راه رو باز کنید ای فشفشههای بیمقدار. مادر ِ عظیمالشأن ارباب ِ تاریکیها، سرور تمام موجودات ِ زنده و مرده، نور چشم جادوگران ِ سیاه و به دنیا آورندهی وحشت ِ دوران اینجاست!
با هماهنگی ِ جادوگرهای ِ یک کم کمتر فشفشه، ما برای تغییر شناسهمون از اون دورگهی بیمقدار به چیزی که فیالحال میبینید، اومدیم.
نام شخصيت انتخابي: مروپی گانت
گروه:اسلیترین بالاجبار. البته جایی گفته نشده به طور ِ مستقیم که در طی ِ دوران ِ تحصیلش اسلیترینی بودهها. میتونه مثلاً ریونی هم باشه!
ویژگی های ظاهری و اخلاقی: ظاهریدر دوران ِ پیش از مُردن، مروپی گانت یک موجود نحیف و خسته با موهای صاف و بلند مشکی و چشمای مشکی بوده. آما! آما پس از بازگشت به دنیای زندگونی توسط پسر نازنین و دوستداشتنی و گوگولیش، یه مقدار فاز و نولش با مُردههای دیگه قاطی شده و یکهو ظاهرش بدون ِ این که بخواد، تغییر میکنه.
مثلاً یهو میبینید تبدیل شد به پیرمرد ِ پشمکی. نخند عاقا جان! کروشیو! آواداکداورا ! آدم نباید مشکلات و مصائب سایرین رو به سُخره بگیره که! عجب دوره زمونهای شدهها!
اخلاقیما جادوگران ِ اصیل ضربالمثلی داریم که میگه از بس بلاجر خورده، بلاجر شده. مشنگهای بیمقدار میگن: از بس مار خورده افعی شده که البته اصلاً هم حائز اهمیت نیست.
باریبههرجهت، مروپی گانت زمانی موجودی بود مظلوم و بیصدا و عاشق ِ مشنگها. آما! پس از اتفاقاتی که رولینگ ِ مشنگ نقل کرده و حضور طولانی مدت در دنیای مردگان، دیه ناحیهای که همه میدونیم رو لولو بُرد و دوشیزه گانت تبدیل شده به بانویی که تصمیم داره تمام مشنگها رو با خاک ِ گور ِ سالازار یکسان کنه.
بعد در طی ِ این حضور ِ طولانیمدت در اون برزخ ِ بی در و پیکر برای ِ گذران ِ وقت، علاقهی شدیدی به مُد و ماسکهای صورت و جراحیهای زیبایی پیدا کرده. همینطور هم ایشون بسیار علاقهمندند که بنشینند و سایرین رو مسخره کنند.
لازم به ذکره که بانو گانت، از بازگشتش دو هدف ِ والا رو دنبال میکنه:
1. پیدا کردن ِ شوور.
2. زن گرفتن برای ِ تک پسر ِ قند عسلش.
چوبدستی: چوب ِ درخت ِ بید کتک زن و موی تکشاخ.
جارو: جارو؟! جارو؟! از سر راهم برید کنار جادوپیشههای شعبدهباز! مادر ِ سیاه، برای پرواز نیازی به جارو و پارو و آلو و زالو و قسعلیهذا نداره. :گولاخ:
معرفی کوتاه:
آهـــــــــــــــا! بشنوید ماجرای ِ مروپی گانت رو از زبان ِ خودش:
از نوادگان ِ سالازار اسلیترین و مار زبان همچو جد ِ بزرگوارش، فرزند ماروولو گانت و خواهر ِ مورفین گانت، مظلوم و ساکت، شیفتهی ارباب ِ دهکدهی مشنگیشون، تام ریدل میشه و با خوراندن معجون ِ عشق به اون، باهاش فرار میکنه و ابرقدرت ِ تمام ِ دوران، لرد سیاه رو به دنیا میاره.
قبل از تولد ِ تامی کوچولو، اون مشنگ ِ بیمقدار با خون کثیف ِ در رگهاش در اثر ِ یک لحظه شفقت ِ حماقتآلود ِ مروپی از بند ِ معجون ِ عشق رها میشه و به عمارت ِ اربابیش برمیگرده. مروپی در روند ِ تولد بخشیدن به فرزند ِ نازنینش، نور چشمای ِ دو دیدهش ( مادر به فدایش ) میمیره.
اما این پایان ِ ماجرا نبود. لرد ِ سیاه ( مادر به فدایش ) در شبی تاریک و مخوف گور ِ مادرش رو پیدا کرده و با استفاده از قدرتهای ماورایی و گولاخانهش مادرش رو به زندگی برگردوند تا اثباتی باشد بر قدر قدرت و قوی شوکت بودنش.
باشد که عبرت گیرید و سر ِ تعظیم فرود آورید!
شناسه قبلیت رو هم باید بنویسی تا اونو ببندم و به این یکی دسترسی بدمشناسهی قبلی ِ من، ویولت بودلر بوده.
لینک ِ شناسهتایید شد!