هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   2 کاربر مهمان





Re: ماجراهای کاشت مو در سه روز و نصفه ای(سرژی که بازگشت)
پیام زده شده در: ۱۹:۳۸ پنجشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۵
#18

مورگان الکتوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۳ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 620
آفلاین
ناظر که عینک ماتریکسی با ابهتی بر چشم داشت با صدای خاصی گفت:برای هر سه تون متاسفم
مونتاگ با عجله سه تفنگ برداشت و آنها را به سوی دوستانش پرتاب کرد و کیک را هم خودش برداشت
بلرویچ با صدایی کاملا جوادانه گفت:ما مجهز به سلاح های ارزش هستمی مردی بیا جلو
ماروولو با سرعتی خارق العاد جعبه ای از جیبش درآورد که رنگش متمایل به یشمی بود و رویش نوشته شده بود:بلاک کنده ناگهان صحنه آهسته شد و ماروولو جملاتی زیر لب زمزمه کرد همزمان با همین اتفاق بدن الکتو هم کم کم خشک می شد به طوری که درآخر الکتو با صدای بلندی روی زمین خورد و هیچ حرکتی نکرد مونتاگ نگاهی به الکتو انداخ هم الکت وهم بلرویچ می دانستند که چه اتفاقی افتاده پس با تفنگ های ارزشی شان به ماروولو شلیک کردند
مارولو:ههههههههه جوجه کلاغ آها آها می خوام برم پیش ادی تصویر کوچک شده
رودولف که از پشت پنجره به درون مغازه نگاه می کرد پا به فرار گذاشت
و پشت سر دختری که به نظر لارا می آمد دنبالش می کرد و فریاد می زد:من از اولشم می دونستم تو ترسویی رودی مسخره(به دلیل اینکه همیشه و همه جا بلا ها سر رودلف میاد این دفعاه هم بلاها سر رودولف اومد)
مونتاگ :آخیش چه خوب شد
بلرویچ:این الکتو رو چی کارش کنیم ؟
مونتاگ:باید نجاتش بدیم(گر چه درواقعیت اینگونه نخواهد بود خوانندگان آگاه باشید که این یک افسانه است)
بلرویچ:چه جوری این ماروولو که رفته فقط جعبش مونده ما هم کار باهاشو بلد نیستیم که
مونتاگ نگاهی به جعبه انداخت و کمی چشمانش باز و بسته شد و لامپی سرخ رنگ بالای سرش ایجاد شد که خاموش و روشن می شد که به عبارتی نمادی از تعجب و گیجی بود
مونتاگ:من بلدددم
بلرویچ:عمراااااااااااااا
مونتاگ کمی صورتش را کج کرد و ادام داد:مگه منو نشناختی؟؟؟ی خرده بیشتر دقت کن
بلرویچ:خب تصویر کوچک شده
مونتاگ:خوب منبلیزم دیگه
بلرویچ:ماآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآا
مونتاگ این را گفت و به سمت جبعه ی بلاکنده به راه افتاد

پ.ن:من هر کاری کردم نتونستم ارزشی بنویسم نمیدونم چرا حس ارزشی گرایی ندارم


تصویر کوچک شده


Re: ماجراهای کاشت مو در سه روز و نصفه ای(سرژی که بازگشت)
پیام زده شده در: ۱۸:۳۰ پنجشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۵
#17

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1391
آفلاین
و بدین سان عملیات یشمی خال خال پشمی با رمز ای آرتی شیطون بلا آغاز گردید

الکتو و مونتاگ و بلوریچ عین اسب ( بلا نسبت شما) کار میکردن

باید در سه مرحله این کار رو آغاز میکردن
اول یشمی بعدش خال خال آخرم پشمی

مرحله ی اول

آلکتو: مونتاگ برو از توی انبار اون رنگ یشمی رو بیار بلوریچ بپر یه کاسه آب وردار بیار مونتگ اون رنگ رو کهع آوردی برو بیگودی بیار بلوریچ تو هم برو یه شونه بیار

مونتاگ وبلوریچ :

بعد از آماده کردن وسایل الکتو دست به کار شد
الکتو رو به مونتاگ و بلوریچ: خوف نیگا کنید یاد بگیرید

الکتو اول مو های آرتی رو شست بعد رنگ رو درست کرد و طی یک عملیات کپی رایتینگ مو های آرتی رو پشمی کرد

بعد با یه سشوار آورد و مو ها رو خشک کرد

پایان مرحله ی اول (الان مو های آرتی یشمیه)

مرحله ی دوم

این مرحله طی یک عملیات کپی رایتینگ انجام شد برای همین قابل ذکر نمیباشد ( البته اگه پول بدید میگیم چطوری)

در پایان این مرحله مو های آرتی یشمی خال خال شد

مرحله ی سوم

الکتو: مونتاگ بپر اون پشم های گوسفند رو بیار جیگر

با حاظر شدن پشم ها الکتو کار رو شروع کرد هر تیکه از پشم ها رو میگذاشت روی یه بخش از موی آرتی و با یه افسون( کپی رایتینگ) پشم رو به موها وصل میکرد (البته به شکل خیلی جذاب

بعد از مدت کو تاهی عملیات به اتمام رسید

این اولین باری بود که مشتری از کار این جماعت جلب راضی بود ( به خودم تبریک میگم)

حالا یه آرتی داریم با موی یشمی خال خال پشمی

در همین لحظه ناظر انجمن ماروولو وارد شد ( مجهز به یک فروند کله ی اسموت)

مونتاگ و بلوریچ و الکتو:

ماروولو : حالا باهاتون کار دارم

در همین لحظه آرتی بال بال زنون از اونجا خارج مشه



Re: ماجراهای کاشت مو در سه روز و نصفه ای(سرژی که بازگشت)
پیام زده شده در: ۱۷:۱۵ پنجشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۵
#16

بلرویچ


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۱۰ یکشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱:۴۷ پنجشنبه ۲۶ بهمن ۱۳۸۵
از گاراژ ابی تیزی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 264
آفلاین
آرتیکوس : قرمز خال خالی

الکتو : چه جلب !!! قرمز خال خالی ! رنگ خوبیه به چهرتون میاد . ولی بازم من بهتون رنگ " یشمی خال خال پشمی " رو پیشنهاد میکنم . آخه میدونین قرمز خال خالی ممکنه شما رو شبیه کفشدوزک کنه .

آرتیکوس به فکر فرو رفت و در افکارش غرق شد .

در افکار آرتیکوس : آرتیکوس در فضایی رویایی ، مملو از نور و گل و بلیل، با موهای قرمز خال خالی ، سوار بر اسبی سفید ، در آسمان می تاخت . در اطرافش ساحره های بیشماری دیده میشدند که با دیدن او غش میکردند و جابجا جان به جان آفرین تسلیم میکردند . آرتیکوس به پیش میرفت و ملت ساحره با دیدن او از خوشحالی جیغ می زدند . او فرشته ای زیبا و با وقار را در دوردستها دید . آن فرشته اشوه کنان آرتی را فرا می خواند . آرتی هم دل باخت و نزد فرشته رفت .

فرشته : آرتی تو ... تو ...

آرتی : خجالت نکش . بگو من چی ؟

فرشته : آرتی تو ... تو

آرتی : ببین فرشته من کارهای مهمی دارم که باید انجام بدم . زود بگو من چی ؟!

فرشته : آرتی تو ... تو با اون موهای قرمز خال خالی شبیه یه کفشدوزک زشتی . خیلی ستمه موهات . یه فکری براشون بکن .

و اینگونه شد که تمام ساحره ها زدند زیر خنده . فرشته هم روی زمین افتاده بود ، شکم خودش را گرفته بود و از خنده به خود می پیچید . رویای زیبای آرتیکوس به کابوسی وهم انگیز مبدل شد . آرتی به این حالت در آمد . ناگهان در بین خنده های شیطانی ساحره ها کسی او را صدا زد .

الکتو : آرتیکوس جان یک ساعت داری فکر میکنی . بالاخره من چیکار کنم ؟ موهاتو قرمز خال خالی میکنی ؟

آرتیکوس به خود آمد و از فضای آن کابوس خارج شد ، ولی هنوز به خود می لرزید . الکتو سوالش را تکرار کرد .

- آرتی چت شده ؟! بالاخره موهاتو چه رنگی کنم ؟ همون قرمز خال خالی خوبه ؟

آرتی فریاد زد : نه نه نه !!! قرمز خال خالی نه . همون یشمی خال خال پشمی خوبه .


دلبستگی من به پیکان جوانان گوجه ایم [size=large][color=000066]و[/color


Re: ماجراهای کاشت مو در سه روز و نصفه ای(سرژی که بازگشت)
پیام زده شده در: ۸:۰۶ پنجشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۵
#15

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1391
آفلاین
من هی نمیخوام ارزشی بشم هی ملت منو مخ منو میزنن
______________________
آرتیگوس میاد تو میگه: سلام چطوری من میخاستم یه حالی به موهام بدم

مونتاگ و الکتو و بلوریچ : سلام آقا جون خوفی شما بیا بشیناینجا تا نوبتت بشه

ماروولو همچنان در کف این کله ی جدیدش بود ولی خوب چون دیگه مو نداشت نمیتونست درست انجام بده

آرتیگوس به ماروولو اشاره میکنه و میپرسه: این آقا چرا اینطور شده

الکتو: چیزی نیست ایشون میخاست اسموت کنه ما براش انجام دادیم

ولی ماروولو دیگه طاقت نیاورد و مثل یه آتش فشان منفجر شد
بعدش شروع کرد به ولی چون کار از کار گذشته بود تنها تونست

ماروولو بد جوری قاطی کرده بود : من اینجا رو قفل میکن اصلا پاکش میکنم شما سه تا رو هم میدم بلاک کنن
بعد هم از اون جا خارج شد

الکتو به آرتیگوس اشاره کرد بنشینه روی صندلی

الکتو: خوب قربان شما میخاین چیکار کنید

آرتیگوس: من میخام این مو ها رو هایلایت کنم

مونتاگ و الکتو و بلوریچ :

شما میتونید؟

الکتو: آره چرا نتونیم
بعد روشو کرد به مونتاگ و بلوریچ: زود برین وسایل رو بیارین...

به علت اینکه این قسمت از حوظه ی وظایف ما خارج است روش های کار را بیان نمیکنیم

بعد از انجام عملیات

آرتیگوس:

مونتاگ و بلوریچ و الکتو :

مو های آرتیگوس کاملا سفید شده بود یعنی سفید سفید سفید حتی یه تار موی مشکی هم توی مو هاش نبود ار تیگوس داشت دیونه میشد

آرتیگوس: شما باید اینو زودتر درست کنید من که نمیتون اینطوری برم توی خیابون

الکتو : چشم قربان الان مو هاتون رو رنگ میزنم چه رنگی دوست دارید؟

آرتیگوس : قرمز خال خالی



Re: ماجراهای کاشت مو در سه روز و نصفه ای(سرژی که بازگشت)
پیام زده شده در: ۳:۲۱ پنجشنبه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۸۵
#14

آرتیکوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۳۸ دوشنبه ۱۴ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۱۵ پنجشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۷
از کاخ سفید پادشاهان در کوه های سفید سرزمین رویاها
گروه:
کاربران عضو
پیام: 430
آفلاین
الكتو با قيافه شيطاني،رو به دو بچه شيطاني با لحني شيطاني گفت:
-بريد تخم اژدها رو بياريد تا من اين موها رو خيس كنم!
و بعد يك چيزي را با اشاره هاي دور از چشم ماروولو به لرد بلرويچ فهماند كه آن را هم بياورند.ماروولو كه از شنيدن تخم اژدها نگران شده بود گفت:
-تخم اژدها براي چي؟
الكتو در جواب گفت:
-قربان از قديم گفتن كه تخم مرغ براي موها خوبه...حالا فكر كنيد كه تخم اژدهاش چيكار ميكنه!
ماروولو گويي كه فكرش تا اندازه اي راحت شده باشه گفت:
-والا من به اين چيزا وارد نيستم.هر كاري كه صلاح ديدي بكن!
الكتو در حال پاشيدن آب روي موهاي ماروولو گفت:
-اي به چشم!
در گوشه از آن اتاق،مونتاگ و بلرويچ بار ديگر ظاهر شدن كه در دست مونتاگ اژدهايي و در دست لرد بلرويچ محلولي كه سعي در پنهان كردنش از چشم ماروولو داشت بود.
-مونتاگ قربانت!بشكونش توي اون كاسه صورتيه و يه هم بزنش تا بيام!
الكتو در حالي كه اين حرف را به مونتاگ زد،كله اش رو به طرف گوش لرد بلرويج برد و پچ پچ كنان گفت:
-اين دكولوره آداسي ها* رو آوردي؟!
-آره!هرچه دكولوره توي انبار بود ريختم توي اين آوردم.غلظتش وان هاندرد!
-ايول ايول!بدش به من!
الكتو بعد از گرفتن محلول يكراست به سمت تخم اژدها به هم زده ميره و همه محلول رو ميريزه تنگش!و يه دور ديگه بهم ميزه و بعد با كاسه مياد بالاي سر ماروولو و شلپ شلپي همه رو خالي ميكنه رو كله او و دستكش پوست اژدهايش رو ميپوشه و شورع به ماساژي دلچسب موها!
ماروولو در آن لحظه گويي كه در بهشت باشه گفت:
-آه...آه...لذت ميبرم!
الكتو با همان قيافه شيطاني گفت:
-و ما نيز!
-ولي يه ذره ميسوزه كله ام.طبيعيه؟
-آره!آخه ميدوني چيه؟!اين اژدها قدرت ضد عفوني هم داره و يه ذره اين سوراخ هاي كله رو باز ميكنه كه هوا بخوره...
حدود نيم ساعت بعد،بلاخره معجون شروع به اثر گذاشتن كرد،ابتدا موهاي سياه مثل دل شيطون ماروولو قهوه اي شد و بعد قرمز و نارنجي و بعد سفيد شد و در آخر سوخت.به حدي سوخت كه الكتو با فوتي كه كرد خاكسترهاي آن به اطراف پراكنده شد و يا به عبارت امروزي اسموت شد!
-اوا!چرا نگفته بوديد كه به تخم اژدها حساسيت داريد؟!حيف تخم اژدها هه كه حروم شد!بگذريم!حساب شما يه ميليون گاليون براي تخم اژدها!ميدونيد كه تخم اژدها چقدر كميابه؟!
در اين ميان،كسي با زلفهايي ماماني در جلوي شيشه ظاهر شد.او يه نگاه به تابلو و يه نگاه به داخل كرد و بعد با خوشحالي وارد شد.
آرتيكوس قبل از ورود يه تكوني به موهايش داد.
...
---------------------------------------------------------------------------
*تا جايي كه شنيدم يه ماده است كه قبل از رنگ كردن مويي بهش ميزنن تا رنگ بعدي رو بهتر به خودش بگيره!اگر هم زياد از حد زده بشه موها رو ميسوزونه.حالا نوع آداسيش خف تره!چون مثلا ساحره اند ديگه!

بعد اگر جالب نبود شرمنده!من كلا طنز نويسي را نتوانم!ولي ايده اين دكولوره هم اومد توي ذهنم كه زدم در جا!و بعد من هم اومدم!

مرسي
آرتيكوس دامبلدور


آرتيكوس الياس فرناندو الكساندرو دامبلدور

ملقب به سلامگنتئور(فنانشدني در همه دورانها)

[b][color=009900]آرتيكوس ..


Re: ماجراهای کاشت مو در سه روز و نصفه ای(سرژی که بازگشت)
پیام زده شده در: ۱۹:۲۶ چهارشنبه ۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۵
#13

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1391
آفلاین
ناظر وارد میشود

بلوریچ و الکتو و مونتاگ توی مغازه نشته بودن داشتن سماق میک میزدن
که یه دفعه در باز میشه و یا آدم خفنی میاد تو

مونتاگ و بلوریچ و الکتو :

اون آدم خفنه : ببینم شما برای اینجا مجوز دارین

الکتو: چیز بله آقا یعنی چیز آره گرفتیم

اون آدم خفنه: ببینم

الکتو بین کاغذ هاش میگرده تا یدونه کاغذ که ازهمه رسمی تره پیدا میکنه و میده دست اون آدم خفنه که اتفاقا ناظر انجمن هم هست

ماروولو: خوب به نظر که اصل میاد ولی باید توی فعالیتتون یه تجدید نظری بکنید اینجا مشگل داره

مونتاگ و الکتو و بلوریچ :

ماروولو ادامه میده اگه روند کار اینجا تغییر نکنه اون وقت

الکتو: خوب جناب ناظر مگه وند کار اینجا چه مشکلی داره ؟ خیلی هم خوبه

ماروولو: هنوز وقت نکردم همهی پست هاش رو بخونم ولی باید تغییر کنه
صبر کن ببینم اصلا شما اینجا چیکار میکنید

مونتاگ: اینجا انجمن کاشت مو هستش برای ملت مومیکاریم در صورت نیاز موهاشون رو تمیز و مرتب میکنم اگه به طورمون هم بخوره اسموت میکنیم

ماروولو یه دسته به موهای بلندش ( ای خوشتیپ) میزنه و...

خوب حالا که تا اینجا اومدم یه حالی هم به مو های من بدید دیگه

الکتو: چی ؟ آهان بله چشم حتما لطفا از اینطرف بفرمایید

بعد ماروولو رو روی صندلی مخصوص میشونه و با اون دوتای دیگه میرن به اتاق عقبی تا وسایل رو آماده کنن

توی اون اتاق

الکتو: باید بلای سرش بیاریم که دیگه اینور ها پیداش نشه

مونتاگ و بلوریچ:

_________________________________

ماروولو جان اگه با پست و موضوعش حال نکردی پاکش کن



Re: ماجراهای کاشت مو در سه روز و نصفه ای(سرژی که بازگشت)
پیام زده شده در: ۱۳:۲۴ جمعه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۵
#12

مورگان الکتوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۳ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 620
آفلاین
الکتو در حالی که گوشی تلفن را برمی داست گفت:بلرویچ.زنگ بزن به مرکز فروش آمپلی فایر دیاگون یه آمپلی فایر سفارش بده.
مونتاگ تو هم زنگ بزن به سردبیر مجله ی طفره زن بگو حاضریم در مقابل 10000گالیون باهاش مصاحبه کنیم و بذاریم از دارکو 3 تا عکس بگیره. منم زنگ می زمن ردا فروشی یه دست ردای درویشی سفارش می دم.
دارکو:چی ؟؟؟ کمک؟؟کمک!!!!
حدودا 20 دقیقه طول کشید تا وسایل رسیدند و الکتو دست به کارشد.
گزارشگر طفره زن:آقای الکتو شما روی چه جرئتی دست به چنین کاری زدید؟
الکتو:ما طی مذاکراتی که کردیم تصمیم گرفتیم افراد مهم سایت رو زیر پا بگذاریم که البته تا بدین جا موفق بودیم؟
گزارشگر اینبار رو به وزیر مردمی گفت:چه احساسی دارید؟
دارکو:رفیق ناباب !!!!همش تقصیر رفیق ناباب بود .منو اغفال کردن صورتمو شطرنجی کنید.
بلرویچ:دوستان وقت مصاحبه پایان یافت لطفا محلو ترک کنید تا ما به کارمون برسیم.

یک روز بعد مرکز کاشت مو.
دارکو طوری شده بود که هر کلمه ای که می گفت توسط آمپلی فایر به چندین برابر طول موج اصلی تبدیل میشد. از همه عجیب تر این بود که دارکو لباسی درویشی به تن و ریشی مصنوعی گذاشته بود که با کله ی اسموت تزئین شده اش تضاد خاصی به میان می آورد.
بلرویچ:زودی اینو بندازینش بیرون تا از دستش راحت بشیم.
مونتاگ:راست میگه حوصله ام سر رفت از بس ریخ این جلو چشام بود.
الکتو:درسته اما قبلش یه زنگ بزن آرتیکوس بیاد اینجا تا به قولمون عمل کنیم .مونتاگ و بلرویچ شما عضو افتخاری این مرکز شدید آیا مایلید به استخدام ما دربیاید.
مونتاگ:آره پولش که خوبه
بلرویچ هم همین را گفت.


ویرایش شده توسط الکتو در تاریخ ۱۳۸۵/۲/۸ ۱۴:۲۶:۴۰

تصویر کوچک شده


Re: ماجراهای کاشت مو در سه روز و نصفه ای(سرژی که بازگشت)
پیام زده شده در: ۱۲:۲۳ جمعه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۵
#11

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1391
آفلاین
مونتاگ:البته وزیر جان عکسش یه مقدار قدیمیه مال 4 ساعت پیشه که با هم رفتیم پیش کالین

دراکو خودم میکوشمتون میدم بندازنتون آزکابان

الکتو و مونتاگ و بلوریچ

بلوریچ: ولی به نظر من یه چیزی کم داره انگار یه جوری ناقص اسپورتش کردن

الکتو از کار من ایراد میگیری بزنم اسموتت کنم

بلوریچ: من که چیزی نگفتم فقط به نظرم یه مقدار هنوز جای کار داره

مونتاگ: فهمیدم دیدین وقتی ماشین اسپورت میکنن زیرش رینگ میندازن؟

الکتو: این که آدمه رینگ نمیشه بهش انداخت

مونتاگ: من هم میدونم که نمیشه منظورم اینه که یه جوفت کفش باحال براش بگیریم

بلوریچ: اصلا باید کمپلت لباساش عوض بشه

الکتو: یه سیستم صوتی هم میخواد

مونتاگ: چیه میخوای ساب ببندی روش

الکتو : نا ساب لازم نیست با یه mp3 پلیر مشکلش حل میشه صبر کنید من چند تا زنگ بزنم بعد

لازم به ذکر است دراکو در حال بود



Re: ماجراهای کاشت مو در سه روز و نصفه ای(سرژی که بازگشت)
پیام زده شده در: ۱۰:۵۵ جمعه ۸ اردیبهشت ۱۳۸۵
#10

مورگان الکتوold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۳ شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۶:۳۰ چهارشنبه ۴ مرداد ۱۳۹۱
گروه:
کاربران عضو
پیام: 620
آفلاین
نیم ساعت بعد مرکز کاشت مو.
الکتو:اسپورتش کنم ناسلامتی کله است.ماشین که نیست.
بلرویچ در حالی که پوزخندی بر لب داشت گفت:به من چه باید اسپورتش کنی.
دارکو در حالی که اشک می ریخت گفت:باید امضامو تغییر بدم دیگه وزیر مردمی زیر ننگ اسموت نمیره کهنه شده.
الکتو تلفن را برداشت و چندین شماره پشت سر هم گرفت بعد از دقایقی شروع به صحبت کرد:خوب نیم کیلو رنگ آبی بنفش و سبز یادتون نره ضدآب باشه .یه تعدادی پرچم بلغارستان که اهنی باشه.همین چند دقیقه ی دیگه بیارنش.
هنگامی که الکتو گوشی را گذاشت لبخندی شیطانی برلب داشت انگار قرار است دنیا به تسخیر او در آید.زنگ در به صدا درآمد و بعد از نواخته شدن زنگ مردی با ریش سبز رنگ در حالی که بسته ی بزرگی را که رویش نوشته شده بود شرکت(( اسپورت استیشن)) وارد مرکز کاشت مو شد و پولی معادل 500 گالیون درخواست کرد.
الکتو:بلرویچ جان 500 گالیون از جیب این وزیر مردمی بردار بده به این آقا من هم دست به کارمیشم.

2 ساعت بعد مرکز کاشت مو.
دارکو در حالی که سری اسموت شده و رنگ های سبز و بنفش و آبی ضد آب و پرچمهای آهنین بلغارستان سرش را تزئین می کردند روی میز می کوبید.
مونتاگ که غش غش می خندید روزنامه ی پیام امروز را به دارکو نشان داد.دارکو به تیتر درشت روزنامه نگاهی انداخت و هنگامی که عکس زیرش را دید از حال رفت.
تیتر روزنامه:وزیر مردمی به شدت اسموت شده کابینه در حال تغییر یافتن است
و حدس بزنید عکس زیر تیتر چه بود.((اگر نفهمیدید می گویم عکس دارکوی اسموت شده بود))


تصویر کوچک شده


Re: ماجراهای کاشت مو در سه روز و نصفه ای(سرژی که بازگشت)
پیام زده شده در: ۱۶:۵۱ پنجشنبه ۷ اردیبهشت ۱۳۸۵
#9

آناکین مونتاگ old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۰۲ شنبه ۷ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۵۸ یکشنبه ۱۵ فروردین ۱۴۰۰
از 127.0.0.1
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1391
آفلاین
کالین: بلوریچ تو هم پاشو بقل این یارو واسا تا توی عکس کلهی پر موی تو با کله ی اسموت این تضاد ایجاد کنه

بلوریچ که هنوز با احساس نخود اینطور چیزها بیگانه بود به سمت وزیر رفت

دراکو: اوی موقشنگ من شوالیه هستم ها میزنم ناقص ت میکنم بری ور دل اربابت

یه صدای از پشت سر دراکو گفت: تنها شوالیه اینجا منم

دراکو مثل کسای که برق گرفته باشدشون برگشت و به پشت سرش نگاه کرد یه آدم بسیار خوشتیپ و خوش هیکل پشت سرش واساده بود( چه توهمی)

بلوریچ داشت قهقه میزد کالین هم داشت از این لحظه ی تاریخی فیلم میگرفت

دراکو: ببینم تو یه مدت برای من کار نمیکردی

- چرا

-ولی تو شوالیه نیستی

-هستم

-نیستی

- میگم هستم بگو چشم دیگه

- باور نمیکنم

- به امضام نگا کن توش نوشته

دراکو یه مقدار وقت میگذاره تا بتونه زیر پست مونتاگ رو بخونه اونجا یه امضا بود که دایی درست گرده بود یه کله با مار ولی کلهه یه دفعه قرمز شد توش نوشت شوالیه مونتاگ

مونتاگ: حال کردی وزیر

کالین: این مسخره بازی ها بسه زود واسید میخوام عکس بگیرم

دقایقی بعد

کالین از دراکو چند تا عکس گرفته بود

دراکو تنها - دراکو با بلوریچ -دراکو با مونتاگ- یکی هم از مونتاگ بلوریچ با هم

مونتاگ: خوب حالا با این چیکار کنیم؟

بلوریچ: ببریمش پیش الکتو تا کله ی اسموتش رو اسپورت کنه

مونتاگ: خوبه من هم میخوام یه ریش متال بگذارم








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.