هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۴:۲۸ چهارشنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۲
#70

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۴:۰۸
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6952
آفلاین
خلاصه:

لرد سیاه تصمیم میگیره ایوان رو به روش خفت باری اعدام کنه.تصمیم میگیرن ایوان رو به محفیلا بدن که بخورنش!سوروس اسنیپ ایوان رو بسته بندی میکنه و به محفل میبره.مالی تصمیم میگیره با ایوان آبگوشت درست کنه.ولی به دلیل تغذیه خوب ایوان، موفق نمیشه استخوناشو بشکنه یا خرد کنه.
جیمز سیریوس پاتر مثل کنه به سوروس اسنیپ چسبیده و ولش نمیکنه و اصرار داره که سوروس جاسوسه..سوروس برای یک لحظه موفق میشه جیمز رو قال بذاره و بره دستشویی که بتونه توسط گوشیش با خانه ریدل ارتباط برقرار کنه.ولی گوشی اشتباها از دستش میفته تو چاه دستشویی.
در خانه ریدل، بلا که از جواب ندادن سوروس عصبانی شده گوشی رو به دیوار میکوبه و تیکه تیکش میکنه.

نکته:گوشی مال الادوراست که همیشه با گوشی میاد سایت و فعالیتش با گوشیه.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

الادورا در حالیکه چشمانش از اشک برق میزدند تکه های گوشی را جمع کرد.
-باورم نمیشه این کارو با من کردی بلا...تو منو نابود کردی.چرا متوجه نیستی؟من بدون این نمیتونم به ارباب خدمت کنم.بدون این الادورایی وجود نداره.شماها قدرت درک عظمت این وسیله جادویی رو ندارین.

بلا بدون توجه به حرف های الادورا به دستور لرد فکر کرد.
-ارباب؟شما فرمودین چند تا مرگخوار آماده کنیم که اگه سوروس موفق نشد خوراک نجینی بکنیدشون؟یعنی نجینی عزیز ممکنه از این اتفاق خشمگین و در نتیجه گرسنه بشن و احساس نیاز کنن که چند مرگخوار تناول کنن؟

لرد نگاه سردی به بلا انداخت.
-خیر...چند مرگخوار رو میفرستیم که سوروس رو برامون بیارن.البته نه حالا.وقتی مطمئن شدیم سوروس از عهده انجام ماموریت برنمیاد....الادورا...تو واقعا داری با اون پیچ حرف میزنی؟


محفل ققنوس:

سوروس که بالاخره از دستشویی خارج شده بود چشمش به جیمز افتاد که بالا و پایین میپرید و سعی میکرد لوپین را قانع کند که او(سوروس) جاسوسی بیش نیست.با لبخند لوپین و جمله "آروم باش جیمز.من حرفاتو درک میکنم" خیالش راحت شد.کسی حرفهای یک بچه را باور نمیکرد.
سوروس تصمیم خودش را گرفته بود.تا دیر نشده خودش باید ایوان را اعدام میکرد.آن هم به روشی حقارت آمیز که لرد سیاه را راضی کند.نفس عمیقی کشید و به طرف آشپزخانه رفت.




پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۱۵:۴۰ جمعه ۳ آبان ۱۳۹۲
#69

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین
ناگهان فکری به ذهن سوروس میرسه. پس رو زمین زانو میزنه و چوبدستیشو به سمت چاه توالت میگیره.

- اممم ... چی باید بگم حالا؟ اکسیو کوشی؟ نه نه ... اکسیو گوچی؟

سوروس که حسابی گیج شده و مغزش از فرط فکر کردن به اسم وسیله ای که گم کرده، مچاله شده، با شنیدن دستای جیمز که مدام به در دستشویی کوبیده میشدن، کاملا هول میشه و اصن نمیدونه تو این وضعیت بحرانی باید چی کار کنه.

- عمووو؟ چرا اینقد کارت طووول میکشه؟ چی کار میکنییی؟ عمووو؟ اعتراف کن که جاسوووسی!

اسنیپ همینطور که مدام زیر لب میگه "ساکت باش بچه" به جستجو توی مغزش ادامه میده.

- اکسیو گوشی؟ اکسیو موبایل؟

اسنیپ تقریبا مطمئنه که اسمش یکی از همین دوتا بود، اما نمیدونه که چرا گوشی از چاه توالت به بیرون پرتاب نمیشه و یک راست تو دستش فرود نمیاد.

سوروس آهی میکشه و به دیوار پشت سرش تکیه میده. حتی صداهای جیغ و ویغ جیمز هم براش اهمیتی نداره. اگه نمیتونست ماموریتو درست انجام بده حتما کارش ساخته بود ...

- نه! من میتونم درستش کنم.

اسنیپ با اطمینان اینو میگه و از جاش بلند میشه و با کنار زدن جیمز از دستشویی خارج میشه ... خودش باید شخصا مسئله رو حل میکرد و اعدام ایوانو به نتیجه میرسوند.

نزد لرد و مرگخواران:

الا برای شونصدمین بار تلاش کرد تا با سوروس ارتباط برقرار کنه اما متاسفانه هردفعه پیغامی که شنیده میشد بدتر از دفعه قبل بود.

لرد دستی به سر نجینی میکشه و میپرسه: پس چی شد الا؟ این بود وسیله ی شگفت انگیز شما؟

الا با نگرانی برای آخرین بار شماره ی سوروسو میگیره و روی بلندگو میذاره. صدای شخص مجهول الهویه ای که پیام در دسترس نبودن را میداد، در سرتاسر اتاق طنین انداخت.

بلا گوشی رو از دست الا میقاپه و میگه: مث یه محفلی بی ارزشه.

و بعد از اینکه کروشیوی رو نثار گوشی میکنه و واکنشی ازش نمیبینه، آوادایی رو به سمت گوشی میفرسته و در نهایت اونو محکم به دیوار پرتاب میکنه و جنازه ی گوشی رو زمین پخش میشه.

الا که انگار تیکه ای از قلب نداشته ش کنده شده، صدای عجیبی از دهنش خارج میشه و رو زمین میفته و همینطور که رو زانوهاش راه میره شروع به جمع کردن باقیمونده های جسد گوشی میکنه.

لرد بی توجه به تلاشای جان گداز الا میگه: بهتره سوروس بفهمه داره چی کار میکنه. چند تا از مرگخوارارو آماده کن که اگه سوروس به نتیجه ی مطلوب ارباب نرسید، خوراک نجینی بکنیمش.


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۱۲:۵۱ جمعه ۳ آبان ۱۳۹۲
#68

نارسیسا مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۲ دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲۱:۲۵ چهارشنبه ۳ آبان ۱۳۹۶
از سر رام برو کنار!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 30
آفلاین
الا گوشی ای را که از دست بلاتریکس قاپ زده بود در دست گرفت و با تنها شماره ای که در آن سـِیو بود، تماس گرفت.

خانه شماره 12 گریمولد:

اسنیپ با عصبانیتی آمیخته با استرس روی صندلی ای نشسته بود و دستانش را بهم چفت کرده بود تا مبادا کنترلش را از دست بدهد و بلایی سر جیمز بیارد! جیمز هنوز از کنار اون جُم نخورده بود و ورجه وورجه کنان در مقابل اسنیپ با یویواش بازی میکرد و حرف پشت حرف ...

در همان حین صدای گوشی ای که اسنیپ در جیب ردایش گذاشته بود به صدا در آمد.
دیـــرررررینگ دیـــــــرررررررریــنگ

اسنیپ که هول کرده بود سریعا" روی پاهایش خم شد و سعی کرد با فشار دست بر روی گوشی صدایش را خفه کند. جیمز با هیجان از جا پرید و به سمت اسنیپ آمد.
- صـدای چـیـه؟ صـدای چـیـه؟ جاســوووس! نفــوذی! خـائـن! آهای بیاین... من گرفتمش!

اسنیپ که نمیدانست چه باید بکند ردایش را چنگ زد و ادعا کرد که دلش را گرفته است.
- هیسس! ساکت شو بچه! دل و روده ام یکم بهم ریخته صدای روده هامه! اگه تو مزاحم کاره من تو مرلینگاه نمیشدی.... اَه اصن برو کنار ببینم بچه!

و با تمام سرعت به سمت مرلینگاه دوید. جیمز در پی او میدوید اما اسنیپ قبل از رسیدن جیمز وارد مرلینگاه شد و در را پشت سرش قفل کرد.
- اَه اَه بچهء سیریش... بچه اس تربیت کردن اینا؟:vay:

دیـــرررررینگ دیـــــــرررررررریــنگ

اسنیپ گوشی را از جیب ردایش بیرون آورد و کمی بررسیش کرد.
- حالا اینو چیکارش باید کرد ؟ الا گفته بود اون دکمه سبزرو بزن... اما اینکه دکمه نداره!

و همینطور که گوشی رو پشت و رو میکرد تا بلکه بتواند دکمه ای روی گوشی ِ لمسی ای که در دستش بود پیدا کند گوشی از دستش لیز خورد و به جریان فاضلاب شهری پیوست!

اسنیپ : بیچاره شدم


Those who don't believe in magic,will Never find it

تصویر کوچک شده


پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۱۱:۲۴ جمعه ۳ آبان ۱۳۹۲
#67

الادورا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۲ جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۱۵ یکشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴
از مد افتاد ساطور، الان تبرزین رو بورسه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 572
آفلاین
ایوان پیروزمندانه انگشت هاشو به شکل v بالا گرفت و بعد به خاطر تلاش نفس گیرش برای تکون دادن دستش که با سرش یکی دو متر فاصله داشت از نفس افتاد!

مالی مدتی به پست بالا زل زد. مدتی به ایوان. مدتی به پست بالا خیره شد مدتی به ایوان. دوباره مدتی به پست بالا چشم دوخت و بعد با حذف ایوان از جمله در راستای نوآوری (!)، فریاد کشید:
-هرمیووووووننننن!!!

پشت در آشپزخانه

سیریوس که با دیدن اون همه استخون هیچ جوره نمیتونست هاپوی درونش رو کنترل کنه(عمه به فدایش از بچگی عاشق خوردن مغز استخون بود!...اهم...میگفتیم...) پشت در کمین کرده بود تا تو یه موقعیت مناسب، یواشکی ترقوه ای، زند زبرینی، چیزی به دندون بکشه! و ساتور مالی که نصفش از در رد شده بود، سیریوس رو به در میخ کرده بود!:همر

خانه ریدل

-ارباب میخواین خودمون بهش زنگ بزنیم؟

الا که گوشی رو از چنگال بلا بیرون کشیده بود این رو گفت و گوشی رو بالا گرفت.




پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۱:۵۷ چهارشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۲
#66

نارسیسا مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۲ دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲۱:۲۵ چهارشنبه ۳ آبان ۱۳۹۶
از سر رام برو کنار!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 30
آفلاین
اسنیپ چندین و چندبار مسیر سالن_راهرو_مرلینگاه را طی کرد تا شاید بتواند جیمز را خسته و به عبارتی دودر کند اما موفق نشد که نشد! و همچنان جیمز پا به پای او ، همه جا دنبالش میرفت.

جیمز که برق شیطنت و رضایت در چشمانش نمایان بود، در حالیکه لی لی کنان پشت سر اسنیپ حرکت میکرد، گفت: عمویی عمویی! چرا هی میری و میای؟ میخوای منو بپیچونی؟ آره؟آره؟

اسنیپ با حرص و عصبانیت دندان هایش را بر روی هم فشرد و برای برزبان نیاوردن الفاظ رکیکی که میتوانستند در روحیهء بچه ای به سن و سال جیمز آثار بسیار بد و مخربی به بار آورند، دندان بر جگر بگرفت و جگرش تکه تکه شد و هیچ نگفت :worry: . ( )

همان هنگام... در آشپزخانه

مالی ویزلی ساطور به دست به سمت ایوان می رفت تا او را برای تهیه آب گوشت و شام شب به قطعاتی به اندازهء مناسب در آورد...
مالی در حالیکه با لبهء میز ساطورش را تیز میکرد،گفت:
- دیگه وقتشه!
ایوان با حدقه های خالی اش به مالی که با چشمانی سرخ شده به خاطر خردکردن پیاز، به سمتش می آمد زل زده بود. صورت ایوان از هرحسی خالی بود.
مالی ساطورش را بالا برد و با نشانه گیری ِ دقیقی آنرا در وسط استخوان ران ایوان فرود آورد. پس از برخورد ساطور با استخوان، کنترلش از دست مالی خارج شد، ساطور از دست او در رفت و به سمت در آشپرخانه کمانه کرد!

مالی با تعجب نگاهی به پشت سرش و ساطوری که تا چند ثانیه پیش در دستش بود و اکنون درون ِ در آشپزخانه جای گرفته بود و سپس به استخوانِ ران ایوان که صحیح و سالم ، بدون حتی کوچکترین خراشی روی میز قرار داشت، انداخت.
- به حق ریش مرلین این دیگه چه جورشه؟!

ایوان که همچنان حسی در صورت استخوانیش نمایان نبود اما به ذهن خواننده القا میکرد که دارد نیشخند میزند گفت : تغذیهء مناسب مالی! اولا" که شیر مادر تا شش ماه تنهای غذای من بوده! دوما" مصرف هويج كه حاوي مقادير زيادي كاروتن و بتاكاروتن است به همراه مغزها و دانه‌هاي خشكبار که غني از منيزيم هستند و براي جذب كلسيم در استخوانها ضروريند به همراه شير که از جمله نوشيدني‌هاي موثري است كه مصرف آن همواره از سوي متخصصان تغذيه براي تقويت استخوان‌ها توصيه مي‌شود باعث استحكام استخوان‌های من شدند! خودتم بکشی نمیتونی بشکنیشون!

مالی: هـــــاع ؟


ویرایش شده توسط نارسیسا مالفوی در تاریخ ۱۳۹۲/۷/۲۴ ۱۱:۲۸:۱۲

Those who don't believe in magic,will Never find it

تصویر کوچک شده


پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۲۰:۰۴ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۲
#65

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین
خانه ریدل:

- خبری نشد؟ پرنسسمون خسته شد بسکه صبر کردیم.

نجینی به نشانه ی موافقت فش فشی میکنه و دمش رو با حالت تهدید آمیزی برای جماعت مرگخواز تکون میده.

بلا ضربه ای به گوشی مشنگی ای که تو دستشه وارد میکنه و میگه: احتمالا مشکل از این گوشی مسخره س!

بلا ضربه ی محکم دیگه ای به گوشی میزنه و میپرسه: پس چرا این زنگش به صدا در نمیاد؟ :vay:

الا سریع جلو میره و گوشی رو از دست بلا میکشه و میگه: چون هنوز سوروس زنگ نزده. درضمن ... چطور میتونی این رفتارو با یه گوشی داشته باشی؟ محفلی نیستا! گوشیه!

بلا دست به سینه وایمیسه و میگه: فک نکن چیزای مشنگی بهتر از محفلیاس.

الا هم دستشو به کمرش میذاره و جواب میده: من با همین وسیله تونستم فعالیت کنم و مرگخوار شم. بهش توهین نکن.

لرد آهی میکشه و دست از تماشای صحنه ی دعوا کردن دو ساحره برمیداره و بی توجه به طلسم های کروشیو و آوادایی که الا و بلا به سمت هم شلیک میکنن، به نوازش نجینی میپردازه.

خانه شماره 12 گریمولد:

سوروس که بالاخره به بهونه ای تونسته خودشو از جمع محفلیا دور کنه، شروع به حرکت تو راهرو میکنه و دستشو تو جیبش میبره تا گوشیشو برداره اما در میانه ی راه ...

- داری جاسوسی میکنی؟ مگه قرار نبود بری دستشویی عمو؟

سوروس سریع گوشیو تو جیبش برمیگردونه و درحالیکه با دست دیگه ش جیمز رو کنار میزنه میگه:

- اگه اجازه بفرمایی بله. درضمن من عموی تو نیستم.

سوروس اینو میگه و یکراست به درون دستشویی پناه میاره. وقتی صدایی رو از بیرون نمیشنوه دوباره در جستجوی گوشی دستشو تو جیبش میبره که ...

- عه ... بی تربیت. به تو ادب یاد ندادن بچه؟

جیمز که در زمان غفلت سوروس وارد دستشویی شده بود جواب میده:

- شاید بقیه حرف تورو باور کرده باشن اما من نه. واسه همین میخوام مطمئن شم که جاسوس نیستی.

سوروس ابروشو بالا میبره و میگه: یعنی اینجا هم ولم نمیکنی؟ میفهمی دستشویی دارم یعنی چی؟

جیمز بی توجه به تقلای سوروس برای به بیرون پرت کردن خودش با بیخیالی میگه:

- عیب نداره تو کارتو بکن، قول میدم نگات نکنم.

و پشتشو به سمت سوروس میکنه و مشغول آواز خوندن میشه. سوروس با عصبانیت نفسشو بیرون میده و با یادآوری اینکه هرچه سریع تر باید خبرارو به لرد بگه میگه:

- الان که فکر میکنم میبینم اصلا دستشویی ندارم.

تنه ای به جیمز میزنه و از دستشویی خارج میشه بلکه بتونه جایی رو برای زنگ زدن پیدا کنه. از طرفی باید مطمئن میشد که چه بلایی سر ایوان اومده. بعد از خارج شدن سوروس، جیمز هم به دنبالش راه میفته.


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۱۹:۴۲ پنجشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۹۲
#64

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین
رزرو


🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۱۴:۵۷ چهارشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۲
#63

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
مالی کیسه حاوی ایوان را گرفت و با خوشحالی چهارنعل به طرف آشپزخانه دوید.کیسه را روی پیشخوان آشپزخانه پرت کرد و گفت:
چقدر هیجان انگیزه.مدتها بود جز سیب زمینی و پیاز چیز دیگه ای نپخته بودم.الان ازت یه آبگوشت حسابی درست میکنم.

ایوان معترضانه جواب داد:آبگوشت نه!آبگوشت نمیشه.
مالی:چرا؟
ایوان در حالیکه کش و قوسی به استخوان هایش میداد جواب داد:آب گوشته خب.آب استخون که نیست.تازه من از بچگی هچوقت دلم نمیخواسته در آینده آبگوشت بشم.ازم کباب کوبیده درست کن.

مالی ساطورش را برداشت و سرگرم تیز کردن آن شد.زیر لب گفت:چه حرفا.چطوری با استخون کباب درست کنم؟تازه قرار نیست غذا خودش تعیین کنه چی بشه که.تازه آرتور از کباب کوبیده خوشش نمیاد.آبگوشت دوست داره.تو هم سعی خودتو بکن طعم و مزه خوبی به آب بدی.مگه چیت از گوشت کمتره؟
ایوان:هیچی.تازه مواد مغذیم از گوشتم بیشتره.ولی مشکلش اینه که همه اونا توی استخونا قرار دارن.مغز استخونمن.:zogh:

ایوان وقتی متوجه شد چه دسته گلی به آب داده که مالی با چشمانی سرخ رنگ و لبخندی شیطانی، ساطور به دست به او نزدیک میشد.


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۲:۴۳ سه شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۹۲
#62

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۹:۱۴:۰۸
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6952
آفلاین
خلاصه:

لرد سیاه تصمیم میگیره ایوان رو به روش خفت باری اعدام کنه.به پیشنهاد بلا تصمیم میگیرن ایوان رو به محفیلا بدن که بخورنش!سوروس اسنیپ ایوان رو بسته بندی میکنه و به محفل میبره.محفلیا فورا سوروس رو به مقرشون راه میدن.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اسنیپ بسته حاوی ایوان را برداشت و وارد محفل شد.
-من میخواستم بگم واقعا متاسفم.میدونم تا حالا خدماتی که شایسته شما باشه انجام ندادم ولی فقط یک بار دیگه به من فرصت بدین.قول میدم بهتون وفادار بمونم ارباب.من از اولم حالم از ریخت و قیافه اون سفیدا به هم میخورد.مخصوصا اون مالی با صد و شصت کیلو اضافه وزنش.آرتورو بگو...یه خنگ به تمام معنـ ...

-اهم اهم...سوروس...فکر میکنم اشتباه گرفتی.

سوروس که غرق در نطق گیرا و تاثیرگذارش شده بود چشمانش را به آرامی باز کرد.با دیدن مقادیر زیادی محفلی موقرمز متوجه شد که سخنرانی اشتباه را اجرا کرده.چشمانش را بست و ادامه داد:
-بله...آرتور ویزلی رو بگو..یه خنگ به تمام معنایی که خارج از تصور توئه لرد سیاه بدذات.اونقدر خارج از حد تصورت که اصلا خنگ محسوب نمیشه.این درجه ای از نبوغه.ولی بدذاتایی مثل تو اینو نمیفهمن.مالی ویزلی تجسم کامل یک مادره.یک مادر باید اضافه وزن داشته باشه.مادر ندیدی که اینو بدونی...

دامبلدور با محبت آغوشش را برای اسنیپ باز کرد.
-اوه...سوروس عزیزم.نیازی به این حرفا نیست.من که گفتم بهت اعتماد کامل دارم.بیا بغلم بازگشتتو جشن بگیریم.

سوروس تمایلی به گرفتن جشن، مخصوصا به روش دامبلدور نداشت.بنابراین بسته را روی میز گذاشت.
-این یک هدیه اس.به نشانه شرم و پشیمانی عمیق من...مشتی استخونه.میگن مواد مفید بسیار زیادی در استخوانها نهفته اس.آوردم شما بخورین.نمیدونین لرد سیاه چقدر اصرار کرد اینو ازم بگیره.

با شنیدن کلمه استخوان زبان سیریوس بلک از دهانش خارج شد...و همانجا ماند.
-هح هح هح هح....

مالی ویزلی کفگیرش را به طرف سیریوس گرفت.
-چخه...برو کنار.اینجا هدایای خوراکی رو من تحویل میگیرم.بدش به من سوروس.باید فکر کنم ببینم چه غذایی ازش درست کنم.مدتهاست استخون وارد آشپزخونه من نشده بود....آه...نه...گریه نمیکنم.داشتم پیاز خرد میکردم.بدش به من سوروس.




پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۲۱:۲۹ پنجشنبه ۲۱ شهریور ۱۳۹۲
#61

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۰۸:۲۵
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5462
آفلاین
اسنیپ توجهی به حرف بلا نمیکنه و ایوانو میذاره زیر بغلش و قبل از اینکه کس دیگه ای بخواد مانعش بشه از اونجا خارج میشه.

بلا با تعجب به دری که پشت سر اسنیپ و بدون توجه به حرفاش بسته شده نگاه میکنه و رگه ی بلا بودنش بالا میزنه و کروشیوهای متعددی رو نثار در میکنه. واکنش در هم چیزی نیست جز غیژ غیژ کردن.

لرد نگاهشو از بلا برمیداره و خودشو با نجینی سرگرم میکنه.

نزدیکیای محفل:

اسنیپ جعبه ای که ایوان توش قرار داره رو روی موتوری که از مشنگی کش رفته میذاره و بعد از مدت ها تفکر و فشار آوردن به مغزش و فسفر سوزوندن بالاخره در میابه که چطور میشه یه موتورو راه انداخت.

- پـــق ... شپلخ!

موتور تکون ناگهانی ای میخوره و اسنیپ و ایوان بسته بندی شده پخش زمین میشن. صدای فریاد ایوان از تو جعبه بلند میشه که میگه:

- با دنده یک که کلاژو یهو برنمیدارن ابله! آروم! :vay:

اسنیپ غرولند کنان از رو زمین بلند میشه و موتورو صاف میکنه و بعد یادش میاد که موتور اصلا دنده نداره گویا، پس با عصبانیت در جعبه رو که در اثر افتادن کمی باز شده و موجب خارج شدن صدای نا به هنجار ایوان شده رو محکم میبنده.

دقایقی بعد - جلوی محفل ققنوس:

در باز میشه و جیمز همراه جیغ هاش نمایان میشه.

- عع عمو عمو، بیا ببین کی اینجاس! خائن اعظم.

دامبلدور در صحنه ظاهر میشه با بیان جمله ی "هیجاناتتو کنترل کن فرزندم" از جیمز میخواد که بره. دامبلدور تکونی به عینکش میده و میگه:

- اوه سوروس! میدونستم که یه روز به اشتباهت پی میبری و دوباره به ما ملحق میشی. جزء گروهاتم که نوشته محفل ققنوس، ای بابا رئیس محفلم شدی که! حله فرزندم! بیا تو ... :pretty:

و خودش میره و درو پشت سرش برای اسنیپ باز میذاره.

اسنیپ:


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۲/۶/۲۱ ۲۱:۳۴:۴۵

🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.