هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: شرکت خدماتی جادوئی بارون و شرکا
پیام زده شده در: ۱۸:۵۱ دوشنبه ۷ خرداد ۱۳۸۶
#52

ادوارد بونز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۵ شنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۰:۱۹ جمعه ۸ فروردین ۱۳۹۹
از اینوره!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 475
آفلاین
ما هم اومديم در جمع دوستان صميميه گروه همه كاره ي خودمون بپستيم و خلاصه حالي بكنيم ..و هنر ماسمالي كردن خودمونو به نمايش بذاريم ..:
-------------------
ويولت همچين كه اومد پاشو از در بذاره( بزاره بضاره بظاره و ..( كپي باي بتوچه )) بيرون يهو يه صدايي اومد !!!(‌باور كنيد لارتن نبود) و همين باعث ميشه كه ويولت يه دور صد و هشتاد درجه درجا بزنه و شصت(شست، شسط يا شصط ؟؟) پاش بره تو چشمش (‌بر وزن كشمش) و بروبچ به حالت: در ميان و حالشو مي برن..
-: مرض ..نخنديد صداي چي بود ؟
اديب: صداي ...صداي ... تلفن بود ..قشنگ!!!
ويولت با شنيدن اين حرف شصت( همون بالايي ها!!) پاشو يادش مي ره و به طرف تلفن شيرجه مي زنه و با يك حركت كاملا ..كاملا غير انتحاري(‌هههه .. ههه ضايع شديد خيال كرديد الان ميگم انتحاري ..نه؟! ..جواب :نه! ) و ميگه :
-: بله بفرماييد ..( با همون لحن دفعه ي قبلي!!!)
-: كجا بفرماييم؟؟
-: بفرماييد كارتونو بگيد !!
-: كارتون .. كارتون تام و جري
-: كارتون رو بگيد آقا!
-: خب گفتم كه ..ديگه چي بگم !؟!
-: اصلا برا چي اينجا زنگ زدي؟
-:هيچي همينجوري...گفتم دور هم باشيم ..
-: صبر كن ...من تو رو ميشناسم ..تو قبلا زنگ زدي .. تو همين الان زنگ زدي ..تو كوئيرلي؟؟
-: نه .. از اولشم نبودم ...سر كار بودي...
-: چي ميگه؟ ... من از تو شكايت مي كنم من شمارتو مي دم مخابرات ..من مي دم ( نه اون مي دم نه اون يكي مي دم)... مي دم ( مشترك گرامي شما مجاز به ديدن اين قسمت نمي باشيد !!) .. مي فرستم بگيرن( مشترك گرامي شما مجاز به ديدن اين قسمت نمي باشيد )
شخص مزاحمم كه مي بينه هوا پسيده(‌نكته: پس شده) گوشي رو مي ذاره!!!! ( گوشي رو مي گذارد سر جاش ) : تق !!
ملت شركا: چي شد؟؟
اما ويولت به جاي جواب دادن اولين كسي رو كه جلو دستش بود حسابي مي زنه تا عبرتي شود براي ديگران ..
اديب: ولي من مي دونم چي شد .. چون فال گوش وايستاده بودم!!!
ملت: چي شد؟؟
اديب: بريد بالا رو بخونيد
ملت شريك(شايدم شرك ):
لارتن :‌يعني چي ؟ يعني 5000 گاليون نفري پريد ؟
ويولت: آره
لارتن:پس يعني همه اش سر كاري بود ؟
ولي ايندفعه واي كاملا بي صدا لارتنو توجيه مي كنه كه جريان چي بوده و چي شد و چه خواهد شد و از اين حرفها!!!
در اي هنگام برو بكس شرك روي زمين پلاس مي شن و به حالت دماغشونو مي گيرن!!!! اما يك نفر بوده كه خيلي شاد بوده اون كي بود ؟؟ كي بود ؟ كي بود ؟ كي بود ؟ نمي دونم ؟ كه در اين حال دوباره تليف زنگ مي خوره :
بوق ...بوق ....بوق ...بوق ...بوق (‌صداي زنگ تليف)
-: يكي اونو برداره
-: نمي خواد خودم الان مي رم برش مي دارم .. حال اين يارو مزاحمرو هم مي گيرم ....
-: بله بفرماييد!!
-: شركت خدمات جادويي بارون و شركا؟
-: نخير الان اسمشو گذاشتيم شركت خدمات شرك و خره!!! كارتونو بفرماييد..
-: من كوئيرل هستم ...
-: ( مشترك گرامي شما مجاز به ديدن فحشهاي اين قسمت نيستيد )
-: شما همگي بلاك خواهيد شد ..
ملت شرك و خره!!: مآآآآآآآآآآآآ
آيا اين شخص كوئي واقعي بود ؟ ادامه ي داستان تا هفته ي بعد...
افكت تصويري: در اين لحظه تكه هاي كوچكي از داستان هفته بعد در حال پخش شدن است و تيتراژ پاياني داره مي خونه : هولالالا ..هو هو لالا . يهو لا لا لو لو لالالا( نكته : آهنگ تيتراژ جواهري در قصر )
------------------
دوستان همواره به من اشاره مي كنن مي گن كه آخه بوقي چرا همه چيزو تبديل به خز مي كني ...اين تعداد پرانتز به چه درد مي خورد .. من هم همواره بهشون مي گم كه بوق بر خز
------------------
همر همر پر از همر واي ازن همه همر ...دارم مي رم همر بخرم .. بچه نگير بهونه
چقدر داستان پيش رفت ..واقعا .. اونهايي كه مي گن لوس شد .. به قول لارتن لوس مثل اينو نديدن ...


ویرایش شده توسط ادوارد بونز در تاریخ ۱۳۸۶/۳/۷ ۱۸:۵۷:۰۴

می تراود مهتاب..


"وقتش رسیده که همه‌ی ما بین چیزی که درسته و چیزی که آسونه، یکی رو انتخاب کنیم."
- پروفسور دامبلدور



Re: شرکت خدماتی جادوئی بارون و شرکا
پیام زده شده در: ۲۲:۳۴ چهارشنبه ۲ خرداد ۱۳۸۶
#51

ویکتور کرام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۶ سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۴:۲۶:۵۸ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از مدرسه دورمشترانگ (بلغارستان)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 509
آفلاین
مگور که دلش میخواست سر به کوه و بیایون بذاره پرسید:کی رو؟
ویولت:...
..........................
منتظر بلاک شدن هستم با این پست
-----------------------------------
ویولت :هری پاتر
شرکا: هری پاتر؟ کدوم هری پاتر
ویولت : هری پاتر سایت
ملت :
ویولت : بس کنید دیگه پولش که خوبه ما باید اونو تعقیب کنیم. کوییرل به علت اینکه خیلی آسلامی هست از ما خواسته تا ببینیم که هری پاتر با دختر های سایت گفتگو و گردش داره یا نه
لارتن : خب من اماده ام که برم دنبالش
ویولت : نه لارتن اینبار دیگه قضیه جدیه تو نباید بری اینبار من خودم میرم و ویکتور هم شیفت مخالف منه. حالا فهمیدی
شرکا : پس ما چکار کنیم
ویکتور: خب شما در اینجا تمام اطلاعاتی که ما بهتون میدیم رو وارد کامپیوتر مادر میکنید و نگهداری میکنید تا بعد از اینکه اطلاعات تکمیل شد میریم و میریزیمش تو اینترنت تا خود هری رو نابود کنیم
شرکا :
ویولت : خب خنده بسه دیگه من یکی رفتم باید چهار شبانه روز اونو تعقیب کنیم . ویکی ساعت هشت شب توی کافه سه دسته جارو میبنمت.

.....................
عزیزان ادامه بدن
اینبار دیگه نوبت هری پاتر سایته


کاشکی یه روز باهم سوار قایق می شدیم
دور از نگاه ادما هردوتا عاشق میشدیم


Re: شرکت خدماتی جادوئی بارون و شرکا
پیام زده شده در: ۱۸:۳۳ سه شنبه ۱ خرداد ۱۳۸۶
#50

ویولت بودلر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۰ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۵۳ شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
از اون یارو خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1548
آفلاین
ویولت به طرز ملیحانه ای لبخند میزنه:سلام لارتن عزیزم!!
لارتن که همه اش میترسیده این ویولت بزنه درب و داغونش کنه تا میبینه اینطوریه نیشش وا میشه:خوبم ویولت جون!یادته قول دادی که به من...
ویولت با همون نیش باز یه در رو وا میکنه:بیا تو لارتن جون.الان میگم ویکتور و ادیب بیان مدادرنگی ها رو بهت بدن.
همین که لارتن میره تو ویولت رو به ویکتور و ادیب میگه:میخوام یه جوری دمارش رو در بیارید که 10 تا لارتن ازش دربیاد.
ویکتور و ادیب یه خنده شیطانی تحویل ویولت میدن و میرن که لارتن رو تبدیل به ام پی تری کنن.
ویولت که حوصله اش از خراب شدن پروژه اش و لو رفتن سارمانش خورد شده بود خودش رو پرت میکنه روی یه صندلی و میگه:حالا چیکار کنیم؟سازمان جاسوسی اگه جاسوسی نکنه که سازمان جاسوسی نمیشه.
همین لحظه تفلون...ببخشید دوستان اشاره میکنند اون تلفنه!بله همین لحظه تلفن زنگ میزنه . ویولت بر میداره:بله؟
_:بله.
_:اوه!
_:نه!
_:یعنی بله.حتما.در اسرع وقت انجام میشه.
_:بله؟
_:در مورد مبلغ دریافتی؟
در اینجا چشمای ویولت در میاد و تالاپ میفته کف دستش:چی؟5000 گالیون برای هر نفر؟؟؟؟
در این لحظه اون عده از بچه ها که تونستن حواسشون رو از جیغ و داد های لارتن و صدای مشت و لگد به حرف های ویولت جمع کنن همه به سرنوشت ویولت دچار میشن!!!
ویولت گوشی رو میذاره و به این شکل در میاد.
سینیسترا میپرسه:کی بود؟
_:کوییرل!!!
مگور جیغ میکشه:چی؟؟؟؟؟
ویولت میزنه زیر خنده:حدس بزن ازمون خواست کی رو تعقیب کنیم!!
مگور که دلش میخواست سر به کوه و بیایون بذاره پرسید:کی رو؟
ویولت:...


But Life has a happy end. :)


Re: شرکت خدماتی جادوئی بارون و شرکا
پیام زده شده در: ۱۴:۴۲ سه شنبه ۱ خرداد ۱۳۸۶
#49

ویکتور کرام


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۶ سه شنبه ۲۳ آبان ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۴:۲۶:۵۸ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از مدرسه دورمشترانگ (بلغارستان)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 509
آفلاین
مگه بازم موردی داره!؟
لارتن : اره
ویولت خب بگو چی؟
و لارتن همه چی رو مو به مو گزارش میده
ویولت : ایول لارتن... فقط اینو تا شب تعقیب کن
لارتن : اوکی بای
لارتن به صورت بسی خفنانه به دنبال آن مرد بی مو میرود و همچنان او را به طور نامحسوس تعقیب میکنه
مرد: ببینم تو چرا من رو تعقیب میکنی؟
لارتن : کی..... من...... من دارم رد میشم
مرد : هرچی بخوای بهت میدم فقط بگو چرا دنبالم میای
لارتن: یه آب نبات چوبی نارنجی رنگ
مرد: باشه برات میخرم حالا بهم میگی
لارتن: خب راستش قضیه از این قراره که......................
و با یه آب نبات نارنجی رنگ همه چیز رو اعتراف میکنه
دلنگ... دلنگ...
مگورین: شرکت خدماتی جادوئی بفرمایید
من با رئیس کار دارم
مگورین : لارتن چرا این طوری حرف میزنی
- من لارتن نیستم . من اون مردیم که لارتن دنبالش هست
مگورین : این شماره لارتن. تو لارتن رو دزدیدی ها؟
- نه ... ببین خانم این لارتن شما همه چیز رو اعتراف کرده برو رئیست رو صدا کن
مگورین: ای لارتن آی کیو ( کی به کی میگه آی کیو در راستای جواب دادن مگور به حرف لارتن در پست قبل) ولی آقا مارئیس نداریم
- برو به مسئول اون خراب شده بگو بیا پشت خط
مگورین : ببین آقا ما مسئول هم نداریم
در همین لحظه ویولت از مرلین گاه خارج میشود و بعد از شستن دستان خود با حرکتی بس آسلامی به سمت تلفن میاد
ویولت : هی مگور کی پشت خطه لارتنه
مگورین: نه بابا سوژه مورد نظره با تلفن لارتن زنگ زده
ویولت: و گوشی رو میگره دستش... بللللللله ( با ناز و عشوه بخوانید)
- چه خانم باشخصیتی... میتونم چند لحظه وقتتون رو بگیرم
ویولت: جانم بفرمایید
- هیچی میخواستم بدونم که کی باعث زحمت شما شده من رو تعقیب کنید؟
ویولت: ببین آقا کسی ما رو اجیر نکرده و در ضمن این یه شرکت خدماتی جادویی هست شما اشتباه گرفتید.
- اوووووووووو... ببخشید خانم که مزاحم وقت شریفتون شدم. امیدوارم که از نزدیک ملاقاتتون کنم.
ویولت : همچنین خدا نگهدار. و سریعاً تلفن رو قطع میکنه
ویولت : حال کردی چطوری خرش کردم دیگه گیر نداد
ملت شرکا:
در همین لحظه لارتن با یک آبنبات چوبی نارنجی رنگ که تو حلقش فرو کرده وارد شرکت میشود.......
.............
شرمنده طولانی شد
شرمنده میدونم بیمزه بود


کاشکی یه روز باهم سوار قایق می شدیم
دور از نگاه ادما هردوتا عاشق میشدیم


Re: شرکت خدماتی جادوئی بارون و شرکا
پیام زده شده در: ۲:۵۷ شنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۸۶
#48

لارتن کرپسلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۲ دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۰۲ شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۲
از یو ویش!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 471
آفلاین
لوس ندیدی مگور!
==================================
لارتن یادداشت می کنه:
- خشانتش بالاست ... حیوونای بیچاره رو اذیت می کنه!

............


یارو که دیگه هیچ مویی توی سرش نمونده بود توی پیاده رو راه میفته و به این فکر می کنه که آیا روز از این بدتر هم داشته یا نه!

لارتن یادداشت می کنه:
- موهاشم مصنوعی بود. طرف کچله!
و بدنبال سوژه حرکت می کنه و از کنارش یه سانتور با مزه رد میشه و براش دست تکون می ده! (آیا چه تابلو!؟)
درهمین حین یارو بیچاره که حسابی اون روز بدبیاری آورده بود، در حالی که به این موضوع که آیا چه چیزی برای همسر آینده اش کادو بخرد، فکر می کرد،.... شپلق! .... با یک خانوم محترم برخورد کرد و خانومه نقش زمین شد!
لارتن هم سری تکون داد و نوشت:
- خشانت در قبال جنس مخالف!

- من معذرت می خوام خانوم! من واقعا اینروزا حواسم پرته! شما چیزیتون نشد!؟
- خواهش می کنم! اشکالی نداره. من حواسم به این جواهر فروشی بود. تقصیر منه!
- البته که تقصیر من بود! ... جواهر فروشی!.... اتفاقا من می خوام برای نامزدم کادو بخرم!..........

و لارتن باز یادداشت کرد:
- طرف نامزد داره نامرد! (خب آخه لارتن آی کیو، نامزدش آرمیناست دیگه!)
لارتن با ویولت تماس گرفت:
- ویولت تویی!؟
- نه من مگورینم!
- مگور برای یه بارم شده آی کیو بازی در نیار گوشی رو بده ویولت کار مهم دارم باهاش!(کی به کی میگه آی کیو)

ویولت در حالی که از صداش معلومه که داره یه چیزی می خوره گفت:
- بگو لارتن!
- خب می دونی، باید به آرمینا بگی بی خیال این پسره بشه!
- مگه بازم موردی داره!؟


نارنجی رو بخاطر بسپار!

طنز نویسی به موجی از دیوانگی احتیاج داره...

چه کسی بود صدا زد : لارتن!؟


Re: شرکت خدماتی جادوئی بارون و شرکا
پیام زده شده در: ۱۵:۱۷ جمعه ۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۶
#47

مگورینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ جمعه ۲۰ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۱:۳۹ سه شنبه ۲۶ شهریور ۱۳۸۷
از همین نزدیکیا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 103
آفلاین
یارو خودش رو روی زمین می ندازه و شروع می کنه به کندن موهاش ... دو سه نفر میان دستاشو می گیرن تا به خودش آسیب نرسونه! لارتن در حالی که عینکش رو از رو چشماش بر می داره برا سایرین تعریف می کنه که چه اتفاقی افتاده :
- نمی دونم یهو این طوری شد! من داشتم راه می رفتم که دیدم خودشو انداخت رو زمین و شروع کرد به زدن توی سر و صورتش ... فکر کنم اختلالات روانی داره!
لارتن این حرف را زد و از جایش بلند شد و با حالتی متفکرانه(!) با خود اندیشید:" ما باید به اون دختر بیچاره بگیم! این مرد روانیه!!!!" و به سرعت گوشی جادویی سینیسترا! را از جیبش در آورد و با ویولت تماس گرفت:
- ویولت خودتی؟!
- نه من مگورینم!( چه تابلو! )
- ویولت اونجاست؟!
- نه اشتباه گرفتی !
و گوشی رو می زاره! لارتن به گوشی نگاهی می ندازه و دوباره تماس می گیره ... مگورین در حال تمیز کردن میز اتاق ویولته و تلفن همین جوری زنگ می خوره . صدای کشیده شدن سیفون به گوش می رسه و ویولت از دستشویی بیرون میاد.
- چرا گوشی رو بر نمی داری؟! بله؟!
- ویولت تویی؟!
- اوهوم بگو...
- ببین این پسره روانیه! ما باید به آرمینا بگیم. اون دختر معصوم چه گناهی داره؟! چرا باید یه عمر با یه دیوونه زندگی کنه؟!
- مطمئنی؟!
- آره!
- خیل خب باز تعقیبش کن و هر چیز مشکوکی دیدی یاداشت کن!
لارتن گوشی رو تو جیبش می زاره:
- من باید به اون دختر بیچاره کمک کنم!
پنج دقیقه بعد لارتن بالای یه ساختمونه و یه گربه تو دستشه و منتظر یاروه که از اونجا رد بشه ... درست زمانی که یاروه داره از زیر ساختمون رد می شه لارتن گربه رو می ندازه روش! پسره شوع می کنه داد و بی داد کردن و گربه هه هی چنگش می زنه بعد پسره گربه رو پرت می گیره و پرت می کنه تو سطل ... لارتن یادداشت می کنه:
- خشانتش بالاست ... حیوونای بیچاره رو اذیت می کنه!

------------------------------
فوق العاده لوس شد! شرمنده


؟!


Re: شرکت خدماتی جادوئی بارون و شرکا
پیام زده شده در: ۲:۳۸ دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۶
#46

لارتن کرپسلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۲ دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۰۲ شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۲
از یو ویش!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 471
آفلاین
پس یعنی همچین انجمنی وجود داره ها!؟
---------------------------------------------------------

ویولت با خشانت شماره رو میقاپه و دوباره میزنگه.یکی از اون ور جواب میده.
_:انجمن مرکزی زن ذلیلان بفرمایید؟..
--------------------------------------------------------
ویولت سریع تلفن رو قطع کرد و با حالتی متفکرانه گفت:
- انجمن مرکزی زن ذلیلان.....!
بعد یه شماره رو گرفت:
- الو! آرمینا خانوم؟
- بله خودم هستم شما؟
- من ویولتم، رئیس سازمان جاسوسی. می خواستم درباره سوژه ای که برای تحقیق به ما سپردین براتون بگم!
- اوووه! چه عالی! من آمادم بشنوم!
- اهم! ... امروز سوژتون با انجمن زن ذلیلان تماس گرفته!
- وای! چه عالی! یعنی اون واقعا مرد رویاهای منه!؟ یعنی من می تونم باهاش ازدواج کنم!....... اما طبق قرارداد شما باید یه روز دیگه تعقیبش کنین!
- البته خانم! این شعار ماست! تعقیب، حتی تا دم در مرلینگاه! اما شما هم یادتون باشه، بعد از تلفن بعدی من باید 20 گالوین به حساب ما واریز کنین. تصویر کوچک شده
- البته! حتما! تازه اگه معلوم بشه پسر خوبیه 5 گالوین هم انعام می گیرین!
- پس تا بعد!
- بای!
بعد صدای دخترک که هنوز گوشی رو نذاشته بود به گوش رسید:
- دیدی مامان گفتم! پسر خوبیه! می گن با انجمن زن ذلیلان تماس گرفته! وای مامان جون خوشبخت شدم!تصویر کوچک شده ... تصویر کوچک شده ...... بیق بیق بیق بیق!
ویولت در حالی که بعد از این تماس ارزشی نفس راحتی می کشید، توی میکروفن گفت:
- در چه حالی ادیب؟
ادیب که صداش مثل کسایی که خروسک گرفتن شده بود گفت:
- نمکیه! یعنی ببخشید! تویی ویولت؟ بابا مردم از بس داد زدم نمکیه، نون خشکیه! این یارو هم که انگار می خواد کل شهرو پیاده بگرده!
ویولت:
- باشه! الان درستش می کنم!
بعد یه نگاهی به گزینه های احتمالی کرد!
- لارتن! می دونی من یه جعبه مداد رنگی دارم که همه مداداش نارنجیه!؟
لارتن:
-
ویولت:
- خیلی راحت مال تو می شه! به شرطی که بری و اون یارو رو که جیبش رو زدی تعقیب کنی. سایه به سایه!

.......چند دقیقه بعد....
لارتن ایندفه با ظاهری شیک و پیک و با عینک دودی افتاد دنبال یارو. البته از فاصله نیم متری!
سوژه:
- ببینم پسر! تو چرا افتادی دنبال من! ببینم تو چقدر قیافت آشناست!
لارتن:
- من به تو کاری ندارم! دارم می رم خونمون!
چند قدم دیگه.....
سوژه:
- بابا ولم کن! ابهاالناس به دادم برسین!


نارنجی رو بخاطر بسپار!

طنز نویسی به موجی از دیوانگی احتیاج داره...

چه کسی بود صدا زد : لارتن!؟


Re: شرکت خدماتی جادوئی بارون و شرکا
پیام زده شده در: ۱۳:۵۷ یکشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۶
#45

ویولت بودلر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۰ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۵۳ شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
از اون یارو خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1548
آفلاین
سینی: اوکی!دٍ برو که رفتیم.
سینی پشت یارو وارد کافه میشه.یارو که بسی مشکوک مینماید پشت یه میز میشینه و سیگارش رو آتیش میزنه و هی فوت میکنه تو هوا و اصلا توجه نداره چه آسیب جبران ناپذیری داره به محیط زیست میزنه!سینی در یک حرکت بسیار خفنزانه که تنها نزد سارا خفنز است و بس(از اینجا اشاره میکنند که سارا کارم داره ولی من باهاش کار ندارم و نمیرم پیشش!من مامانم رو میخوام!مامان!!!)یک اسکیت از تو جیبش( )درمیاره و پا میکنه و با سرعت ما فوق نور میره و میره و میره و میخوره تو دیفال...اهم ببخشید میخوره به صندلی یارو.البته به صورتی آسلامی!صندلی منهدم میشه و یارو شپلخ میفته رو زمین!
سینی به این صورت به یارو میگه:اوا ببخشید(در حالی که همزمان داشت به خاطر این نوع حرف زدنش بالا میاورد!)اصلا حواسم نبود.مسیو.معذرت میخوام.اجازه بدید کمکتون کنم بلند شید...
یارو: مانعی نداره مادموازل.شما که طوریتون نشد؟شما سالم باشید ما سالمیم.البته منظورم این بود که وقتی شما که با اون سرعت خوردید به من سالمید صد در صد منم سالمم.بنده بسیار معذرت میخوام که جای بدی نشسته بودم!
سینی در حالی که دیگه داره حوصله اش سر میره و پاشده که بره میگه:موردی نداره حضرت آقا.فعلا بای!
بعد فوری با یه آپارات از شر اون یارو خلاص و جلوی ویولت ظاهر میشه:بارابابام!بیا این هم شماره پسره...
ویولت دوباره یه نگاه میندازه و این بار:
_:آفرین سینی!
سپس فوری با یک موبایل شروع میکنه به زنگیدن.همون لحظه که یکی از اون ور تلفن رو برمیداره ادیب بیسیم میزنه:ویولت طرف داره تلفن جواب میده! حدودا دمای بدن ویولت میره بالای هوزار که سینی فوری میگه:
_: این پسر شیطون کی شماره اش رو گذاشت تو جیبم؟ایناها!اینم شماره اصلی!
ویولت با خشانت شماره رو میقاپه و دوباره میزنگه.یکی از اون ور جواب میده.
_:انجمن مرکزی زن ذلیلان بفرمایید؟...
=====================================


But Life has a happy end. :)


Re: شرکت خدماتی جادوئی بارون و شرکا
پیام زده شده در: ۲:۱۰ یکشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۳۸۶
#44

لارتن کرپسلی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۲ دوشنبه ۳۰ بهمن ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۳:۰۲ شنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۲
از یو ویش!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 471
آفلاین
نمممممکیه! نونو خشششکیه! سبببدیه!
یک نفر که با چرخدستی توی یه کوچه باریک جلو می رفت رو با اعصاب ملت سالیدیچ بازی می کرد! (سالیدیچ = کوویدیچ داخل سالن! به عبارت دیگه رو مخ افراد گل کوچیک بازی کردن!(آخ چه حالی می ده گل کوچیک! می دونین چند وقته بازی نکردم!)) . اما بعد یقه لباسشو به دهنش نزدیک کرد و گفت:
- سوژه رویت شد!....الان داره به طرف بادجه تلفن می ره!
صدای ویولت از گوشی توی گوشش:
- خوبه! ببین ادیب یه لحظه هم نباید ازش غافل بشی. لحظه به لحظه برام بگو!
ادیب در حالی که به اطرافش نگاه می کرد تا کسی حواسش نباشه، دوباره توی میکروفن مخفی گفت:
- باشه!..... الان یه کاغذ از جیبش درآورد! داره شماره رو از روی کاغذ می گیره. الان داره با عصبانیت صحبت می کنه! .... گوشی رو گذاشت! کاغذ شماره رو دوباره گذاشت توی جیب راستش!

ویولت و چند نفر از گروه داخل یه ون عملیاتی که دو تا کوچه بالاتر پارک شده بود، نشسته بودن. ویولت به ادیب گفت که سایه به سایه دنبالش یره. بعد به لارتن نگاهی انداخت و گفت:
- خب! نوبت توئه! باید یه کاری برام بکنی. ببینم فکر کنی بتونی!؟
لارتن:
-

سوژه در حال حرکت بود و داشت سوت زنان توی پیاده رو راه می رفت که یهو یه نفر با ظاهری کثیف و کج و کوله جلوشو گرفت!
- آقا تو رو خدا یه کمکی بکن! الیلم! داغونم! دو تا کلیه هام از کار افتاده! شبا توی جوب می خوابم!
سوژه:
- برو بچه! ولم کن! موهاشو!
لارتن:
- آقا جون بچت! جون زنت! جون خودت! جون دختر عمت!
سوژه :
- آخه تو به دختر عمه من چی کار داری! ولم کن عمو! برو پی کار!
لارتن در اینجا در یک نمایش زرگری! سوژه دو دستی می چسبه و ولش هم نمی کنه! یارو هم که می بینه این بی خیال نمی شه، یه سیکل میده بهش و یه نفس راحت می کشه!

داخل ون......
ویولت:
- ببینم لارتن! گند که نزدی!؟
لارتن:
- نه جون تو تا چسبیدم بهش کاغذو از جیبش ورداشتم!
ویولت:
- باورم نمی شه! یعنی تو یه کار و درست انجام دادی!؟.. حالا بده من شماره تلفونه رو ببینم! این شماره واسه ما خیلی ارزش داره!

لارتن دست می کنه توی جیبش و کاغذ رو به صورت می ده به ویولت.
ویولت نگاهی به کاغذ میندازه و ......
- ببینم لارتن روی این نوشته بلیط اتوبوس! این ربطی به شماره تلفن داره!؟ تو قرار بود کدوم جیبشو بزنی؟
لارتن:
- جیب راست!
- خب دست راستتو بیار بالا ببینم!
و در این جا لارتن در یک حرکت فرا ارزشی دست چپ خودشو میاره بالا!

ویولت:
- ای خدا!... یکی بیاد به من بگه من چرا اینجام!

صدای ادیب از گوشی:
- ویولت! یارو رفت توی یه کافه!
ویولت:
- خب! سینی! کار خودته! باید وارد عمل بشی. خودتو به یارو نزدیک کن!
سینی:
-



----------------------------------------------------------------
به برو بچ گروه:
1- این نزدیک شدن سینی به یارو باید با ناموسانه باشه!
2-لطفا نفر بعد یه جای پستش یه فلش بک به چند روز قبل بزنه و ماجرای گرفتن این عملیات رو بگه!


نارنجی رو بخاطر بسپار!

طنز نویسی به موجی از دیوانگی احتیاج داره...

چه کسی بود صدا زد : لارتن!؟


Re: شرکت خدماتی جادوئی بارون و شرکا
پیام زده شده در: ۱۸:۴۷ دوشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۸۶
#43

ویولت بودلر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۲۰ یکشنبه ۱ آبان ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۵۳ شنبه ۱۴ فروردین ۱۴۰۰
از اون یارو خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1548
آفلاین
ویولت:ملت بوقی دو دقیقه سکوت اختیار کنید ببینیم چیکار داریم میکنیم.آخه ما خیر سرمون اینجا یه کودتا ترتیب دادیم و هر لحظه ممکنه که بارون با یه مشت ملت دیگه بهمون حمله کنه.
مگور:خب تو میگی چیکار کنیم؟ما که نمیتونیم تو خیابون دنبال بارون راه بیفتیم جاسوسیش رو بکنیم...
ویکتور مغز متفکر نقشه های گروه گفت:ها!دریافت شد.دقیقا مگور.تو چه باهوشی!
مگور :جون من؟خودمم میدونستم.این ویولت استعداد های من رو کور میکرد.
ویولت که اینجا نه سر پیازه نه ته پیاز چشماش میفته کف دستش:به من چه؟مگه من چیکار کردم؟
مگور:مگه تو نبودی که میگفتی گروه خیلی هم خوبه؟من از اولش با گروه مخالف بودم...
ملت:
ویولت که تقریبا مویی رو سرش نبود(!)به ویکتور گفت:تو مجبوری از این بی جنبه تعریف کنی؟
ویکتور که خودش هم کچل شده میگه:خب به من چه!یع فکر خوب بهم القا کرد.
ملت:چی؟
ویکتور: سازمان جاسوسی.ما میتونیم واسه هر کی که میخواد و پول درست و حسابی میده جاسوسی کنیم.در هر موردی.
ملت همه دوباره به این شکل در میان...
=============================
بر و بچس این گروه.نظرتون چیه که اسم گروهمون سازمان جاسوسی باشه و اگه شد یه تاپیک به همین اسم بزنیم؟نظرتون رو با پی ام به من بگید.


But Life has a happy end. :)







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.