هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۹:۰۸ جمعه ۲ اسفند ۱۳۹۸
#72

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۱:۲۴:۱۵ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
صدای ویز ویز مغز لینی که با سرعت و شدت مشغول کار بود رو همه میتونستن بشنون. حشره ی مسئول مغز لینی ویز ویز کنون داشت توی آرشیو مغزش به دنبال راه حل های مختلفی میگشت.
- چگونه مشنگ بکشیم؟ نه این نیست! چگونه از دست هکتور فرار کنیم؟ نه اینم به درد نمیخوره! چگونه نیش خود را در حلقوم رودولف فرو کنیم؟ نه اینم که نیست! آها اینجاست! چگونه در مواقع بحرانی پیش از مرگ برای خود زمان بخریم؟

حشره ی مغز لینی کتابی چندین هزار صفحه ای رو روی میز مقابلش میذاره و مشغول گشتن در اون میشه تا راه حل مناسبی رو پیدا کنه.
- خب زدن خودمون به مردن که فایده نداره. مخفی شدن هم که به درد نمیخوره. آها همینه این روش به کار میاد.

- متهم! ما رو علاف کردی سه ساعته داری ویز ویز میکنی؟
- نه ارباب الان میگم. من یه عمو دارم که برام خیلی مهمه. دوست دارم قبل از اجرای حکمم ببینمش. فقط اینکه اون خیلی از اینجا دوره آپارات هم براش ممنوع شده. برم ببینمش و بیام؟
- خیر حشره ما اجازه نمیدیم! حکم رو اجرا کنین، ما خسته شدیم!


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۷:۵۷ جمعه ۲ اسفند ۱۳۹۸
#71

ریونکلاو، وزارت سحر و جادو، مرگخواران

سو لى


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ دوشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۳۸:۱۴ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
از این سو، به اون سو!
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
پیام: 541
آفلاین
-ارباب، اجازه؟ کدوم حکم؟

همزمان با نگاه خشمگین لرد و نگاه های متاسف مرگخواران به مرگخوار بخت برگشته ای که جمله قبل را گفته بود، ریتا به آرامی از جایش بلند شده و به سرعت رفت و در کنج دیوار مخفی شد.
حکم ریتا اجرا شده بود. جلاد به خوبی وظیفه اش را انجام داده و او را اعدام کرده بود. ولی کسی نمی دانست اعدام نمی تواند برای سوسکی که از ضربه های دمپایی مروپ جان سالم به در می برد، پایان زندگی باشد!

-منظورت از کدوم حکم چیه معلون؟
-جسارته ارباب، آخرین چیزی که شما راجع به حکم لینی گفتین، "شما محکومین به..." بود.
-ما اطمینان داریم حکم رو دقیق و کامل قرائت نمودیم. ولی از آنجایی که قاضی عادلی هستیم، یکبار دیگه اون رو تکرار می کنیم.

مرگخواران به انتظار حکمی که از پیش مشخص شده بود، نشسته بودند و متوجه قطرات ریز عرق که از روی صورت لینی به پایین می غلتید نشدند.

-شما محکومین به... پیوستن به محفل!

صدای هیـــن بلندی در دادگاه پیچید و مامورین مجبور شدند جلوی مادر لینی را که قصد داشت به طرف فرزند بیهوشش برود، بگیرند.

-مزاح فرمودیم. حکمش اعدامه.

همه‌ی حضار نفس راحتی کشیدند و مادر لینی هم آخیش گویان اشک هایش را پاک کرد.

-بسیار خب... وقت اجرای حکمه.
-ببخشید جناب قاضی عادل، من می تونم آخرین درخواستم رو قبل اعدام بگم؟

لینی که به هوش آمده بود، امیدش را از وکیلش برگرفته و تلاش می کرد خودش کاری بکند.

-چه درخواستی داری؟


بلای جان ارباب!

بهش دست نزنید! مال منه.


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۷:۲۸ جمعه ۲ اسفند ۱۳۹۸
#70

مرگخواران

تام جاگسن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۱ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۲۲:۲۶:۲۳ جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳
از تسترال جماعت فقط تفش به ما رسید.
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 643
آفلاین
- میفهمی داری چی میگی ریتا؟ لینی از مرگخوارهای مهم ما بوده.

مثل اینکه لرد زیاد از همچین تهمتی خوشش نیومده بود.
- اگه فقط میخوای با یه حرف ساده، لینی رو متهم کنی، سخت در اشتباهی! دادگاه ما دادگاهی عادلانه ست.

ریتا دوباره به فکر فرو رفت، مطمئنا باید برای نجات سرش دلیل قابل توجهی می‌آوُرد.
- نه ارباب! فقط حرف نیست، اینها هم هست.

و عکس هایی که در جشن تولد پنه لوپه، در تالار ریونکلاو گرفته بودند را روی میز قاضی گذاشت.
ثانیه ها می‌گذشتند.
لرد اصلا انتظار چنین چیزی را نداشت، لینی مرگخوار مورد اعتمادی بود.
- چه دفاعی از خودت داری حشره؟
- ارباب همش کذبه! این عکسا رو توی تالار ریونکلاو گرفتیم، تولدِ پنه لوپه است اینجا، من برای کسب اطلاعات بهش نزدیک شدم.

لرد به لینی اعتماد داشت، پس در جا دستور رو صادر کرد.
- ریتا اسکیتر، به جرم برهم زدن نظم دادگاه و شهادت به دروغ، حکم اعدام شما صادر می‎شود.

سپس به جای جلاد رفت و حکم ریتا را اجرا کرد.

- حالا نوبت اجرای حکم توئه لینی.


آروم آقا! دست و پام ریخت!


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۷:۰۹ جمعه ۲ اسفند ۱۳۹۸
#69

Polly-Chapman


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۴ شنبه ۲۲ آبان ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۷:۲۴ جمعه ۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۰
از من دور شو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 202
آفلاین
ریتا آب دهانش را قورت داد. او برای خلاصی از مجرم شناخته شدنش آن حرف را زده بود؛ در واقع هرگز در قالب سوسکی اش، لینی را زیر نظر نگرفته بود.

- ما همچنان منتظر هستیم!

ریتا همچنان در فکر این بود که چگونه جرایم بیشتری را به لینی نسبت دهد.

- مثل اینکه حرفی نداری؛ پس...
- نه ارباب داشتم فکر می کردم. یادم اومد، وقتی داشتم لینی را تعقیب می کردم، فهمیدم اون سریال ها و فیلم های ملی رو به جای اینکه بخره یا تو سینما ببینه از بوق گرام دانلود می کنه!
لرد نگاه حاکی از خشمی به ریتا انداخت.

- آهان! یکی دیگه؛ لینی وقتی عطسه می کنه جلوی دهنش رو نمی گیره!
گویا این یکی نیز زیاد به مذاق لرد خوش نیامد.

- لینی در واقع یک مگسِ که خودش رو آبی کرده و به عنوان پیکسی معرفی می کنه!
- هی مگس خودتیا!

با چشم غره ای که لرد سیاه به ریتا رفت، او متوجه شد که این یکی هم چندان بدردبخور نبود.
ریتا بیشتر فکر کرد. آیا اینکه لینی لباس هایش را از تاناکورا می گرفت، یا شب ها دندان هایش را مسواک نمی کرد، جرم های قابل ملاحظه ای بودند؟
- مثل اینکه جرم قابل ملاحظه ای پیدا نکردی...
- نه ارباب یه لحظه دست نگه دارید؛ یافتم!
- داریم بهت اخطار می دیم ریتا، آخرین بارت باشه وسط حرف ما می پری.

ریتا از فرط هیجان در حالی که بالا و پایین می پرید، گفت:
- ارباب لینی با مزدوران محفل در ارتباطه!
مرگخواران:


shine bright like a diamond!

تصویر کوچک شده


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۶:۰۹ جمعه ۲ اسفند ۱۳۹۸
#68

گابریل دلاکور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۹ یکشنبه ۹ تیر ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۶:۴۰:۱۷ سه شنبه ۱۵ اسفند ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 407
آفلاین
اما جمع کردن لشکری از سوسک‌ها که به منبع بزرگی برای تغذیه دست پیدا کرده‌بودند و از طرفی، هیچ صنمی هم با ریتا نداشتند، اصلا آسان نبود.

- ارباب، می‌شه...
- خیر!
- خب پس...
- باز هم خیر!
- یعنی اصلا...
- به هیچ‌وجه. یا هم‌نوعات رو جمع می‌کنی و یا به جرم به هم ریختن نظم دادگاه باشکوه ما، روی صندلی دوم مجرمین می‌شینی!

ریتا به لینی که سرخورده و با چشم‌های اشکی روی صندلی نشسته و بالهایش را به صلابه کشیده‌بودند نگاهی انداخت و یک لحظه بعد، در تلاش برای راندن سوسک‌ها از محیط بود.
- پیشت! کیشته! همین الان اینجا رو ترک کنین! کییییشت! مگه من با تو نیستم؟

اما نه سوسک‌ها تکانی خوردند و نه لرد سیاه حرفش را پس گرفت. این یعنی ریتا برای نجات از صندلی دوم مجرمین، باید فکر دیگری می‌کرد.
- اربابا قدر قدرتا، اگه بگیم ما اسناد و مدارک دیگه‌ای داریم که می‌تونه لینی رو قاطعانه‌تر محکوم کنه چی؟
- خیر. و صندلی دوم منتظر توست.
- اربابا، دلایل خیلی بیشتر و محکم‌تری داریم ها. من اصلا یک سال، شبانه‌روز در قالب سوسکی‌ لینی رو تعقیب می‌کردم. فکر کنید چه مدارکی علیه‌ش دارم که می‌تونه اونو به خاک سیاه بنشونه!

لرد سیاه از نگاه خودش، دلایل کافی و مناسبی برای محاکمه‌کردن لینی داشت و به نظر می‌رسید به ریتا نیازی نداشته باشد. اما از طرفی دلایل بیشتر، برای لینی عذاب‌های بیشتری به همراه داشت و حتی فکر بیشتر صاف کردن دهان لینی او را چند درجه سیاه‌تر می‌کرد.

- ما مایلیم بشنویم ریتا.



گب دراکولا!


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۵:۴۱ جمعه ۲ اسفند ۱۳۹۸
#67

ریتا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۸ جمعه ۴ تیر ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۸:۲۷ دوشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۹
از سوسک سیاه به عنکبوت!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 205
آفلاین
_شما محکومین به...

اما لرد سیاه نتونست جمله‌شو کامل کنه، چون علاوه بر خانواده‌ی لینی، خانواده‌ی ریتا هم که لابلای صندلیا و زیر کاشیا و لای درز پنجره‌ها قایم شده‌بودن، به سمت شیرینی هجوم آوردن و شروع به گیس و گیس‌کشی با با فک و فامیل لینی کردن. روی میز قضاوت لرد کپه‌ای از حشره جمع شده‌بود و هر لحظه به تعدادشون اضافه می‌شد.

-سوسک!

صدای جیغ لینی بلند شد و همهمه‌ای توی سالن به راه افتاد.

-نژادپرست! پیکسی به سوسک چه برتری‌ای داره که خودتو بهتر از ما می‌دونی؟ حشره نیستیم، که هستیم. پرواز نمی‌کنیم، که می‌کنیم! حالا چون رنگ پوست‌مون تیره‌تره، شما بهترید؟ چرا نمی‌تونید به برابری حشره‌ها...

ریتا قیافه‌ی خشمگین لرد رو که دید، ترجیح داد بقیه‌ی اعتراضاتش رو بعدا به لینی بگه و صحنه رو به آرامی ترک کرد.

-کجا؟ دیر اومدی، نخواه زود برو! فامیلاتم جمع کن از این وسط قبل از رفتن!


تصویر کوچک شده

Only Raven


پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۵:۱۳ جمعه ۲ اسفند ۱۳۹۸
#66

اسلیترین، مرگخواران

مروپ گانت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۸ شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۷
آخرین ورود:
امروز ۳:۲۳:۴۲
از زیر سایه عزیز مامان
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ایفای نقش
مرگخوار
گردانندگان سایت
پیام: 450
آفلاین
لرد کلاه گیس قضاوتش را بار دیگر بر سرش گذاشت و آن را با دقت مرتب کرد. لبخندی شیطانی زد و صدایش را صاف کرد.
-ما اکنون حکم دادگاه را قرائت خواهیم نمود. متهمه لینی وارنر به دلیل جرایم غیر قابل بخشش اش که کاملا برنامه ریزی و با اهداف تروریستی انجام شده، محکوم به اعدا...

ویزززز ویزززز

-از پسر عمو های متهمه تقاضا می شود اخلال در نظم دادگاه ایجاد نکنند وگرنه ناچاریم حکم حبسشان را بدهیم.

ویزززز ویزززززز

اما حبس حشرات کار راحتی نبود پس لرد تصمیم دیگری گرفت.
-خاندان متهمه دارند تمرکز ما را بر هم می زنند. مقداری شیرینی بیاورید!

مروپ فورا مقداری شیرینی برای لرد آورد به امید اینکه لرد با خوردن آنها پرتقال های جاساز شده هم نوش جان کند اما نقشه اش نتیجه بخش نبود. لرد شیرینی را بر روی میزی گذاشت و تمام خاندان لینی گرد آن جمع شدند و شروع به بهم مالیدن دست هایشان کردند.

لینی آهی کشید.

-این دغل فامیلان که میبینی، مگسانند گرد شیرینی خانم وارنر...داشتیم حکمتان را قرائت می نمودیم، شما محکومین به...




پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۳:۲۳ جمعه ۲ اسفند ۱۳۹۸
#65

هافلپاف، مرگخواران

اگلانتاین پافت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۳۶ پنجشنبه ۱۰ مرداد ۱۳۹۸
آخرین ورود:
۱۷:۱۸:۵۸ یکشنبه ۱۲ فروردین ۱۴۰۳
گروه:
کاربران عضو
ایفای نقش
مرگخوار
هافلپاف
پیام: 163
آفلاین
صدای ویز ویز و بال زدن خانواده ی لینی، نظم دادگاه را به هم ریخته بود و چون هیچ کدامشان با لرد آشنایی نداشتند، متوجه حالت عصبانی او نمی شدند.
- اهم! اهم! سکوت دادگاه رو رعایت کنید لطفا.

پیکسی آبی رنگی که شباهت عجیبی به لینی داشت و فقط کمی سنش از او بیشتر بود، گریه سر داده و توجهی به لرد نمی کرد.
- من این بچه رو با خون دل بزرگ کردم ...من براش هم پدر بودم، هم مادر...

پدر لینی، با حالتی پوکر فیس از در دادگاه بیرون رفت و گریه مادرش شدت یافت:
- چی کار کنم من بدون پیکسی کوچولو...نمیتونم زندگی کنم... نبودن او مرگ است و مرگ در کنار او زندگی است...

مادر لینی درحال دکلمه بود و از حالت لرد سیاه مشخص بود که اگر آن وضعیت کمی بیشتر ادامه پیدا می کرد، دادگاه را روی سر خودش و مرگخوارانش خراب می کند.
مرگخواران که متوجه عصبانیت و کلافگی اربابشان شده بودند، تصمیم گرفتند کاری انجام دهند:
- پیس...پیس!

دکلمه ی مادر لینی تازه به اوج خود رسیده بود که احساس کرد هوریس دارد صدایش می کند؛ آهسته روبه او برگشت و گفت:
- بله؟ هنوز سوگواری به قسمت قشنگش نرسیده...برو بعدن بیا.
- این کیسه گالیون رو می بینید؟ اگه دکلمه رو تمومش کنید و لینی رو بیخیال شید، مال شما میشه.

چشمان مادر لینی برقی زد، لبخند قشنگی روی صورتش نشست و دستش را برای گرفتن گالیون ها جلو برد:
- از جوونیت خیر ببینی پسرم...

و این گونه بود که خانواده ی لینی مشتاقانه منتظر حکم قاضی نشسته بودند.


ویرایش شده توسط اگلانتاین پافت در تاریخ ۱۳۹۸/۱۲/۲ ۱۳:۵۴:۱۶

ارباب...ناراحت شدید؟



پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۲:۲۴ جمعه ۲ اسفند ۱۳۹۸
#64

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۰۶:۱۳ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5468
آفلاین
- صبر کنین!

حضار که عمیقا غرق دادگاه شده بودن، با شنیدن این‌که رای نهایی قراره صادر بشه دیگه از خود بی خود شده بودن و بنابراین متوجه پارازیتی که این وسط افتاده بود نمی‌شن.

- هی! به من توجه کنین. من حرف دارم.

باز هم بی‌توجهی. لینی یا شنیده نمی‌شد، یا دیده نمی‌شد، یا هم جفتش با هم. که اصولا به خاطر هیکل ریزش موردی بود همه روزه رخ بده.
اما لرد که لردی بود چند مسئولیتی و آگاه، به وضوح متوجه ویز پراکنی‌های پیکسی کوچیکش می‌شه.
- سکوت! متهم می‌خواد به جرائمش اعتراف کنه.

چکش چندین‌بار روی میز کوبیده می‌شه تا این‌که بالاخره همه سکوت اختیار می‌کنن و به لینی توجه می‌کنن. لینی که انتظار این همه توجه یهویی رو نداشت، هول می‌شه.
- اممم... چیزه ارباب... نمی‌خواستم اعتراف کنم.

چکش دوباره کوبیده می‌شه.
- متهم اعتراف خودشونو به گوش حضار رسوندن. دیگه جایی برای تردید باقی نمی‌مونه. بنابراین حکم اینه...

ولی لینی بازم ویز می‌زنه.
- من خانواده‌ای دارم پر جمعیت که مایلم تو دادگاه عادلانه‌ی شما حضور داشته باشن.

لرد با شنیدن کلمه‌ی "عادلانه" یکم تو جای خودش جا به جا می‌شه و بعد از صاف کردن گلوش با علامت دستش رضایتشو اعلام می‌داره. همون موقع از سوراخ در و پنجره و میز و دیوار، انواع و اقسام حشرات ریز و درشتن که می‌ریزن بیرون. لینی با دیدن خانواده چند میلیونیش شجاعت از دست رفته‌شو بدست میاره.

- حکمتونو بفرمایین اربـ... جناب قاضی.




پاسخ به: دادسرای عمومی جادوگران
پیام زده شده در: ۱۲:۰۳ جمعه ۲ اسفند ۱۳۹۸
#63

فنریر گری‌بک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۴۱ جمعه ۱ تیر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۲۳:۰۱ سه شنبه ۱۸ مهر ۱۴۰۲
از زیر سایه ارباب
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 552
آفلاین
چکش قبلی و با سابقه که همزمان افسرده شده بود، ولی از اینکه بالاخره از بار مسئولیت سنگین اداره دادگاه خلاص شده بود، با چکش جدید روبوسی کرد، بهش چندتا نکته حیاتی راجع به چکش بودن گفت، بعدشم از صحنه خارج شد تا بره دور دنیا رو بگرده و زندگی جدیدی رو شروع کنه... مثلا به عنوان چکش نجاری.

و لرد چکش جدیدش رو محکم روی میز کوبید.
- جلسه رو ادامه میدهیم. کجا بودیم؟ نوبت قاضی شدنمون بود یا... آها! بریم دادستان بشیم!

و لرد کلاه گیس سفید قضاوت رو از سرش برداشت و با قدم های بلند به سمت جایگاه دادستانی رفت.
- جناب آقای قاضی محترم! ما اعتراض داریم!

و بعد دوباره به سمت جایگاه قضاوت رفت، کلاه گیس سفید و بزرگش رو روی سرش گذاشت و گفت:
- اعتراضتون وارد هست جناب دادستان. ما مشتاقانه به سخنانمو... سخنان شما گوش فرا میدهیم.

و بعد هم دوباره به سمت جایگاه دادستانی رفت.
- اعتراض ما این هست که چرا زودتر از این برای متهم دادگاهی تشکیل نشده بود؟ ایشون قطعا در مواقع دیگه ای هم قتل و ترور انجام دادن...

مرگخوارا که تمام مدت به اربابشون نگاه میکردن، کم کم حس میکردن دارن گردن درد میگیرن. هرچند که توی چهره لرد هیچ اثری از خستگی وجود نداشت. در واقع دوباره با قدم های بلند به سمت جایگاه قضاوت رفت و گفت:
- ما هم قطعا با شما موافقیم... و با وجود مدرک معتبری که شاهد بزرگوار و خفن و کار درستمون ارائه دادن، قطعا میتونیم رای نهایی رو صادر بنماییم.









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.