-بله ارباب! میدونم. یعنی الان با اسنیپ شروع کنم؟
لرد درحالیکه از در اتاق بیرون میرفت، گفت:
-ما به اسنیپ اعتماد داریم. با یکی دیگه شروع کنین.
-
-برای ما شکلک ترسیده هم درنیارین.
-ولی ارباب خودتون گفتین که از همه بازجویی کنیم.
-مگه ما با شما شوخی داریم؟ هرچی ما بگیم همونه. هفت تا کتاب زندگی این بشر رو دنبال کردیم. از زیر و بمش خبر داریم.
-بله ارباب.
بعد از بیرون رفتن لرد از اتاق، اسنیپ هم از جایش بلند شد و به سمت آرسینوس چشم غره ای رفت که یعنی:
تو کار اسنیپ جماعت دخالت نکن!
. و بعد هم از اتاق رفت بیرون.
آرسینوس روی میز بازجویی کوبید که باعث شد برگه های روی آن در هوا پخش شوند و بریزند توی سر و صورتش. جیگَر با عصبانیت داد زد:
-رودولف یکی دیگه رو برای بازجویی بیار. در ضمن من مکسورم مکسور!
چندی بعد... -غروچ ملم توقققثثثثثثثذذذ!
آرسینوس این طرف و آن طرف را نگاه کرد ولی هیچ چیزی ندید. تازه یادش آمد که موقعی که داشت برگه های پخش و پلا شده را جمع میکرد، ماسکش تاب خورده بود و برعکس شده بود. بعد از اینکه ماسکش را چرخاند خوب به دور و بر نگاه کرد ولی بازهم کسی را نشسته روی صندلی ندید. بنابراین سرش را خاراند و به فکر فرو رفت:
-هــــــوم... مگه من چند پست پیش
صندلی و خود کاربر مهمان و متعلقاتش از راه سقف راهی مقصدی ناشناخته نکردم؟ کردم؟ نکردم؟ پس این صندلی اینجا چیکار میکنه؟ شایدم نکردم. باید پست های پایین رو...
-جیگر خیلی بلند فکر کرد!
آرسینوس با دقت بیشتری نگاه کرد و این بار دو عدد گوش را دید که کمی از سطح میز بالاتر آمده بود.
-ئه؟ یه جن خونگی؟ این اینجا چیکار میکنه؟
-وینکی جن خانگی همه جا کار کن بود. وینکی بسیار فعال بود. وینکی داشت اینجاها رو تمیز کرد که دید اینجا صندلی بود. وینکی نشست تا استراحت کرد. حالا وینکی پیش وزیر بود تا وزیر ازش سوال کرد.
-سوال... بله بله بله... درسته! خب... من دقیقا باید چه سوالی بکنم حالا؟
از یه جن چه چیزی عایدم میشه خب؟ الان مثلا تو چه اطلاعات محرمانه ای داری؟
وینکی سرش را خاراند. بارکد روی مسلسلش را خواند و یک چیزهایی به ذهنش رسید.
-وینکی چیزهای زیادی دانست. وینکی قویترین حافظه ی جهان را داشت. وینکی جن خانگی انیمه بین و پراطلاعات بود.
-انیمه چیه؟ یه سازمان غیردولتی که کارش دسیسه چینیه؟ چندساله که جزو این سازمان تروریستی هستی؟ از انگیزه ت برام بگو.
-