هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: لیگ برتر کشورهای کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۷:۴۳ سه شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۵

لوئیس لاوگودold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۹ چهارشنبه ۹ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۴۲ جمعه ۲۱ دی ۱۳۸۶
از Silent Hill,The Church
گروه:
کاربران عضو
پیام: 292
آفلاین
هیاهوی جمعیت و تشویق تماشاگران هیجان مسابقه را دوچندان کرده بود. لوییس که دستانش را بالا آورده بود، فریاد زد:
- خواهش میکنم...تشویق نکنید...خواهش میکنم...
هدویگ ابروهایش در هم رفت و به لوییس تذکر داد:
- حواست به بازی باشه لوییس...
لوییس نیز سریع خودش را جمع کرد و سرش را به نشانه اطاعت تکان داد. سپس بی آنکه بحث کند با هدویگ و جسیکا همراه شد. بازی خیلی سریع به جریان افتاد و نفس ها را در سینه طرفداران متعصب کوییدیچ، حبس کرد. مدافعین به سرعت در زمین موضع گرفتند، سارا و ایدی، جستجوگرهای دو تیم نیز چشمهای خود را تیز و ذهن خود را برای یافتن هرچه سریعتر گوی زرین متمرکز کردند. آنی دروازه بان تیم فمن در حالیکه بی حرکت و درست پشت به حلقه مرکزی و در فاصله کمتر از یک متری آن، از دروازه محافظت میکرد، مسابقه را زیر نظر داشت. در آنسوی زمین نیز، نیک مدام جلوی حلقه ها از چپ به راست و برعکس حرکت میکرد و نگاه خود را از بازی برنمیداشت.
در آن زمان، سرخگون در اختیار جسیکا بود که با مهارتی تحسین برانگیز از چنگال مهاجمین فمن و بازدارنده های آن ها میگریخت و به دروازه آن ها نزدیک و نزدیک تر میشد. در نزدیکی دروازه جسیکا سرخگون را به لوییس پاس داد و سپس از سمت راست به سمت چپ زمین تغییر موضع و آنجا را پوشش داد. لوییس هم سرخگون را با قدرت زیاد به سمت دروازه فمن پرت کرد، اما آنی آن را در هوا قاپید که باعث شد صدای تشویق فمنی ها و طرفدارانشان بلند شود.
آنی معطل نکرد و سرخگون را به دیانا سپرد و دیانا نیز با سرعت زیاد به سمت دروازه گریف یونایتد حمله ور شد. بازدارنده ای را پشت سر گذاشت، ولی بعد بوسیله بازدارنده ای دیگر که الیور به سمت او فرستاده بود متوقف شد. لحظاتی بعد نیز این هدویگ بود که سرخگون به دست پیش میرفت. با چرخشی زیبا از چپ به راست سری را جاگذاشت و درحالیکه تشویق طرفدارانش را با خود همراه کرده بود به پیش روی به سمت دروازه حریف ادامه داد. سپس سرخگون را به سمت جسیکا پرت کرد. جسیکا نیز آن را گرفت و از سمت راست زمین به دروازه تیم فمن نزدیک شد. در نزدیکی دروازه بازدارنده ای از سوی سامانتا به جسیکا برخورد کرد و سرخگون را از دست او رها ساخت، اما قبل از گرفته شدن سرخگون توسط خانم رایس، لوییس با شیرجه ای زیبا سرخگون را در اختیار خود در آورد و همگام با اوج گرفتنش حلقه ها و موقعیت آنی را که از آن ها محافظت میکرد، زیر نظر گرفت. آنگاه زمانی که ارتفاعش با ارتفاع حلقه مرکزی برابر شده بود، سرخگون را با تمام قدرت پرت کرد. آنی نیز که مهارتش در دروازه بانی غیر قابل انکار بود، برای گرفتن سرخگون دستانش را دراز کرد، اما سرخگون از بین پنجه هایش رد و وارد حلقه سمت راست شد.
تشویق های بلند طرفداران گریف یونایتد فضا را پر کرد. جسیکا، هدویگ، آرتیکوس و الیور به سمت لوییس آمدند و دستی به سر او کشیدند و به شانه هایش زدند. نیک از کنار دروازه سوت بلندی کشید و جسی که لبخندی به لب داشت گفت:
- اگه همینطوری ادامه بدیم برنده ایم...
هدویگ اظهار کرد:
- نه... تازه اول بازیه...نباید با یه گل به خودمون مغرور بشیم...
سپس به سارا که در وسط زمین بازی و در ارتفاع تقریبا بیست متری، برای تشویق تیم خود دست میزد، نگاهی نگران انداخت. لحظاتی بعد بازی دوباره به جریان افتاد و این بار این دیانا بود که سرخگون بدست پیش میرفت.


ویرایش شده توسط لوييس لاوگود در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۲۶ ۱۹:۱۸:۵۱
ویرایش شده توسط لوييس لاوگود در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۲۶ ۱۹:۲۰:۵۸
ویرایش شده توسط لوييس لاوگود در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۲۶ ۱۹:۳۴:۱۹

[color=0000FF]گاهی اوقات دلت میخواد که زندگی ر�


Re: لیگ برتر کشورهای کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۵:۱۱ سه شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۵

سارا اوانز old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۶ شنبه ۱۰ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۳:۳۵ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از بالای سر جسد ولدی!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 993
آفلاین
لحظه ايي بعد همه جارو در دست پشت درى كه آنان را به سوي زمين كوييديچ مي فرستاد ايستاده بودند. مصمم و با اراده هايي از جنس فولاد! چند ثانيه بيش نگذشته بود كه درب گشوده شد و تيم گريف با فرياد هاي طرفداران مشتاق كه فضا را مي شكافت وارد زمين شدند.
_ گريف.. ...گريف... ...گريف... ...گريف... .
و اين چنين روحيه تيم چندين برابر افزايش يافت! هدويگ با لبخندى كم رنگ بروي لب پيش رو افراد حركت مي كرد.آرتيكوس مطالبي را در گوش لوييس زمزمه مي كرد:
_ ببين جه جمعيتي!!! خيلي باحاله!! يعني ما اينقدر طرف دار داشتيم خودمون بي خبر بوديم؟
لوييس پوزخندي زد و در جواب او كفت:
_اين كه تازه چيزي نيست! اگر ببريم كل مدرسه ازمون امضا مي گيرن!!
در مقابل آن دو جسي و سارا گرم صحبت بودند. بسيار دوستانه و صميمي!
_ سارا اگه اين بازي رو ببريم؛ بقيه ي تيم ها دستشون مياد كه با كيا طرفن!!! فقط خدا كنه ببريم!
سارا با آرامش و اطمينان خاطر گفت:
_ما حتما مي بريم......مطمئن باش!
در سوي ديگر نيك رو به اليور مشغول حرف زدن بود:
_اين طور كه من شنيدم تيمشون از بچه هاي اسليترين هستن!..... ولي همشون دخترن!
اليور با صداي بلند خنديد و پاسخ داد:
_خيلي راحت مي بريمشون!!! خيلي راحت!
و به اين شكل هركس اظهار نظري مي كرد و به اشكال مختلف روحيه پيروزي را پرورش مي داد!
از سوي ديگر زمين تيم فمن وارد شده بود و اكنون هر دو گروه به هم نزديك مي شدند. كاپيتان ها با يك ديگر دست دادند و سپس ساير اعضا نيز به تبعيت از آنان همين عمل را تكرار نمودند. چند لحظه بعد همه سوار بر جارو در آسمان نيلگون ورزشگاه هريك در محل مخصوص خود قرار داشتند.
و پس از مستقر شدن افراد بازي با سوت داور و رها كردن توپ ها به جريان افتاد. بسيار با شتاب و سريع!



Re: لیگ برتر کشورهای کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۳:۴۳ سه شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۵

دیانا مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۵ جمعه ۲۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۰۹ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۴
از خونمون( قصر مالفوی ها)
گروه:
کاربران عضو
پیام: 196
آفلاین
هفت ساحره بلند قد و زیبا با موهایی بلند که همه یک مدل پیچیده شده بودند پشت سر ایدی به سمت در رختکن رفتند و جاروهایشان را برداشتند.سامانتا و خانم رایس هم چوب هایی رو که برای ضربه زدن به کوافل ها آماده کرده بودند در دست گرفتن حتی اون چوبها هم به طور زیبایی تزیین شده بود و همگی پشت سرایدی ایستادند تا درها باز شوند تا آن ها و تیم مقابلشان وارد زمین بازی شوند .
دیانا و سامانتا هنوز داشتند با هم پچ پچ میکردند .
ایدی با غرور سرش رو بالا گرفته بود و نفسش رو تو سینه حبس کرده بود .
آنی داشت با دستکشاش ور میرفت و اونا رو درست میکرد و لبخند همیشگیش روی لبانش بود انگار از هیچ چیز نمیترسید !
خانم رایس و سری دیوی هم به هم نگاه میکردند و دستشون رو به علامت موفقیت و اینکه پیروزی از ان ماست تکون دادند
مینکی هم آرام ایستاده بود و داشت چیزی رو با خودش زمزمه میکرد
ناگهان صدای تماشاچی ها زیاد شد واشعه های نور به داخل سالن راه پیدا کردند و این یعنی درها باز شدند
ایدی روشو برگردوند و آخرین حرفشو زد :
پیش به سوی پیروزی ...!
و سریع سوار جاروش شد و وارد استادیوم شد و به دنبالش تمام اعضای گروه فمن وارد شدند
ورزشگاه به هم ریخت !!! نیمی از تماشاچی ها گروه فمن رو تشویق میکردند و نیمی دیگر گریف یونایتد رو ...
با وارد شدن ساحره های گروه فمن تمام ورزشگاه پر شد از گلها و روبان های صورتی و طلایی و پرچمی در اسمان ظاهر شد که روش نوشته بود گروه فمن .... تنها برای پیروزی وارد زمین شده است و چهره ی مصمم و مغرور اعضا در اون پدیدار شد !
ساحره های گروه فمن با حرکات زیبا و نمایشی خودشون بر روی جارو ها باعث توجه همه به خودشون شدن حتی طرفداران گریف !!
حالا نوبت گرو گریفیندور یونایتد بود که برنامه ی خودشو اجرا کنه
اونا هم حرکات خودشون رو انجام دادن و هر دو تیم در حالی که به طرف زمین می اومدن با تشویق بی نهایت تماشاچی ها مواجه شدند و البته بیشتر اونا برای تیم فمن بود ....
تماشا چی های گروه فمن با تمام وجود تیم مورد علاقه شون رو تشویق میکردن :
اعضای دو تیم در حالی که روی جاروهاشون نشسته بودن دور دایره وسط زمین بازی ایستادن و کاپیتان ها و داور در وسط دایره
ایدی مالفوی و هدویگ با اشاره داور به هم دست دادن . ایدی چنان دست هدویگ رو فشرد که چهره هدویگ در هم رفت ولی لبخند ایدی و دیگر اعضا باعث شد که هیچ عکس العملی نشون نده !
لج اعضای گریف یونایتد از دست نگاه ها و لبخند های موذیانه ی فمنی ها دراومده بود
داور به هر دو تیم اخمی کرد به منظوره این که بسه دیگه !
ایدی مالفوی و سارا اوانز جویندگان دو تیم بر روی جاروهاشون سوار شدند و کمی بالاتر از دیگر اعضا در آسمان ایستادند دیگر اعضا روی زمین منتظر سوت شروع بازی و پرتاب توپ ها بودند
ایدی یک نگاه مالفویی به سارا انداخت ولی لبخندشو حفظ کرد
سارا سعی میکرد به ایدی نگاه نکنه چون لبخند ایدی باعث تضعیف روحیه ی اون میشد : lol2:
تماشاچی ها همچنان مشغول تشویق بودند که سوت داور به صدا دراومد و اسنیچ طلایی به اسمان رفت و بلوجر ها ازاد شدند و داور کوافل رو به هوا پرتاب کرد ....
به دنبال پرتاب کوافل تمام اعضا دو تیم به هوا برخاستند و ...


تصویر کوچک شده
مهاجم یک تیم همیشه پیروز فمن


Re: لیگ برتر کشورهای کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۲:۴۰ سه شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۵

ایدی مالفوی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۱ چهارشنبه ۲۸ دی ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۰۲ سه شنبه ۵ تیر ۱۳۸۶
از قصر باشکوه مالفوی...!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 166
آفلاین
این اولین پست گروه فمن برای پیروزی در مقابل گریفهاست!
--------------------------------------------
ساعت پنج صبح،سه ساحره قد بلند در حالیکه لباسهای صورتی رنگی به تن داشتند از سالن عمومی اسلیترین پا بیرون گذاشتند.آیدی که در بین انها از همه جلوتر میرفت،ناگهان قدمها را اهسته کرد و دسته سه جارویی را که در مقابلشان ظاهر شده بود،گرفت.سپس رو به دو همراهش شمرده شمرده شروع به صحبت کرد:
-"خب دوستان قدرتمند من،امیدم به شماست.این جاروها رو بگیرید.باید بریم دنبال بقیه بچه ها .این رو همیشه به یاد داشته باشید.:گروه فمناز بقیه سرتره!"
بعد از این صحبتها هر سه روی جاروها پریدند و با سرعت به سویی نامعلوم پرواز کردند و در تاریکی ناپدید شدند....

<<<<<<<<<یک ساعت بعد>>>>>>>>>>>

-"افرین بچه ها ...همینه،مطمئن باشید اگه همین تاکتیکها رو پیاده کنید پیروزی تو چنگمونه!"

آنی مرلین که تا ان زمان با شکوه خاصی بازی میکرد،ارام در کنار آیدی فرود امد و با لحن ملایمی گفت:

-"اوه..مرلین به دادمون برسه،یه عده از بچه های گریف دارن اینجا رو نگاه میکنن.حتما دستمون رو میشه"

لبخندی موذیانه بر لبهای آیدی نشست و زمزمه وار گفت:

-"کی گفته این دقیقا تاکتیک ماست که داریم تمرین میکنیم.دقت نکردی؟روشی که تا دیروز تمرین کردیم کاملا با روش امروز فرق داره؟این اشتباه رو باید اونا بکنن نه تو عزیزم!"

آنی با همان ارامشی که امده بود به سمت اسمان برگشت و چند لحظه بعد پچ پچی بین اعضای فمن رخ داد که منجر به لبخند رضایت انها شد.آیدی که متوجه نگاههای مشکوک گریفها شده بود،دست زد و گفت:

-"چه خبره بچه ها؟تمرین تا نیمساعت دیگه هم ادامه داره.نکنه خسته شدین؟"

اعضای فمن سرتکان دادند و دوباره شروع به بازی کردند....

<<<<<<<<<<<نیمساعت بعد>>>>>>>>>

تماشاچیهای گریف پیروزمندانه سوار بر جاروهایشان بسوی زمین لیگ شتافتند.حالا اعضای گروه فمن باقی مانده بودند و زمین تمرین.آیدی با ارامش بچه های تیمش را دور خود جمع کرد:

-"خب بچه ها...شاید کلکمون گرفته باشه اما باید حواستون جمع باشه تمام نکاتی رو که موبه مو براتون گفتم رعایت کنین.در ضمن با اینکه میدونم چنین کاری از شما سرنمیزنه ولی یاداوری میکنم.تیم فمن هیچوقت خطا نمیکنه.چون میخواد شجاعت ساحره ها رو نشون بده. پس پیش بسوی پیروزی!"

همه دستهایشان را بهم گره کردند و یکصدا گفتند:

-"پیش به سوی پیروزی!"

<<<<<<<<<<زمین لیگ>>>>>>>>>>>>

جمعیتی وصف نشدنی قسمت تماشاچیان را احاطه کرده بودند و با فریادها و شعارهای رنگارنگ به تشویق تیمهای موردعلاقه اشان میپرداختند.در طرف چپ زمین ،طلسمهای شادی بخش،گلهای صورتی و طلایی هوا و زمین را رنگ داده بودند و در طرف راست هم طرفداران گریف شکلات پرت میکردند!
بازیکنان هردو تیم در رختکن بودند و هنوز از اوضاع زمین خبر نداشتند.آیدی که مانند پیر مجلس زمین را توصیف میکرد،همه را امیدوار ساخته بودند.همه بچه های گروه فمن تکیه گاهی استوار را برای خود احساس میکردند و آیدی هم از این بابت راضی بود.نقشه زمین در برابر چشمان بچه ها برق میزد وهمه سعی داشتند تا حرفهای کاپیتان خود را ببلعند.
بعد از ده دقیقه ،هنگامیکه آیدی توضیحاتش را کامل احساس کرد،نگاهی به سرو وضع بچه ها انداخت:

-"اوه خانم رایس،چرا انقدر مضطربید؟همه چی دقیق و حساب شده اس.نگران نباشید.دیانا یه کم جدی تر باش،بین اعضا تو و سامانتا باید به بقیه تو زمین روحیه بدید.آنی شما هم این دستکشها رو دستت کن.پرچم تیممون روشه."

سپس گویی وصیت اخرش را کرده باشد،لبخندی زد و مصمم داد زد:

-"پیش به سوی پیروزی...!"

بار دیگر دستها گره شد.طلسمی صورتی رنگ چون ماری دور دستهایشان حلقه کرد.همگی فریاد زدند:

-"پیش بسوی پیروزی"

مار روی دستانشان حالا ناپدید شده بود و دلهایشان را برای هدفی مشترک بهم پیوند زده بود.در چشمان تمام اعضای گروه فمن یک چیز موج میزد:پیروزی...........

با احترام
A.M


ویرایش شده توسط ایدی مالفوی در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۲۶ ۱۲:۴۵:۲۴
ویرایش شده توسط ایدی مالفوی در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۲۶ ۲۰:۱۷:۰۸

"صبحدم مرغ چمن با گل نو خاسته گفت...ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت"


[b][color=006600]"گل بخندید که از ر


Re: لیگ برتر کشورهای کوییدیچ
پیام زده شده در: ۸:۵۱ سه شنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۵

هدویک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۵۷ شنبه ۱۵ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۱ چهارشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۶
از هر جا که کفتر میایَ!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 791
آفلاین
این رول شروع رول تیم کوییدیچ گریف یونایتد برای مسابقه با تیم گروه فمنه.

-------------------------------------------------------------------

_لوییس.پا شو.لوییس بابا پاشو دیگه.

_اه ، بابا بزار یه خورده بخوابم هدویگ.چی کار داری این وقت صبح؟

_مثل اینکه یادت رفته امروز مسابقه داریما.پا شو تنبل.

لوییس با شنیدن کلمه ی مسابقه مثل برق گرفته ها از جا پرید و با نگرانی به هدویگ نگاه کرد و گفت:

_ساعت چنده؟دیر که نشده؟

هدویگ که نگرانی لوییس رو دید خنده ای کرد و گفت:

_نه دیر نشده.نگران نباش.ساعت تازه 7 صبحه.

لوییس نفس عمیقی کشید و با صدای اونو بلندی بیرون داد.از روی تختش بلند شد و به سوی چمدونش رفت تا خودشو برای بیرون رفتن آماده کنه.

هدویگ در حالی که به سمت در می رفت گفت:

_توی سالن عمومی می بینمت.همه ساعت 7:30 اونجا هستن.دیر نکنی.

لوییس با تکون دادن سرش موافقتشو اعلام کرد و دوباره به کارش مشغول شد.

---------------------ساعت 7:35 دقیقه ، سالن عمومی گریفیندور--------------------------------

هدویگ:"خوب بچه ها می دونم که تا حالا هزار بار براتون حرف زدم ولی برای آخرین بار می گم.حتما اون نکاتی که بهتون گفتم رو رعایت کنید.دیگه بیشتر از این چیزی نمی گم.هر کس وظیفه ی خودشو می دونه.بهتره بریم صبحونه بخوریم."

-------------------- ساعت 8 ، سرسرای بزرگ-------------------------

جسی و لوییس داشتن درباره ی مسابقه و تاکتیک هایی که می خواستن پیاده کنن بحث می کردن.کمی اونطورفتر آرتیکوس داشت پیراشکی ای رو که تازه برداشته بود گاز میزد و درست کنار اون هدویگ سرشو توی دستاش گرفته بود و به فکر فرو رفته بود.

نیک که از این وضعیت خسته شده بود گفت:

_هدویگ ! بسه دیگه انقدر فکر نکن.سارا سریع گوی زرینو می گیره و همه چی تموم می شه.

سارا نگاهی به نیک انداخت و گفت:

_گرفتن گوی زرین به این آسونی ها هم نیستا.

جسی وارد بحث شد و گفت:

_ولی جستجوگر تیم ما هم انقدر ضعیف نیست.

سارا لبخندی تحویل جسی داد و به خوردن صبحونه اش مشغول شد.

هدویگ که بالاخره دست از فکر کردن برداشته بود گفت:

_بچه ها بهتره راه بیفتیم.نیم ساعت دیگه مسابقه شروع می شه.
همه به هدویگ نگاهی کردن و با رد و بدل کردن نگاهی بین یکدیگر به سمت در خروجی به راه افتادن.

--------------------ساعت 8:40 ، نزدیک زمین کوییدیچ-----------------

باد ملایمی می وزید و گونه ی بچه ها رو نوازش می داد.لکه های کوچک ابر در آسمان دیده می شد که سعی می کردن جلوی خورشیدو بگیرن ولی خورشود اونا رو پس می زد.آب و هوا خبر از یه بازی خوب و هیجان انگیز می داد.

هدویگ و آرتیکوس جلوتر از همه حرکت می کردن و داشتن آخرین حرفا و نکات رو مرور می کردن.وقتی به رختکن رسیدن همه با آرامش به سمت کمد خود رفتن و چند دقیقه بعد همه وسط رختکن حلقه ای زده بودن و داشتن آخرین صحبتهای قبل مسابقه رو از کاپیتانشون می شنیدن.

هدویگ:"خوب بچه ها.قبلا به تک تکتون وظایفتونو گفتم.نیازی به تکرارشون نیست.برای همه آرزوی موفقیت می کنم و خواهش می کنم تمام تلاشتون به کار ببندید تا پیروز از این زمین بیرون بیایم."
همه با هم:"چشم کاپیتان"

سپس همه دستاشونو روی صندلی ای که وسط حلقه ی تیم بود روی هم گذاشتن و هدویگ گفت:

_به امید پیروزی تیم...

همه با هم فریاد زدن:هورااااااااااااااااااااااااااااااااااا


ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۲۶ ۸:۵۴:۰۲
ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۲۶ ۸:۵۸:۴۳
ویرایش شده توسط هدویگ در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۲۶ ۱۳:۰۲:۱۳



Re: لیگ برتر کشورهای کوییدیچ
پیام زده شده در: ۲۰:۲۱ دوشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۳۸۵

سالازار اسلیترینold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۶ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۰:۵۴ چهارشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۸۷
از تالار اسرار
گروه:
کاربران عضو
پیام: 272
آفلاین
-=-=-=-=-=-=-
باران شديد و شديد تر ميشد و شرايط را براي هر دو تيم سخت و سخت تر ميکرد!
رئال بلقورستان با تمام وجوود بازي ميکرد و با جانفشاني هاي متعدد دروازه خود را از حملات آخرامويچ نجات ميداد!
ويزير در حالي که بيخيال بازي شده بود داشت با دستگاهي مشنگي معروف به تلفن همراه با آنيتا صحبت ميکرد و کلي قلب از بالاي سرش ميزد بيرون!
سالازار هم با خون سردي دونه دونه قلب ها رو ميترکوند! بي خبر از اينکه کمي آنطرف تر مارش در حال بردن شيلنگ به سوراخش ميباشد!
کمي آنسو تر دامبول شديدا در حال فکر کردن بود!
. . .

تيم حريف يکي ديگه از حملات آخرامويچ رو دفع ميکنه و تشکيل يک حمله شاهين وار ميده! بليد در وسط بازيکنان ديگر توب به دست به سمت آلبوس ميرفت! (جاسم و نور ممد دو نفر از دو طرف اعضاي حمله را زدن (جاسم : مگه شاهين بدون بال هم پرواز ميکنه ) ) بليد خيلي به آلبوس نزديک شده بود! بر خلاف انتظار اعضاي پاور داس آلبوس خيلي راحت و ريلکس جلوي بليد و در وسط دو حلقه ايستاد!
بليد با ديدن دو حلقه ابتدا شوکه شد ولي بعد تصميم گرفت يکي از ان دو را انتخاب کند! باز هم آلبوس ريلکس بود!
صحنه آهسته شد بليد دست خودش رو تاب داد تا سرخگون رو پرتاب کنه ! در همان موقع . . .

در همان موقع آلبوس زير لب گفت : جون بلرويچ نَزن!
بووووووم


بليد غش کرد و به زمين افتاد سرخ گون چرخي زد و سقوط کرد! نور ممد که در حال باد زدن سالازار با بيلش بود برخورد سرخگون را با بيل احساس نکرد!
گل! گل براي پاور داس ! اي باور نکردنيه!
گزارشگر با گلوي گرفته و چشماني از حدقه بيرون زده اين جملات را چنان ادا ميکرد گويي همين الان شاهد بازگشت مرلين بوده است!
اعداد روي اکور بورد به آرامي تغيير کردند و نتيجه به نفع پاور داس مساوي شد
بازي دوباره از وسط زمين با فرمان لرد بلرويچ شروع شد
بليد : . . . .
بليد توپ را گرفت به با سرعت به جرج پاس داد و به سراغ کار خودش رفت . . .
جرج با يک حرکت تنبل وار زيبا سالازار را دور زد و شانه به شانه اخراموييچ پرواز کرد تا اينکه جاروي آخرامويچ پنچر شد
جرج همچنان وحشيانه پيش ميرفت
به نزديک در وازه که رسيد توپ رو روي هوا ول کرد (ويزير همچنان گرم صحبت با آنيتا ميباشد . . بوق بوق - وزير : آنيتا عزيز دلم روم سياه گلاب به روت من پشت خطي يه ثانيه گوشي دستت = الو بله آثقا چرا مزاحم ميشين ! دستي از گوشي بيرون آمد و زد تو گوش ويزير -مرتيکه بازي رو ول کردي با زنت قرار سينما ميذاري ؟- بوق بوق بوق<قطع شد >وزير ميره رو اون خط! بوق بوق بوق بوق) جرج توپ روي هوا ول کرد و با حرکتي چرخشي ضربه کات دار و محکمي توسط دم جارويش به سرخگون زد! دامبول در دروازه خشکش زده بود گويي در اين دنيا سير نميکند! با ديدن سرخگون شلوارش را بلا کشيد و دستهايش را آماده نگه داشت. . .
بوووووووووم!
سرخگون با شدت هرچه تمام تر به صورت وزير از همه جا بيخبر که تازه اوج گرفته بود برخورد ميکنه و در جا وزير همه موهاي سرش ميريزه !
سالازار : آخ جون اسموت
وزير که قبلا در موقع عصبانيت اينطوري ميکرد! الان اينطوري کرد!
سالازار که تازه مارش رو از سوراخ بيرون کشيده بود در ارتفاع پايين مشغول پرواز بود که چشمش به سرخگون در حال افتادن ميافته! در حالي که مارش رو به جلو ميراند گفت: اگه يه گل قشنگ بزني برات يه شيلنگ چهارده متري ميخرم!مار با شنيدن اين جمله (البته به زبان جذاب و شيرين مارسي بر وزن فارسي ) سرع ميگيره و با چرخشي انعطافي خودش رو به شکل يک حلقه در مياره! دور توپ ميچرخه چرخش مار باعث چرخش توپ ميشه! سرخگون سرعت زيادي پيدا ميکنه و نيروي گريز از مرکرز توپ؛ سرخگون را با ضربه سالازار به همان حالت چرخشي به سمت دروازه رئال روانه ميکند! دروازه بان رئال کمي خودش را جمع جور ميکند! و بعد
با صداي بلند : ماماجون ! من يک دارم مرلين کجاست ؟
جمعيت
تو با سرعت ميره و ميره!
سالازار : يه مار دارم هوا ميره نميدوني تا کجا ميره!
با تغيير عدد بر روي اسکور برد همه ورزشگاه در تاريکي سنگيني فرو ميرود
Only Dark


ویرایش شده توسط سالازار *The Sith Lord* در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۲۵ ۲۲:۵۱:۴۹

نمایشنا


Re: لیگ برتر کشورهای کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۷:۳۶ یکشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۵

لاوندر براون


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۱۴ جمعه ۲۵ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۸:۱۰ جمعه ۲۰ دی ۱۳۸۷
از هاگوارتز طبقه هفتم اتاق ضروريات
گروه:
کاربران عضو
پیام: 65
آفلاین
از همه به خصوص جرج معذرت میخوام ولی مشکل برطرف شد حالا میتونم پست بلند بزنم و ادامه پست پادما رو می زنم

---------------------------------------------------

بازی رئال بلغارستان و پاور داس:
بعد از گل تماشایی بلید طرفداران پاور داس حسابی از دست دامبلدور شدند وسیل اعتراضات بلند شد
داور بعد از تقاضای دراکو چند دقیقه وقت استراحت داد بلید اعضای تیمش را کنار جرج برد جرج گفت:واقا خوب بود اگر همیتجور ادامه بدین پیروز میشیم مودی از شدت پا درد نشست و گفت:
آره والا من که مردم
بلید گفت:
چی چی نشستی باید خودمونو گرم کنیم پاشو
اعضای تیم:
مودی:چی ما می خوایم استراحت کنیم
بلید دهانش را باز کرد تا جوابش را بدهد اما جرج گفت:خواهش می کنم تمومش کنین مسابقه شروع شده.
بلید به اطرافش نگاهی انداخت و دید که همه بدون او به زمین رفتن
بازی شروع میشه.به نظر میاد که دامبلدور آمادگی بیشتری پیدا کرده و اعضای تیم پاور داس برای موفق شدن مصمم هستند
کوافل دست دراکو و به سمت دروازه رئال بلغارستان میره مونالیزا یه بلاجر به طرف دراکو میندازه اما دراکو جا خالی میده و به تالاس نزدیک تر میشه پادما بی اختیار جستجوی سیکرو ول میکنه منتظره تا ببینه چه اتفاقی می افته ؟
و.....
گل میشه پاور داسیاها از خوشحای نعره می زدند
نتیجه : بیست-پنجاه به نفع رئال بلغارستان


------------------------------------------------
لطفا بقیه ادامش بدن


همیشه در سکوت


Re: لیگ برتر کشورهای کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۶:۰۲ یکشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۵

ارگ كثيف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۹ دوشنبه ۲۴ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۷:۳۲ پنجشنبه ۷ تیر ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 486
آفلاین
رئال بلغارستان(من نميفهمم اين كوئديچه يا مقاله طنز؟من از ادامه پست لاوندر ميزنم)
گزارشگر:حالا بازي كن هاي دو تيم در مركز استاديوم جمع اندهيچ تيمي نمي تونه تيم ديگه رو عقب بزنه.و باكوفال به خط دفاع آنها يورش ببره. كيپرها هم از اين وضعيت خسته شدند. هيچ خبري از اسنيچ نيست.سيكر ها هنوز بر فراز زمين در پروتزند. دو تيم خيلي قويند . 20 دقيقه از بازي ميگذرد ولي هنوز نتيجه 20-0 به نفع رئال بلغارستان است.بليد كوفال را توي اون جدال بهدست ائرده و به سمت دروازه ي پاورداس حمله مي كند. بلاجر ها رو نگاه...!!!
با جه سرعتي به اون نزديك مي شن...!!! اما الستور و موناليزا بيتر هاي روال جه هنرمندانه جلوي اونها رو مي گيرند.بليد با يك حركت نمايشي بيترهاي پاورداس را جا ميگذاره و حالا تك به تك با دامبلدوره. يه پرتاب قوي از بليد ..كوفال به سمت حلقه ي سمت راست حركت ميكنه ولي دامبلدور اشتباه پريد....گل گل....نه نزديك بود ...كوفال به حلقه ميخوره بر ميگرده..امارنيا اونجاس. اون كوفال رو گرفت.دروازه خاليه گل گل . . آفرين رنيا . اشتباه چند دقيقه قبلش رو جبران كرد. نتيجه 30-0 به نفع رئال بلغارستان. مثل اين كه تو اين جدال كفه ي رئال سنگين تره.
بليد شادي كنان به سمت رنيا پرواز ميكنه:كارت عالي بود رنيا به موقع رسيدي!!!حيف ميشد اگه گل نميشد...
دراكو كه از خشم به اين سو و ان سو پرواز ميكرد به دامبلدور و بيتر ها مي غريدكه حواستان كجاست؟
در بين تماشاچيان هم در ان هواي سرد غوغايي بود و رئالي ها كه مدتي كم صدا شده بودند دوباره شروع به تشويق با صداي بلند كردند.
جورج سرپرست تيم رئال كه بر اثر سرما صورتش سرخ شده بود با شادي از روي صندليش بالا و پايين مي پريد...


ویرایش شده توسط الستور مودی در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۲۴ ۲۱:۲۲:۱۷

ببین در مورد دیشب.
دعا رو اگر دوست


Re: لیگ برتر کشورهای کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۵:۵۷ یکشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۵

پادما پاتیلold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۶ یکشنبه ۲۰ فروردین ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۶:۱۶ یکشنبه ۱ مرداد ۱۳۸۵
از ميدان گريمولد خانه شماره13
گروه:
کاربران عضو
پیام: 43
آفلاین
گزارشگر : خوب بازی ادامه پیدا می کنه و تا حالا نتایج ده-سی به نفع رئال بلغارستان وای نه مثل اینکه دوباره مشکلی پیش اومده نه... جاسم با بیلش به طرف بلید میره و انگار قصد دارد با بیلش یک ضربه نثار بلید کنه چه دل و جراتی داره همه چی به هم ریخته طرفداران رئال خشمگین و طرفداران پاور داس خوشحال و هیجان زده داور به طرف جاسم میره میخواد بهش اخطار بده و بله مثل اینکه به بلید هم اخطار میده چون بلید بعد از واکنش جاسم قصد حمله میکنه چقدر شلوغ شده ما هم دلمون میخواد بدونیم که چرا جاسم چنین کاری انجام داد تالاس ولدمورت بلیدو آروم میکنه دراکو هم جاسمو آروم میکنه بالاخره دلیل حمله جاسم را فهمیدیم جاسم بعد از آخرین گل بلید جوگیر میشه و حمله می کنه خوب اگر خدا بخواد ادامه میدیم کوافل دست سالازار اسلایترینه به طرف دروازه میره اما مونالیزا یه بلاجر قشنگ میزنه و رنیا کوافلو می گیره شاید این دفعه شانس به دامبلدور روی کنه و بتونه کوافلو بگیره اما مگر پیری اجازه میده؟رئال بلغارستان باز هم گل میزنه .
طرفداران پاور داس از دست دامبلدور خشمگینن ولی رئال بلغارستانیا از دامبلدور تشکر می کنن
دراکو خشمگین به داملدور میگه :یادم باشه دیگه آدم پیر توی تیمم راه ندم.

طرفداران رئال بلغارستان:
دامبلدور مچکریم مچکریم
دراکو :
لاوندر کوافلو گرفته اما جاسم جوگیر ماهر بلاجر میندازه دراکو کوافلو می گیره و میگه:
ممنونم جاسم
بلید میره سراغ دراکو دو کاپیتان رو در رو چه جلب
بلید راه دراکو رو سد می کنه اما دراکو از زیرش رد میشه بلید دوباره میره سراغش اما مودی مهارت خودشو نشون میده بلید کوافلو گرفته و ...
گوووووووووووووووووووووووووووووول
نتیجه ده-پنجاه
---------------------------------------------------------
از بقیه رئالیا میخوام که ادامش بدن چون مخم قفل کرده



Re: لیگ برتر کشورهای کوییدیچ
پیام زده شده در: ۱۰:۵۲ یکشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۸۵

لرد بلرویچold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۵۳ یکشنبه ۲۰ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۴۴ پنجشنبه ۲۴ فروردین ۱۴۰۲
از bestwizards.com
گروه:
کاربران عضو
پیام: 403
آفلاین
بازي تيم رئال بلغارستان
خوب من يه پست به عنوان سر پرست تيم هاي رئال بلغارستان و بلغارستان مي زنم كه روي وزير مردمي رو كم كنم.خوب به اسم لرد ولدمورت شروع مي كنم به نوشتن بعدش هم كسي به من عيب و فلان گيره ها من براي تيم ها كلي زحمت كشيدم بابا بعدش حق ندارم 2 تا پست نا قابل بزنم اين خيلي بده اه ديگه اين حرف رو نزنيد ها اخه.در ضمن بگم كه اين پست سوا است و بچه هاي رئال سعي كنند اين رو ادامه بدن ممنون. و يك چيز ديگه هم اين كه در اينجا پارتي بازي نشه هااا مثل اين كه تيم حريف مقام بالا هستند و در حق ما اطمينان دارم كه اجحاف شده(ببخشيد اجحاف ميشه)
---------------------------------------------------------------------------
گزارشگر (عادل فردوسي پور) : خوب سلام بينندگان عزيز امروز ميخوام گزارشكنننننم بازيييي بين دوتيم رئال بلغارستااااان و پاورددداااس حالا بازي كنان تيم رئال وارد زمين مي شنننننن تمام تماشا چياااان شروع به دست زدن و انداختن اشياء .... داخل زمين كردند .

اعضای تیم رئال بلغارستان

موناليزا : (مدافع) عضو افتخاري تيم و ذخیره

الستور مودي: ( مدافع )

بليد: ( مهاجم ) کاپیتان

تالاس ولدمورت : (دروازه بان) معاون

رنيا سيمون: (مهاجم)

پادما پتیل : (جستو جو گر)

لاوندر براون : (مهاجم)

گزارش گر با اعترازات تماشا چيان كنار رفت و يك گزارش گر به نام قاسيم وارد شد و با لحجه شروع به گزارش كرد :واي اونچا (اونجا با لحجه مي شود اونچا) رو نگاه كهنيد (بي لحجه مي شود كنيد) بازي كهنان (بي لحجه مي شود كنان) تيم پاورداس با تيپ هايي اومدن اونا قوانين مسابقه رو زير پا گزاشتند ، حالا جاسم وارد زمين ميشه و يه بيل تودستشه واي چه منظره ايه نورممد رو نگا كهنيد با شلوار كردي وارد زمين ميشه چه تيمي تشكيل دادن واي آروي تيم پاورداس داره ميره اوه ه ه ه اونجا رو آخرامووویچ رو نگاه كنيد ، يه كلنگ تو دستشه واي چه اطفاقاتي افتاده چه قدر جالب شده ، حالا دراکو مالفوی وارد زمين ميشه سه نفر ديگه از افراد تيم مشكلي ندارن ولي سه بازي كن كارگر آوردن داخل زمين چه منظره زيبايي بچه هاي بلغارستان دارن حركات آكروباتيك انجام ميدن واي چه قدر زيبا داور داره مي رقصه عجب آهنگي گزاشتن اوه كار جرج ويزلي كه با ورد پر طنين صداي خودش رو زياد كرده و داره رپ مي خونه عجب اطفاقاتي داخل زمين ميوفته انگار نه انگار كه بازي كوئيديچ هست در همين لحظه كه همه مشغول دست زدن بودن حاج آقا برادر حميد و بچه ها ارشاد وارد زمين ميشن و همه ساكت انگار نه انگار كسي داشته مي خونده يا رقص مي كرده
برادر حميد : آي نفس كش در دين اسلام آمده است كه هر كس موزيك گوش دهد بايد از مسابقات جام جهاني خط بوخوره
جرج ويزلي كه ميبينه وضع و اعضا خرابه دباره شروع به خوندن مي كنه و تمام تماشا چيان با سينه زدن باهاش همكاري ميكنند
جرج ويزلي : حميد نبودي ببيني شهر آزاد گشته مشت يارانت پر قدرت گشته ، هالا ، آ ماشالله
برادر حميد با عصبانيت : اين چه داري مي خوني ، جاسم بيا بهشون بگم خوندن يعني چي
جاسم و نور ممد با هم شروع به خوندن ميكنند و بيل و كلنگ به طوري به هم مي زدند كه آهنگ تكنو درست مي شد از برخورد بيل و كلنگ : بر لبه دريا لبه دريا دلان خوشكيده است . آه شراب رو بزنيد بالا خلاصه برنامه رقص تموم ميشه و برادر حميد هم از زمين خوارج ميشه
حالا نعبت به بازي ميرسه و داور سوت شروع بازي رو به صدا در مياره
سرخ گون در دست جرج ويزليه و پرتابش مي كنه به سمت بليد كه به بليد نميرسه و جاسم با بيل جلوي توپ رو ميگيره و انگار داره هاكي بازي ميكنه توپ رو به دراكو پاس ميده.
گزارشگر:توپ در دست مالفوي اون هم پاس ميده به سالازار اسلیترین اون جلو مي رهتا توپ رو داخل دربازه جابده كه متوجه مديري ميشه كه با يك مشت داره به سمتش مياد اوه اون چاره اي نداره جز پاس دادن به آخرامووویچ ، حالا آخرامووویچ به سمت دربازه حركت ميكنه كه با يك لگد الستور مودي به زمين مي افته واي اين بازي انگار داور نداره ، داور بدون كوچكترين توجه اي به بازي داره ساندويچ مي خوره ..........
------------------------------------------------------------------------
ديگه خسته شدم بقيه رو يكي ديگه ادامه بده چند ساعت وقت گزاشتم سرش
بچه هاي رئال حتما همين پست رو ادامه بدن لطفا


ویرایش شده توسط جرج ویزلی در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۲۴ ۱۳:۲۲:۵۹
ویرایش شده توسط جرج ویزلی در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۲۴ ۱۳:۵۳:۵۱
ویرایش شده توسط جرج ویزلی در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۲۴ ۱۶:۴۶:۴۹

هریپاتر را هنوز هم دوست میداریم







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.