هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: ستاد مبارزه با تخلفات کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۴:۱۹ سه شنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۵
#8

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1391
آفلاین
شروع عملیات
اعضای ستاد مبارزه با ....( یه اسم کوتاه میگذاشتین دیگه) به سمت باشگاه پاور داس حرکت میکنن

دم در باشگاه

جاسم و نور ممد دارن جوب جلوی باشگاه رو تمیز میکنن اعضای ستاد هوار میشن توی باشگاه

آخرمووووووویچ داره توی زمین تمرین میکنه ( چه جلب) ولی چون اعضای ستاد با اون کاری ندارن سراقش هم نمیرن گوشه ی زمین دراکو و آلبوس و سالاز نشتن دارن سر اینکه چطور ملت رو تیغ بزنن بحث میکنن(منظورم فعالیت اقتصادی توی باشگاه هستش وگرنه وزیر که ازین کارا نمیکنه )

در همین لحظه چشمشون میفته به اعضای ستاد

دامبل:

وزیر مردمی: ها چی شده شما چرا اومدین اینجا ما که هنوز کاری نکردیم

سالاز :

هدویگ: ما با شما کاری نداریم با این سالاز کار داریم

سالاز : ها چته میخورمت ها

هدویگ: به ما خبر ریسده که شما قصد دارین توی بازی ها از مار استفاده کنید برای همین قبل از اینکه اتفاقی بیفته ما باید از شما بازجویی کنیم

سالاز:

آلبوس: شما از کجا خبر دارین قرار بود این موضوع محرمانه باشه

مونتاگ: این وزیر اینقدر دهنش لقه که همه جا آمار داده برنامه های شما چیه

دراکو:

آلبوس و سالاز:

در همین لظه اعضای ستاد با انجام یه عملیات انتحاری( خوب امکانات نیست نمیتونیم عملیت جدید تری انجام بدیم ) سالاز رو دستگیر میکنن و با خودشون میبرن

درون ستاد
سالن شکنجه
مراسم بازجویی از سالاز سلطان افعی ها

مونتاگ: ببین گلم شما باید اعتراف کنی اون مارو کجا کزاشتی

سالاز: عمو آلبوس گفته با غریبه ها حرف نزنم

مونتاگ: من که غربیه نیستم گلم من عمو مونی هستم دیگه حالا مثل یه پسر خوب بگو چرا میخواستی با مار ملت رو مرد حجوم قرار بدی عزیزم

سالاز: نمیگم نمیگم نمیگم نمیگم

مونتاگ: ببین گلم الان وضعیت تو اصلا خوبنیست ها اگه همکاری نکنی نمیگذاریم برنامه ی آن سوی کویدیچ رو ببینی گلم گفته باشم

سالاز: من اون برنامه رو دوست ندارم مجریش خیلی زشته

مونتاگ: ببین گلم اگه اعتراف کنی ....

این بازجویی ادامه دارد



Re: ستاد مبارزه با تخلفات کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۳:۰۸ دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۵
#7

جان راونکلاو old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۲۲ دوشنبه ۲۴ آبان ۱۳۸۹
از مثلث برمودا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 181
آفلاین
دم در ستاد مرد زيبا و خوش هيكلي ايستاده بود.اوتو و اليور در رو باز ميكنن و با نگاهي چپ چپ مرد رو ورانداز ميكنن و ميرن.
مرد:عجب انسان هاي بي فرهنگي...
سپس زنگ رو به صدا در مياره.
هدويگ مياد و در رو باز ميكنه.و ميگه:جانم..
مرد:بله؟شما منو ميشناسيد؟
هدويگ:من شما رو ميشناسم؟
مرد:شما گفتيد جان من...
هدويگ كه داشت سرش رو مي خواراند گفت:من گفتم جانم.
مرد:خوب همين ديگه شما گفتين جانم.
هدويگ:اه...اصلا شما كي باشين؟
مرد:من جان هستم.اهم.اهم...جان راونكلاو.نوه نوه نوه ي ريونكلاو اصلي.
هدويگ:معععععععععععععععععع.خوب جناب بفرماييد داخل.
دو نفر با هم به داخل ميرن.
هدويگ:خوب امرتون رو بفرماييد!!
جان:شما آگهي داده بودين.منم اومدم ديگه.
هدويگ:جانم؟ جان:آقا ميشه اين قدر منو الكي صدا نكنين.
هدويگ:نه منظورم اين بود كه جونم.
جان:آها....
هدويگ:ميشه لطفا مدارك و سابقه كارتون رو بدنم عزيزم.
جان:اتفاقا ننه ي ننه ي بابام هم همينو ميگه.منظورم عزيزمه.
هدويگ: مدارك لطفا.
جان سرش رو ميخارونه و ميگه:همين دو روز پيش تو تيم بلغارستان عضو شدم.من خيلي انسان خوب و خوشكلي هستم. كارم هم درسته شما اگه خواستيد هر چي دلتون خواست مي تونيد بپرسيد...
هدويگ:



Re: ستاد مبارزه با تخلفات کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۴:۰۵ دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۵
#6

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
هدویگ:"بسه دیگه.شما برید یه خورده ساختمون رو تر و تمیز کنید.پله ها رو هم دوباره تعمیر کنید تا من فکرامو بکنم"
اوتو و الیور:
هدویگ:"نمیخواین عضو ستاد بشین؟"
الیور:"چرا می خوایم."
اوتو:"آره که می خوایم."
هدویگ:پس همون کارایی رو که گفتم بکنید.هر وقت کارتون تموم شد بیاید پیش من تا جوابتونو بگیرید.
اوتو و الیور با قیافه های در هم به سمت اتاقا راه افتادن.
هدویگ تو دلش:"ایول.حالا یه کاری با کوییدیچ می کنم کارستون"

نیم ساعت بعد الیور و اوتو که از خستگی کجکی راه می رفتن و قیافشون مثل جنای خونگی شده بود اومدن پیش هدویگ.
هدویگ:"خوب ببینم کارارو تموم کردین؟"
الیور:"همش تموم شد."
هدویگ:"بزار برم یه نیگاه بندازم ببینم کارتون چه طوره. "
هدویگ رفت طرف پله ها.
"به به.می بینم که اوتو آثار خراب کاریشو درست حسابی تعمیر کرده."
اوتو:"خراب کاریه من؟"
اوتو خواست یه چیزی بگه ولی وقتی نگاهای هدویگو دید نظرشو عوض کرد و گفت:"خوب...آره...تعمیرشون کردم."
هدیوگ به سمت اتاقا به راه افتاد.دستاشو پشت سرش یه هم قفل کرده بود و نگاه خریداری به دیوارها می کرد.
هدویگ:"عالیه الیور.عالیه.خوشم اومد."
الیور نگاهی حاکی از تکبر به اوتو انداخت و گفت:"قابل شما رو نداشت.ببینم فکراتو کردی؟"
هدویگ:"خوب آره.کارتون خوب بود.هر دوتون استخدامید..."
الیور و اوتو با هم:"سووووووووووووووووووووووووووووت "
هدویگ:"بسه بسه.هر کدوم یه اتاق انتخاب کنید وسایلتون رو بریزید اونتو.بعدش بیاید پیش من تا توضیحای اضافی رو بهتون بدم."
اوتو و الیور:


یه ربع بعد الیور و هدویگ و اوتو دور یه میز جمع بودن و داشتن با همدیگه حرف می زدن.
هدویگ:"الیور با اون ور نرو.تازه خریدمش."
الیور هول شد و قلم پری که داشت باباشو در می آورد(!) از دستش افتاد رو میز.
هدویگ:"خوب به من گوش کنید.من نیک رو فرستادم دنبال یه ماموریت مهم.اون امروز با من تماس گرفت گفت با سالازار توی مهمونخونه ی پاتیل درز دار قرار گذاشته.به من گفت که به کمک نیاز داره تا از زیر زبون سالازار حرف بکشه.بهتره امروز عصر برید پیشش و کمکش کنید.این اولین ماموریتتونه.بهتره حواستونو جمع کنید."
...


ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۱۸ ۱۴:۳۵:۲۹



Re: ستاد مبارزه با تخلفات کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۳:۳۷ دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۵
#5

الیور وودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۶ جمعه ۱۹ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۴۳ دوشنبه ۶ اسفند ۱۳۸۶
از پادلمیر یونایتد
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 146
آفلاین
ناگهان در : تق ...تق ...توتق...تق...

در باز شد و الیور وود با چهره ی خوشحال وارد شد .
الیور : سلام ...چه طوری؟
هدویگ : سلام . در همین هنگام چشم الیور به اوتو خورد .
بعد گفت : به ...اوتوی ...گلم ...
************************************************
پاچهی شلوارت رو موشا خوردن یا هنوز از خیاطی تحویل نگرفتی .
اوتو سلام
الیور در حال بالا رفتن از پلها بود که چشمش به سوراخی که اوتو توش افتاده بود خورد .
الیور : اوه ... خدا حافظ من رفتم اینجا نیومده دارم ترور میشم ، فکر کنم اینجا رو هواپیمای اوتو 123456 بمب باران کرده ...نه...
هدویگ : خوب حالا جان من نرو ؟
الیور : باشه حالا که خیلی التماس می کنی باشه میمونم .
هدویگ : حالا کی التماس کرد ؟
الیور : خوب ، حالا به خاطر گل روی اوتو میمونم .
بعدا ، با قدم های تند و سریع خودش رو به میزی که هدویگ پشت اون نشسته بود رسوند
الیور : خوب دیدی گفتم این جا ترور میشم . لااقل ادم میکشین اثار جرمشو پاک کنین دیگه .
هدویگ : حال کی ادم کشت ؟
الیور : اها... اون جا رومیزته ... خون یک جوان ناکام .
هدویگ : اها ... اونو میگی اون نهارم بود
الیور : چی هدویگ ، تو ادم خوارم شدی ؟
هدویگ : نه بابا او یه موش کوچول موچولو بود .
الیور : باشه من مطما شدم که این جا ترور نمی شم ، الا میخوام بیام سر کار باید چی کار کنم .
هدویگ : تمام مدارکت رو با سوابقت رو ذکر کن تا ببینم چی میشه .
نام : الیور چوب .
هدویگ : ما همجا اسم تو رو الیور وود شنیده بودیم !
نه این علتش اینه : فارسی رو پاس بدارید اینگلیسی رو زاپاس من فارسی رو الان پاس نگاه داشتم ، اون زمانی که اسمم الیو وود بود یکی از چرخام پنچر بود مجبور بودم از زاپاسم استفاده کنم .
هدویگ : خوب نام : الیور وود
الیور : سن ...

خوب حالا اگه سابقه ی تو کوییدیچ داری بگو ؟
الیور : اره دارم . عضویت در تیم بلغارستان در لیگ کوییدیچ ، عضویت در تیم گریف یونایتد در مسابقات جام جهانی .

خوب حالا من دیگه میتونم کارمو شروع کنم ؟
هدویگ : نه
الیور : چرا ؟
هدویگ : چون باید فکر کنم .
الیور : یه کاری نکن هدویگ من از جام پاشم آآآآ ؟!
هدویگ : خوب حال اگه پاشی مثلا چی کار میکنی ؟
الیور : خوب دوباره سر جام میشینم .
:hurry:



Re: ستاد مبارزه با تخلفات کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۱:۱۲ شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۵
#4

اوتو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۰ دوشنبه ۱۶ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۱۲ شنبه ۹ تیر ۱۳۸۶
از اون بالا جغد میایَ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 286
آفلاین
غان غان ...غیژغیژ ...تر تر تر...پس...

ای خاک تو سرت بزام نفله حالا ببین کجا خاموش شد ...حالا این ستاد کجاست ...
از ماشین خوارج شد و به طرف دره رنگ رو رفته ای رفت که نزدیک یه صندوق صدقات بود,برای همین دست تو ردایش برد و یه سکه ی درآورد وبه درون صندوق انداخت,سکه درون صندوق افتادو صدای محکمی داد.
شخص نامعلوم: ای بابا همه شدن گدا که ,بیچاره صندوقم که خالیه.
و به طرف در رفت و وقتی خواست کلید در را باز کند کلید از جایش بیرون زد.
شخص نامعلوم: د بیا اینم که در اومد . و خواست تا کلید را سر جایش بزارد که ناگهان در باز شد و هدویگ پدیدار شد.
هدویگ: ببینم کی کلیدو از جاش درآورد .
و وقتی سرشو بلند کرد مردی رو جلوی خود دید
هدویگ: اوتو بگمن, شما اینجا چیکار میکنید آقای بگمن.
اوتو: هه نما دیرن(ترجمه)چی میگی؟ها اومدم کارت دارم.
هدویگ که گیج شده بود و به تته بته افتاده بود گفت:
ها...بله بفرمائید
و هر دو وارد ستاد شدند,و وقتی داشتند از پله ها بالا میرفتن ناگهان پله ی زیر اوتو بگمن شکست و پای او به داخل پله ی شکسته رفت
اوتو: ای ...هدویگ بیا کمک.
هدویگ که گیچ شده بود به طرف اوتو رفت و دستش را گرفت و کشید
اوتو: بابا یواش مگه داری تشت آب بلند میکنی ,داری پامو میشکنی
و به آرامی شروع به کشیدن کرد اما باز صدای جیغ اوتو بلند شد.
هدویگ: بابا من که دارم آروم میکشمت بیرون!!!
اوتو: بابا یکی داره منو میکشه از زیر زود باش دیگه
و در آخر به زور اوتو رو بیرون آورد.
اوتو: اخی و یه نگاهی به شروارش انداخت و در اینه ناباوری دیدی که نصفه پای شروارش خورده شده
اوتو: اینا رو کی خورد.
هدویگ: نمیدون شاید کار موشا باشه
اوتو: ها...

چند دقیقه بعد

هر دو روی دو صندلی روبه روی هم نشسته بودند.
هدویگ: ببینم اوتو ,تو کجا اینجا کجا...
اوتو: هیچی بابا اومدم یه نگاهی بندازم.
هدویگ: و چی کار کنی...
اوتو:ها .....میخوام تو...در همان لحظه صدای آمد...غیژژژژژژژژژژژژژژژژ و ایندفعه صندلیه زیر اوتو شکست و با ...به زمین خورد.
اوتو: آی...وآی ...آخ شکست...بابا اینجا چرا اینقدر قراضست...
هدویگ: وای... اوتو جان شرمندم یادم نبود که اون صندلی شکسته.
و یه صندلیه دیگه برای او آورد و اوتو بر روی آن نشست.
هدویگ: خوب چی میگفتی.
اوتو که با حس غریبی روی اون صندلی نشسته بود و فکر میکرد هر آن مممکن است صندلی بشکند گفت:
اوتو: میگفتم اومدم بهت تو آداره ی اینجا کمک کنم
هدویگ: مگه تو دآور مسابقات نیستی
اوتو: بودم اما حالا نیستم
هدویگ: چرا؟
اوتو: جوابشو برو تو آنسوی کوئیدیچ نگاه کن
---------------------------------
خوب ببینم هدویگ مارو اینجا رآه میدی


فعلا با این حال میکنیم...


شخصیت جدید


Re: ستاد مبارزه با تخلفات کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۴:۵۴ شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۵
#3

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
هدویگ:"عمرا اگه رات بدم.توی نامرد باعث شدی من 3 روز بلاک شم ."
نیک:"بابا چند دفعه بگم اون تقصیر من نبود.کار خود کوییرل بود."
هدویگ:"به هر حال من رات نمیدم."
نیک:"برو بابا.من رفتم."
هدویگ:"می گم نیک.چیزه... "
نیک ایستاد.برگشت و به هدویگ نگاهی انداخت.
هدویگ گفت:"چیزه...راستش...آخه...بابا حالا بمون راجع به حقوق صحبت می کنیم ."
نیک:"این شد یه چیزی.حالا بگو من باید چی کار کنم. "
هدویگ:"برو وسایلی رو که میخوای بیاری اینجا جمع کن و زود بیا اینجا کلی کار داریم."
نیک سریع از در بیرون رفت و درو هم پشت سرش بست.
هدویگ با خودش گفت:"ایول.اینم از کارمند.بهتره به کارم برسم.ببینم اینجا چی داریم..."
و مشغول بررسی پرونده ها شد.


هدویگ طوری توی پرونده ها غرق شده بود که نیکو که با کلی اسباب اثاثیه با صدای بلند اومد تو دفتر ندید.
نیک که دید هدویگ هواسش نیست بلند داد زد:"هدویــــــــــــگ. .اینا رو کجا بزارم"
هدویگ که جا خورده بود سرشو از رو پرونده ها بلند کرد و گفت:
"اِ تویی؟سلام.اونا رو؟هر کدوم از اتاقا رو که دلت خواست انخاب کن و وسایلتو اونجا بچین.کارت که تموم شد بیا اینجا واست یه ماموریت دارم"
نیک سرشو به نشانه ی تایید تکون داد و به سمت اتاقی که درش درست سمت چپ میز هدویگ بود رفت.
تا هدویگ خواست دوباره به پرونده ها نگاهی بندازه صدای نیکو شنید.
"بابا اینجا که سر تا پا خاکه.حد اقل یه دستی به سر روش می کشیدی. "
هدویگ:"اون دیگه کار خودته.من حال و حوصلشو نداشتم."


نیم ساعت بعد نیک که خسته به نظر می رسید روی صندلی جلو هدویگ نشسته بود و منتظر بود که هدویگ حرفاشو شروع کنه.
هدویگ یه نگاه دوباره به پرونده ها انداخت و به نیک گفت:
"خوب.این اولین ماموریتته.به من خبر رسیده که سالازار قصد داره با سلاح وارد زمین کوییدیچ بشه.شاهدا به من گفتن که خودشون از دهن وزیر شنیدن که می گفت:
نقل قول:
با مارش چه بلاهایی که سر اعضای بدنتون در نیاره !! تو هر بازی پادزهر یادتون نره بیاريد

نیک که تعجب کرده بود پرسید:"خوب من باید چی کار کنم؟ "
هدویگ:"معلومه دیگه.تو باید با سالازار حرف بزنی و نقشه هاشو از زیر زبونش بکشی بیرون.صداشو هم باید ضبط کنی تا مدرک علیهش داشته باشیم. "
نیک گفت:"آخه چطوری؟"
هدویگ:"راهشو دیگه خودت باید پیدا کنی.حالا زود پاشو برو که کلی کار دارم."
نیک که در فکر فرو رفته بود پاشد و fه سمت اتاقش رفت.باید یه نقشه می کشید...




Re: ستاد مبارزه با تخلفات کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۳:۰۲ جمعه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۸۵
#2

نیک بی سرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۰ یکشنبه ۲۲ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۷:۳۸ دوشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۴
از كوهستان اشباح
گروه:
کاربران عضو
پیام: 565
آفلاین
نيك بي سر! چه اسم مزخرفي!!!!!روح مدرسه بودنم شد كار؟ (آخه مگه مرض داشتي كه اين اسمو انتخاب كردي؟)
نيك در حالي كه از بيكاري حوصلش سر رفته بود، روزنامه پيام (ديروز،امروز،فردا) حالا هر چي، رو ورق زد.ستون آگهي‌ها:
آگهي استخدام
به چند نفر کارمند مجرب در زمینه ی کوییدیچ برای استخدام در ستاد مبارزه با تخلفات کوییدیچ نیازمندیم.
داوطلبین با مدارک کامل از سوابق خود به آدرس زیر مراجعه کنند:
آدرس :خیابان گرینلند.شماره ی 11.دفتر ستاد مبارزه با تخلفات کوییدیچ.

چشمان نيك برقي زد. دوباره آگهي استخدام رو خوند.اما از دستمزد خبري نبود. با خود گفت حتما فراموش كردن در مورد دست مزد بنويسن. خيلي جالبه. بايد برم ببينم چطوره.
به سرعت قسمت آگهي استخدام رو كند و به سمت آدرس حركت كرد.
در بين راه با خود فكر ميكرد كه اگه بتوانه استخدام بشه، ميتوانه به راحتي حال اين مونتاگ و بليز رو بگيره. آي چه حالي ميده حالشونو بگيري.
تق..تق..تق
خدا رو شكر بعد از چند روز كه اين تايپيك (ببخشيد) اداره داشت خاك ميخورد اولين مراجعه كننده اومد.بفرماييد!
نيك در رو باز كرد و در حالي وارد اتاق ميشد كه ميگفت: با اجازه از گريف بزرگ ( چه ربطي داشت)
نيك وارد اتاق شد و به سمت ميز رفت، چند قدمي برنداشته بود كه خشكش زد.!!!
يعني چي؟ خداي بزرگ دارم درست ميبينم!!!
هدويگ، جغد هري پشت ميز نشسته بود و داشت موش مرده‌(ببخشيد. ساندويچ ) اي رو ميخورد. با ديدن نيك از جايش بلند شد و به سمت نيك پرواز كرد.بقيش توسط كوييرل سانسور شد، چون حركات زننده‌اي انجام شد ، مثل فيلمهاي هندي.

خب نيك براي چي اومدي اينجا؟
تو روزنامه اين آگهي رو خوندم و اومدم تا استخدام بشم.
عزيزم تو اصلا احتياجي نداشتي بياي اينجا. يك تليف ( جغد) ميزدي بهم خبر ميدادي.
ميدونم. اما براي دستمزدش اومدم.
دستمزد؟ كدوم دستمزد؟
حقوق نميدين؟ اگه بدون حقوقه من نميام. تو هاگوارتز، دامبلدور كلي ... ميزد و قربون صدقمون ميرفت. با اكراه قبول ميكردم.


[size=large][color=000066]من ديگه تو امضام هيچي نميزارم. هيچي هم نميگم.
به يه نوع ج�


ستاد مبارزه با دوپينگ جادوگري
پیام زده شده در: ۲۱:۰۹ پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۵
#1

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
"خوب خوب خوب.بلاخره رسیدم.اینم شماره 11 خیابان گرینلند.این در چرا انقدر قراضه است؟"
هدوبگ کلید رو توی قفل در انداخت.در با صدای تقی باز شد.درو به آرومی باز کرد.
"اوهوم اوهوم اوهوم اوهوم.این گرد و خاکا چین؟باید سریعا یه دستی به سر و روی اینجا بکشم.وضعش خیلی خرابه"
هدویگ درو خیلی آروم بست تا گرد و خاک بیشتر از این بلند نشه.نگاهی به نمای داخلی دفتر کار جدیدش انداخت.
دیوارهای سراسر سفید که البته به دلیل گرد و خاک اونجا خاکستری شده بودن.یه حال خیلی بزرگ و چند تا اتاق که همه با درهایی به همدیگه راه داشتن.دیواره ی اتاق ها از کف زمین تا نیمه سنگی و از نیمه به بالا شیشه ای بودن.
"عالیه.بهتر از این نمیشه.همونیه که می خواستم"هدویگ در حالی که آستیناشو بالا می زد اینو گفت.
یه دستمال از جیبش در آورد و نزدیکتزین میز به خودش که البته خیلی زهوار در رفته بود رو با اون تمیز کرد.
جلوی در ورودی رفت تا چمدون سنگینش که اونجا گذاشته بود رو ورداره.چودون رو با کلی زحمت آورد و اونو روی میز انداخت.
"غیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــژ"میز با صدای بلندی خم شد ولی نشکست.
هدویگ در چمدونشو باز کرد و وسایلشو روی میز ریخت.یه دفتر بزرگ ، یه جا پری(تو مایه های جامدادی)خوشگل و یه ریدیو از جمله وسایلش بودن.
"بهتره اینا رو بچینم تا جلو دست و پا رو نگیرن"هدویگ وسایلش رو با سلیقه ی خارق العادهای (!) که داشت چید و دوباره جلوی چمدونش ایستاد.
"خوب خوب خوب حالا نوبت اینه"
تابلویی رو که به سفارش داده بود و اونو برای دفتر کار جدیدش در نظر گرفته بود روی میز گذاشت.چوب دستیشو برداشت و وردی رو زیر لب گفت.تابلو خود به خود از روی میز بلند شد.تابلو رو به سمت در ورودی دفتر کارش هدایت کرد.
چند لحظه بعد هدویگ در حالی که زبونشو از دهنش بیرون آورده بود سعی می کرد تابلو رو کاملا صاف در جایی که می خواست نصب کنه.بالاخره موفق شد و نفسی عمق کشید و گفت:
"به به چه اسمی.ستاد مبارزه با تخلفات کوییدیچ.خوب اینم از این حالا مونده آگهی استخدام.بهتره برم و سریع بنویسمش"
چند لحظه ی بعد هدویگ روی صندلی شکسته ای که سه پایه بیشتر نداشت نشسته بود و نامه ای می نوشت.
"به مسئول آگهی های استخدام روزنامه ی پیام امروز
موضوع:آگهی استخدام
متن آگهی:به چند نفر کارمند مجرب در زمینه ی کوییدیچ برای استخدام در ستاد مبارزه با تخلفات کوییدیچ نیازمندیم.
داوطلبین با مدارک کامل از سوابق خود به آدرس زیر مراجعه کنند:
خیابان گرینلند.شماره ی 11.دفتر ستاد مبارزه با تخلفات کوییدیچ.
پیوست:10 گالیون هزینه ی چاپ آگهی."
هدویگ نامه رو به پای جغدی که تازه از قفسی که تو چمدون بود درآورده بود بست و اونو بیرون از در رها کرد تا به دفتر پیام امروزبره.
"خوب حالا فقط باید بسینم و منتظر اومدن متقاضی ها بشم"
---------------------------------------------------------------------------------------------
دوستانی که می خوان عضو این هیئت بشن باید سابقه ی کوییدیچی داشته باشن و در پست در خواست عضویت خودشون اونا رو مطرح کنن.
در پستی که می زنید از طرف من خودتون رو تایید نکنید.من خودم میام و تاییدتون می کنم.
این تاپیک ترجیحا طنزه.از جدی نویسی محض خودداری کنید


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۷/۳/۲۴ ۲۲:۲۷:۰۱








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.