هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۱۴:۴۲ جمعه ۲۹ دی ۱۳۹۱
#50

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
در همین حین ناگهان همه جا تاریک میشود، هاله ای سیاه اتاق را در بر میگیرد، نفس ها حبس میشود، پرده ها کنار می رود، شیشه اتاق شکسته میشود و شخصی با لباس سیاه رنگ کماندویی مشنگی با فریاد ایهاااااااااااااااااااا با یک شیء ناشناس در دست وارد میشود و صاف میکوبد روی شانه لرد و با خنده ای پیروزمندانه جلوی لرد می ایستد...

لرد ولدمورت: تو .... تو.... تو....

شخص ناشناس که حالا احراز هویت شده و مشخص شده وینسنت کراب است سرش را خم میکند و میگوید:
_ ارباب خواهش میکنم! اصلا نیاز به تشکر نیست! وظیفه م بود!

لرد به شانه اش نگاه میکند و مگس را میبیند که متلاشی شده و اصطلاحا ترکیده است!



بیست دقیقه بعــــــــــد...

وینسنت کراب به صندلی بسته شده، مرگخواران در جلسه محاکمه او حاضر شده اند، لرد ولدمورت در بالای مجلس بر صندلی شاهانه اش تکیه زده و پرفسور ایوان روزیه به عنوان مدعی العموم() در حال قرائت گزارش و کیفرخواست وینسنت کراب است....:

_ متهم، وینسنت کراب به علت ورود غیر مجاز به اتاق ارباب لرد ولدمورت محکوم به یک بار اعدام و یک بار حبس ابد است... متهم، وینسنت کراب به علت زدن دمپایی بر روی شانه لرد محکوم به یک بار اعدام و یک بار حبس ابد است... متهم، وینسنت کراب به علت کشتن یک عدد مرگخوار بر روی شانه لرد ولدمورت محکوم به یک بار اعدام و یک بار حبس ابد است... متهم اگر دفاعی از خود دارد بیان کند...

وینسنت کراب:...



*آن مگس لودو بگمن بوده.



پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۲:۱۲ پنجشنبه ۲۸ دی ۱۳۹۱
#49

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
-سلام!
-ویزززززززززز!
-گفتم سلام!
-ویز ویز وییییززززززززززززززززززززززززززززیز!

لرد سیاه با تعجب به موجودی که در مقابلش روی صندلی نشسته بود نگاه کرد.از شدت تعجب ابهت و قدرت بی مانندش را فراموش کرده بود و به یک جانور یک سانتیمتری سلام کرده بود.
-تو دیگه کی هستی؟

حشره دو دستش را با سرعت زیادی به هم میمالید.
-مگس!

لرد سیاه با تردید دور و برش را نگاه کرد.وسط شکنجه گاه نشسته بود و داشت با یک مگس صحبت میکرد.همین موضوع به اندازه کافی با ابهتش در تضاد بود.
-تو همون مگسی هستی که من دنبالشم؟حرف میزنی یا بفرستمت اتاق پشتی؟درسته که غذای خوبی برای نجینی نیستی...ولی پیش غذا که میتونی باشی.

مگس شروع به تمیز کردن بالهایش کرد.لرد وسوسه شد همانجا بالهای مگس را بکند، ولی باید کمی بیشتر صبر میکرد.مگس سرش را بلند کرد و به لرد خیره شد.صدایش به طرز عجیبی نازک و خش دار بود.
-بله...منم...همونم!وارد حریم خصوصی شما شدم و خودتون میدونین که خیلی چیزا دیدم!

لرد با عصبانیت چوب دستیش را بطرف مگس گرفت و ورد را زمزمه کرد...ولی...

اتفاقی نیفتاد!

مگس لبخندی زد.یا حداقل لرد اینطور فکر کرد.
-ارباب، مشکل همینجاست خب.من هر کاری میکنم نمیتونیم تبدیل بشم.مگس موندم!میترسم برم بیرون یکی با لنگه کفش بزنه تو سرم.به این نتیجه رسیدم که امن ترین مکان برای من کنار شماست.حالا من از کنار شما جم نمیخورم تا وقتی که راهی برای تبدیل کردنم پیدا کنین.بعد شما منو درست کن.منم هر چی دیدم فراموش میکنم.چطوره؟!

بعد از گفتن این جمله پرواز کرد و روی شانه لرد سیاه نشست.




پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۲۳:۳۳ دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۱
#48

هوگو ويزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۸:۲۳ چهارشنبه ۱۸ خرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۰:۳۶ یکشنبه ۱۳ فروردین ۱۴۰۲
از لینی بپرسید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 362
آفلاین
انتونین که داشت از قدرت خشم لرد مثل کره ذوب می شد با صدای کسایی که دارن ذوب میشن گفت:ارباب میدونستین کسی که جانور نما میشه خلق و خوی اون جانور رو پیدا میکنه؟و همانطور که پاهاش کاملا ذوب شده بود ادامه داد: و میدونستین پشه تسه تسه ناقل بیماری.هیمالیاست؟
ابرو های نداشته لرد بالا رفتند و لرد گفت: احیانا منظورت مالاریا نبوده بی سواد؟خوب باشه که چی؟نکنه منظورت اینه که میخواستی منو نیش بزنی؟کروشیو.برو پی کارت.زود!!! بعد از کمی مکث لرد گفت:اوهوی کجا میری هنوز به من ثابت نکردی که اون مگسه نیستی.
ولی جای انتونین روفوس توی اتاق بود.لرد با دیدن روفوس.با اشاره به روفوس فهماند که روی صندلی مخصوص متهم بنشیند.و خودش هم رو به روی او روی صندلی نشست.و برای لحظه ای به در و دیوار نم گرفته و تاریک اتاق نگاه کرد و سپس محکم روی میز کوبید و گفت:روز وقوع حادثه کجا بودی؟
ولی به جای روفوس شخص دیگری گفت: بابا له شم از صبح تا حالا یا با مشت،یا با قلم پر یا با یه چیزی کوبیدین روی من.درسته میز هستم ولی درد که میکشم.این چه وضعشه اصن من از اینجا میرم.و میز رو به روی لرد غرغر کنان از کادر خارج شد.
لرد کمی آرامشش را به دست آورد و گفت : روفوس،میدونی نجینی الان کجاست؟
روفوس که از ترس داشت ناخوناش رو میجوید گفت:خونتون؟خونشون؟تو باغ وحش؟.
ولی لرد تمام جواب های روفوس را رد کرد و با انگشتش به سمت در پشت سرش اشاره کرد و گفت : اونجاست و خیلی هم گرسنه.حالا جواب سوال من رو بده.روز وقوع ...
که در صدا خورد و هوگو با یک لیوان چایی وارد شد.
لرد سر هوگو داد کشید و گفت: مگه تو توی مجازات نبودی؟اینجا چیکار میکنی؟
هوگو سرش رو پایین انداخته بود و گفت : یک لحظه برای آوردن چایتون بیرون اومدم.
لرد دستی به صورت و کله بی مویش کشید و گفت: نه نمیخوام برو.حواست باشه در خروج پشت سر من هست و با انگشت به در پشت سرش اشاره کرد.
هوگو تعظیمی کرد و وارد ان اتاق شد و پس از مدت کوتاهی صدای جیغ هایش به گوش رسید.
روفوس که که ناخن هایش را تمام کرده بود و داشت دستش را میجویید گفت: ارباب به خدا من تبدیل به مگس نمیشم من تبدیل به الاغ میشم.اصن قضیه حمار رو خودم کشف کردم.نگاه کنید و ناگهان تبدیل به یک گاو شد.
چشمهای لرد به اندازه ی توپ گلف درشت شد و گفت خاک تو سر گوسالت.تو هنوز فرق گاو و الاغ رو نمیفهمی.الاغ؟
-ماا ا ا ا ا ا ا ا ع.
-زود از جلوی چشام دور شو و گاو ماع ماع کنان خواست که از در خارج شود که لرد با اشاره به در پشت سرش گفت که راه خروج اون طرف هست.و گوسفند از در پشتی به بیرون رفت.لرد خواست که فریاد بزند نفر بعدی.که متوجه شخصی روی صندلی متهم شد.ولی او زیاد شبیه به متهم نبود بلکه بیشتر شبیه یک مگس بود!!!!!!


ویرایش شده توسط هوگو ويزلي در تاریخ ۱۳۹۱/۱۰/۲۶ ۰:۲۲:۱۳

همه برابر اند ولی ارباب برابر تره

هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۱۶:۳۷ دوشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۱
#47

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
سلام ارباب!

لرد سرش را بلند کرد و به فرد تازه وارد نگاه کرد.با دیدن آنتونین به او اشاره کرد که بنشیند و خودش چراغ بالای سرش را تاب بدهد.
لرد:خب آنتونین.هدفت از تبدیل شدن به خرمگس و ورود به حریم خصوصی ارباب چی بود؟
آنتونین:ارباب اولا مگس بود.خرش اضافیه.دوما ورود به حریم خصوصی شما آرزوی هر مرگخواریه.:pretty:

با شنیدن این حرف لرد قلم پرش را روی میز کوبید و همزمان از روی صندلی بلند شد و گفت:آهان!پس اعتراف کردی؟خودت بودی.نه؟از کجا میدونستی خرمگس نبود؟

آنتونین با بی خیالی دوباره چراغ را تاب داد و گفت:ارباب من نبودم به جان شما.الانم همه میدونن که یه مگس وارد اتاق شما شده.اون روزیه بی وجود تا از اتاق بیرون رفت جریان رو برای همه تعریف کرد.ارباب جانور نمای من اصلا مگس نیست.پشه تسه تسه هست.کمی شبیه مگسه.ولی خودش نیست وجدانا.
لرد به میز نزدیک شد.دستهایش را روی میز گذاشت و خم شد.صورتش درست مقابل صورت آنتونین قرار گرفته بود.در چشمان آنتونین خیره شد و گفت:میتونی ثابت کنی؟همین الان جلو چشم من تبدیل به پشه تسه تسه شو.
آنتونین که از فاصله کم بین خودش و لرد دستپاچه شده بود جواب داد:ارباب الان تمرکز ندارم آخه.:worry:

لرد:همین الان.یا تبدیل میشی یا مجازات!


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۳:۴۷ شنبه ۲۳ دی ۱۳۹۱
#46

آنتونین دالاهوف


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۴ دوشنبه ۳ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۱۱ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۹
از کره آبی
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 2608
آفلاین
ایوان با تعجب به عکس ها نگاه کرد و گفت:
_ اوووووم ارباب... امممممــ ارباب ... هووووووم ارباب ...

ارباب: مرگو ارباب!

ایوان: ارباب خداییش جرات نمیکنم بگم یاد کی میفتم!

ارباب: غلط کردی! بنال بینم! خودتو زدی به کوچه علی چپ آره؟

ایوان: اول شما مصونیت جانی به من بدید بعد من بگم!

ارباب: زبون درآوردی واسه من؟ خب جونت در امانه جون بکن!

ایوان: ارباب خب این عکسه سیاهه!
ارباب: خب!
ایوان: دماغم نداره!
ارباب: خب!

ایوان: خب به جمالتون دیگه یاد شما افتادم!
ارباب: چی؟ منو اسکول کردی بچه پررو؟

سیل کروشیو و آودا به سمت ایوان روانه شد و لرد ولدمورت که با این ضریب هوشی پایین بعید میدونست حتی ایوان بتونه یه جانور نما باشه شوتش کرد و بیرون و از نفر بعدی که بهش مشکوک بود خواست بیاد تو اتاق...



پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۲۳:۳۸ جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۱
#45

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

لرد سیاه یه مگس رو در اتاق خودش دستگیر کرده و تحویل بلاتریکس داده.لرد معتقده که این مگس یه جانور نماست و مرگخوارا وظیفه دارن بفهمن که مگسه کیه!
از اونجایی که مگس ممکنه یکی از مرگخوارا و یا جاسوسی از محفل باشه، تصمیم میگیرن اول از مرگخوارا تحقیق کنن.لرد شروع به بازجویی میکنه.گزینه ها یکی یکی کمتر میشن تا اینکه فقط روفوس،آنتونین ،مورفین و ایوان باقی میمونن.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لرد سیاه با عصبانیت دستور احضار ایوان روزیه را صادر کرد.

در طی مدتی که لرد منتظر ورود ایوان بود چراغ را خاموش کرد و روی صندلی نشست.چند ثانیه بعد به این نتیجه رسید که چندان ترسناک به نظر نمیرسد.به همین دلیل صندلی را بطرف دیوار چرخاند.
ایوان چند ضربه کوتاه به در زد و وارد شد.
-ارباب؟ارباب کجایین؟ارباب نمیبینمتون!ارباب اگه قرار نیست خودتونو نشون بدین برگردم سر کارم.ارباب اگه گفتم سیب قایم بشین و اگه گفتم گلابی...

لرد که متوجه شده بود با وجود ایوان ساختن صحنه ای سنگین و با ابهت چقدر سخت است صندلی را چرخاند.
-خب روزیه...اعتراف کن!

بامزگی مفرط ایوان با دیدن چهره جدی لرد فروکش کرد.
-چشم ارباب.هر چی شما بگین.درای مرلینگاه رو من شکستم.عجله داشتم خب!آخرین شیرینی توی یخچالم من خوردم.چه کنم خب.قند خونم پایین بود.نجینی رو من گره زدم به دستگیره در اتاقتون.میخواستم جلوی فلور که از نجینی میترسید خودی نشون بدم.بعد اون ردای نوی شما رو چند شب پیش برای مهمونی...

لرد با عصبانیت از جا بلند شد.
-بس کن!اینا رو نگه دار برای بعد.حشره ملعون!

ایوان نگاهی به هیکل نحیف خودش انداخت.
-ارباب درسته که بسیار لاغر و ظریف و بسیار استانداردی دارم.ولی دیگه تشبیه به حشره کمی بی انصافیه!

لرد تکه کاغذی را از روی میز برداشت.
خوب نگاه کن...میشناسیش؟...نه؟...خب، کمی از نزدیکتر.آشنا نیست برات؟


ویرایش شده توسط لردولدمورت در تاریخ ۱۳۹۱/۱۰/۲۳ ۱۵:۰۷:۱۰



پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۲۲:۳۸ شنبه ۲ دی ۱۳۹۱
#44

بانز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۴ شنبه ۵ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۳۸ دوشنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۸
از زیر سایه ارباب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 539
آفلاین
به دستور لرد تری وارد اتاق میشه.
لرد:ارباب ازت یه سوالی داره.چه احساسی نسبت به این داری؟
لرد مگس کش کوچیکی رو جلوی چشمای تری تکون میده.تری با تعجب به لرد نگاه میکنه و میگه:هیچ احساسی.ارباب شما حالتون خوبه؟البته کمی شبیه لودو هست ولی این باعث نمیشه احساس خاصی پیدا کنم.
لرد که قصد داره هر طور شده مجرم رو پیدا کنه سعی میکنه از راه دیگه ای وارد بشه:
تو میدونی مگس چن تا چشم داره؟

تری جوابی میده که همه حس و حال پلیسی ماجرا رو از بین میبره:
بله ارباب.میدونم.چون جانورنمای من یک مگسه.:pretty:
لرد از رو نمیره و یهو با حرکتی سریع جلوی تری میپره و میگه:مچتو گرفتم.الان خودت اعتراف کردی که اون مگس تبهکار هستی.سریع تسلیم شو و خودتو به عدالت ارباب بسپار.
تری با قیافه ای متعجب میگه:ارباب درباره کدوم عدالت حرف میزنین؟...یعنی چیز...نه...منظورم اینه که کدوم مگس تبهکار؟اگه جانور نمای منو میگین که یه مگس از نوع ماگوسیولنا هست که بسیار بزرگ و البته زیبا و رنگارنگه.کاملا متناسب با روحیات خودمه.:pretty:
لرد با شنیدن این جواب ناامید میشه.
لرد:اینطور که معلومه اینم نیست.تری هم حذف میشه.کیا موندن؟ روفوس،آنتونین ،مورفین و ایوان.پیدات میکنم مگس خائن!


چهره و هویتم مال شما...از زیر سایه ی ارباب تکان نخواهم خورد!


پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۱۷:۰۵ سه شنبه ۲۱ آذر ۱۳۹۱
#43

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
قبل از اینکه بلاتریکس از اتاق خارج شود در باز شد و کراب نفس نفس زنان خودش را به داخل اتاق پرت کرد و گفت:ارباب لازم نیست کسی منو دستگیر کنه.شما کافیه لب تر کنین که من جلوتون ظاهر بشم.اصلا لازم نیست چیزی بگین.کافیه به من فکر کنین.:pretty:
مرگخواران از پاچه خاری کراب دچار حالت تهوع شده بودند.لرد به بلاتریکس اشاره کرد که هوگو را بیرون ببرد و کمی اتاق را خلوت کند چون شخصیتهای داستان زیاد هستند و کار نویسنده بسی سخت!
با خروج بلا لرد به کراب نزدیک شد.نزدیک و نزدیکتر.تا جایی که صورت لرد با صورت کراب فقط 5 سانتی متر فاصله داشت.لرد به چشمان کراب خیره شده بود و کراب با وحشت به بند کفشهایش نگاه میکرد.
لرد:هوم.شباهت زیادی به چشمان مگس داره.
کراب:ارباب به جان شما اینطور نیست.چشمای مادرمم مگسی بود.من شبیه اون شدم.ارباب منو چه به مگس شدن و وارد حریم خصوصی شما شدن.تازه ارباب من شاهد دارم.همون موقعی که مگس در حال سرکشی به دنیای درون شما بود من در حال انجام ماموریت بودم.فراموش کردین؟رفته بودم دسته گلی رو که برای بلا سفارش داده بودین بگیرم.
لرد رنگ به رنگ شد و گفت:ساکت باش نادان.اون دسته گل برای قبر مادرم بود.تو منظورمو اشتباه فهمیدی.ولی در مورد ماموریت حق با توئه.پس تو هم نمیتونی اون مگس خائن باشی.گزینه های باقیمونده روفوس، تری،آنتونین ،مورفین و ایوان هستن.


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۲۲:۲۹ دوشنبه ۶ آذر ۱۳۹۱
#42

اسلیترین، مرگخواران

ایوان روزیه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۱ یکشنبه ۸ مرداد ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۲:۰۹:۳۸ پنجشنبه ۱۶ فروردین ۱۴۰۳
از سر قبرم
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
مرگخوار
اسلیترین
ناظر انجمن
گردانندگان سایت
پیام: 1506
آفلاین
تنها نور شمعی کوچک که از سقف آویزان شده بود اتاق تاریک را اندکی روشن میکرد. در داخل اتاق، لرد، هوگو و یک میز و دو صندلی به چشم میخورد. لرد با دست به سبک فیلم های پلیسی مشنگی شمع از سقف آویزان شده را تکان داد و گفت:اعتراف کن هوگو ...(لودوی ابله! بهش گفتم شمع رو طلسم کنه که وقتی تاب میخوره خاموش نشه!) :vay:
لرد شمع را روشن کرد و پس از اطمینان از اینکه دیگر از اثر تکان خوردن خاموش نخواهد شد دوباره آن را تکان داد و برای بیشتر ترساندن لودو با مشت به روی میز کوبید.

... ارباب به جون هفت سر عائله ام که قراره ازدواج کنم و تشکیل خانواده بدم و بدستشون بیارم طی سالیان دراز، من بیگناهم!
...کروشیو خائن! تو رو دیدن. تری خودش دید که تو از حالتی مگسی در اومدی. گرچه فکر میکنم صورت اصلیت باید همون مگس باشه!
هوگو پیچ و تابی به خودش داد تا بندهای نامرئی صندلی را کمی شل تر کند، در عوض بندهایی سفت تر و دو کروشیوی مخصوص ارباب نصیبش شد.
هوگو: ارباب باور کنین. درسته من خودمو به مگس تبدیل کرده بودم، ولی من اون مگسی که شما فکر میکنین نیستم!

لرد صندلی را جلوتر کشید و روی ان نشست. با چشم های خشمناکش به هوگو خیره شد و گفت: راستشو بگو مگس! چرا تبدیل به مگس شده بودی؟ وقتی تری دم در تو رو دید میخواستی چی بگی؟ کجا میخواستی بری؟
هوگو که رنگ از رخسارش پریده بود گفت: ارباب بهم امان نامه میدین که اگه اعتراف بکنم بلایی سرم نیارین؟
لرد با لبخندی که لرزه بر اندام دیوانه ساز مینداخت گفت: قول میدم بدون درد بکشمت!

هوگو به حرکت آرام شمع خیره شد. چاره ای دیگه ای نبود. باید اعتراف میکرد وگرنه کار بیخ پیدا میکرد. اگر اعتراف نمیکرد در مخمصه بدتری میفتاد. برای همین نفس خیلی خیلی عمیقی کشید و گفت:را...راستش ارباب شما همیشه دوست دارین در روز سه وعده شیرینی خامه ای بخورین درسته؟
...کروشیو، چه ربطی داره؟
هوگو که به طور کامل از ترس در حال بندری زدن بود گفت: شیرینی های شما خیلی خوشمزه ان ارباب. من همیشه دلم میخواست تستشون کنم. برای همین چند وقتیه که خودمو تبدیل به مگس میکنم تا بتونم کمی از شیرینی مخصوص شما بخورم. اگه باور ندارین دست هام رو ببینین. هنوز خامه ای هستن!
لرد از روی صندلی بلند شد و دستش را روی صورت هوگو گذاشت. هوگو که رسما در حال قالب تهی کردن بود حتی جرات نفس کشیدن هم نداشت. چند لحظه در همین حالت گذشت تا ناگهان هوگو سوزش عمیقی در پس کله اش احساس کرد.

لرد پس گردنی و تو سری بعدی را محکم تر به سر و صورت هوگو نواخت و گفت:موجود شکمو! کثیف!حالا به شیرینی ارباب دست درازی میکنی؟ اونم با اون قیافه منحوس مگسیت؟ میدونم باهات چیکار کنم.
بعد در اتاق را باز کرد و با فریاد گفت: بـــــــــــــلاتـــــــــــــــــــــریکس....!سریعا این موجود بی خاصیت رو میندازی توی اتاق تسترال ها تا یک هفته در رو هم باز نمیکنی! مورفین و ایوان و روفوس و تری و وینسنت و دالاهوف رو هم که باقی مونده مگس نماها هستن سریعا بیار پیش من!فورا!


ایوان روزیه...اسکلتی که وجود ندارد!


پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۲۲:۵۳ جمعه ۱۹ آبان ۱۳۹۱
#41

پنه لوپه كلير واترold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۳ سه شنبه ۱۴ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۳:۳۴ پنجشنبه ۲ آذر ۱۴۰۲
از وزارت سحر و جادو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 300
آفلاین
ارباب با تردید برگشت و رو به لودو گفت: ینی ممکنه... لودو!
لودو با ترس و لرز گفت: ارباب چی ممکنه؟
- اینکه تو همون مگسه بوده باشی...
-ن...ن...نه ارباب! این چه حرفیه میزنید؟ من که همین جا پیش خودتون بودم.
-ولی چشمای تو به اون مگسه خیلی شباهت داشت!!!
- ارباب شباهته دیگه، کاریش نمیشه کرد،شما هم خیلی به... :worry:
ارباب با عصبانیت گفت: من به چی؟
لودو: هیچی ارباب داشتم شوخی می کردم. ناگهان بلاتریکس گفت: ارباب اینجا در و پیکر درس حسابی نداره، فکر کنم مگسه ترسیده رفته.
ارباب: پس شماها اینجا چه غلطی می کردین؟ از پس یه مگس نمیتونید بربیاید، چطوری به خودتون میگید مرگخوار؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دراین زمان تری وارد اتاق شد و رو به ارباب گفت: ارباب منو صدا زدید؟ چیکارم داشتین؟
لودو گفت: تری تو تا الآن کجا بودی؟
ارباب گفت: تو هم مثله شوهرت توهم زدیا من کی آخه تو رو صدا زدم؟ ارباب مشکوکانه به تری نگاه کرد و گفت: لودو راس میگه تو تا الآن کجا بودی؟
تری گفت: من نیم ساعته تو حیاطم یه مگس مزاحم همش جلو در ادا اصول درمیاورد، انگار میخواست یه چیزی بهم بگه، نمیذاشت بیام تو، چطور اتفاقی افتاده؟
-تو باهاش چیکار کردی؟
-هیچی، میخواستم طلسمش کنم، یهو تغییر شکل داد، دیدم هوگوا...
ارباب: چی هوگو؟؟؟ پس کاره خودشه. بلا تو برو سریعا هوگو رو بیار، مراقب باش چیزی نفهمه.


ما تشنگان قدرتیم نه شیفتگان خدمت







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.