بن:بابا نرو منظوری نداشتم.
پانسی: :
غریبه:پانسی وایساااااااااااااااا.
اینی:پانسیییییییییییییییی.
پانسی میره تویه دستشویی و شروع میکنه به گریه کردن.
غریبه میره پیشش و بهش میگه:پانسی خوب بن منظوری نداشت فقط اون دوست داره تو بین همه تک باشی.
پانسی:نه اون فقط میخواد من نباشم.
همون موقع بن میاد و صحبتهاش رو میشنوه و میگه:خوب اگه اینجوری فکر میکنی سخت در اشتباهی من همیشه یکی رو میخواستم ولی...ولی....
اینو میگه و بغز گلوش رو میگیره و بدو بدو میره.
اینی میاد و میگه (البته از پشت در دستشوییا

):
بابا با بن چیکار کردین که اینجوری رفت؟!!!!
غریبه:هیچی بابا فکر کنم دوباره یه شکست دیگه تجربه کرده.
اینی:پانسی کارت خوب نبود باید از دلش در بیاری.
پانسی:نههههههههههههه.اون فیلم بازی میکنه.داره منو اینجوری رد میکنه.
غریبه:پانسی واقعا که.
-------------------------------------------------------------------------*****فردا صبح*****
بن خیلی ناراحت میره به مهد کودک و سر راه میبینه که مثل اینکه خدا رو شکر اون 123 تا بچه با مامان و باباش دارن میرن.
ولی این باعث نمیشه که غم شکست از دلش در بیاد.
خیلی غمگین میره تو دفتر کارش.
اینی:سلام بن.عجب روز خوبیه.نه؟
بن:هووم...نه اصلا روز خوبی نیست.
اینی:چرااااااا؟!!!!!به خاطر پا.....؟!!!!
بن:لطفا دیگه اسمش رو جلوی من نیار چون دوباره یادش میفتم و

میگیره.
اینی:باشه.راستی قراره عموم با زن عموم از لندن بیان اینجا تا هتلم رو ببینن.اونا 2 تا بچه مامانیه گوگولی مگولی دارن.
بن:آخیش چه خوب دیگه 123 تا نیستن.
------------------------------------------------------------------------
****ساعت11:58****
یه مرد و زنه 40-50 ساله با 2 تا بچه میان تو هتل.
همون موقع اینی هم میاد و میگه:بهههههههههههه عمو جان. و عموش رو میگیره تو بغلشومیگه عم......آآآآآآی.
کی اینکارو کرد؟!!!!سرم.
ادامه دارد..........................
(لطفا عقشولی بازی رو تا مدتی ادامه ندین)