؟
داماد: نه بابا اون هفته پیش بود!
جمعیت: بندازش بیرون اومده دخترا رو دید بزنه!
من: چرا تهمت می زنی! یعنی چه! تازه مگه اشکالی داره؟ چی؟؟؟
عروسی گذشت؟!
نه قبول نیست! ننننننننهجمعیت:بچه پررو! بکشیدش! بزنینش! یوهاااا ! این میوه ها رو پرت کنین به طرفش!
من: اخ سرم! ای وای چشمم! این چیه دیگه؟ موز؟ آخ جون بازم بندازین! آخ نه گوجه نه! موز بندازین! اون چیه؟ نارگیل؟
نه !
بدبومب!جمعیت: حالا بریزین سرش! یوهااااا!
داماد: آخ جون چه عروسی مفرحی! خیلی جذاب بود!
من: ای وای نزنین! کمک! ای هوار! آخ ! سوروس؟! وای! دستم! سوروس تو اینجا چی کار می کنی؟! کمکم کن!
سوروس(تریپ تبلیغ شرکت میهن رجوع به سال 74) : نه دارکی جون میوه هاش خوشمزه تره!
**** یک ساعت بعد....
من در حالی که لباسام پاره شده گوشه خیابون کنار جوب نشستم دارم به آشغالی جوب و موشا نگاه می کنم ( آهنگ از کرخه تا راین داره پخش می شه)
من: هی هی جووانی چه زود گذشت! جوانی کجایی که یادت کنم ....
پیتر جکسون: کات کات! یعتی چه!؟ این دیالوگت نبود!
من: اااا.. ببخشید.. اوکی برو دوباره..
من: هی هی چه عروسی رو از دست دادم... هی ... واقعا که.... چه زود گذشت...... :no: :no:
یه پیرمرد داره رد میشه: پسرم , قم نخور!
من: قم؟ یعنی چی پدر جان؟ تهران بخورم؟
پیرمد: اهمم....! منظورم غم بود! خنگ! آهان.. ببین پسرم دنیا دو روزه! ثه آرزوی که داری رو بگو تا برایت برآورده کنم..
من: پدر شما فیلم افسانه توشیشان رو احتمالا ندیدین؟
پیرمرد: ا... چرا زایع می کنی؟! سیس! پسرم گوش کن و تفره نرو! آرزویت چیست؟
من: پدر شما خیلی آشنا به نظر می یایین؟ احتمالا دامبلی رو نمی شناسین؟
پیرمرد: سکوت! نفهم! بگیر که اومد! آواداکداورا! کروشیو! بمیرو! مرگیو!
پیتر جکسون: کات کات! یعنی چه! چرا پس جو گیر میشی!
پیرمرد: ببخشید! آخه نفهمه این این! باشه برو دوباره!
: سکوت! گوش کن پسرم من اومدم بهت کمک کنم!
من: من عروسی دوست خوبم رو از دست دادم...! اوه اوه اوه فـــــــــــــــــــــــین!
پیرمرد: اه اه بی بهداشت! آدم رو یاد فایتال می .....
من: فایتال رو از کجا میشناسی؟
پیرمرد: بگذریم پسرم! بیا این زمان برگردان رو بگیر!
من: مرسی پدر! قربونت برم الهی! ولی صب کن زمان برگردان رو که فقط.... آهوووییییییی واب هوی هشوش بونگ بنگ دنگ!(زمان برمیگرده)
پیتر جکسون: مرسی آلبوس! کارت عالی بود ولی داشت شک می کرد!
دامبلی: آخه پیتی من بهت چی بگم این 32 جلد دهخدا رو زیر ردا نگه داشتن سخته دیگه!
**********************
ادامه در پست بعدی....