هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۱۳:۴۴ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۸

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
سلام


با تشکر از پروفسور پیوز بابتِ تدریس کلاس نجوم و همینطور تشکر از دانش آموزانی که در این کلاس شرکت کردند . بعد از اتمام ِ امتحانات تاپیک امتحانات با این کلاس ادغام میشود ... کلاس قفل شد !

پایان ترم هشتم هاگوارتز


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۱۸:۱۱ چهارشنبه ۱۱ شهریور ۱۳۸۸

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
امتیازات جلسه چهارم نجوم و ستاره شناسی :

مری باود : 20+5 = 25

هستیا جونز : 26

هافلپاف : 17 امتیاز

امتیازات جلسه پنجم نجوم و ستاره شناسی :

مری باود : 4+ 19 = 23

هافلپاف : 8 امتیاز





گریفندور : 0
اسلایترین : 0
ریونکلاو : 0


هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۱۲:۱۳ دوشنبه ۹ شهریور ۱۳۸۸

مری فریز باود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۴ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۲۹ جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
از زیر عذاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1014
آفلاین
1- پایان جهان خارج از کره کیهان کجاست ؟ (10 امتیاز)

این مورد در ادبیات مذهبی و تاریخی به شدت مورد توجه قرار گرفته و اینکه خیلی هم توسط علم و جادو به اثبات رسیده و یا اینکه سعی شده که ازش به بهترین شکل استفاده بشه !
اینکه همگان عقیده دارند که کیهان و یا همان منظومه ها یک تکه جدا شده از یک حقیقت بینهایت است که از علم فراتر و از جادو بالاتر است و به هیمن شکل کل هستی در حال حرکت به سمت آن می باشد .
و در آخر روزی که این تکه جدا شده به قسمت اصلی خود برسد در واقع همان روز سرنوشت می باشد که خورشیدی از غرب طلوع میکند که در واقع همان گمشده ی بینهایت است و کلیه سرزمینها و هستیهای مخصوصا زمین به واسطه رسیدن به اصل خود به حرکت در می آیند و به دلیلی رسیدن به نقطه ی اکمل کلیه افراد بایستی کامل شوند . و برای همین است که به آن محشور نیز میگویند .


2- عنصر پنجم رو تعریف کنید و توضیح بدین چطور روی سرنوشت تاثیر میذاره ! (20 امتیاز)

البته این عنصر نیز توسط ماگلها کشف شده است استاد ، منتهی همونطور که شما گفتین با برای ما فرق داره ، آنها عنصر پنجم رو زمان میدونن و ما جادو .

اما جادو تعاریف مختلفی داره که من مهمترین آن رو ذکر میکنم و چیزی که به نظر خودم کاملترین میرسه ، در حقیقت هر گونه تاثیر گذاری بدون عادات اولیه و نیروهای قابل دسترسی برای ماگلیستها را جادو گویند که فقط و فقط با یک فرآیند تغییر عناصر یعنی تاثیر گذاری در همان 4 عنصری که ذکر شد رخ میدهد و با تغییری که در همه آنها می گذارد ، صورت می پذیرد .

نوع کارکرد آن بدین صورت است که همانطور که گفتم در همه 4 عنصر قبلی تاثیر میگذارد و ترکیبی از آنها را رقم میزند به طوری که همزمان چندین شکل از عناصر در لحظه تغییر میکند و یک حرکت ترکیبی از آنها صورت میگیرد که حرکتی شگرف است .
اما اینکه چطور روی سرنوشت تاثیر میزاره در حقیقت همگان حتی ماگل ها معتقد هستند که در اطراف انسانها انرژیهای مختلفی در حال حرکت است که هر لحظه ار انواع و اقسام چیز ها برخاسته و بر روی انسان تاثیر میگذارد و یا تاثیر میگیرد و برمیگردد ، حال اگر تغییری بر روی این انرژیها صورت بگیرد تاثیر پذیریها و در کل سرنوشت افراد هم تغییر میکند و جادو با قابلیت تغییر 4 عنصر هر گونه انرژی برخاسته از هر نوع وسیله ای را مورد تغییر قرار میدهد و سرنوشت را به کل تغییر !

البته این نکته فراموش نشود که همان زمان نیز یکی دیگر از تاثیرگذاری های جادو است ب طوری که وقتی همانن به طور مثال جادوی پیوز تغییری در زمان صورت میپذیرد سرنوشت نیز تغییر میکند ! برای همین مورد است که ماگلها عنصر پنجم را زمان میدانند ، در حالی که باطنی بس شگرف در آن پنهان است .


خداحافظی در اوج یا خروج فوج فوج... مسئله این است!


Re: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۳:۳۶ شنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۸

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
این رول در ادامه تدریس جلسه قبل زده شده اما محتوای اون مجزا میباشد ...
جلسه پنجم نجوم و ستاره شناسی :

حباب آرام از پنجره برج ستاره شناسی خارج شد و آرام آرام بالا رفت ، وقتی کمی از برج های قلعه فاصله گرفت ، ناگهان سرعتش بی اندازه تند شد و به سوی بیکران آسمان ها شتافت ...

لحظاتی بعد حباب صورتی رنگ در حالی که از جو خارج شده بود و همه دانش آموزان همراه پیوز در آن بودند ، از فشار سرعت پخ شده بود و شکل بیضی پیدا کرده بود اما به دلیل نیروی جادویی حباب این فشار بالا روی افراد تاثیر نمیگذاشت.

ستاره ها و سیارات به سرعت زیادی از کنارشان میگذشتند، ناگهان صدای وحشتناکی مانند انفجار یک بمب هیدروژنی شنیده شد که همراه با آن جیغ وحشتناک و شیطانی ای بود ...

- نگران نباشید ، صدای شکستن دیوار صوتیه ! سرعت ما الان از صوت بیشتره و داریم همینطور به نور نزدیکتر میشیم !

پیوز با گفتن این جمله پوزخند زد. دانش اموزان به حیرت سعی میکردند از میان اشکال رنگارنگی که از کنارشان با سرعت میگذشت اجرام فضایی را تشخیص دهند.

شاید حدود یکساعت بعد به وقت زمینی ، سرعت حباب کم کم کمتر شد و آرام آرام ایستاد. در مقابلشان لکه سیاه بزرگی بر آسمان بود که درخشش کور کننده از مرکز آن را روشن نگه میداشت ...

صدای پیوز سکوت بهت آمیز دانش آموزان کلاس نجوم را شکست : « حتی خودمم اولین باره که یک سیاهچاله رو از نزدیک میبینم ! ما میخوایم واردش بشیم ، و از طریق جادو هایی که من اختراع کردم، سفر طولانی از در مکان بکنیم ، داریم میریم به لامکان ! »

آه تعجب آمیز دانش آموزان به حرکت آرام آرام حباب به سمت سیاهچاله همراه شد و با نزدیک شدن شدت جاذبه بیشتر و سرعت حباب افزونتر میشد ...

سرانجام حباب کاملا اسیر جاذبه سیاهچاله شد و با با سرعت زیادی کشیده شد ، دانش آموزان احساس کشیدگی و دید شدید در عضلاتشان میکردند ، چند نفر از دختر ها جیغ کشیدند اما پیوز گفت : « نگران نباشید ، این حباب شدت جاذبه رو اونقدر کم میکنه که شما زنده بمونید ! »

ناگهان همه چیز به هیچ تبدیل شد، نور شدیدی درخشید و همه جا سفید شد ، دانش آموزان هیچ چیز حتی همدیگر و حباب را نمیدیدند و فقط نور شدید سفیدی دیده میشد، احساساتشان از دست رفته بود و همه بدنشان بی حس بود ، حتی بدن خودشان را نیز نمیدیدند تا اینکه ....

درخشش سفید پایان یافت و آنها خود را در بی کران تاریک و سیاهی یافتند. پیوز نوک چوبدستی اش را روشن کرد و گفت : « امروز میخوام جواب سوال جلسه اول رو بدم ! اینکه بیرون از کره کیهان دقیقا چیه ... ؟!»
و به به سمت پائین-راست اشاره کرد تا توجه همه ، به کره عظیمی که به علت دور بودن کوچک به نظر میرسید جلب شود، کیهانی که میدرخشید ، کره ای که از میلیارد ها کهکشان تشکیل شده بود که از هم دور میشدند ...

- دانشمندان معتقد بودند که جهان از چهارعنصر تشکیل شده : خاک، که زمین مرکزشه ! باد، که آسمان مرکزشه ، آب، که دریاها محلشه و آتش که خورشید مرکزشه ! اما ماگل ها همیشه سعی کردند وجود عنصر پنجمی رو انکار بکنند : جادو که کیهان و ماورای اون خاستگاهشه ... !!!

پیوز نگاهش را در بین چشمان مشتاق دانش آموزان چرخاند و ادامه داد : « خارج از کیهان، جادو آزاد وجود داره، نوعی از جادو که هیچکدوم از ما تا حالا لمسش نکردیم ، اونقدر قوی که هرکدوم از ما رو به راحتی نابود میکنه ! جادویی که همه تعاریف رو توش داره : زمان، مکان، زندگی ، مرگ و حتی عشق ! همون چیزی که توی اون اتاق دربسته در بخش اسرار وزارت خونه مخفیه ! »

همه با دهان باز و چشمان بهت زده به پیوز نگاه میکردند ...

- « این جادو از کنترل هر موجودی خارجه ! این خداست ! یا شاید بشه گفت وسیله کنترل جهان توسط خدا ... همه جهان توسط عنصر پنجم اداره میشه : جادو ! »

پیوز در حالی که به سیاهی بیکران اشاره میکرد گفت : «چیزی که جرم و تاثیرات فیزیکی داره ، اما دیده نمیشه ! همون چیزی که ماگل ها اسمش رو گذاشتن ماده تاریک (Dark Matter) ... به نظرم توضیحات بیشتر از این فقط خسته کننده میشه ... اما یادتون باشه علم درباره عنصر پنجم اونقدر وسیع و اینقدر مهمه، که دونستنش برای هرجادوگری ضروریه ! اینکه بدونی تمام رفتار هات و سرنوشتت، داره توسط چی اداره میشه ... جادو ...

تکلیف رول :

ادامه جلسه را بنویسید. بازگشت به زمین و چگونگی اون ! (30 امتیاز)

تکلیف رول2 :

سرنوشت شخصی رو بنویسید که سعی میکنه جادوی آزاد رو تحت کنترل بگیره ! (30 امتیاز)

تکلیف غیر رول :

1- پایان جهان خارج از کره کیهان کجاست ؟ (10 امتیاز)

2- عنصر پنجم رو تعریف کنید و توضیح بدین چطور روی سرنوشت تاثیر میذاره ! (20 امتیاز)


هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۱۸:۱۳ چهارشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۸

هستیا جونزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ سه شنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۱۴ پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۳
از دهکده شن ور دل گاارا سان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 90
آفلاین
- پس خیالم راحت باشه دیگه؟

-آره بابا ! این شصت و پنج ارسالی کنفدراسیون خیلی دقیق عمل می کنه . با وجود اون امکان نداره به مشکل بر بخوریم.

-پس قربانت ، من بروبچز هافل رو به تو سپردم! الان دیرم شده ، پروازم نیم ساعت دیگه می پره ، فعلا!

-رسیدی تهران سلام منو به فرید اینا برسون! خداحافظ!

پیوز و بهرام به سختی یکدیگر رو در آغوش کشیدن( منظور فشار وارده نیست ، غیرممکن بودن در آغوش کشیدن پیوز است ) و به گرمی با هم خداحافظی کردن . پیوز که خیلی عجله داشت فورا به سمت فرودگاه آپارات کرد(بیکاری ها! یه سر آپارات می کردی تهران خوب!والا ) و بهرام وارد سفینه شد که برای سومین بار باید هافلی ها را به فضا می برد .

-خوب جادوگرای مشنگ(!) قراره که وارد یه سیاهچاله بشیم . میدونین که سیاهچاله یعنی چی؟

- !

-خوب ظاهرا میدونید . به هر حال ، قراره که در مکان سفر کنیم . میدونین که چه جوری؟

-

بهرام پس کله ش رو خاروند و به هافلی ها نگاه کرد که کم کم مشغول کارهای دیگری از جمله تفریح سالم دوئل کردن شده بودن . باقی جمله اش رو برای خودش ادامه داد:
-پس میریم به سمت سیاره ما!

صدای نعره ناهید از اتاق فرمان همه رو از جا پروند:
-شهااااااب!

ستاره متذکر شد:
-سرهنگ ، اینجا که زمین نیس! همون شصت و پنج صداش کن . راحت باش!

-راست میگی! چقدر مونده تا برسیم به سیاره مون؟

شصت و پنج با یه بغل کاغذ و نقشه وارد اتاق فرمان شد و همه رو روی میز پهن کرد:
-اگه در مسیری کمانی شکل با زاویه سی و هفت و نیم درجه به راهمون ادامه بدیم و بعد از ده سال نوری در یه خط راست به راهمون ادامه بدیم، هفت ساعت و سی و پنج دقیقه و پنجاه و سه ثانیه ی دیگه می رسیم !

کینگز:
- خدا نکنه باز اشتباهی یه جای دیگه فرود بیایم . من که حوصله ارتیست بازی ندارم! بچه ها ، کی میاد کارت بازی انفجاری؟!

ملت با شنیدن اسم این بازی مهیج چونان تشنگان مانده در صحرا که چشمه آب یخی از آسمان بر سرشان نازل شده باشد به شکل به سمت کینگزلی هجوم بردن. حتی سرهنگ و ستاره فرمون رو ول کردن و با شور و شوق روی سر بقیه پریدن . هیچ کس حواسش به دنباله لباس فضای ناهید خانم نبود که به فرمون گیر کرد و اون رو کمی منحرف کرد!


هفت ساعت و سی و پنج دقیقه و پنجاه و سه ثانیه بعد

-شصــــت و پنج!!

-شارژش تموم شده زدیمش به برق سرهنگ!

- پس چرا نرسیدیم؟! کسی از محاسبات این شصت و پنج سر در میاره؟

قبل از اینکه لورا فرصت ابراز وجود پیدا کنه سفینه برای سومین بار در رول های بنده(اصولا من دست فرمونم تعریفی نداره . میدونید که؟!) به زمین اصابت می کنه و تصویر می پره!

چند لحظه بعد

وله ای که در حال پخش بود به پایان می رسه و تصویر برمیگرده . ناهید با سلاح فوق پیشرفته ش از سفینه بیرون می پره تا اطراف رو مورد بررسی قرار بده . بقیه با نگرانی منتظر نتیجه بررسی سرهنگ میمونن (سرهنگ میمون نه ، ناهید منظورمه ) . چند دقیقه میگذره ولی خبری نمیشه . بهرام که مدام دور سفینه قدم می زنه میگه:
-ستاره ، سرهنگ استیکانفارلینت شد انگار! چرا پس نمیاد؟

-اه، من از کجا بدونم؟! میخوای خودت برو بیرون رو تحت نظر بگیر ببینم چه بیسماتلیتی می بیلوتی!

آنتونین دیگه نمیتونه خودش رو کنترل کنه و به سبک مرگخوار ها کروشی حواله اونا می کنه:
-میشه فارسی حرف بزنین ما هم حالیمون شه؟!

بهرام رسم دوستی و مروت رو گرامی میداره و ترجمه میکنه:
-سرهنگ رفت گم و گور شد ما باید خودمون بریم بیرون ببینیم چه قزمیتی میتونیم تبخیر کنیم!

- ام، خوب پس میخوای شما به کارت برس، من و بچه ها همینجا هستیم!

هستی از زیر میز بیرون میاد:
-کی بود گفت هستیم؟!

بهرام و ستاره به پشتیبانی هم از سفینه بیرون میرن تا دنبال سرهنگ بگردن . چند ثانیه بعد صدای جیغی همه رو به سقف میکوبونه :
-جـــــــــــــیغ!قزمیــــــت!جیــــــــــغ!

شیشه های پنجره پس از این صوت دل انگیز با موجوداتی آفتاب پرست نما با دندون های نیش تیز و اب دهن آویزون و دم دراز و بدن لزج(ایییشش!چندشش!!)پوشونده میشه . هافلی ها وحشتزده وسط سفینه جمع می شن و خیلی مهربون به هم میچسبن . آسپ پس از مدتی تفکر و ور رفتن با لامپ بالای سرش موفق میشه روشنش کنه و اولین جمله مفیدش توی سال رو به زبون میاره:
-م...م...میگم که!می...میخواین....پاشیم...ب...بریم؟!کلا...ب...بیخیال تکلیف!

ملت بلافاصله موافقت می کنن ؛ سفینه رو با سرعتی محیر الوقوع سفینه رو راه میندازن و سه محقق کنفدراسیون راه شیری رو با قزمیت ها توی سیاره ول می کنن . چند مین بعد در اثر محاسبات دقیق سپتیما سفینه به شهاب سنگی در همون نزدیکی برخورد می کنه و با کربن دوازده یکسان میشه

و بدین ترتیب سرانجام کسانی که مروت و مردانگی را زیر پا میگذارند نیز مشخص گردید!***


***در تکلیف جلسه قبل گیاهشناسی سرانجام کسانی که با شوهر و پدرشوهر خودشان نمی سازند مشخص شد.


گل می کند شقایق، دانه ی اسفند می رسد


Re: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۸:۵۹ سه شنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۸

مری فریز باود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۴۴ چهارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۲۹ جمعه ۱۵ مرداد ۱۳۹۵
از زیر عذاب
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1014
آفلاین
یک مقاله با توضیحات کامل در مورد جادوی فضا-زمان و گره ها و ریسمان های اون بنویسید (20 امتیاز) (تخیل خیلی مهمه)


در رابطه با جادوی سفر زمانی همینطور که در درستون توضیح دادین احتیاج به بعد چهارمی هست که خب خیلی ها معتقد هستند که همین زمان بعد چهارم بشری هست ، به طوری که وقتی اختلالات بیش از حدی رو وارد آن میکنیم به شدت تغییر جهت میده و میشه ازش استفاده کرد ، اولین نفری که چنین نظریه ای رو مورد ارزیابی قرار داد "رابرت رودریگرز" بود که معتقد بود میشه زمان رو هم تحت کنترل در آورد ،او جادوهای مختلفی رو در این رابطه مخصوصا بر روی "انتقال مکانها" انجام داد که البته در ابتدا هیچ نتیجه ای را برای وی در پیش نداشت برای آنکه وی چنین فرض میکرد که زمان نیز دارای گره های می باشد که اگر آنها را همانند ریسمان به یکدیگر پیوند داد میتوان از آن بلا رفت و یا پایین ! اما این نکته که چطور ریسمان ها را در کنار هم قرار دهیم و گره هایی که بایستی برای اتصال آنها زده شود درچه جاهایی زده شود بسیار مهم است که از دید وی جا مانده بود . البته این اشکال بدین سبب بود که ولی فکر میکرد میتواند همانند مکان گره ها را بر روی زمانها نامگذاری کند ، اما بعدها دریافت نسبت دادن یک گره به موجودیتی که هیچ ذهنیتی از آن در دسترس نیست امکان پذیر نمی باشد .
بعد از وی و با توجه به نتایجی که این دانشمند به عرصه علم جادویی عرضه کرد "فرانسوا پرایت" کیهان شناسی که در رابط با گمشدن سفینه های فضایی که وارد سیاهچاله ها میشدند و از آنها خبری نمیشد تحقیق میکرد ، سعی کرد تا این تحقیقات را در این رابطه ادامه دهد ! وی که یک ماگل بود و این اطلاعات را از دفترچه خاطرات یکی از دوستانش دنبال میکرد ( که از قضا همان رودریگرز بود ) تلاشهای بسیاری کرد تا آنکه متوجه شد که وارد سیاهچاله شدن در حققت همان نیرویی را که همگان منتظرش هستند را برای جابجایی اعمال میکند به طوری که در این قسمت با بی جرمی بسیار یک اعمال نیرو بر روی اجسامی که وارد آن میشوند صورت میگیرد ، منتهی وی نیز بدان سبب که بسیاری از تحقیقات رو متوجه نمیشد در این راه شکست خورد .

اما سالها بعد با توجه به عرضه ی هر دو تحقیق در هر دو سوی دنیای ماگلی و جادوگری با یک تحقیق ساده بدین نتیجه دست یافتند که گره اصلی بایستی بر روی فردی که وارد سیاهچاله میشود نصب شود تا وی با ذهنیت خود وارد فضاهای مختلف و زمانهای مختلف شود که یعنی ریسمان سازی در فضایی پیچیده ازعقل فرد قرار میگیرد که این عمل با وردی به نام " فکسیوال " انجام میگیرد .
ماگل ها هم که از نعمت چنین جادویی محروم بودند توانستند بدین طریق دستگاههای را خلق کنند که به صورت تخیلی بر روی صورت شما قرار میگیرد و این احساس را به شما میدهد کهدر فضا و ماکن دیگری هستید و سفر میکنید !


اون حباب که استاد سرجلسه ایجاد کرد چی بود و چطوری کار میکرد ؟ (10 امتیاز)

فکر میکنم که این حباب در حقیقت یک نوع سیاهپاله بود که همونطور که میدونین در داخل آدامس هم یک نوع خلا به همرا اکسیژن ایجاد میشه که اگر کسی این گاز رو در این حباب زیاد کنه باعث ترکیدن آن میشه ولی در اینجا ما یک کترل خاصی توسط جادو بر روی این گاز دیدیم برای همین بود که هر کسی به راحیت میتونست وارد آن بشه بدون اینکه بترکه ! چنین چیزی در کارتون "نیوتن" ساخته شد که البته چون به روش ماگلی ساخته شده بود قابلیت پرواز و .. را نداشت !
اما همونطور که سیاهپاله ها کار میکنن من فکر میکنم که ایجاد خلا سبب بی جرمی میشد و باعث میشد که خیلی راحت این حباب کنترل بش و به راحتی بتونیم ازش استفاده کنیم !
البته این نکته هم یاد آور بشم که چگونگی ایجاد سرعت و .. برمیگرده به همان بی وزنی که فکر میکنم پیوز قبلا آن رو در رابطه با این حباب ایجاد کرده بوده !


ویرایش شده توسط مری فریز باود در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۲۷ ۹:۰۷:۲۷

خداحافظی در اوج یا خروج فوج فوج... مسئله این است!


Re: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۱:۲۰ شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۸۸

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
امتیازات جلسه سوم نجوم و ستاره شناسی :

مری فریز باود : 21 + 6 = 27
تکلیف اولت خوب بود. دومی نه ! خلاقیتش کم بود

آرنولد : 18
همه اش دیالوگ بود و سوژه پردازی پستت هم در حد صفر بود. خیلی با ارفاق نمره بهت دادم !

هستیا جونز: 28
خیلی قشنگ بود ! واقعا فوق العاده بود ! آفرین

برتا جورکینز: 27
پستت متوسط بود. معلوم نبود طنزه یا جدی ! اما چون سوژه خیلی جالبی داشت امتیاز خوبی بهش دادم !

روونا راونکلاو : 22
سوژه رو خوب پرورش نداده بود. از دیالوگ زیاد و نابجا استفاده کرده بودی و فضاسازی قدرتمندی هم نداشتی !

لورا مدلی : 22
سوژه پستت خوب بود! اما اصلا خوب پرورش داده نشده بود. فضاسازی ها ضعیف بودن ! در ضمن این بار هزارمه که مساله پاراگراف بندی و ظاهر پست رو برات توضیح میدم ! با ارفاق بهت نمره دادم !

هافلپاف :
26

راونکلاو :
13

گریفندور :
9


هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۲۲:۵۷ سه شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۸۸

پیوز قدیمی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۲۱ جمعه ۲۵ اسفند ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۳۸ پنجشنبه ۲۰ آذر ۱۳۹۹
از توی دیوارای تالار هافلپاف
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1511
آفلاین
جلسه چهارم نجوم و ستاره شناسی :


دانش آموزان در حالی که برگه های تکلیفشان را در دست داشتند وارد برج ستاره شناسی شدند و یکی یکی تکلیف هایشان را روی میز معلم برای پیوز گذاشتند. پیوز پشت میز ایستاده بود و به کلاس لبخند میزد. کم کم همه روی سکو های سنگی اطراف برج، بر سر جاهای همیشگیشان نشستند و به معلم چشم دوختند.

پیوز نگاهش را بین دانش آموزان چرخاند و گفت : « جلسه قبلی در مورد سیاهچاله ها توضیحاتی دادیم و گفتیم که دانشمندان معتقدن که میشه از طریق سیاهچاله در زمان و مکان سفر کرد ... امروز میخوایم در مورد سفر در مکان توسط سیاهچاله ها توضیح بدیم ! »

پیوز با چوبدستی اش اشاره ای کرد و نوشته هایی روی تخته نقش بست : نسبیت

سپس رویش را به سمت دانش آموزان برگرداند و گفت : « نسبیت نام یک نظریه ماگلیه که به صورت ناشیانه ای در مورد علت بعضی پدیده ها گفته شده ! پدیده ای که ما میدونیم دلیل اصلیش جادوی فضا-زمان هست ! بر طبق این نظریه زمان بعد چهارم و فضا و زمان مثل دو بعد یک مربع در اثر جرم اجسام خم میشه و جاذبه رو بوجود میاره ... اما خوب ما میدونیم که دلیل اصلی این پدیده جادوییه که باعث میشه فضا و زمان به صورت ریسمان هایی به هم گره بخورن و هرچه جرم بیشتر باشه جادو بیشتر اثر میکنه و گره محکم تر میشه ... »

پیوز گفت : « راز سفر در مکان ها از طریق سیاهچاله هم همینه ! سیاهچاله چون جرم خیلی زیادی داره و حجمش چیزی نزدیک به صفره، گره بسیار محکمی رو ایجاد میکنه که سفر در مکان رو معین میکنه ! اگر شما همینطوری وارد سیاهچاله بشین ممکنه در یک دنیای دیگه یا در یک نقطه کاملا متفاوت از همین دنیا سر در بیارین ! به ظهور ناگهانی مواد در یک نقطه از عالم سفیدچاله میگن و به اون ریسمان هایی که سیاهچاله رو به سفیدچاله مربوط میکنن هم میگن : کرمچاله ! »

پیوز به سمت پنجره های برج ستاره شناسی حرکت کرد ، از پنجره به بیرون خیره شد و گفت : « ما میتونیم این جادو ها رو تحت کنترل در بیاریم ... و میتونیم از طریق سیاهچاله ها در زمان و مکان سفر کنیم ، به عهد دایناسور ها بریم، به زمان تاسیس هاگوارتز ، یا به چند هزار سال دیگه ، به یک دنیای دیگه موازی با این دنیا بریم ، یا به یک منظومه شمسی دیگه و یا اصلا به خارج کیهان ... »

سپس پیوز چوبدستی اش را تکان داد. حباب نسبتا بزرگ صورتی رنگی در هوا پدید آمد. حباب شفافیت کمی داشت و رنگش درست مثل آدامس باد کرده بود. پیوز لبخندی زد و گفت : « ما به وسیله این میتونیم به هر جایی که میخوایم بریم ! اکسیژن ، فشار ها و و همه چیزای لازم توی این حباب وجود داره ! غذا هم هست ... حالا همه سریع برین توش ... زود باشین دیگه »

دانش آموزان با ترس و لرز بلند شدند و آرام پایشان را در حباب گذاشتند ، ابتدا انتظار داشستند بترکد اما خیلی راحت از دیواره حباب گذشتند و واردش شدند ، هر نفر که وارد میشد حباب کمی بزرگتر میگشت تا اینکه همه وارد آن شدند و پیوز هم آخر از همه وارد شد و گفت : « پیش به سوی فضا ... »

حباب آرام از پنجره برج ستاره شناسی خارج شد و آرام آرام بالا رفت ، وقتی کمی از برج های قلعه فاصله گرفت ، ناگهان سرعتش بی اندازه تند شد و به سوی بیکران آسمان ها شتافت ...



تکلیف رول :

شما وارد یک سیاهچاله میشین و در مکان سفر میکنید. میتونید به یک دنیای دیگه برین یا به یک کهکشان دیگه در همین دنیا ... (30 امتیاز)

تکلیف غیر رول :

یک مقاله با توضیحات کامل در مورد جادوی فضا-زمان و گره ها و ریسمان های اون بنویسید (20 امتیاز) (تخیل خیلی مهمه)

اون حباب که استاد سرجلسه ایجاد کرد چی بود و چطوری کار میکرد ؟ (10 امتیاز)


هلگا معتقد بود ...
« هوش و علم ، شجاعت و غلبه بر ترس و حتی نجابت و وقار به وسیله سختکوشی قابل دسترسیه ! »


تصویر کوچک شده






A Never Ending Story ...


Re: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۱۷:۱۵ سه شنبه ۱۳ مرداد ۱۳۸۸

لورا مدلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۴۶ یکشنبه ۲۸ مرداد ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۵۶ سه شنبه ۲۹ اسفند ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 298
آفلاین
_رسیدیم!رسیدیم!بچه ها باورتون می شه ما موفق شدیم؟
ریتا در حالی که از خوش حالی بالا و پایین می پرید فریادی از خوش حالی زد .
لورا و هستیا در حالی که گوش های همدیگر را گرفته بودند با عصبانیت به ریتا نگاه کردند.
زاخار بالاخره از روی تخت بلند شد و نعره زد:خب معلومه که رسیدیم!حالا چرا ما رو از خواب بیدار می کنی؟
ریتا در حالی که دهنش را به صورت:D باز کرده بود سر جایش نشست و گفت:خب آخه این دیالوگو توی فیلم دیدم می خواستم بگم!
کینگزلی به طرف ریتا رفت و کتاب درسی را از دست او گرفت و گفت:خب!حالا که رسیدیم به سیاهچاله بزار ببینم چی می شه.
سپس شروع به خواندن برای جمعیت هافل کرد:
"از طریق سیاهچاله ها میتونید به گذشته و آینده سفر کنید ، سیاهچاله رو نقطه حال اسم گذاری کردن، و این درحالیه که به دلیل عدم وجود زمان ، شما با وارد شدن به دو تونل که اونها رو tx و ty ناگذاری کردن میتونید به گذشته و آینده سفر کنید و از نقطه حال بیرون بیاین"
ناگهان سفینه تکان شدیدی خورد.ریتا فریادی کشید وبه طرف فرمون حرکت کرد اما بلافاصله نور شدیدی که وارد سفینه شد همه را بر جایشان میخ کوب کرد و سپس خاموشی...
چند ساعت بعد

کینگزلی در حالی که با زحمت چشمانش را باز می کرد به اطراف نگاه کرد.یک ساختمان خیلی گولاخ به صورت حرف H در هوا معلق بود.دانش آموزان مختلفی به وسیله ی موتور های پرنده به طرف ساختمان می آمدند.همه ی دانش آموزان با موهای سیخ سیخی و آرایش های خفنی مشاهده می شدند.کینگزلی با وحشت گفت:ما کجاییم؟
ریتا در حالی که سعی می کرد از زیر لورا و هستیا بیرون بیاید و پایش را از دماغ زاخار بیرون بکشد فریاد زد: رسیدیم!رسیدیم!بچه ها باورتون می شه ما موفق شدیم؟
هر چهار هافلی با هم فریاد زدند:ساکت.
با این صدای فریاد ها همه ی دانش آموزان به طرف آن ها آمدند.یکی از پسر ها که خشتک شلوار جینش تقریبا روی زمین کشید می شد با خنده آن ها را نشان داد و گفت:عجب قیافه هایی!انگار از عهد دقیانوس اومدند!
لورا در حالی که اشک در چشمانش جمع شده بود به پیراهنش نگاه کرد گفت: نامرد! کلی پول اینو دادم.
صدای خنده بیشتر شد.ناگهان سه زن با ردا های بلندی ظاهر شدند.زنی که جلوتر از همه بود بر سر پسرک فریاد زد:شکبولت مسخره بازی رو تموم کن.
چهار هافلی به طرف پسرک و سپس به طرف کینگزلی برگشتند.پسرک در حالی که سرخ شده بود به طرف سه خانم رفت و با لکنت گفت:پرف.. سور مدلی،پرفسور اسکیتروپرفسور جونز به خدا من کاری نکردم.این پنج نفر خیلی غیرعادی اند! همین!
سپس سرش را پایین انداخت.پنج هافلی به سه پرفسور نگاه می کنند.هستیا در حالی که آب دهنش را قورت می داد نجواگونه گفت:اینجا..اینجا هاگوارتزه اون هم لورا و اون پشت هم من و ریتا هستیم. و این نشون می ده که ما الان در آینده هستیم.
لورا به هاگوارتز و سپس به خودش نگاه کرد.چقدر بزرگ و خشن شده بود و بدتر از همه آن تب خال گنده.سپس در بغل هستیا قش کرد.
پرفسورها با سرعت به طرف هافلی ها رفتند.لورا ی بزرگ به بچه ها نگاه کرد و ناگهان چیزی را مشاهده کرد:آن بچه ها خیلی آشنا بودند.ریتا ی بزرگ هم احتمالاً همین احساس را داشت زیرا با صدای آرامی گفت:این ها خیلی آشنایند.
هافلی ها در حالی که به ماجرا فکر می کردند به واقعیتی رسیدند:آنها هاگوارتز را خراب کرده بودند.آن هم در آینده!سپس یکی یکی بر روی یکدیگر غش کردند.
پرفسور پیوز فریاد زد:پرسی،ویولت بیاین اینا ببرید تو اتاق من!

بالاخره بچه ها بهوش آمدند و اولین چیزی که نظرشان را جلب کرد عکس ها متعددی از دانش آموزان هافلی بود.ریتا با صدای آرامی گفت: رسیدیم!رسیدیم!بچه ها باورتون می شه ما موفق شدیم؟
بچه ها بدون توجه به او به در و دیوار نگاه می کردند.زاخار با اعتراض گفت:خب اگه این همه شما ها گولاخ شدین و کینگزلی هم بچه داره چرا اثری از من نیست؟
لورا به طرف در لیزری رفت.صدای پچ پچی از پشت در می آمد.
_جناب وزیر پیوز،این بچه ها خیلی غیر عادی اند.خیلی هم شبیه...نمی دونم شبیه کی بودند.
صدای مردانه ای به کسی گفت:اسمیت!وقتی داری حرف های پرفسور مدلی رو می نویسی جوهر ها را به همه طرف پخش نکن.خیلی خوب!ما این رو بررسی می کنیم.خب کاراگاه کینگزلی شما چی می گید؟
صدای مرد دیگر گفت:من باید ببینمشون.همین!
هافلی ها به یکدیگر نگاه کردند.هستیا اشکش را پاک کرد و گفت:ما به مقام های خوبی رسیدم ولی خودمون رو فراموش کردیم بچه ها.هر پنج هافلی به طرف هم رفتند و محکم همیدگر را در آغوش گرفتند.ناگهان در باز شد و شش نفر وارد اتاق شدند.پیوز به بچه ها نگاهی انداخت و فریاد زد:کی هستید؟قیافتون شبیه منافقینه!نکنه شما؟
کینگزلی بزرگ به طرف بچه ها آمد و با حرکت چوبدستی اش طنابی را دور آنها بست.کینگزلی کوچک از خوش حالی فریادی کشید.زاخار به او نگاه عاقل اندر سفیهی انداخت.کینگزلی کوچک گفت:آخه هیچ وقت نتونسته بودم این ورد رو درست انجام بدم.ولی حالا من...
ولی نتوانست ادامه بدهد زیرا کینگزلی بزرگ پایش را بر روی پای ریتا ی کوچک گذاشته بود.ولی چون می خواست نیفتد یکی از میز ها را واژگون کرد.پرفسور ریتا خم شد تا قاب عکسی که بر روی زمین افتاده بود را بردارد که ناگهان فریادی کشید.همه ی بزرگ ها به سمت او خم شدند تا بتوانند عکس را ببینند و تنها چیزی که دیدند خودشان بودند.هافلی های اصیل!پرفسور هستیا گفت:این دختره که این جا ست منم!
وزیرپیوز با چشمان اشک آلود به خود نگاه کرد و گفت:یادتونه هاگوارتز چی بود؟
ناگهان کینگزلی بزرگ سال فریاد زد:پس بچگی هامون کوشند؟
همه برگشتند و تنها چیزی که می دیدند طناب جویده شده ای بود.
همان موقع:
بچه ها در حالی که به طرف سفینه ی خود می رفتند به هم می خندیدند.بالاخره سوار سفینه شدند و همه جز ریتا فریاد زدند: رسیدیم!رسیدیم!بچه ها باورتون می شه ما موفق شدیم؟


ویرایش شده توسط لورا مدلی در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۱۳ ۱۷:۲۶:۱۸


Re: كلاس نجوم و ستاره شناسي
پیام زده شده در: ۱۶:۰۶ شنبه ۱۰ مرداد ۱۳۸۸

روونا ریونکلاو


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۳۹ سه شنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۱۲:۱۱ دوشنبه ۴ اردیبهشت ۱۳۹۱
از ل مزل زوزولـه .. گاو حسن سوسولـه!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 553
آفلاین
تکلیف رول

- اِه گودي اونجا رو ، اين چيه جلومون ؟ چرا اينقد سياهه ؟
- بزا بخوابم رووي . هنوز 48 ساعت تا پايان ماموريت باقي مونده . بايد بنيه داشته باشيم كار كنيم .

-آخه اين خيلي باحاله ، شبيه كله ولدي ميمونه با تفاوت 180 درجه ايه كالرفولي .
-چي مي گي بابا !
- هيچي . من ميرم بيرو ن سفينه ، بازي .
-اوه عجب چيزيه اما چرا اينجوريه ؟ اين جسم حجيم ؛ اما در عين حال بدون جسم . فك كنم دربارش تو كلاس اين يارو پيوز يه چيزايي خوندم . اون بايد سياهچاله باشه . آره . خودشه .

در اين لحظه روونا در سفينه رو باز مي كنه و تمام اكسيژن موجود در سفينه رو به لاست ميده و با حركت تارزان واري خودشو به بيرون پرت مي كنه :

- ااااااااااااااااااااااوووووووووووويـــــــــــــــــــــــــــــــــــاااااااااهوهوهو ...
- روونا . روونا چي كار كردي ؟ هاي بوقي !

گودريك كه گردنش را محكم گرفته بود و محكم فشار مي داد ، اين جملات را با ته مانده ي نفس هايش اين جملات را گفت . سپس با دماغ به كليد بسته شدن در برخورد كرد و روي زمين افتاد . بلافاصله اكسيژن در محيط سفينه پخش شد و گودريك دوباره به هوش آمد .

- آخ دماغم . چي شد ؟ روونا كو ؟ آه روونا اونجا چيكار مي كني ؟ بيا داخل سرما مي خوري .

روونا كه از شدت فشار نگه داشتن نفس ، سرخ شده بود و چشمانش نيز از حدقه بيرون آمده بود با انگشت به دور و برش اشاره كرد . آنها به دهانه ي سياه چاله وارد شده بودند .
روونا كم كم شروع كرد به مچاله شدن ؛ سپس آبي شد . نه مثل اينكه بنفش شد . اوه نه ،‌سياه شد ... پس روونا كو ؟ روونا و سفينه به يك باره ناپديد شده بودند .

در آنطرف سياهچاله
آسمان ابري بود و باران ميباريد .
- روونا خفه شو : راستش نوده اي از ابرها و مواد و ذرات معلق به دور نقطه ي نوراني عظيمي مي چرخيدند . ناگهان .

-بــــــــنــــــــــگــــــــــــــــــــ ...

شراره ي آتش و تكه هاي توده اي گازها به هر طرف پرتاب مي شدند .

- هي گودي ، بيا برگرديم ، الان مي ميريم .
- ديگه كار از اين كارا گذشته . اِ روونا پس كوشي ؟
-من اينجام ديگه ، اصن بگو بينم خودت كوشي ؟
-منم همينجام . ميدوني چيه ؟ من فك مي كنم كه ما از قالب جسم تهي شديم .
- نه خره . با توجه به اين كه وقتي جسمي به سمت يك سياهچاله كشيده ميشه به علت كشيده و مچاله شدن ، نابود ميشه ، چون ما نابود نشديم ، من فكر مي كنم تبديل شديم به انرژي . و همچنين با توجه به قانون پايستگي انرژي كه انرزي به وجود نمي آيد و از بين نمي رود ، ما در برابر اين گدازه هاي آتيش ، مصونيم .

گودريك : بي خيال بابا روويشتين !
- بله . همونطور كه مي گفتم ، طبق اين تفاسير و تفاصيل ،ما علاوه بر سفر در بعد زمان ، سفر در بعد مكان رو هم داشتيم . مي دونم اين روح سرگردون به خاطر اين تكليف بهمون نمره ي كاملو ميده ...

در حين و بين بحث ، ناگهان دستي عظيم الجسه از انتهاي سياهچاله بيرون آمد و آنها را به بيرون از سياهچاله سوق داد .

-اين ديگه چي بود ؟ هرچي بود دمش گرم ، اومديم تو زمان خودمون . اِ روونا ، من مي تونم تو رو ببينم .
- خب معلومه كه مي توني . طبق نظريه ي نگفته ي پيوز بل دانشمند و منجم كبير ،‌ اگر كسي بتونه از دهانه ي پر جاذبه ي سياهچاله خارج بشه ، يا به معناي واقعي ، بر جاذبه ي سياهچاله غلبه كنه ، دوباره به حالت اول بر مي گرده .

-عجب ! خب حالا اين دسته چي بود ؟
- مگه نميدوني ؟ وقتي داشتيم راه ميافتاديم گرابلي همونطور كه گريه مي كرد بهم گفت دست مرلين به همرات !

بوق ! بيق جيغ مااااااااا بعععععع فششش فششفو فششفه ...

پيوز : روونا امشب دفتر من تنبيه داري . من حنجره خودمو پاره نكردم و نمردم كه تو حالا سر كلاس من بخوابي .
- آخه پروفسور تكليف رو آماده كردم .
- خواب ديدي خيره ... :D .


»»» ارزشـی متفکــر «««
.
.
.

باید که شیوه ی سخنم را عوض کنم!
شد..شد! اگر نشد دهنم را عوض کنم!!

I have updated a new yahoo account, plz add the last one!







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.