شاهزاده ي دو رگه با هات موافقم

اشتباه مي كني

به نظر من هيچ كسي از اول دزد و قاتل بدنيا نمياد حتي لرد سياه
پس اكه اون پدر مادري داشت كه اونو بزرگ كنه و دوستش داشته باشن هيچ وقت به اين مرحله نميرسيد
اون هميشه از پدر و مادرش نفرت داشته در حقيقت چيزي نداشته
به همين دليل كه هميشه تكرو و دوستي نداره
حتما دوست داره حتي يك بار پدر مادرشو ببينه كه به اون محبت ميكنن
با اين نظرا كه قدرتشو ميبينه به كلي مخالفم

به نظر من ولدمورت قدرت مورد نظرش را دارد و چیزی که همیشه کم داشته است و در برابر آن نا مقاوم است عشق است ...
احتمال دارد بچگیهایش را ببینید که مادرش او را بغل کرده است ....
شاید هم در جوانی ( قبل از اینکه تام ریدل به ولدمورت تبدیل شود ) عاشق دختری بوده و او را ببیند ...

این چکشها هم برای اینکه ازشون خوشم میاد ...

به نظر من اون تمام مردم رو میبینه که جلوش با خلوص نیت واقعی زانو زدن.
و یا پیامبر شده(این یکی از تیوریهای نابه)
و شاید هم خودشو به شکل جوونیاش میبینه که مثل یه آدم معمولی زندگی میکنه( خدا کنه نباشه!)

به اریک مانچ :
شتر بیند در خواب پنبه دانه ......

به نظر من خودش رو میبینه که تو آزکابانه و دیوانه سازها هی بوسه بی ناموسی بهش میزنن انقدر که دیگه جان پیچی نمی مونه

خودش رو می بینه که به قدرت رسیده و هیچ کس نمی تونه جلوشو بگیره و هر گز نمی میره.

ميبينه با دختر خوب و خوشگل ازدواج كرده.

شاید به قول بربکس قدرت و یا مرگ نیمه اصیل ها و خون لجنی ها رو ببینه ولی من با مرلین بیشتر موافقم

هوممممممم...
منم با نظر مرلین موافقم تنها عاملی که موجب عقده ای شدن تام بود پدر ماگلش بود...
اما شاید ولدمورت آرزو های دیگری هم داشته باشد...این که دنیا از ماگل زاده ها پاک بشه...شاید هم اوج قدرت...کشتن هری
هر چیزی می تونه باشه