مونتگومری در آشپزخانه مشغول درست کردن چایی بود. در حالی که کله اش را میخاراند به بسته چایی و قوری روی کابینت نگاهی کرد: هوم، خب چایی درست کردن چطوری بود؟ فکر میکنم باید چایی رو بریزم توی قوری، بعد بذارمش روی گاز...خب یه چیزی این وسط کم نیست؟ یعنی چایی مایع بود. اینطوری که خرده های چایی برشته میشن فقط! آهان آب!مایه حیات!
مونتگومری با بیلش از داخل گونی چایی کنار دیوار مقداری داخل قوری میریزه و بعد اون رو با آب پر میکنه و روی شعله زیاد قرار میده. بعد در حالیکه با رضایت کامل روی صندلی میشینه مشغول نگاه کردن به آتیش زیر قوری میشه.
مونتگومری در افکارش: آخه یکی نیست بگه، نونت نبود، آبت نبود. آبدارچی بودنت چی بود! تو گور کنی. با حفظ سمت هم به تسترال ها میرسیدی. نه وجدانا من کم کاری داشتم؟ نداشتم به ریش سالازار! پس چرا اینطوری شد وضعم اخه؟!...این قوری هم داره حسابی قل قل میکنه.خوبه، فکر کنم برای اینکه چایی حسابی قوام بیاد باید خوب بجوشه. به به چه چایی خوبی تحویل ارباب بدم. شاید اینطوری دلش به حالم بسوزه و بهم رحم کنه و بذاره برگردم سر کار خودم.
مونتی چایی رو بعد از اینکه حسابی جوشید و غلیظ! شد داخل لیوان بزرگ مخصوص ارباب میریزه و بعد از اینکه اونو توی سینی میذاره به سمت اتاق لرد میره. در این فکر بود که در هنگام خوردن چایی کمی با لرد حرف بزند شاید دل لرد را به رحم بیاورد.
...تق تق تق، ارباب اجازه هست؟
لرد با وسیله جادو در رو برای مونتی باز میکنه و میگه: کجا بودی؟ شکم ارباب از شدت گرسنگی صدای اعتراضش بلند شده. زود باش بیار اون سینی رو.
مونتگومری که به یاد آورده یادش رفته برای لرد صبحانه اماده کنه با ترس و لرز سینی رو روی میز جلوی لرد میذاره.
... کروشیو گورکن آبدارچی! صبحانه ارباب کجاس؟ برداشتی فقط یه لیوان چایی آوردی؟ کروشیو. حالا این چایی رو میخورم، بعدش باید به فکر صبحانه شاهانه ارباب باشی. میخوام برم به باقی قسمت ها سرکشی کنم. وقتی برای هدر دادن ندارم.
لرد لیوان مخصوصش رو برمیداره و جرعه ای از چایی مینوشه. چند لحظه در همون حالت میمونه و بعد با فشار چایی را به بیرون تف میکند که تمامش روی سر و صوررت مونتی پخش میشه!
...کروشیو کروشیو کروشیو! این دیگه چه کوفتیه برای ارباب آوردی؟ برداشتی برای من قیر درست کردی؟! تا حالا به عمرت چایی درست نکردی؟
... ارباب سالازار به سر شاهده بار اولم بود! فکر کردم باید پر ملات باشه. یه سر بیل چایی ریختم و گذاشتم حسابی بجوشه، مگه نباید اینطوری درستش کرد؟!:worry:
لرد کروشیو دیگری به همراه لیوان چایی به سمت مونتی پرتاب میکنه و میگه:اشتهام رو کور کردی. و این یعنی حسابی در خطری! سریعا برمیگردی آشپزخونه و برای ارباب تا یک ربع دیگه یه صبحانه کامل، قابل خوردن و خوشمزه درست میکنی. خراب کاری کرده باشی در مورد استخدامت تجدید نظر میکنم. اون وقت همون یه نخود لوبیا هم گیرت نمیاد بخوری! برو بیرون و صبحانه منو بیار!
مونتی با ترس و لرز از اتاق لرد خارج میشه و همان طور که دوان دوان به طرف آبدارخونه میدوه با خودش فکر میکنه چه کسی رو پیدا کنه که ازش برای درست کردن صبحانه کمک بگیره.