هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: بند موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۲:۴۱ پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۹۶

ویزنگاموت، مرگخواران

بلاتریکس لسترنج


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱:۴۴:۵۴ یکشنبه ۱ بهمن ۱۴۰۲
از زير سايه لرد سياه
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 828
آفلاین
آرنولد گربه بود. پفك هم بود. برعكس هم حرف ميزد. لاكن خنگ...
نه... نبود!
پس با حفظ لبخندش، ابتدا دو پاي عقبش را قدمى عقب برد. سپس دو پاى جلويش را... و سپس...
-نه به فـــــــرار!

شترق!

آرنولد گربه بود. فرز هم بود. لاكن طلسم پرتاب شده از چوبدستى نارسيسا فرز تر بود و پنجره زودتر از اقدام به فرار آرنولد، بسته شده بود.
در نتيجه، آرنولد پس از چرخش و جهشش، با صورت به شيشه پنجره كوبيده شد، از روى طاقچه به زمين افتاد و در چنگال پر قدرت مرگخواران، اسير شد!
-نذاريد من برم... من رو بدين اون كرم فلوبر بخوره... آرررره!

جيغ و داد هاى آرنولد فايده اى نداشت. پس به آخرين حربه اش، يعنى چنگال هاى تيزش روى آورد. چرخيد و به دست رودولف چنگ زد.
رودولف گنده بو. زورش هم زياد بود. لاكن جان عزيز شيرين است و با چنگ آرنولد، گربه ى بينوا را ميان زمين و آسمان رها كرد.
-گربه تسترال! وحشى!

براى لحظه اى آرنولد خيال رها شدن را در سر داشت. اما لحظه اى بعد، در ميان مقاديرى خاك مدفون شده بود... خاك گلدان رز!
-گرفتمش!
-رز... قطعا ارباب بهت افتخار خواهند كرد! فقط يه سوراخ باز بذار كه خفه نشه و بميره!

رز سوراخ مذكور را باز كرد و ساير مرگخواران، به سرعت مشغول آماده كردن مواد منفجره ى لازم شدند.


I was and am the Dark Lord's most loyal servant
I learned the Dark Arts from him


پاسخ به: بند موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۲۳:۵۰ چهارشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۶

نارسیسا مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ چهارشنبه ۳ آبان ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۶ چهارشنبه ۲۳ فروردین ۱۴۰۲
از سرتم زیادیه!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 110
آفلاین
خلاصه:

کرم فلوبر خطرناکی از آزکابان فرار کرده. کرم متعلق به هکتوره و بعد از جستجوی زیاد موفق به پیدا کردن هکتور می شه.
کرم فقط از هکتور فرمان میبره و هر فردی رو که به هکتور توهین کنه درسته قورت میده!
مرگخواران از دست کرم فرار میکنن و به زیرزمین میرن تا تصمیم بگیرن خودشون رو از شر کرم راحت کنن. لینی پیشنهاد میده یک نفر داوطلبانه بصورت انتحاری با مواد منفجره توسط کرم خورده شه... این وسط آرنولد پفک پیگمی که معلوم نیست چجوری اونجاست پیشنهاد میده آرسینوس رو بفرستن داخل شکم کرم.

___________________________

آرسینوس با ناراحتی لب ورچید.
_هان؟ من؟ چرا من؟! حالا من گفتم با همه چی موافقم... ولی این نه دیگه... واستا ببینم... اصن تو چی میگی این وسط کپک؟

آرنولد حرف آرسینوس را اصلاح کرد.
_ پفک!

بلاتریکس با عصبانیت به سمت آرنولد که از پنجره آویزان بود، برگشت.
_ این گربه که باز اومد! یکی اینو پرت کنه بیرون!

نارسیسا برای آرام کردن بلاتریکس به سمت پنجره مذکور رفت، در حالیکه با خود فکر میکرد چرا زیرزمین باید پنجره داشته باشد!
_ پیش! پیش! چخه! چخ!

آرنولد از پنجره زیرزمین فاصله گرفت و از دید مرگخواران دور شد.

مرگخواران مجدداً به جلسه رسمی خود بازگشتند.
_ خب... کی داوطلب میشه؟

زیرزمین در سکوت عمیقی فرو رفته بود...

- من که نگفتم! آرسینوس رو نفرستین! خیلی انسان به درد بخوریه!

با شنیدن صدای آرنولد، چندین تار موی بلاتریکس در یک مکانیسم دفاعی به سمت آرنولد شلیک شدند!

_ این که باز اینجاس! سیـــســـــــی!!

نارسیسا بار دیگر به سمت آرنولد رفت تا او را بیرون کند، ولی ناگهان فکری به ذهنش خطور کرد و به سمت مرگخواران برگشت. سپس در حالیکه سعی میکرد با صدای آرامی صحبت کند، گفت:
_ من یه فکری دارم... چطوره همین کپک رو بفرستیم تو دلِ کرم؟
_ پفک!

با صدای آرنولد مرگخواران با لبخندهای شیطانی و مهربانی ِ تصنعی به سمت او برگشتند...


?Why so serious


پاسخ به: بند موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۲۱:۲۷ پنجشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۶

آرنولد پفک پیگمیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۲ شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۵:۵۹:۴۹ جمعه ۱۱ اسفند ۱۴۰۲
از هررررررررررچی که منفوره، خوشم میاد!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 95
آفلاین
- آرسینوس، من نظرم اینه که خودِ بی‌مصرفت رو به خوردِ اون کِرم ندیم و از شرّت خلاص نشیم! ینی هرچی نمی‌کشیم، از دست توئه که نمی‌کشیم!

مرگخوارا صبر کردن تا جمله‌ی گوینده تموم بشه. بعد، برگشتن سمت منشأ صدا.
- تو دیگه اینجا چیکار می‌کنی؟

آرنولد پفک پیگمی، در برابر نگاه‌های خطرناک و مخوف مرگخوارا، دستاش رو بُرد بالا.
- چیه خب؟ چرا اینجوری نگام نمی‌کنین؟ جیسونِ بچه‌محفلی هم دوتا پُست قبل‌تر، بین شماها نبود. چه عیبی داره که منم بین شماها نباشم؟ هـــوم؟

اسنیپ که از بقیه کلافه‌تر بود، آرنولد رو گرفت و از پنجره انداخت بیرون.
- خب، جلسه‌مون از همین الآن رسماً شروع میشه. هرکی هرچی نقشه برای نابودی اون کِرم سراغ داره، بساطشو پهن کنه روی میز.

مرگخوارا:

- شیطونه میگه همچین... تو چی لینی؟ چیزی به ذهنت نرسید؟

لینی خیلی به ذهنش فشار آورد. امّا چرخ‌دنده‌های ذهنش نیاز به روغن‌کاری داشتن. برای همین، دست کرد توی موهای اسنیپ و یه کیلو روغن استخراج کرد و به چرخ‌دنده‌های ذهنش مالید.
و موتور ذهن لینی، استارت خورد!
- یه فکر بکر به سرم زد که البته نسبتاً خشنه... نظرتون چیه که یکی‌مون داوطلب بشه و ما هم کلّی مواد منفجره بهش بچسبونیم تا اونم بره پیش کِرم و یه کاری بکنه که کِرمه بخورتش و توی شکم کِرم، هم خودشو و هم کِرمه رو منفجر کنه؟!
- حرکات انتحاری؟
- کی داوطلب بشه؟

آرنولد که زیر پنجره گیر کرده بود، خودش رو بالا کشید و دوباره توی کار مرگخوارا دخالت کرد:
- به نظرم همین آرسینوسِ تنه‌لش رو داوطلب نکنین!


Rock 'n' Roll 'n' Rule 'n' Role!


پاسخ به: بند موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۱۸:۰۶ پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۳۹۶

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
سکوت بر خانه ریدل حکم فرما شده بود.
البته به جز صدای دوش حمام اختصاصی لرد سیاه و آوازی که به زبان مارها برای نجینی میخواند.
مرگخواران جرئت شکستن سکوت را نداشتند. تنها به این دلیل که نگاه کرم فلوبر رویشان سنگینی میکرد و البته پاهای هکتور بوی چندان دلنشینی نمیدادند.
هکتور مرگخواران را مجبور کرده بود که پاهایش را ماساژ دهند.

مرگخواران که نفس خود را نگه داشته بودند و میکوشیدند ناخن های چهل سانتی متری پاهای هکتور را بدون شکستن ماساژ دهند، به سختی تلاش میکردند نگاهشان به چشمان خونبار کرم فلوبر نیفتد.

پس از ساعت ها، بالاخره هکتور مرگخواران را مرخص کرد تا بروند برای خود اندکی استراحت کنند؛ و این درحالی بود که لرد همچنان در حمام بود. به نظر میرسید که آب دهان کرم فلوبر تا انتهای وجودش فرو رفته باشد!

مرگخواران که برای استراحت از اتاق-آزمایشگاه هکتور خارج شده بودند، فرصت را غنیمت شمرداند و به سرعت به سوی زیر زمین خانه ریدل حرکت کردند.
آنها مرگخوارانی بودند بسیار فرصت طلب. که شاید یکی از معدود قابلیت های خوبشان بود و ممکن بود حتی باعث نجاتشان شود.

مرگخواران، بالاخره در حالی که میکوشیدند از نگاه کرم فلوبری که دائما در تعقیبشان بود، فرار کنند، وارد زیر زمین شدند، درب را پشت سرشان با جادو بستند، و دور میز مخصوص جلسات جمع شدند.
آرسینوس در حالی که کراواتش را صاف میکرد، گفت:
- خب... جلسه رو شروع میکنیم. همه ایده هاشون رو بریزن روی میز. همه چیزم درست میشه. منم کاملا با همه چیز موافقم. راحت باشید در کل.



پاسخ به: بند موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۱۷:۰۹ یکشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۶

گرگوری گویلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۵۴ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۸:۲۲ دوشنبه ۲۳ مهر ۱۳۹۷
از زیر سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 204
آفلاین
نگاه کرم به همه مشکوک بود بجز یک نفر!
کسی که حالا فرصت را غنیمت شمرده بود و تمام کسانی که در تمام مدت به استادش توهین میکردند را ، به معده کرم راهنمایی میکرد!
او کسی نبود جز گویل!

کرم مشتاقانه به گویل که مجرم ها را معرفی میکرد نگاه کرد:
-همین عنکبوتو میبی....
عنکبوت وسط حرف گویل پرید و توده ای تار به هکتور داد:
-گفته بودی تار عنکبوتت که برای معجون جدیدت میخوای تموم شده!

انگار کرم از خوردن عنکبوت پشیمان شده بود!

گویل نگاه دیگری به سالن انداخت:
-همین جیسون...
جیسون چمدانی به هکتور داد:
-از آخرین سفرم برات سوغاتی گرفتم!

انگار کسی دوست نداشت در معده کرم باشد!

نگاه کرم روی آستوریا ایستاد.
کرم مشتاقانه درحال فکر به مزه آستوریا بود که تصویری بین او و آستوریا قرار گرفت:
-نه!کرم بد!استاد آستوریا با هکتور خوبه!مگه نه استاد؟
-نه!

نگاه کرم که داشت نرم میشد ، بار دیگر خشمگین شد و روی آستوریا فیکس شد.

آستورا فورا جبهه اش را عوض کرد:
-هکتور بهترین معجون ساز قرنه!مگه نه هکتور؟

انگار همه باید با هکتور خوب میشدند!
حداقل تا زمان از بین بردن کرم!


ویرایش شده توسط گرگوری گویل در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۵ ۱۷:۳۲:۱۲
ویرایش شده توسط گرگوری گویل در تاریخ ۱۳۹۶/۶/۵ ۱۷:۵۸:۴۳


"تنها ارباب است که میماند"


پاسخ به: بند موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۱۶:۱۰ یکشنبه ۵ شهریور ۱۳۹۶

آراگوگ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۶ شنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۲۲:۳۱ چهارشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 57
آفلاین
خلاصه:

کرم فلوبر خطرناکی از آزکابان فرار کرده. کرم متعلق به هکتوره و بعد از جستجوی زیاد موفق با پیدا کردن هکتور می شه. اونم درست در لحظه ای که لرد سیاه تصمیم می گیره هکتور رو بکشه.
کرم لرد رو درسته قورت می ده...و به دستور هکتور دوباره تفش می کنه بیرون!

.....................

-یکی ما رو از روی زمین بلند کنه. در وضعیت خوبی به سر نمی بریم.

کسی جلو نرفت. لرد سیاه دوباره فریاد زد:
-فرمودیم یکی بیاد ما رو بلند کنه. در حالت عادی با شنیدن چنین دستوری باید سر و دست می شکستین. الان چرا نه سری شکسته شد و نه دستی؟

-امممم...ارباب...شما...تفی هستین!

لرد سیاه به سختی از جا بلند شد. بسیار خیس و لغزنده به نظر می رسید.
-ما لزج شدیم! می ریم دوش بگیریم. شما هم سریعا این جا رو تمیز می کنین! بعدا حساب هکتور و جونورش رو خواهیم رسید.

با خروج لرد، لیسا با عصبانیت رو به هکتور که سرگرم نوازش کرمش بود کرد.
-همش تقصیر توئه. ببین این جا چقدر کثیف شده. الان باید کلی وقت بذاریم و...

جمله لیسا ناتمام باقی ماند...
برای این که به نظر کرم، تن صدایش برای حرف زدن با هکتور، زیادی بلند بود!

لیسا در شکم کرم به اعتراض کردن ادامه می داد. مرگخواران به خوبی متوجه شده بودند که هر نوع اعتراض و توهین به هکتور، با بلعیده شدن همراه خواهد بود. فلوبر، لرد و غیر لرد، جاندار و بی جان سرش نمی شد. او فقط هکتور را می دید!



پاسخ به: بند موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۱۰:۱۳ چهارشنبه ۷ تیر ۱۳۹۶

جسیکا ترینگold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۲ دوشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۰:۳۹ سه شنبه ۲۰ تیر ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 143
آفلاین
هکتور کرم عزیزش را روی زمین گذاشت و به سمت ارباب برگشت
-ارباب مطمئنین میخواید من رو به دیار باقی بشتابونین؟
-احمق! ما همیشه مطمئنیم
هکتور که قانع شده بود با ناراحتی جلوی ارباب زانو زد
-خب همه برین عقب ما بتونیم تمرکزکنیم
ولدمورت چوبدستی اش را بیرون آور گلویش را با سرفه ایی صاف کرد و:آووواداکدور...
در همان لحضه توسط کرم بلعیده شد.

مرگخواران:
کرم:
ارباب در شکم کرم:

صدایی ضعیف از شکم کرم در آمد :یکی مارو بیاره بیرون یکی بیارتمون بیرون تا هضم نشدیم نمیخوایم از اون طرف بیایم بیرون

لینی که دست و پایش را گم کرده بود به هکتور نگاه ملتمسانه ایی کردو گفت:ارباب رو درشون بیارررر!زود

هکتور هم با مهربانی به فلوبرش نگاه کرد و گفت:تفش کن بیرون اخه بده زود باش ارباب رو تف کن بیرون! همین الان عزیزم

لحظه ای بعد ولدمورت تفی همراه با تکه هایی از ساندویچ برگ روی زمین خانه ی ریدل ولو بودند...



پاسخ به: بند موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۱۸:۵۳ سه شنبه ۶ تیر ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لیسا تورپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۶ چهارشنبه ۱ دی ۱۳۹۵
آخرین ورود:
دیروز ۱۵:۳۸:۳۲
از من فاصله بگیر! نمیخوام ریختتو ببینم.
گروه:
کاربران عضو
ریونکلاو
ایفای نقش
مرگخوار
پیام: 539
آفلاین
-بروید ببینید کیست. بعد ما هکتور رو میکشیم!

آستوریا با عجله رفت و در را باز کرد.
-ارباب کرم فلوبره! روی شاخکش هم عکس هکتوره!

هکتور با شنیدن این جمله به سمت در دوید.
با دیدن کرم فلوبرش اشک شوق در چشمانش جمع شد.
دوید و کرم را در آغوش گرفت!

-فلوبر من!

فلوبر در پاسخ هکتور چیز هایی به زبان آورد که برای مرگخواران نا مفهوم بود.

-این چطور جرئت کرد وقتی ما خواستیم بکشیمش، بدون اجازه ما بره؟ برید صداش کنید بیاد میخوایم بکشیمش!

لیسا رفت تا هکتور را صدا کند.
-آقای دگورث گرنجر بیاید ارباب میخوان به دیار باقی بشتافوننتون.

هکتور فلوبر را ول کرد و به سمت لرد سیاه چرخید.
-ارباب. فلوبر من برگشته!
-میدونیم هکتور! ولی قرار بود خودت پیداش کنی ولی الان خودش پیدا شد. در نتیجه بیا اینجا میخوایم بکشیمت!


قهر،قهر،قهر تا روز قیامت!


پاسخ به: بند موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۱۵:۵۶ دوشنبه ۵ تیر ۱۳۹۶

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
آستوریا و لینی ازمرلین خواسته، به تاخت از اتاق خارج شدند و بعد از دو صدم ثانیه در حالیکه هر دو یقه هکتور را گرفته بودند به اتاق برگشتند.

-آوردیم ارباب! بفرمایین بکشینش.
-نجینی رو بدین من نوازش کنم که شما دستاتون برای کشتن آزاد باشه.
-ارباب ازش رضایتنامه بگیریم که با میل خودش اعدام شده؟ فردا خانواده اش ادعای خسارت معنوی نکنن؟
-ارباب من سر راه قبرشم کندم. آماده اس.

لرد سیاه این همه شور و شعف برای اعدام هکتور را درک نمی کرد.

چرا...وقتی خوب فکر می کرد متوجه می شد که درک می کند! هکتور شخصیتی بود بسیار منفور.


در فاصله ای نه چندان دور فلوبر سرگردان، می خزید و می خزید. آفتاب گرم بر شاخک هایش می تابید. کرم، نگاهی به خورشید که درست بالای سرش قرار گرفته بود انداخت. عکس هکتور را از روی شاخک هایش برداشت و پیشانی اش را پاک کرد.
گرسنه بود.
برگ لوله شده ای را از جیبش درآورد و گاز کوچکی به آن زد. باید انرژی می گرفت و به راهش ادامه می داد. هنوز سه متر دیگر تا خانه ریدل باقی مانده بود. و این مسافتی بسیار طولانی برای یک کرم بود.

ساندویچ برگش را تمام کرد. خواست انگشت هایش را هم بلیسد که متوجه شد انگشتی در کار نیست.

به خزشش ادامه داد.

یک ساعت تمام طول کشید که سه متر باقی مانده را هم طی کرد و به خانه ریدل رسید.

درست در لحظه ای که لرد سیاه، چوب دستی اش را به طرف هکتور گرفته بود، صدای در به گوش رسید!




پاسخ به: بند موجودات خطرناک
پیام زده شده در: ۲۳:۴۵ یکشنبه ۴ تیر ۱۳۹۶

آستوریا گرینگرس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۲۴ چهارشنبه ۲ فروردین ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۹:۳۴ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۳۹۶
از زير سايه ى ارباب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 240
آفلاین
در سويي ديگر، قصر ريدل ها

ملت مرگخوار، با دهان هاي باز به اربابشان خيره شده بودند.
لرد سياه با قاطعيت، فرمان اعدام هكتور را صادر كرده بودند در حالي كه هكتور به دستور لرد سياه، به دنبال كرم فلوبر آدم خوارش ميگشت و كرم فلوبر هم به اميد پيدا كردن هكتور، در راه خانه ريدل بود.

-ارباب...من ميگم ميخواين تا فردا صبر كنيم؟ شايد هكتور موفق شد خب.

لرد سياه نگاه خشمگيني به مرگخوارش انداخت.
-خير نميخواهيم. فرصت هكتور تا فردا بود و الان هم فرداست.

رودولف كه به بررسي ساعت روي ديوار ميپرداخت، به سمت لرد سياه برگشت.
-ارباب من كه ميگم اين ساعت ايراد داره! آخه چطور...

-خودت ايراد داري و اون خالكوبي ققنوس روي بدنت! اصلا ما صلاح ميدونيم الان فردا باشه. كسي حرفي داره؟

قطعا كسي حرفي نداشت!

-خوبه...پس بريد و هكتور رو بياريد تا بكشيمش!








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.