بوووووووووم! و این صدای پاشنه کفش هرمیون بود که به زیر چونه راجر اصابت میکنه و راجر به پرواز در میاد و یه دور روی هوا میچرخه و در همون حال دامبل میپره بالا و با یک ضربه کاراته که جوونیاش به دفعات ازش استفاده کرده بود بر کمر راجر میکوبه و راجر از وسط نصف میشه و پیکر خرد شده اش می افته زمین و هرمیون و دامبل نفس نفس زنان از سر جاشون بلند میشن و به راجر خیره میشن!
هرمیون: پسره بیــــــــــشعوووووور!
دامبل: ایییییییییییییییییشششش!
همون لحظه:
تق تق تق! (صدای در)
هرمیون و دامبل سراسیمه بدن نیمه جون راجر رو با پا هل میدن زیر میز و بلافاصله روی میز یک پارچه بلند میندازن و دامبلم میشینه روی میز و هرمیونم میپره بغل دامبل....
- در بازه بیا تو!
در باز میشه و بلیز در حالی که ناامید تر از همیشه به نظر میرسه سلانه سلانه وارد میشه ...
دامبل: به به ... بلیز اژدها ملقب به پیر هرات .. از اینورا! ببین من همه رولاتو خوندم! مثل بچه آدم بگو چه کلکی تو سرته وگرنه ...!
بلیز: ببین دامبل ....من الان به بم بست رسیدم میفهمی یعنی چی؟ یعنی به آخر خط رسیدم .. یعنی دیگه نمیکشم! همه دنیا از من رو برگردونده ... من اومدم اینجا تا منو یکبار برای همیشه بوس کنن تموم شه بره پی کارش!
دامبل و هرمیون!!!!!!!!
بلیز: منظورم بوسه دیوانه سازه باو
دامبل: آها اوکی ... الان دو تا از زبردست ترین دیوانه سازها رو میفرستم تا بوسِت کنن!
بلیز: ایول ... ااا راستی اون شست پای راجر نیست که از زیر پارچه بلندی که روی میز انداختین زده بیرون؟
دامبلو هرمیون
دامبل: چیز نه ... شبیهشه!
بلیز: دیدین ... حواسمم دیگه مثل سابق نیست ... نه من به انتها رسیدم
چند لحظه بعد ...
بلیز به همراه دو دیوانه ساز زبر دست رفتند اتاق بغلی و در همون حال در این اتاق ناگهان راجر یک مشت سیم و خازن و مقاومت مصالح و اینا روی صورت دامبل بالا میاره!
هرمیون
دامبل: اه چقدر بی جنبست این ، همش دو تا حرکت روش زدیم همه مداراش به هم ریخته هی ارور میده ... هرمیون اون پیچ گوشتی رو بده لطفا!
هرمیون در حال دادن پیچ گوشتی: اوه پروفسور در چنین مواقعی فقط یک روح میتونه مشکلشو حل کنه ...
راجر: نه مامان ... من آب نبات چوبی نمیخوام! چند بار بگم من فلور میخوام! به دابیم بگو پاشو از زندگی مشترک ما بکشه بیرون!
هرمیون و دامبل!!!!!
دامبل: خوبه ... تا یکم دیگه روح بلیزو تحویل میگیریم اونوقت میتونیم راجر رو دوباره از نو بسازیم!
هرمیون: راستی پروفسور دیوانه سازها چقدر طولش میدن! تا الان باید کارشون دیگه تموم شده باشه!
در همون لحظه در اتاق بغلی باز میشه و یکی از دیوانه ساز ها سر شنل پوششو از لای در میاره بیرون:
دامبل: چی شد؟ بوسش کردین؟
دیوانه سازه: پروفسور نهایت تلاشمونو کردیم! اما روح بلیز بسیار والا تر از اونه که اینجوری از بدنش خارج شه .. این مرد روح بسیار قدرتمندی داره و بدنش شدیدا مقاومت میکنه!
دیوانه ساز شماره دو هم سرشو از لای در میاره بیرون:
- قربان ... منم تلاش کردم اما روح این مرد با نهایت لجاجت به کالبدش چهار چنگولی چسبیده! فکر میکنم باید با روش معمولی بکشیمش بعد روحشو بگیریم!
دامبل: صبر کنید .. فکر میکنم خودم شخصا باید به این موضوع رسیدگی کنم! هرمیون جعبه ابزارمو بردار همراهم بیا!
چند لحظه بعد ....
دامبل و هرمیون و دو تا دیوانه سازها بالای سر بلیز ایستادن و با بهت به این پیکر معصوم که موقتا در اثر داروی بیهوشی به خواب رفته و آرام نفس میکشد خیره شده اند ...
دامبل و هرمیون
دیوانه سازها
دامبل: این دیگه چجورشه! چرا صورت بیمار رو انقدر ماتیکی کردید!
هرمیون: پروفسور من جایی نخونده بودم که دیوانه سازها ماتیک بزنن! یعنی ممکنه این بخش از کتاب های درسی حذف شده باشه؟
دامبل: نه دخترم! من فکر میکنم یک حقه کثیف در اینجا نهفته است!
دیوانه سازها
دامبل: شیطونا بجنبید شنلاتونو از روی سرتون بردارید!!!
.......