هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خاطرات هري پاتري
پیام زده شده در: ۹:۱۱ سه شنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۶
#55

مگی پرينر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۵۲ چهارشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۲۲ چهارشنبه ۱۲ مرداد ۱۳۹۰
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 147
آفلاین
خوب اولين باري كه با هري پاتر آشنا شدم توي مدرسه بود يادمه اون موقع معلممون نيومده بود يكي از بچه ها كتاب يك هري پاتر رو به دوستم قرض داده بود كه بخونه دوستم بعد از اين كه يه كميش رو خوند گذاشتش روي ميز و رفت كه با بچه ها حرف بزنه منم كنجكاو شدم رفتم كتابو برداشتم همين كه چند صفحشو خوندم ديگه نتونستم بزارمش زمين اصلا هم يادم نبود كه كتابو به دوستم بدم با خودم بردمش خونه!!! بعدش نصف روز تمومش كردم وقتي رفتم مدرسه بيچاره دوستم فكر كرده بود كتاب رو گم كرده بعدش من كتاب رو بهش دادم و گفتم اصلا نتونستم بزارمش زمين اونم كلي بهم خنديد



Re: خاطرات هري پاتري
پیام زده شده در: ۲:۱۳ سه شنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۶
#54

harry potter


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۳۸ چهارشنبه ۶ تیر ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۹:۲۸ دوشنبه ۱۷ دی ۱۳۸۶
از اگه شما فهمیدین به من هم بگین
گروه:
کاربران عضو
پیام: 21
آفلاین
من رو خواهرم اشنا کرد اولین دیدار من باهری پاتر وقتی بود که عکسش به عنوان پر فروش ترین فیلم سال رو مجله پیک برتر انداخته بودن فیلم یک هم بود بعد خواهرم فیلم رو گرفت ولی چون زبان اصلی بود نفهمیدم تا تلویزیون نشون داد فیلم دو شم خودم گرفتم دیدم . ویه روز که رفته بودم لوازم تحریر زده بود کتاب5 هری پاتر هم امد مناز اونجا بود که هری پاتری شدم وانقدر شور کتاب یک رو داشتم تا تو 2 شب وروز تمومش کردم. وبقیه داستان رو خود شما می دونین.


ارنولد پیز گود قدیم






ارنولد پیز گود قدیم


Re: خاطرات هري پاتري
پیام زده شده در: ۱:۱۲ سه شنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۶
#53

لی جردن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۱ شنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۲۳:۱۷ چهارشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۹۶
از fozool sanj
گروه:
کاربران عضو
پیام: 280
آفلاین
خوب منم. زمانی که اول راهنمایی بودم با کتاب آشنا شدم.
یادمه با خواهرم و دخترای دوست بابام رفته بودیم بیرون. اونا واسه تولدم کتابو گرفتن. ولی من نخوندم تا وقتی فیلم 1 رو دیدم و 1 دل که نه 1001 دل عاشق شدم.


همه ی بدبختیا از اونجایی شروع میشه که فکرای بد به سرت میزنه.
همه ی بدبختیا از اونجایی شروع میشه که فکرای خوب از سرت پر میزنه


Re: خاطرات هري پاتري
پیام زده شده در: ۰:۳۲ سه شنبه ۱۲ تیر ۱۳۸۶
#52

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
خاطره با هری پاتر؟با هری پاتر که فقط هرمیون و اعضای محفل یا هاگوارتز و کلا جادوگران دارند!مگه میشه من هم خاطره داشته باشم باهاش!

-هویی مرتیکه!منظور کتاب هری پاتر است!

آهان!خب چرا پس عنوانش اینه؟اشکال نداره!من هم خاطره ای میگم!

من از آنجا با هری پاتر آشنا شدم که:

روزی داشتم با دوستم از سبزی فروشی رد میشدم،دیدم که یارو جلد هری پاتر رو کشیده دور سبزی!کاور رو دیدم نظرم جلب شد!از آنجا که من پول بیخود نمیدم رفتم کتابخانه و جلد سوم هری پاتر را خوندم!زیاد خوشم نیومد!یعنی ارباب حلقه ها رو ترجیح میدادم!

تا یک روزی که خالم برام کتاب 2 را آورد!اون رو که خوندم واقعا لذت بردم و کلا رفتم دنبال بقیه کتابها و خریدمش و پیش خودم گفتم
"خدایا!چرا من باید اولین کتابی که میخوندم کتاب 3 باشه؟خیلی نامردیه این"

به هر حال ما با هری پاتر آشنا شدیم و با این سایت هم آشنا شدیم و کلی بذت بردیم و خواهیم برد!

خاطره دیگه من هم که گفتم!من با این سایت آشنا شدم و عضو شدم!اون موقع از شناسه دراکو خیلی خوشم میومد و همچنین شناسه دامبلدور!شناسه لرد رو از همون اول هم آرزو گرفتنش رو نداشتم و ندارم!به هر حال!

موفق باشید!


بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: خاطرات هري پاتري
پیام زده شده در: ۱۵:۵۸ سه شنبه ۲۹ خرداد ۱۳۸۶
#51

جرج  ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۳۵ سه شنبه ۱۱ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۲:۳۶ یکشنبه ۱۳ آبان ۱۳۹۷
از مغازه ویزلی ها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 683
آفلاین
تنها خاطره ای که برای من هست اینه که من یه روز قبل از امتحان کنکور با هری پاتر اشنا شدم و رفتم تمام فیلمهاشو گرفتم و نگاه کردم .

تمام خانواده تعجب کرده بودن اخه وقتی خواهرم فیلمای هری پاتر رو نگاه میکرد من مسخرش می کردم.

حساب کن چهار تا فیلم حالا 90 دقیقه ای . دیگه اینقد پای کامپیوتر نشته بودم سرم و چشمام درد میکردن. بعد از اون هم رفتم کتاب هری پاتر و شاهزاده نیمه خالص رو گرفتم و خوندم.

نکته جالبش این هست که من دقیقا کتابا رو برعکس خوندم.


اگر به یک انسان فرصت پیشرفت ندهید لیاقت چندان تاثیری در پیشرفت او نخواهد داشت. ناپلئون


Re: خاطرات هري پاتري
پیام زده شده در: ۱۲:۱۷ یکشنبه ۲۰ خرداد ۱۳۸۶
#50

مالسیبر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۱۱ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۵:۳۷ پنجشنبه ۷ تیر ۱۳۸۶
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 56
آفلاین
اول در مورد نوشته پرسی بگم که این واقعا دردیه که من هم ازآن مینالم افرادی که ظرفیت خوندن کتا چه برسه هری پاتر که یک شاهکاره رو ندارن و وقتی میبینن یکی داره این رو میخونه دلیل بر بچگی فرد میدونن که هنوز این داستانا رو میخونن و یه کار اضافی میدنن . اگه کارای همین افراد رو زیر نظر بگیرید میبین فعالیت ها و اوقات فراغتشون انقدر مزخرف به هدر میره که حتی اگه هری پاتر خوندن بیهوده باشه باز هم از کارای اونا بهتره
-----------------------------------------
خاطره:
خوب من بدشانس ترین فرد در مورد خوندن کتاب های هری پاتر بودم مثلا وقتی آخرای کتاب پنج بودم توی یه روزنامه خوندم سیریوس میمیره و حسابی اعصابم خورد شد که این موضوع برام لو رفته.
کتاب شش هم انقدر مشتاق بودم که ببینم توش چیه خلاصشو به فارسی از یه سایت گرفتم و خوندم که بعدش پشیمونی و یک مدت افسردگی مضمن گرفتم


سلطان طلسم فرمان lord of imperius curse


Re: خاطرات هري پاتري
پیام زده شده در: ۲۱:۵۰ سه شنبه ۲۱ آذر ۱۳۸۵
#49

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
سلام

تنها خاطره ای که وجود داره ... در واقع باید بگم که کمی در همه هری پاتریست ها شباهت داره اینه که :
* هر وقت با خانواده ، آشنایان و ... ملاقات میکنیم ، اسمه هری پاتر و وسط میارن میگن آرش تو هنوز از هری پاتر خوشت میاد !
* یا توی مدرسه بچه ها از هری پاتر اظهار نظر میکنن و میگن چرا تو انقدر از هری پاتر خوشت میاد .

این دو تا بحث بدترین مباحثی هستند که باهاشون مواجه شدم ، راستش خیلی اعصاب خرد کنه که کسانی که نمیدونن هری پاتر خوردنیه یا پوشیدنی به نظر پردازی بپردازند !
کسی هم نیست بگه : نظر سنجی نذاشتما !

با تشکر


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: خاطرات هري پاتري
پیام زده شده در: ۲۲:۱۵ دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۸۵
#48

توبیاس اسنیپ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۴۰ یکشنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۵:۴۲ شنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۵
از پیش پدرخوانده
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 294
آفلاین
میدونین یک چیزی میگم شاید اصلا باور نکین
داداشم خیلی از من بیشتر جو گیر هری پاتر میشه
وقتی فیلم چهار رو دید رفت قلم نقاشی از دکون حاج ممد !! خرید و آورد سرش رو کند و یک چوب جادو درست کرد نمیدونم جو گرفته بودش وقتی دیده بود ولدمورت سدریک رو میکه آنچنان با چوب کوبید تو چشم که از اون موقع عینکی شدم!!!


فقط فروم وجود دارد و کسانی که از زدنش عاجزند

[b]فقط اسل


Re: خاطرات هري پاتري
پیام زده شده در: ۱۲:۳۰ دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۸۵
#47

ادوارد بونز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۵ شنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۰:۱۹ جمعه ۸ فروردین ۱۳۹۹
از اینوره!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 475
آفلاین
اين خاطره برمي گرده به زماني كه جلد دوم كتاب هري و شاهزاده توسط انتشارات تنديس چاپ شد:
من و دوستم مهرداد جفتمون هري پاتري هستيم از مدرسه تعطيل شديم و زديم بيرون و به سمت كتاب فروشي .. هوا هم سرد بود و ما هم دم غروبي مي دويديم كه حالا بدو و كي ندو ..
خلاصه رسيديم و جلد دومو گرفتيم از فروشنده.منم از سر فضولي كتابو باز كردم و يه نگاهي به اسم فصلا و و توش انداختم كه ...
چي بعد از خاكسپاري!!!!! نمن ؟!؟!
تند تند دوباره ورق زدم ديدم كه فصل فرار شاهزاده اومد و نوشتهك
پرفسور فليت و يك گفت:
آره اون بايد همين جا خاك بشه هيچ كس براي هاگوارتز به اندازه ي اون زحمت نكشيده..
من: نه ....
باورم نمي شد كه دامبلي واقعا مرده...
خلاصه ضربه ي روحي شديدي به وارد شد طوري كه تا خونه گيج بودم


می تراود مهتاب..


"وقتش رسیده که همه‌ی ما بین چیزی که درسته و چیزی که آسونه، یکی رو انتخاب کنیم."
- پروفسور دامبلدور



Re: خاطرات هري پاتري
پیام زده شده در: ۱۲:۲۴ دوشنبه ۲۰ آذر ۱۳۸۵
#46

مالدبر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۶ سه شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۱۴ چهارشنبه ۲۷ دی ۱۳۸۵
از همونجا که بقیه میایُن
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 319
آفلاین
منم نگفته نرم!
دوران دبستان، در یکی از شهرهای دور افتاده ی سمرقند قدم میزدم و شلنگ تخته می انداختم. البته اون زمانا شلنگ گرون بود بنابراین منم اومده بودم برای بخاری شلنگ بخرم پولم کم اومده بود برای همین توی خیابون فقط تخته می انداختم میتونید شلنگشو حذف کنید چون اون زمان شلنگ گاز متری 7 هزار تومن بود! البته تایوانیش ایرانیاش ارزون بود!
خلاصه در حین انداختن شلنگ تخته در اون شهرستان دوردست، رسیدم به یک مغازه، یک مغازه ی کتاب فروشی.
منم که مغز تا استوخونم(یعنی هم استخوان و هم خون) یخ زده بود، رفتم توی مغازه.
اول از همه تن تن ها رو دید زدم. اون زمان هنوز 12 تاشو بیشتر نداشتم. بعدش کتابای آگاتا کریستی بعدش کتابای عمر خیام، بعدش یک جلد از شاهنامه ت بعدش رسیدم به یک نسخه ی ارزشی و خز از هری پاتر. جان شما، اول از همه کاغذاش کاهی بود، بعدش، جلدش زرد و رنگ و رو رفته بود. ولی من خوشم اومد و خریدمش، اما از دل غافل... فن فیکشن غیر مجاز بود(برای کتاب شیش. اون زمان کتاب پنج اومده بود).
بعدش که نقل انقال مکان(یعنی خونه!) کردیم به کرمان، رفتم اونا رو خریدم و خوندم.
حالا اینا همه مقدمه بود، توی مغازه گفتم:
ــ کتاب هفتو بدید!
مغازه دار زد زیر خنده، تفو....نه آب دهانش ریخت روی من و من مریض خوردم!
اینم یک چیز جالب! البته اینفدر مقدمه چین لازم ندشت.


I Was Runinig lose







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.