هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: كلاس فلسفه و حكمت
پیام زده شده در: ۱۲:۴۵ چهارشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۳
#92

فلورانسو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۰ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۹:۰۴ چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۴
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 350
آفلاین
ولدمرت به خاطر شکستى که از هرى خورده بود وضع خيلي بدي داشت.امروز دوستانش ببخشيد مرگخوارانش بهش گفتند که ديگه بسته يكم به خودت برس و لردي رو بردند دماغ بكاره چون ,يه كچل دماغ دار خيلي از يه مودار بي دماغ بهتره.رفت و دماغ كاشت و مو كاشتن موند واسه فردا پس, فردا هم بيرون بياد كچله.
تكليف شما ه2:
-مامان
سكوت
م-----ام----ان
-زهرمار,ها؟چى مى گى؟
-مامان زهرمارگفتى يعني چى؟
-يعني يه حرف خوب.
يه حرف خوب.مامان 2+2ميشه چند؟
5,من چه مى دونم برو از بابا كله پو کت بپرس.
-مامان کله پوک يعني چى؟
-يه حرف خوب.
پسر نزد پدر مى ره که شکم‌ يه راديو رو خيلي شيك سفره كرده.
-بابا
سكوت
-كله پوک
پسر اين چه حرفيه؟
-زهرمار
-ميزنم تو گوشت ها!
-مامان گفت اينا حرف خوبين!!!
-از دست اين خانم.حالا چى مى خواى؟
-بابا 2+2چند مى شه؟
-معلمت چى گفته؟
-4ولى مامان مى گه5؟؟!!
پدر با خود حساب مى کنه:خب بذار دوتا اضافه ميشه يكي اين ور يكي اون ور بعد....ميشه5معلمت گيج ميزنه.
-بابا گيج ميزنه يعني چى؟
-هيچى پسرم ول کن.خب بگو ببينم تو تاكسي تو كجا ميشيني؟
-بغل مامان.
-چند صندلى مسافر است؟
-4
-ما چند نفريم؟
-داداش،داداش،بابا،مامان،من5
-خب دوتا صندلي با دوتا صندلي ميشه 4ولي ما پنج نفر مى شينيم.پس2+2مى شه5
-بابا تو نابغه اى
اين نتيجه اي هستش كه همه ي بچه ها مى گيرن.


تصویر کوچک شده


I'm James.


پاسخ به: كلاس فلسفه و حكمت
پیام زده شده در: ۲۳:۱۶ سه شنبه ۲۸ مرداد ۱۳۹۳
#91

هافلپاف، محفل ققنوس

رز زلر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۹ پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱:۳۱ دوشنبه ۲۹ آبان ۱۴۰۲
از رنجی خسته ام که از آن من نیست!
گروه:
ایفای نقش
محفل ققنوس
هافلپاف
مترجم
کاربران عضو
پیام: 1125
آفلاین
لردولدمورت پریروز از خانه بیرون آمد و کچل بود. دیروز هم از خانه بیرون آمد و کچل بود. نشان دهید که اگر ولدمورت فردا هم از خانه بیرون بیاید همچنان کچل خواهد بود یا خیر. (10 امتیاز.
الان منظورتان از خانه چیه؟ولدمورت از توی خانه بیرون می اید یا از توی قصر؟
خب حالا ولش می ریم سراغ جواب:
بازهم کچل خواهد بود؛اخه یه لحظه ولدمورت راباموتصورکن اصلا امکان نداره!بهش نمی اید درضمن کچلی مدشده!از نظرپزشکی مشنگی کاشت موبه زمان زیادی نیاز داردواز نظر پزشکی جادویی این کارممکن نیست چون که دراثر تقسیم روح بی موشده موکاشته نمی شود.بنا براین تا اطلاع ثانوی کچل خواهدبود.
رولی بنویسید و در اون چیزی رو به کسی، کسی رو به چیزی، چیزی رو به خودتون اثبات کنید. یا حتی میتونید طوری بنویسید که کسی چیزی رو به شما یا هر کس ِ دیگه‌ای اثبات کنه. کلاً آزاد هستید، فقط مهم اینه که محور سوژه‌تون همین اثبات کردن باشه. (20 امتیاز)
رزخسته از کلاس برگشت در چوبی خانه راهل دادو داخل شدکیفش را کنار در ول کردوبه سمت مبل شیرجه رفت.تلویزیون راروشن کردوبه جمعیت که روبه رویش استاده بودندگفت:می شه لطف کنید یکم از جلوی تلویزیون بیاییدکنار،می خواهم فیلم ببینم.
ولی جمعیت هم چنان جلوی تلویزیون بودند.دنیاکنارش نشست وپایش راروی پایش انداخت ودفترش را روی ان گذاشت ومدادش رااز پشت گوشش برداشت با نگاهی سرشار از بی اعتمادی گفت:اسم.
رز که خیال می کرداشتباه شنیده گفت:چی؟
داینا:نام ونام خانوادگی.
رز سریع جواب داد: رز زلر
-نام پدر؟.
اقای زلر
-نام مادر؟.
خانم زلر
-نام محل تحصیل
رز:مدرسه ی علوم وفنون جادو...نه یعنی جاروگیریه هاگوارتز.
- شغل؟
ندارم.
سام گفت:اهان!مچ شوگرفتیم یه بی کار که توی مدرسه ی اموزش کارگری درس می خونه!
رز با تعجب پرسید:می شه بگی با کی هستی؟
پت بااخم گفت:ببین دخترخانم ما رز رامی خواهیم بگوبهاش چی کار کردی؟
رز با تعجب بیشتر جواب داد: منظورت ادم رابایی هست؟اخه چه جوری می تونم خودم رابدزدم؟اشتباه گرفتی زنگ خونه بغلی رابزن!
دنیا:ما راگول نزن مابچه نیستیم.رز کجاست؟
-معلومه چی می گین؟
سیاوش:دنبال رز هستیم.فردا برای ایران بلیط داره.
رز از جا پرید:برام بلیط گرفتین؟بدون هماهنگی؟
سام:برای تونه برای رز.حالا نشانی رز بده
-من رزم.
داینا خندید:توگفتی منم باور کردم!
-به زیرپوش سوراخ سوراخ مرلین قسم من رزم
کارین که تا ان موقع حرفی نزده بود گفت:برو برو یکی دیگرو خرکن!
رز از سرکلافگی بلندشد:شما خرهستید لازم نیست خرتون کنم.به چه زبونی بهتون بفهمونم که من رزم؟
دنیا:ما با جه زبانی بهت بفهمانیم که تو رز نیستی؟
رز فریاد زد:به پیژامه ی سوراخ مرلین قسم من رزم.
همه با نگاه شان به رز نگاه می کردنند
رزادامه داد:اصلا بیایید بریم به هاگوارتز اون جا بهتون می گن من رزم.
سیاوش گفت:کیا بهمون می گن رفتگرا؟
رز باعصبانیت گفت:نخیر هم گروهی هام الا، سارا، ریونا، باری و...
سام حرفش راقطع کرد:باری ?!باری کیه دیگه؟
رز جواب داد:هم گروهیمه دیگه.
سام گفت:یعنی به همین زودی ما رافراموش کردی؟دوستای جدیدپیدا کردی مارا انداختی تو سطل اشغال؟
رز:نه بابا.توهم دلت خوشه ها!
سام که حرف رز رانشنیدادامه داد:اگه رز زلر بود چنین کاری نمی کرد من رز رامی خواهم
رزجیغی از سرناامیدی کشید ودست دوستانش را گرفت .کمی بعد در هاگزمید بودندوقدم زنان به سمت هاگوارتز می رفتند.
کارین پرسید:حالا این مدرسه ی جاروکش ها کجاست ؟
رز با دست به قلعه اشاره کرد
سیاوش گفت:از ظاهرش پیداست مدرسه ی جاروکش هاست!
دنیا:اونجا؟اونجا که بیشتر شبیه خرابه هست!
سام:اِ بچه ها بهتره بریم من یادم امد الان با استادم قرار گاشتم!
رز بدون توجه به حرف دوستانش پیش می رفت.کمی بعد وارد محوطه شدندوقلعه برای مشنگ ها قابل دیدن شد.همین طور که راه می رفتندپسری سواربر جارو جلوشان را گرفت.
رز با دیدن پسر خوشحال شدوگفت:باری تورو به ریش مرلین قسم به این ها بفهمون من رز زلرم.
از پشت سر رز کارین گفت:تورز نیستی.
رز نگاه ملتمسانه اش رابه باری انداخت باری با قیافه ی متفکری گفت:شاید معجون مرکب خورده باشی ازکجا مطمئن باشم؟
رز خشمگین فریاد زد:از دست شماها!من رز زلرم اگه شک داری خب یه سوال بکن!
باری جواب داد:اون روش محفلی هاست یه مرگ خوارهیچ وقت از روش محفلی ها استفاده نمی کنه!
ولی حس مرگ خواریم بهم می گه تو رزی




پاسخ به: كلاس فلسفه و حكمت
پیام زده شده در: ۶:۳۲ یکشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۳
#90

بتی بریسویتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۴ شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۲۰ سه شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۹۶
از جایی که نباشی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 24
آفلاین
بچه کلاس اولی گریف


1.


تا اونجایی که ذهن یاری میکنه لرده همیشه بی مو بوده ولی امروز لرده مو داره . مصلمن موهای خودش که یه شبه نشده مثل کللاگیس بلاتریکس ، پس اینجا دو تا احتمال داریم :
1. لرده کلاگیس بلا رو پیچونده .
2. بلا خودش رو شبیه لرده کرده .

گزینه ی دوم اصلن امکان پذیر نیست . دلیلشم اینه که من میگم پس گزنه ی دو خط میخوره میمونه گزینه ی اول .

آقا لرده تواناییش بالاس تونسته پیچونده ، میتونین برین بپیچونین .
پس لرده امروز مو داشت ولی فردا نخواهد داشت چون بهانه ای برای خندیدن مردم شده بود .

2.

رکس با عجله خودش رو به اتاق بتی که از هرجاش هسته ی آلوچه پیدا نیشد ، رسوند و داد زد :
- بتی . بتی ، کجایی ؟

ناگهان در کمد باز باز شد و بتی از تو کمد پرید بیرون و گفت :
- چیکار داری ، رکسان ؟
- تو کمد چیکار میکردی ؟
- هیچی . تو کاری داری ، اومدی اینجا ؟
- آره . این یه ترقه ی جدیده ، میتونه یه خونه رو بر باد بده .

رکسان اینو گفت و استوانه ی خیلی خیلی کوچیکی رو نشون بتی داد .
بتی که حرف رکسان رو قبول نداشت ، گفت :
- نمیتونه . حالا اگه کاری نداری برو ، بزار به کارم برسم .
- میتونه . اگه پایه باشی باهم امتحانش کنیم تا بهت ثابت بشه .

بتی با حرکت سرش موافقت کرد و در کمدش رو بست و و همراه رکسان از خونه رفت بیرون .

رکسان تمام خیابون های اطراف رو گشت ، تا به وزارت خونه رسید . بتی پشت سر رکسانراه میرفت تا اینکه رکسان وایساد و بتی خورد بهش .
رکسان رو به بتی شد و گفت :
- نظرت در رابطه با یه کم اختلال توی روند وزارت چیه ؟

بتی که اصلن منظور رکس رو نفهمیده بود برای حفظ ظاهر سرش رو تکون داد و گفت :
- خوبه .

رکسان و بتی دم در دستشویی که ورودی وزارت بود ، وایسادن . رکسان فیتیله ی ترقش رو روشن کرد و پرتش کرد تو دستشویی ؛ بعد دست بتی رو گرفت از صحنه ی جرم خارج شد .

تاق ( افکت بر باد رفتن دستشویی )

رکسان برگشت و نتیجه ی کارش رو دید و با غرور گفت :
- حالا بهت ثابت شد ؟
بتی هیچ کاری جز قبول کردن نداشت و همین کارو هم کرد .
- آره . ثابت شد .

رکسان و بتی روانه ی گریمولد شدن . رکسان تو راه برگشت هِی یه سوال رو تکرار میکرد .
- بتی ، تو کمد چیکار داشتی ؟



پاسخ به: كلاس فلسفه و حكمت
پیام زده شده در: ۱۸:۱۰ جمعه ۲۴ مرداد ۱۳۹۳
#89

گيديون پريوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۳ پنجشنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲:۵۳ چهارشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۹۹
از ش دور بمون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 533
آفلاین
1. لردولدمورت پریروز از خانه بیرون آمد و کچل بود. دیروز هم از خانه بیرون آمد و کچل بود. نشان دهید که اگر ولدمورت فردا هم از خانه بیرون بیاید همچنان کچل خواهد بود یا خیر. (10 امتیاز.)

ما به این سوال جواب نمیدیم آقا. آخه من چرا باید راجب دشمنم تکلیف بنویسم؟ این انصافه آقا؟ اصن 10 امتیازم نخواستیم. ببخشید استاد این صدای درونمون بود جدی نگیریدش. :ant:

آقا فردی که کچله همیشه کچل میمونه دیگه. البته یه کچل داریم مو هاش رشد میکنه و یه کچل داریم که موهاش رشد نمیکنه. حالا اون کچلی که موهاش رشد نمیکنه چیکار میکنه که مو دار میشه؟ آ باریکلا میره هزار تا کِرِم و ژل و چیز دیگه به کلش میزنه تا مو هاش رشد کنن.

حالا چرا باید لرد بخواد مو هاش رشد کنه؟ چون میخواد کم تر باعث خنده ی دیگران بشه و یکم ابهت اضافه کنه. البته تجربه ثابت کرده لرد اصلا" به کسانی که کله ی کچل و صورت بی دماغش رو مسخره میکنن اهمیت نمیده.

برای همین به احتمال 99 % لرد فردا هم با کله ی کچل از خونه ی ریدل میاد برون. اگه با کله ی با مو بیرون بیاد نظام هستی رو به هم میریزه و کتاب رولینگو زیر سوال میبره به همین دلایلی که گفتم به احتمال زیاد لرد فردا هم کله ی بی موی خود را به نمایش در خواهد آمد. علاقه مندان به خانه ی ریدل مراجعه کنن.

2. رولی بنویسید و در اون چیزی رو به کسی، کسی رو به چیزی، چیزی رو به خودتون اثبات کنید. یا حتی میتونید طوری بنویسید که کسی چیزی رو به شما یا هر کس ِ دیگه‌ای اثبات کنه. کلاً آزاد هستید، فقط مهم اینه که محور سوژه‌تون همین اثبات کردن باشه. (20 امتیاز)

- کار من نبود. سیم گیتار منو چرا بریدی؟
- چرا کار تو بود، تو شلغم منو گاز زدی، در ضمن من سیم گیتارتو نبریدم.

یوآن و گیدیون به طرف یکدیگر جیغ میکشیدند و هرکس، دیگری را متهم میکرد. امکان ندارد که در یک صبح، از خانه ی شماره 12 گریمولد صدای جیغ و فریاد، شنیده نشود. همه ی اعضای محفل ققنوس پشت در اتاق یوآن و گیدیون جمع شده بودند و گوششان را به در چسبانده بودند.

- ریـــــــــــــــــــــــغ !
- میبینی ؟ صدای گیتار من جیغ دار شده بوقی.
- بوقی خودتی. نگاه کن شلغم من نصفش رفته.

در همین لحظه تد ریموس لوپین، با مو های ژولیده ی فیروزه ایش از جلوی در اتاق آن دو رد میشد و با شنیدن صدای داد و فریاد گیدیون و دیدن اعضای محفل در آن حالت به فرمت در آمد. به آرامی گفت:
- چرا پشت در وایسادید؟ پروف شما دیگه چرا؟ برید پا درمیونی کنید.

- پسرم تو این دعوا کاری از دست ما برنمیاد.
- ولی پروف نباید بذاریم دو نفر از اعضا از هم دلخور باشن.
- اصن من نمیدونم یوآن، اینجا دیگه جای من نیست.

قبل از آنکه اعضای محفل بتوانند کاری بکنند، در باز شد و گیدیون با دیدن سیلی از اعضای محفل درست مانند تدی به فرمت در آمد. گیدیون به آرامی گفت:
- اتفاقی افتاده؟
- نه پسرم فرزندان روشنایی دارن، ام... دارن این جا هارو تمیز میکنن.

گیدیون با قیافه ای مشکوک به اعضای محفل نگاه میکرد و گفت:
- با لباس خواب؟
- ما وظیفمونو مقدم برخودمون میدونیم دایی گید.

فرد ویزلی کوچک این را گفت و به اعضا محفل نگاهی انداخت. مه ی اعضا سرشان را به علامت تایید تکان دادند. گیدیون شانه اش را بالا انداخت و به طبقه ی پایین رفت.

چند دقیقه بعد در آشپزخانه.

- گیدیون، پسرم، اتفاقی افتاده؟
- چیزی نشده پروف فقط نمیدونم کی سیم گیتارمو بریده.
- قول میدم مسبب این کارو پیدا کنم پسرم، مطمئنم یوآن یا تو نمیتونستید این کارو بکنید. بهت ثابت میکنم پسرم.

دقایقی بعد در اتاق ویولت و رکسان


- هه هه. شنیدی چی میگفت؟ گیتارم جیغ دار شده.

رکسان و ویولت در حالی که میخندیدند به نقشه ی شیطانیشان فکر میکردند. رکسان گفت:
- ویولت هنوز نفهمیدم چرا اینکارو کردیم. به نظرت به دلخوری یوآن از گیدیون می ارزید؟

ویولت بودلر درحالی که با فرمت به هم اتاقی اش نگاه میکرد گفت:
- با...

درست در همان لحظه در اتاق باز شد، اما کسی داخل نشد. بودلر ارشد به طرف در رفت و به بیرون از اتاق نگاهی انداخت، هیچ کس آنجا نبود.

- ویولت؟
- هیچ کس نبود داوش.

ویولت روی تختش نشست و گفت:
- داشتم میگفتم، این یه شیطنت کوچیک از حاجیت بود. نگران نباش یکی دو روز دیه بهشون میگیم چیزیم نمیشه.
- واقعا" این کار درست بود دخترم؟

آلبوس دامبلدور دستی به ریش بلندش کشید و با چشمان آبی رنگش به ویولت خیره ماند. گیدیون هم از زیر شنل نامرئی که جیمز به او قرض داده بود، بیرون آمد و با نیشخندی به ویولت بودلر نگاه کرد و به آرامی گفت:
- باید خسارتشو بدی بودلر.

ویولت به طرف در دوید و دیالوگ همیشگی اش را تکرار کرد:
- اگه تونستی منو بگیر.

و به سرعت به طرف آشپزخانه حرکت کرد.


ویرایش شده توسط گيديون پريوت در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۲۴ ۱۹:۱۱:۵۲

ارزشی نیمه اصیل!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس فلسفه و حكمت
پیام زده شده در: ۲۳:۰۱ چهارشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۳
#88

گلرت گریندل والد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۱ چهارشنبه ۱۷ خرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۶:۱۲ شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۳
از عقلت استفاده کن، لعنتی!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 513
آفلاین
ارشد ریونکلاو!

1. لردولدمورت پریروز از خانه بیرون آمد و کچل بود. دیروز هم از خانه بیرون آمد و کچل بود. نشان دهید که اگر ولدمورت فردا هم از خانه بیرون بیاید همچنان کچل خواهد بود یا خیر. (10 امتیاز.)

با استفاده از اثبات استنتاجی ابتدا دلیل کچل بودن ولدمورت را مورد بررسی قرار میدهیم و سپس اثبات میکنیم که آیا او همچنان کچل خواهد بود یا خیر!
دلیل کچل و بی دماغ شدن ولدمورت، استفاده از معجون بازیابی در زمانی بود که روحش تکه‌ تکه شده بود و این تصویر تکه‌ای از روح اوست که هنوز در جسمش باقیست. با توجه به دلیل کچلی و بی دماغی ولدمورت، تنها راه از بین رفتن این عارضه، به هم چسبانده شدن تک تک تکه‌های روح ولدمورت و استفاده ی دوباره از معجون بازیابی است (که غیر ممکن بودن یکپارچه نمودن یک روح تکه تکه، این راه را غیر ممکن میسازد) . البته اگر ایشان نزد یکی از دکترهای ماگلی مو کاشته باشند، این خود بحث دیگریست! تا زمانی که یکی از این دو کار انجام نشود، ولدمورت همچنان کچل خواهد ماند و با توجه به نفرت لرد ولدمورت از ماگلها میتوانیم اینگونه نتیجه بگیریم که ولدمورت همچنان کچل خواهد بود؛ چه از خانه خارج بشود، چه خارج نشود!

2. رولی بنویسید و در اون چیزی رو به کسی، کسی رو به چیزی، چیزی رو به خودتون اثبات کنید. یا حتی میتونید طوری بنویسید که کسی چیزی رو به شما یا هر کس ِ دیگه‌ای اثبات کنه. کلاً آزاد هستید، فقط مهم اینه که محور سوژه‌تون همین اثبات کردن باشه. (20 امتیاز)

این داستان کاملاً واقعیست!

ترم دوم گلرت گریندلوالد در مدرسه ی عالی جادوگری دورمسترانگ:

- استاد، این که ما نوشتیم درسته ولی شما به ما نمره ندادین!

استاد درس مبانی ریاضیات جادویی با قیافه ای که انگار بهش توهین شده سر تا پای گلرت را برانداز کرده و در حالی که سعی میکرد در اتاق کوچکش که تنها به اندازه ی دو نفر جا داشت جا به جا شود، سرش را به سمت برگه ی گلرت خم کرد.

- آقای گریندلوالد، آنجا از شما خواسته که... اثبات کنید که... بین دو عدد طبیعی، یک عدد گویا وجود داره...؟

- بله استاد، همین طوره!

- بذار یه نگاهی به جزوم بندازم... آهان، خوب مشکل کجاست؟!

- استاد شما به ما نمره ندادین!

استاد کمی چشمانش را بر روی برگه ی گلرت تنگ کرد و پس از کمی جست‌ و‌ جو پاسخ داد:

-خوب شما اینجا توی فرض x رو عدد طبیعی فرض کردین و y رو عدد گویا!

- خوب؟!

- پسر، مگه تو جزوه نداری؟

- نه استاد!

- همین دیگه، جزوه نمی نویسی که از این اشتباها میکنی! توی جزوه، ما x رو یه عدد گویا فرض کردیم و y رو یه عدد طبیعی...

- خوب؟!

استاد که از کمبود درک شاگردش حسابی به تنگ آمده بود، بر روی x و y خط کشید و جای آن‌ها را تغییر داده و پش از چشمپوشی از این اشتباه بزرگ(!) به ادامه ی اثبات پرداخت...

- اِ... این چیه نوشتی؟ اینجا که x با n مساوی میشه که!

- استاد، اگه جای x و y رو عوض نمیکردین این دوتا اینجا مساوی نمیشدن و...

- این چیه اینجا نوشتی؟! اکسترمم؟ اعداد طبیعی که اکسترمم ندارن که، اکسترمم مال زیرمجموعه های اعداد حقیقیه!

- استاد، اعداد طبیعی هم زیرمجموعه ای از اعداد حقیقی هستن و این مجموعه از اعداد طبیعی به عنوان یه زیر مجموعه از اعداد حقیقی دارای اکسترممه و مسأله اثبات...

- باز هم میگه اکسترمم... من استاد این درسم! تو میخوای به من یاد بدی؟!!

- نه استاد، ولی اینجا اکسترمم برابر ماکسیممه و...

- بچه، اون برگه رو بده من! اگه نمره میخوای، این یکی برگه رو ببر، یه جزوه از یکی از دخترا بگیر و اثبات ها رو قشنگ و تمیز مثل جزوه بنویس و بیار تا ببینم چی میشه...

و اینگونه گلرت پس از تحویل ندادن برگه ی مورد نظر استاد، با نمره ی 8 به عنوان نمره ی اول پسرها در کلاس مبانی ریاضیات جادویی، جزو معدود تجدیدی های این درس قرار گرفت...!


هوش بی حد و مرز، بزرگترین گنجینه ی بشریت است!

Elder با نام علمی Sambucus از خانواده Adoxaceae به معنای درخت آقطی است؛ در حالی که یاس کبود جزو خانواده ی Oleaceae (زیتونیان) میباشد؛ کلمه ی Elder در Elder wand به جنس چوب اشاره میکند و صرفا بدین معنا نیست که این چوب قدیمی ترین چوب باشد.

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس فلسفه و حكمت
پیام زده شده در: ۱۶:۰۳ سه شنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۳
#87

تراورز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۱۶ دوشنبه ۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۴:۱۹ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۴۰۱
از تبار مشتای آهنیم، زنده تو شهر دزدای پاپتیم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 520
آفلاین
1. لردولدمورت پریروز از خانه بیرون آمد و کچل بود. دیروز هم از خانه بیرون آمد و کچل بود. نشان دهید که اگر ولدمورت فردا هم از خانه بیرون بیاید همچنان کچل خواهد بود یا خیر. (10 امتیاز.)

نصف ابهت لرد کبیر ولدمورت به کچلیشه می‌خوای این رو زیر سؤال ببری؟ فرض کن ولدمورت این طوری بشه:
تصویر کوچک شده


برو از خدا بترس، برو به درگاه ایزدی توبه کن.

جواب درست و حسابی:

لرد ولدمورت پریروز بیرون اومده و کچل بوده، دیروز هم همین طور، امروز هم مریض بوده بیرون نیومده امّا کچل بوده در نتیجه بر اساس قانون تسلسل و اینکه لرد کبیر امروز نرفته بیرون برای کاشت مو فردا هم کچله. نتیجه می‌گیریم: تسلسل همان نظام هستیست و دنیا به سمت بی‌نظمی می‌رود( می‌گی چه ربطی داشت؟ خب حتما ربط داره.)

رولی بنویسید و در اون چیزی رو به کسی، کسی رو به چیزی، چیزی رو به خودتون اثبات کنید. یا حتی میتونید طوری بنویسید که کسی چیزی رو به شما یا هر کس ِ دیگه‌ای اثبات کنه. کلاً آزاد هستید، فقط مهم اینه که محور سوژه‌تون همین اثبات کردن باشه. (20 امتیاز)

تافتی با لبخندی ملیح به سمت تراورز اومد و یه چشم غره بهش رفت. وقتی دید تراورز بی‌خیال همین طور داره نگاهش می‌‌کنه رداش رو از وسط پاره کرد و آن چنان اخمی کرد که دو ابروش به چسبیدن و دیگه جدا نشدن. باز هم تراورز بی‌خیال به تافتی زل زده بود. تافتی وقتی دید تراورز تکون هم نمی‌خوره خشتک ها درید و خواست سر به بیابون بگذاره که تراورز داد زد:
- یارو، این همه ادا در آوردی خو بگو بینم چی‌کارم داری.

تافتی خشتکش رو درست کرد و خشتک بقیه رو هم داد دستشون. دستش رو کرد تو ریشش و با یه نگاه عاقل اندر سفیه به تراورز گفت:
- باید بهم ثابت کنی تراورزی.

در یک آن تراورز هنگ کرد و قیافش به این شکل در اومد سپس و پس از آن :hyp: . تافتی دستش رو بالا برد و ی پس گردنی نثار گردن صاف تراورز کرد. از مغز تراورز صدای ری‌استارت کردن و وصل شدن با اینترنت دایال آپ اومد و بعدش تراورز گفت:
- من کیم؟ من کجام؟ من چرا ریش ندارم؟ چرا تسلسل نظام هستیست؟ آیا تسلسل نظام هستیت؟ چه چیزی نظام هستیست؟ چه زمانی نظام هستیست؟ چه کسی نظام هستیست؟ همه این ها در برنامه ی بعد...

تافتی یک نر و ماده نثار تراورز کرد، دوباره صدای ری‌استارت شدن اومد و تراورز داد زد:
- برو به درگاه ایزدی توبه کن! یعنی چه ولدمورت مو داشته باشه؟ اصلا حالا که این‌ طور شد بهت ثابت می‌کنم من تراورز هستم. بریم ثبت احوال.

ساعاتی بعد، ثبت احوال:

- اسمتون چیه؟

تراورز یه نگاه عاقل اندر سفیه به مسئول ثبت احوال کرد ، بعد از این که خوب اون بدبخت رو خجالت داد گفت:
- یعنی تو من رو نمی‌شناسی؟ صد بار رفتم آزکابان به نظرت برای خنده بود؟ می‌خواستم مشهور شم برم تو سینما دیگه. حالا بی‌خیالش. تراورز هستم.

مسئول ثبت احوال بعد یه مدّت گشت زدن توی کتاب و دفترا با ناراحتی و غم گفت:
- متاسفانه شما ثبت نشدید آقا. حیفِ چنین ستاره ی سینمایی که در دم و دستگاه ما ثبت نشده باشه. سلام من رو به استیون اسپیلبرگ هم برسون، راستی شما فامیلی نداری؟

تراورز با خودش فکر کرد " من فامیلی ندارم که، یعنی پدر و مادر ندارم که فامیلی ندارم؟" . داد زد:
- آقا من فامیلی ندارم، کی گفته پدر و مادر ندارم؟ اصلا کی گفته ولدمورت نصف ابهتش به کچلیشه؟ کی گفته نظام هستی همون تسلسله؟

بعد هم خیلی شیک و مجلسی چوب دستیش رو بیرون آورد و رو به مسئول ثبت احوال گفت:
- ایمپریو!

چشمای مسئول سفید شد و تند تند چند تا چیز میز توی دفتراش نوشت و گفت:
- این آقا، تراورز تراورز فر ملقب به " تراورز" پسر تراورز و تراورزه است.

تراورز یه خنده ی شیطانی کرد و رو به تافتی گفت:
- دیدی بهت ثابت کردم؟ من تراورزم و لاغیر.

یهو صدای طبل اومد :hungry1: . در باز شد و استیون اسپیلبرگ با تیپ خفن وعینک دختر و پسرکشش اومد توی ثبت احوال و گفت:
- تراورز، تو قراره نقش راننده ی کامیون رو در فیلم دوئل بازی کنی. تو خون قاتلی و سادومازوخیسمی خوبی برای این نقش داری.


ویرایش شده توسط تراورز در تاریخ ۱۳۹۳/۵/۲۱ ۱۶:۰۹:۴۱

every fairytale needs a good old-fashioned villain

حاجیت بازی رو بلده

حاجی بودیم وقتی حج مد نبود...


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس فلسفه و حكمت
پیام زده شده در: ۱۰:۰۶ یکشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۳
#86

باری ادوارد رایان


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۴ سه شنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۲۰:۵۵ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۳
از چی بگم؟
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 274
آفلاین
نقل قول:
تکالیف: 1. لردولدمورت پریروز از خانه بیرون آمد و کچل بود. دیروز هم از خانه بیرون آمد و کچل بود. نشان دهید که اگر ولدمورت فردا هم از خانه بیرون بیاید همچنان کچل خواهد بود یا خیر. (10 امتیاز.)
2. رولی بنویسید و در اون چیزی رو به کسی، کسی رو به چیزی، چیزی رو به خودتون اثبات کنید. یا حتی میتونید طوری بنویسید که کسی چیزی رو به شما یا هر کس ِ دیگه‌ای اثبات کنه. کلاً آزاد هستید، فقط مهم اینه که محور سوژه‌تون همین اثبات کردن باشه. (20 امتیاز)


1-بعله.نشانه ی ارباب کچل بودنه و مرگخوارهای جان برکف ارباب به این نشانه افتخار میکنن.اصن یکی از شرایط مرگخوار شدن اینه که جلوی ارباب هیچکس نباید سرشو بتراشه.
حالا اگه اینطوری نبود با توجه به اینکه ارباب کلینیک تخصصی کاشت مو دارن میشد گفت فردا اصن ارباب از خونه بیرون نمیاد و تو شرکتش می شینه و مو می کاره ولی اربابه و کچلی!

2-
نقل قول:
گالیله ثابت کرد که اگر دو جسم چه سبک و چه سنگین از بالای بلندی ای به زمین پرتاب شوند.درصورتی که ارتفاع یکسان باشد، هردو با هم به زمین میرسند.


-بلاه بلاه بلاه :proctor: این مشنگا واقعا تو مدارسشون چی میگن به بچه ها؟

و با صدای بلندی کاغذ کنده شده از کتاب را قورت داد.باری ادامه داد:
-معلومه اگه یه جسم 100تنی رو از بالای برج ستاره شناسی به پایین پرت کنیم زودتر از پروفسور تافتی میاد زمین.

در این هنگام صدای پروف تافتی شنیده شد که:
-ای بوقی قرار بود به خودت اثباتش کنی نه اینکه ردش کنی!

باری با لرز گفت:
-چشم روح پروف تافتی...من الان چجوری اینو ثابت کنم؟
-با آزمایش...

باری حرف نجواگونه روح تافی را قطع کرد و گفت:
-ممنون.

--------------

ساعت 12:59 شب-برج ستاره شناسی


در تاریکی شبی که تنها منبع نور آن یک چراغ عظیم سفید رنگ دایره ای در آسمان بود، پسری سال اولی با موهایی که به نظر از خود نور متصاعد میکردند، کنار یک انسان غول پیکر به نظر مرده روی پشت بام (!) برج ستاره شناسی نشسته بود و موقعیت زمین را می سنجید.
بعد از چند دقیقه، باری رایان جسمی طلایی رنگ از جیب ردایش بیرون کشید و به پایین برج ستاره شناسی پرتاب کرد.جسم با صدای «جیرینگ» مانندی تبدیل به رخت خوابی 10 نفره شد و روی زمین نشست.
باری دکمه ساعتش را زد و کرنومتر را خاموش کرد و گفت:
-3 ثانیه و 5 صدم ثانیه.

که البته با صدای خروپف جسم انسان مانند کنارش، شنیده نمی شد.

-امیدارم مرلین کبیر کمک کنه یا...حداقل میتونه ننه هلگا رو واسه کمک بفرسته.

و با زور و زحمت زیاد، غول را کشان کشان به لبه ی پرتگاه برد.وقتی او را می کشید، عرق لزج و بدبوی روی تن پرموی غول، به دستش می چسبید.
بالاخره غول را از برج به پایین پرت کرد و دکمه کرنومتر ساعتش را زد...

غول با صدای پانگ عظیمی روی تخت خواب افتاد.در همین لحظه باری دکمه کرنومتر را با سروصدا فشار داد و عدد روی آن را خواند:
-3ثانیه و 51 هزارم ثانیه...یوهووو این دیرتر رسید

وبعد از کمی مکث با حالتی معما گونه گفت:
-دیرتر رسید؟


خوب زندگی کن. بزرگ شو و... کچل شو! بعد از من بمیر و اگه تونستی با لبخند بمیر. توی کارات دودل نباش. ناراحتی چیز باحالی برای به دوش کشیدنه ولی تو هنوز خیلی جوونی!


کوروساکی ایشین- بلیچ

تصویر کوچک شده




پاسخ به: كلاس فلسفه و حكمت
پیام زده شده در: ۱۴:۴۶ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
#85

پروفسور تافتی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۸ پنجشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۷:۴۳ چهارشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۹
از آمدنم نبود گردون را سود!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 88
آفلاین
جلسه‌ی سوم:

تافی با اشتیاق و یه لبخند گنـــــــــده وارد کلاس میشه و با صدایی خشن و مردونه نعــــــــــره میزنه:
- برپا!

همه از جا بلند میشن و با ترس و لرز به تافتی خشمگین نیگا میکنن. تافی دوباره صدا رو میده تو ریه و بعد از دهن میده بیرون:
- امروز جلسه‌ی سومـــه. نویسنده نت نداشت بدبخــت و با زور و بلا داره این جلسه رو میتایــپه! کلاً حالتونــو ندارم!

دانش‌آموزا میترسن و در آغوش هم محو میشن و روی گل همدیگه رو میبوسن و دستاشونو تو دستای هم میذارن...

ستاد امر به معروف:

تافتی یه تفــ میندازه رو زمین و برا این‌که جو رو ترسناک‌تر کنه رداشو از وسط پاره میکنه...

- درس امروز درمورد اثباته رفقــا. ما میخوایم خیر ِ سرمون یه چیزیو اثبات کنیم مثلاً! یه رفیق داشتم تو دانشگاه فلسفه‌ی جادوگران لندن که بهم میگفت من اختیار دارم، ازش میپرسیدم چرا، میگفت چون اختیار دارم که اختیار داشته باشم، بعد باز میپرسیدم چرا، جواب میداد چون اختیار دارم که اختیار دارم که اختیار دارم. و بعد من ترجیح میدادم دیگه این بحث ِ شیرینُ ادامه ندم.

ملت:

- و بعد به من میگفت که گرفتار تسلسل شدیم، و تسلسل این مسئله رو برای من اثبات میکنه که جبراً مختارم... و این تسلسل یعنی نظام هستی. سوال اینه بچه‌ها! آیا واقعن میشه چیزیو اثبات کرد یا نه؟ آیا واقعاً تسلسل یعنی نظام هستی؟

ملت با چشایی ورقلمبیده به تافتی زل میزنن.

- یا وقتی که ما شروع میکنیم به اثبات ِ یک مسئله‌. آیا مجبور نمیشیم اثباتمون رو بر اساس ِ یکی از جزئیاتی که به عنوان امری بدیهی و نه اثبات شده پذیرفتیم بنا کنیم؟ آیا با این مصیبت‌ها و گرفتاری‌ها واقعاً اثباتی حقیقی برای یک گزاره داریم؟

تافتی لبخند تلخی میزنه. ملت هم لبخند تلخی میزنن. فضا کدر و مات و محو میشه...

تافی از کلاس بیرون میره.


تکالیف:

1. لردولدمورت پریروز از خانه بیرون آمد و کچل بود. دیروز هم از خانه بیرون آمد و کچل بود. نشان دهید که اگر ولدمورت فردا هم از خانه بیرون بیاید همچنان کچل خواهد بود یا خیر. (10 امتیاز.)

2. رولی بنویسید و در اون چیزی رو به کسی، کسی رو به چیزی، چیزی رو به خودتون اثبات کنید. یا حتی میتونید طوری بنویسید که کسی چیزی رو به شما یا هر کس ِ دیگه‌ای اثبات کنه. کلاً آزاد هستید، فقط مهم اینه که محور سوژه‌تون همین اثبات کردن باشه. (20 امتیاز)



پاسخ به: كلاس فلسفه و حكمت
پیام زده شده در: ۱۴:۴۲ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
#84

پروفسور تافتی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۸ پنجشنبه ۱۵ فروردین ۱۳۹۲
آخرین ورود:
۱۷:۴۳ چهارشنبه ۶ فروردین ۱۳۹۹
از آمدنم نبود گردون را سود!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 88
آفلاین
امتیازات جلسه‌ی دوم:

هافلپاف:

سارا کلن: 27

به این میگن یه سوژه‌ی خوب و پخته. شیوه‌ی پایان‌بندیت واقعاً برام جالب بود.

در مورد ظاهر پست، همیشه بعد از نوشتن دیالوگ یه خط فاصله بذار، به عبارتی دو بار اینترو بزن.

برای ساختن یه موقعیت بامزه‌ از مسائل غیرعادی و محیط هم استفاده کن. به نظرم میاد میشد سوژه رو در بستر بانمک‌تری هم پرداخت کرد.

ولی واقعاً و انصافاً با سوژه خیلی حال کردم... در مورد پیشبرد و پرداخت و روایت و اینا هم توضیحاتی دادم... ولی کلاً ایول!

فرجـو: 30

یک بستر مناسب برای روایت: این‌که قراره کوییدیچ بازی بشه.
یک هسته‌ی مناسب باتوجه به خواسته‌ی من: رفتن سراغ کتابی مربوط به دامبولیسم.
یک خلاقیت که واقعاً عالی بود، یه حرکت ِ فانتزی بالاخــره: ظاهر شدن پدر ِ اندیشه‌ی دامبلویسم.
و پایان بندی ِ خوب: با درنظر گرفتن همون بستری که سوژه رو به واسطه‌‌ی اون شروع کردی.

بعد از تمام علامت‌های نگارشی، حتی - که برای نقل دیالوگه، فاصله یادت نره. حتماً پیش از ارسال پستت رو یه دور بخون تا ظاهر پستت یکدست باشه. بعضی جاها بعد از علامت نگارشی فاصله میذاشتی، بعضی جاها به اشتباه قبل از اون‌هم این کارو میکردی.

ظاهر ِ یکدست یادت نره!

الادورا بلک: 30

خیلی خوب. به کارگیری مناسب کوچکترین نکات برای خلق موقعیت و قصه! از همون رد و بلک بگیر تا خیلی چیزای دیگه! تازه‌واردا میتونن این رول رو بخونن مثلاً، و ببینن به عنوان مثال چه‌طور از محتویات جیب الادورا برای رقم زدن آینده‌ی سوژه و در عین حال پرداخت شخصیت الادورا بلک استفاده میشه. چیزی که شاید نسبت بهش بسیار بسیار بی‌اعتنا باشیم خیلیامون!

ایول.

راونکلاو:

دافنه: 30

پروفسور تافتیو تو تکلیف اول یادت رفت... ولی خوب... یه همچین مورد کوچیکی دیگه کسر امتیاز نداره D: .

گریفیندور:

گیدیون پریوت: 24

نقل قول:
از نظر قامبلیسم شما به این علت پست فطرت ترید چون در این موقعیت تکلیفی به این سختی به ما دادید.


سه امتیاز ازت کم شد!

ظاهر پستت درمجموع خوب بود... چشمام فشاری رو تحمل نکردن D: . اما چیزی که توی نمره دادن خیلی بهش توجه میکنم سوژه‌ست. اولاً که مانوری روی اندیشه‌ی دامبلیستی نداشتی. یعنی رولت نمی‌تونست این اندیشه رو چه در قالب یک روایت خوب، چه طنز یا شوخی‌های جالب، چه ساختن موقعیت‌های کوچیک توضیح بده. سه چهارم رول مربوط میشد به این‌که چند نفر دارن میرن به تگزاس، و در پایان فامیل ِ دامبلدور به اونا میگه پست‌فطرت. یه جورایی از آسون ترین موقعیتی که میشد ساخت به عنوان سوژه بهره بردی...

اسلیترین:

آنتونین دالاهوف: 30

پیوند زدن ِ سوژه با ایده‌هایی مربوط به سال 2012 و بهره بردن از لحنی خاطره‌گو خووب بود...

ولی به نظرم جای مانور بیشتری داشت یا میتونست داشته باشه پیوند زدن ِ ایده‌ی تو و چیزی که من توی تکلیف خواسته بودم. یه جورایی زود خواستی نمره رو بگیری واسه گروهت D:...



پاسخ به: كلاس فلسفه و حكمت
پیام زده شده در: ۲۰:۳۷ چهارشنبه ۸ مرداد ۱۳۹۳
#83

الادورا بلک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۲ جمعه ۲۰ مرداد ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۲:۱۵ یکشنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴
از مد افتاد ساطور، الان تبرزین رو بورسه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 572
آفلاین
... دامبل محیط و زیست‌جهان ِ خودشو سراسر نفرت و خشم و دغل‌بازی و پست‌فطرتی تشخیص میده و آروم آروم به این نتیجه میرسه که از هر ده آدم نه‌تاشون پست‌فطرتن و اونی که پست فطرت نیست حتما زیر چونه‌ش ریش داره. دامبل با تحقیقات گسترده‌‌ش متوجه میشه که هرچه درازی ریش بیشتر میشه میزان پست‌فطرتی در انسان کمتر میشه.

امــا قامبل! قامبل به توصیف‌ ِ دامبل از محیط احترام میذاره، اما عملاً در کتاباش نوع ِ علت‌یابی دامبلو به سخره میگیره. قامبل قبول میکنه که همه پست‌فطرتن، اما دلیلش رو موقعیت میدونه، موقعیت حائل و دربرگیرنده، یا به قول خود ِ قامبل زیست‌جهان. قامبل در کتاب «دامبلیسم: قصه‌ای برای بچه‌ها» مینویسه که ماهیت انسان در محیط و زمان و به‌طور کلی موقعیت تعریف میشه و حتی امکان ِ از نو تعریف شدن برای هر انسانی وجود داره، ولی همچنان در موقعیت. مثلاً آقای ایکس میتونه در مدیترانه یک معتاد هروئینی باشه، اما در کارائیب یک مطرب یا فیلسوف باشه. انسان از دید قامبل در جمع ِ انسان‌های دیگه، در زمان، مکان، و به طور کلی موقعیت ِ دربرگیرنده ساخته میشه...

یه وری تو کوزه شون!

1. موفین گانت پست فطرت است. تافتی پست‌فطرت‌تر است. آلیس لانگ باتم اصلاً پست فطرت نیست. پاپاتونده خیلی پست فطرت است. ویکتوریا ویزلی تقریباً پست فطرت است.
یک بار از منظر قامبلی و یک بار از منظر دامبلی گزاره‌های فوق را علت‌یابی کنید. (10 امتیاز)


الف)مورفین گانت پست فطرت است.
دامبلیسم:مورفین گانت یک مرگخوار است و از آنجا که مرگخواران بسیار انسان های تمیز و clean-shaven ای می باشند، وی فاقد ریش و نتیجتا پست فطرت است.
قامبلیسم: مورفین گانت یک مرگخوار است و از آنجا که محل زندگی مرگخواران-خانه ریدل- و محله ای که در آن واقع است-لیتل هنگلتون- بسیار پست فطرت خیز است، وی پست فطرت است. قامبل خاطر نشان کرده، اگر مورفین در دره گودریک به دنیا می آمد، نه تنها معتاد نمیشد، بلکه ممکن بود پسر برگزیده بشود حتی!

ب)تافتی پست فطرت تر است.
دامبلیسم: تافتی یک هافلپافی و تالار هافلپاف پر از دختر و خوابگاه هافلپاف-شوربختانه- مختلط است. در نتیجه تافتی معلوم الحال و مشهور الوصف بوده، جهت ایجاد جذابیت بیشتر و «کارپه دی یم»، بسیار به خود میرسد؛ در نتیجه وی شش تیغه و از مشترکین after shave های دیوید نوش جان_از اقوام دور دیوید به کام- میباشد و این اثبات می کند پست فطرت است. و پست فطرت تر است چون مشغله های فضایی(!) به مورف اجازه نمیدهد شش تیغه باشد و پول اشتراک نوش جان هم ندارد.
قامبلیسم:تافتی یک هافپافی است و همین اثبات می کند پست فطرت است.
پشت صحنه: لودو و قامبل های فایو می کنند!

ج)آلیس لانگ باتم اصلا پست فطرت نیست.
دامبلیسم: آلیس یک محفلی است و در نتیجه به علت داشتن کلی ریش...عهع!! آلیس؟! آلیس دخترم؟!! آلیس نواده محفل؟!! شما ریشت کو؟!!
آلیس لانگ باتم پست فطرت نیست هست!
قامبلیسم: واضح است که آلیس یعنی of the nobility و بانوی نوبلی چون آلیس که شوهر نوبلی چون فرانک دارد و حتی اسم فرزندش با افزودن یک نقطه، نویل است، نمیتواند پست فطرت باشد. اگر اسمش آفرودیت یا هلن بود، و نواده همین دامبل خرفت تعلیمش نمی داد، اینگونه نمیشد.

د)پاپاتونده خیلی پست فطرت است.
دامبلیسم: از تافتی هم پست فطرت تر است!! اگر گفتید چرا؟
بله، پاپا کوسه است و نتیجتا علاوه بر حائز بودن دلایلی که برای تافتی برشمردم، مادرزاد پست فطرت است!
قامبلیسم: اصولا کودکی ایشون با خلافکار ها گذشته و در نتیجه با جذب عوامل محیطی، ایشون به تاریکی شب هستند-نه از نظر ظاهری! -.

ه)ویکتوریا ویزلی تقریبا پست فطرت است.
دامبلیسم: خب..ویکتوریا از اونجا که به سن قانونی نرسیده و پاش به سالن های زیبایی...اهم! هنوز مثل بیشتر همجنسانش پست فطرت نشده و امیدی بهش میره! ولی هر آن ممکنه این امید به باد بره!
قامبلیسم: ویکتوریا ویزلی یک هشتم پریزاده و در نتیجه رگه هایی از شرارت در وجودش خواهد داشت. ضمن اینکه مادرش مرگخواره و مادربزرگش خاکستریه و از دیگر سو، یه عموی مرگخوار هم داره که مدام تغییر جبهه میده! پس قضاوت در مورد این دختر کار خیلی سختیه...میشه گفت با نسبت 51 به 49 اونم پست فطرته!


2. قراره مدت زمانی در جایی با یک فرد که که از منظر دامبلی به رویدادها نگاه میکنه وقت بگذرونید. این که چه میشه و چه نمیشه با خودتون، رولی بنویسید و سوژه‌های خلاقانه‌ای رو پیاده کنید! (20 امتیاز)


دامبل از بالای عینک نیم دایره ایش نگاه ژرفی به کارآموزی انداخت که به دفترش مراجعه کرده بود. کارآموز نوجوانی خجالت زده بود که در عنفوان نوجوانی به سر می برد و در نتیجه به جای ریش، اندک کرک قرمزی صورتش رو پوشونده بود.
-خب آقای...
-بلک هستم!

الادورا در هیبت فردجرج، که به زور چند تار مو ازش کنده بود، این جواب رو داد. دامبل عینک نیم دایره رو روی بینی قوزدارش جا به جا کرد و اسم الا رو به صورت «فرجو بلک» ثبت کرد.
-البته red بیشتر بهت میاد پسرم! خاک برسرم این شکلک چرا ریش نداره؟! اهم...بله پسرم! هه هه هه...

الا با خشم لبخندی زد و به خاطر سپرد جلسه بعدی، حالی اساسی از تافتی بگیره. دامبل نوک انگشت هاشو به هم چسبوند و با مهر به الا خیره شد.
-پس شما کارآموز جدیدمون هستی، ها؟

الا خودسرانه سری تکون داد:
-بله...راستش، شما خیلی شبیه مدیر قبلی هاگوارتز هستید...اسمش...اسمش...اوم...

دامبل حرف الا رو تکمیل کرد:
-آلبوس دامبلدور. خب در اصل ما تلاش میکنیم خودمون رو به شکل جد جد اون در بیاریم. پروفسور شکلات دامبلدور. ایشون مرشد ما هستن. خود آلبوس هم مدتی زیر دست من آموزش دید تا به اونجا رسید. میدونستی چند بار برنده مقام بلند ترین ریش دامبلیسم شده؟
-عه؟ چه...چه جذاب.

دامبل بزرگ به صندلی بنفش ستاره نشانش تکیه داد و با نارضایتی به صورت قرضی الا نگاه کرد. الا بلافاصله سرخ شد.
-مشکلی پیش اومده...قربان؟
-البته شما تازه شروع کردی...نباید توقعی ازت داشت پسرم...
-آ...چطور مگه؟
-ریش پسرم، ریش!

دامبل از جا پرید و به سمت الا خیز برداشت. الا با حالتی تدافعی ازش فاصله گرفت. دامبل در حالی که به الا که عقب عقب میرفت نزدیک میشد، با صدایی بلند تر از معمول توضیح داد:
-هر روز بعد از کلاس های مراقبه و مبارزه با هوای نفس، مدتی ماساژ ریش توی برنامه سال اولی ها هست. بلافاصله بعد از اون کلاس های تعالی فطرت برای مبارزه با پست فطرتی، و بعد از اون باز هم ماساژ ریش...اما تو تقریبا هیچ ریشی نداری رد!
-بلک هستم البته!

الا این رو گفت و ناخودآگاه دستش رو به سمت چوبدستیش برد. دامبل در دوقدمی الا متوقف شد. آمرانه دستور داد:
-جیب هات رو خالی کن!
-جان؟!
-گفتم جیب هاتو خالی کن بلک!

الا با ناامیدی جیب های رداش رو خالی کرد. یه بطری معجون مرکب پیچیده، چوبدستی، یه موبایل با بک گراند عکس سلفی از لرد ولدمورت و یه ساطور خوش دست. نگاه دامبل از بطری به چوبدستی، از چوبدستی به عکس سلفی و از ساطور خوشدست به...به عکس سلفی برگشت. با دو انگشت موبایل رو بالا گرفت، انگار که عنکبوت سمی گرفته باشه، و جلوی صورت الا تکون تکونش داد.
-این پست فطرت کیه بلک؟! این پیش تو چی کار میکنه؟!

الا با خشم و غضب، حرکتی ناگهانی ساطور رو برداشت و به سمت دامبل پرتاب کرد.
-به ارباب نگو پست فطرت! ایشون شاید شیطانی و وحشت برانگیز و باجذبه و خشمگین باشن، ولی پست فطرت نیستن!

دامبل ماهرانه جاخالی داد. طی یه حرکت اسلوموشن، سرش از جلوی ساطور کنار رفت. گردنش جون سالم به در برد. شونه چپش به موقع راهش رو عوض کرد و ریشی که توی هوا تاب برداشته بود...
تق!
به دیوار روبروش میخ شد.

دامبل به نیمه چپ صورتش دست کشید که خعلی تمیز شیو شده بود، و جیغی از نهان گلو برآورد. الا بر حسب عادت دستش رو توی موهاش فروبرد و با خوشحالی متوجه شد موهاش داره بلند میشه، که یعنی اثر معجون مرکب پیچیده در حال از بین رفته و به شکل خودش در میاد. در همین حین، دامبل بین ناله هاش چشم هاش رو باز کرد و به جای جوون بسیجی روبروش، یه خانم مومشکی-و طبعا بدون ریش و سبیل- دید. یه جیغ دیگه از منتهای دیافراگمش برآورد و دو زانو روی زمین افتاد.
-ای خدایان، ای شکلات کبیر! این چه مجازاتی بود؟! هجوم این همه پست فطرتی به قلعه دامبلیسم؟! قلعه ای که مدت ها از چنگال پست فطرت ها در امون مونده بود؟!! ای شکلات کبیر، توبَه توبَه!

ندایی آسمانی به طرزی جادویی توی اتاق پیچید:
-توبه از چه بابت لولیپوپ دامبل؟!

لولیپوپ-پناه بر کله اژدری های یورتمه برو، خدا شانس بده با این اسامی!- نالید:
-بابت همون قضیه که میدونی و میدونم دیگه شکلات کبیر عزیزم! منو جلو این کارآموز پست فطرت بیشتر از این سیاه نکن!
-ما هیچ نمیدانیم لولی...توضیح بده تا این کارآموز تقلبی نیز بداند! قضیه بالاکشیدن سهمیه روغن بادام مخصوص ریش سال پنجمی ها را میگویی؟
-خیر سرورم!
-اوم...آن شاگرد دان دویمان که شش تیغه کرده بود و به کسی بروز ندادی؟
-خیر ای بزرگوار!
-آه...در جیب جای میگیرد؟
-خیر قربان!
-جاندار است یا بی جان؟
-جاندار است قربان!
-حوصله ملکوتی مان را سربردی لولی، پاسخ را بده روغن به حرام!

دامبل چهاردست و پا روی زمین افتاد و ضجه زد:
-من زن گرفته م شکلات کبیر!

صدای ملکوتی بعد از مکث کوتاهی جواب داد:
-یک زن جوان؟ بدون ریش؟

دامبل با حرکت سر جواب مثبت داد. ندای آسمانی آهی کشید.
-چه حیف، دامبل، چه حیف...

نور کور کننده ای اتاق رو پر کرد که باعث شد الا چشم هاشو ببنده. وقتی چشم هاش رو باز کرد، از دامبل یه لکه سوخته بزرگ روی قالی کف زمین مونده بود. ندا الا رو مخاطب قرار داد:
-انسان شریف و والا فطرتی بود...آدم ریشش را که میدید، حظ می کرد. نه؟!

الا ساطورش رو از دیوار جدا کرد و با حرکت سر تصدیق کرد.
-در والا فطرت بودنشون که شکی نیست اصلا. بدبخت رو استنتاق نمیکردی هنوزم میتونستی حظ کنی از ریشش!

صدای عجیبی توی اتاق پیچید. چیزی شبیه شکستن قولنج انگشت ها.
-تو هم که...خب...ریشی روی صورت حقیقی ات نمی بینیم...

الا بند و بساط جمع شده ش رو با یه حرکت توی جیبش چپوند.
-هیچوقت هم نخواهی دید، پیری! سلام به نواده خرفتت برسون!

صاعقه بعدی شکلات درست به جایی خورد که الا، قبل از آپارات ایستاده بود. و خب...اگه براتون بقیه ش هم جذابه، هیچکس آتیش سوزی متعاقب دژ تسخیر ناپذیر دامبلیسم رو گردن نگرفت.









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.