گزارش ميتينگ مرداد 1388 !(ميتينگ امروز)(اين گزارش مسلما فقط از ديد من هست.ممكنه هزاران اتفاق ديگه افتاده باشه ولي از ديد من پنهون مونده باشه)
-----------
ساعت 2 ظهر !-الو سلام پرسي..چطوري؟
-سلام..مرتيكه بوقي خجالت نميكشي منو از خواب بيدار ميكني؟
-امروز بيا با هم بريم!
-نه امروز يه سري از بچه ها ميخوان برسوننم!
-چه بهتر !
!
ساعت 4.30 ظهر !-الو سلام ويولت..چطوري؟
-سلام خوبي؟چه خبرا؟
-كجايي؟من پارك ملتم!
-ااا؟چرا اينقدر زود؟
-ميتينگ ساعت 5 هستا!
ساعت 5 بين ظهر و غروب !-الو سلام پرسي..كدوم گوري هستي؟
-سر كوچه خونمون!
در اين لحظه من بلند ميشم و پرسي رو ميبينم.
-خب باشه.پس يكي دو ساعت ديگه ميرسي.اشكال نداره ميبينمت!
-حالا كجايي تو؟
-سرتو برگردون منو ميبيني!
و به اين ترتيب ميتينگ رسمن شروع شد!
---------------
به اين ترتيب چندي ديگه از دوستان هم به جمع ما پيوستن.همينجوري نشسته بوديم و به بقيه ملت زنگ ميزديم.ساعت 6.30 شد كه بالاخره سر و كله يه گروه عظيم از ملت پيدا شد.آسپ و پيوز(pyooz
)ويولت،اسپروات قديم(مهرناز)گابريل و مادر گراميشون اين افراد بودن.البته ماجراهايي كه در اين رخ داد به شدت خصوصي بود و جدن از نگفتنش عذرخواهي ميكنم.
وقتي اين افراد رسيدن به سمت تپه جادوگران حركت كرديم.اونجا من و پرسي كلي خاطره داشتيم.بقيه ملت تا حالا اونجا نرفته بودن و خب بد نبود بفهمن ما سه سال ميرفتيم پارك ملت ،كجا ميرفتيم!تپه هم حسابي عوض شده بود.اون سنگ بزرگه رو برداشته بودن و شمشاد ها رو بريده بودن.جاش يه مجسمه زشت قرار داده بودن و كلن خورد تو حالمون!
كمي اونجا نشستيم و بعد برگشتيم به سمت پايين پارك.از پارك بيرون رفتيم و به سمت ونك رفتيم.خواستيم بريم بوف،ديديم بوف تحريم شدس!چه ضرري ميبينه بوف وقتي بچه هاي جادوگران نرن اونجا!
!
رفتيم رسيديم ونك.دختران عزيز از ما جدا شدن و به همراه گابريل و مادرش به طرف خونه هاشون رفتن.(يه تشكر ويژه از طرف دختر ها از گابريل و مامانش!)
بعدم ما رفتيم هايدا.اونجا ملت گرسنه نبودن و به سمت آب طالبي رفتن ولي من و آسپ به شدت گرسنمون بود و رفتيم ساندويچ خورديم.البته اينقدر بزرگ بود كه نتونستيم تمومش كنيم.
بعدم كه سوار ماشين شديم و رفتيم خونه !
نكته ها:1-روزه بودن مدير ميتينگ كه باعث شد به خاطرش دهن بقيه ملت صاف بشه.چرا كه تا قبل اذون نتونستيم بريم رستوران و بعدشم كه نصف ملت از ما جدا شده بودن.
2-در بعضي جاها جمع دو تا ميشد.يعني يه سري يه جا راه ميرفتن و يه سري طرف ديگه !
3-همانند بقيه ميتينگ هاي جادوگران جز ديدن دوستان هيچ جور ديگه اي خوش نگذشت.البته براي من عادي ولي براي تازه وارد هاي ميتينگ يه مقدار غريب بود.
4-خيلي خوشحال شدم خيلي از بچه ها رو ديدم ولي به ويژه از ديدن گابريل خيلي زياد خوشحال شدم.بقيه ملت هم خيلي دوست داشتم ببينمشون كه البته ديدم و آشنا شديم.
5-من به شدت در حال افتادن بودن.نميدونم چرا من موانع يا موانع من رو نميديدن و من به شدت در حال سقوط بودم.همين كه سالم و زنده رسيدم خونه خدا رو شكر ميكنم!
6-تو هايدا انتهاي بازي استقلال رو نگاه كرديم و كلي خوشحالي و اينا كرديم.من نزديك بود با جمعي از درون رستوراني ها دعوام بشه.چرا كه به شدت با حرفاشون رو اعصابم راه رفتن!
7-خيلي در مورد توجيه كردن و اون پشت مشت ها صحبت ميشد.ملت خيلي علاقه نشون دادن و البته لو ميدم كه منشا تمام بحث ها پرسي بود.
8-من پشت سر جيمز ،آلبوس(حضور داشت ولي نشنيد حرفامو)،پرفسور كوييرل،دالاهوف،استرجس،ايوان،عله،مورگانا صحبت كردم.البته فكر نكنيد حتمن بايد بد گفته باشم يا فحش داده باشم.ممكنه تعريف كرده باشم !ولي در هر صورت خواستم بگم بعدن نگن طرف پشت سرمون حرف ميزنه ،جلومون روش نميشه!اگر ميخوايد بدونيد چي گفتم پيام شخصي بزنيد ،ميفهميد !
افراد حاضر در ميتينگ:
1-مرلين كبير !!!
2-پرسي ويزلي
3-ويولت بودلر
4-گابريل دلاكور
5-اسپراوت قديم(مهرناز)
6-آلبوس دامبلدور
7-رودولف
8-دوركاس ميدوز
9-ريموس لوپين
10-دو نفر از بچه هاي درن شان !
11-مينروا مك گوناگل(كه خيلي دير اومد)
و جمعن 15 نفر بوديم.چرا كه ريموس لوپين خودش 4 نفر بود !
[b][size=medium][color=6600FF][font=Arial][url