هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۵:۱۴ پنجشنبه ۱ آذر ۱۳۹۷

هوريس اسلاگهورن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۲۳ جمعه ۳ فروردین ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۰:۳۳ شنبه ۲۶ تیر ۱۴۰۰
از می عشق تو چنان مستم، که ندانم که نیست یا هستم
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 279
آفلاین
خلاصه به مقدار لازم: در اثر پاشیده شدن یکی از معجون‌های هکتور، بدلی از لرد سیاه ایجاد شده. لرد با دیدن نسخه بدل خودش که عقل ناقصی داره فکری به سرش می‌زنه و اونو با خودش می‌بره به خونه ریدل!

تصویر کوچک شده



تا به حال یک لرد ولدمورت بوده‌اید؟ شاید در نگاه اول هرکسی دوست داشته باشد جای قدرتمندترین جادوگر دوران‌ها باشد ... اما تا وقتی ردای یک لرد ولدمورت را نپوشیده و طلسم‌هایی که اجرا کرده را اجرا نکرده‌اید، قضاوتش نکنید! لرد ولدمورت که باشی، خیلی کارها را نمی‌توانی بکنی. نه که قدرتش را نداری؛ شان و جایگاهت دست و پایت را می‌بندد. ابهتت اجازه نمی‌دهد.

- رییس اداره مبارزه با لردهای سیاه اغتشاشگر افزود: «جای نگرانی نیست. این لرد سیاه تقلبی گونه‌ای اهلی و رام بود که خطری برای کسی نداشت. ما با در نظر گرفتن تمام ابعاد امنیتی ماجرا ایشون رو آزاد کردیم. از شهروندان خواهشمندم در صورت برخورد با ایشون، برخوردی مهربانانه باهاش داشته باشن.»

لرد سیاه که باشی نمی‌توانی در خیابان بدوی ... نمی‌توانی سرخوشانه آواز بخوانی، نمی‌توانی جریان باد را بین موهایت حس کنی، نمی‌توانی با غریبه‌ها شوخی کنی و بخندی. لرد سیاه یعنی درد نابودی جانپیچت را بروز نده و از آن حرف نزن. لرد سیاه یعنی ...

- خوب حالا کی گفته ما دنبال این حرکات جلف و سخیفیم؟

لرد سرش را از روزنامه‌ی مقابلش بلند کرد و این را خطاب به راوی گفت. راوی ویولت بودلرِ درونش را سرکوب کرد؛ دیگر حرف اضافه نزد و به توصیف صحنه پرداخت: لرد با رضایت روزنامه را روی میز کنار تختش گذاشت. تصویر تمام قدی از لرد تقلبی که به طرزی ابلهانه لبخند می‌زد، تمام جلد را پوشانده بود. حالا تمام جامعه جادویی می‌دانستند که شخصی با ظاهر او این طرف و آن طرف می‌پلکد. شخصی که در واقع بی هوش زیر تخت او افتاده بود. بدون این که حتی مرگخوارانش متوجه چیزی بشوند، از پنجره اتاقش پرید و پرواز کنان از خانه ریدل‌ها دور شد.

تصویر کوچک شده


- چی میل دارین جناب ولدی؟

به سرعت با چوبدستی‌اش شقیقه گارسون را نشانه رفت اما در لحظه آخر از شلیک طلسم امتناع ورزید. برای عادی بودن نباید روی احترام اسمش حساسیت به خرج می‌داد.

- ولدی؟! هر هر! دو تا دیزی سنگی میل داریم ... یعنی ... می‌خوام. راستی این‌جات چی ریخته؟

گارسون سرش را پایین آورد تا به نوک انگشت اشاره لرد که بر روی پیراهنش بود نگاه کند اما دست لرد بالا آمد و ضربه ای به دماغ او زد.

- هر هر!

بابت پاسخ مناسب و هوشمندانه‌ای که به شوخی گارسون داده بود، احساس رضایت پیدا کرد. اندکی بعد در حالی که انگشتان آبگوشتی‌اش را می‌لیسید به سمت خروجی رستوران رفت. پیش از خروج آروغ پرسرصدا و کشداری زد و فضا را با بوی پیاز عطرآگین کرد.

- هیچ‌وقت پرخوری نکرده بودیم! چه سنگینی فرح بخشی بر ما حکمفرما شد. از اربابی با پرستیژ بودن ملولیم ... بد نیست یک مدتی همین جوری برای خودمان بلولیم!

در همین افکار بود که ساحره‌ای جذاب توجهش ره به خود جلب کرد ...

- اگر سیمای جوانی رو داشتیم الان منتظر نیم نگاهی از ما بود ...

اما سیمای جوانی را نداشت! بنابراین شماره‌اش را روی کاغذی نوشت و سوت زنان به او نزدیک شد.

- هی! مایلید به خانواده‌ای اصیل وارد ... یعنی ... عروس ننم می‌شی؟


ز خاک من اگر گندم برآید،
از آن گر نان پزی مستی فزاید! تصویر کوچک شده


پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۲۲:۴۱ دوشنبه ۲۸ آبان ۱۳۹۷

گریک الیواندرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ جمعه ۲۷ مهر ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۰:۱۸ پنجشنبه ۲۶ مرداد ۱۴۰۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 156
آفلاین
وقتی لرد سیاه وارد زندان شد همگی مات و مبهوت بهش نگاه کردن و یهو یکی گفت:
-این اداره در و پیکر نداره هرکی دوست داره سرشو میندازه پایین میاد داخل
-راست میگی باید ی فکری به حالش کنیم اینجوری نمیشه
لرد سیاه که خیلی عصبی بود رو به اونا کرد و گفت:
-اینا همرو با من بودین؟
-نه با موهات بودیم (فکر میکردن اینم تقلبیه)
لرد سیاه یدونه آواداکداورای ناقابل نصیبش کرد و یه سکوت ترسناک محیطو فرا گرفت و لرد گفت:
-حالا بهتر شد.خب دوباره میپرسم این لرد تقلبی کجااااست؟؟؟؟
جمعیت دوتیکه شدن و وسطشونو خالی کردن (مثل یه راهرو)در اخر این راهرو چشم لرد به نسخه ی تقلبیش خورد که همچنان داشت میخورد :/
لرد به سمتش رفت و خوب بهش نگاه کرد و رو به هکتور گفت:
-چطوری اینکارو کردی؟
-ب....ب...ببخشید...اشتباه کردم قصدم یه چیز دیگه بود نمیخواستم اینکارو کنم لطفا مرا بکشید
-لازم به عذرخواهی نیست اتفاقا فکرایی تو سر داشتم این میتونه خیلی کمک کنه
-میتونم بپرسم چه فکرایی ارباب؟
-بعدا میفهمی ... خیلی زود ... زود تر چیزی که فکرشو بکنی
بعد از اتمام سخن این دو ، لرد سیاه به همراه هکتور و نسخه ی تقلبیه خودش از اداره ی مبارزه با لردهای سیاه اغتشاشگر خارج شد.


ویرایش شده توسط گریک الیواندر در تاریخ ۱۳۹۷/۸/۲۸ ۲۳:۰۲:۱۳

Ravenclaw is my everything



تصویر کوچک شده


پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۱:۱۷ جمعه ۲۵ آبان ۱۳۹۷

دیانا کارتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱:۰۰ پنجشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۹۷
آخرین ورود:
۱۷:۲۷ یکشنبه ۱ دی ۱۳۹۸
از معمولا هرجا که ارباب حضور داشته باشه🐱
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 242
آفلاین
يعنى لردى که براى تمام مردم از اوميترسيدند،وبزرگ ترين جادوگر سياه دنياى جادوگرى ميمونى لرد نما بيش نبود؟
مسئول ها ديگر قدرت تکلم خود را از دست داده بودند،لرد سياه پرونده را با ميز خورد!يکى از مسئولان با عصبانیت +تعجب روبه هکتور کرد.
-ببخشيد ،ولى با اين اعمالى که از لرد سياه ديديم،مجازاتشو چند برابر ميکنيم

هکتور که نميخواست تنها کسى که به حرفاش توجه ميکرد رو از دست بده ،شروع به التماس کرد.
-نههه تورو خودااا اربابومه نبررين تورووو خودااااا

مسئولان که توجهى به هکتور نکردند که هيچ با لگد به سمت در پرتابش کردند،لرد سياه تقلبى را هم از روى شانه هاى او پايين آوردند،وبا هزار زحمت به زندان بردند.
-هااا هى هوووويى هولاااا
-تقلا نکنين جناب لرد،همراه همون بياين
-هييچ هوليييي!!
------------------------------------------
پنج دقيقه بعد از زندان رفتن لرد تقلبى:

يکى از سرباز هاى زندان بالباس هاى پاره پاره به سمت مسئول ها دويد.
-ب.. بب..ببخشيد..اه..لرد..سياه اول لباس هاى...زندانيارو..وبعد هم..ميله هاى زندانو خورد..و بيرون اومد و....لباس هاى منم خورد،الانم داشت....پشت سرم ميجهيد..من فرار کردم

مسئول ها نگاهى به هم انداختند.
-چى ميگي؟
-همچين چيزى امکان نداره!
-لرد سياه؟
- اون الان کجاست؟

که يک دفعه لرد تقلبى جهشي کرد و روى شونه هاى سرباز پريد.
-ها ها هولى ها لولو هيى

مسئولان تا آمدند سخنى از لب هاى به هم دوخته شده بگويند،لرد واقعى با عصبانيت از در اداره تو آمد.
-اينجا چه خبر است؟......آن ميمونى که اداى مارا در مى آورد،
کجاست؟


تصویر کوچک شده


پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۰:۳۶ پنجشنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۷

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
-به نام قانون...دستا بالا!


لردنما ابتدا مات و مبهوت به مسئولان خیره شد...و بعد با جهشی بلند روی شانه های هکتور پرید و صدایی همچون صدای میمون از خود در آورد.

لردنما مایه خجالت و شرمندگی بود.

مسئولان با تعجب به هم نگاه کردند. این بود لرد سیاهی که دنیایی از وجودش در هراس بود؟

-دگورث گرنجر...سریع لرد سیاه رو تحویل مقامات بده.

هکتور سعی خودش را کرد...ولی نشد. لرد میمونی ترسیده بود و خیال پایین آمدن نداشت. هکتور سعی کرد خونسردی اش را حفظ کند.
-ببخشید جناب مقامات...این...یعنی ایشون الان دچار استرس شدن. می شه همینجوری دستگیرش کنین؟ وصل باشه به من. اینجوری احساس امنیت می کنه.

مقامات چاره دیگری نداشتند.


اداره مبارزه با لردهای سیاه اغتشاشگر:

هپول!

-آقا کنترلش کنین. این سومین پرونده ایه که تشکیل دادیم و ایشون قورتش دادن.

هکتور دستش را بلند کرد و روی شانه لردنما زد.
-آروم باشین ارباب...پرونده ها رو نخورین. مقامات دارن عصبانی می شن.


هپول!

لردنما این بار میز را هم همراه پرونده قورت داد!


مقامات داشتند نگران می شدند.




پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۲۱:۱۰ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۶

ریونکلاو، مرگخواران

لایتینا فاست


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۳۳ شنبه ۱۴ مرداد ۱۳۹۶
آخرین ورود:
۱۴:۲۱:۲۴ چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳
از زیر بزرگترین سایه‌ جهان، سایه ارباب
گروه:
مرگخوار
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
پیام: 377
آفلاین
خلاصه:
لرد سیاه و مرگخواران یه هزار تو ساختن. وزارتخونه میخواد اون هزارتو رو خراب کنه و به همین منظور مسئولاشو میفرسته. مرگخواران برای جلوگیری از خراب شدن هزارتو، تصمیم میگیرن او تزیین و خوشگلش کنن.
ولی هکتور معجونشو به دیواره های هزارتو می پاشه و باعث می شه موجود لردنمایی که از نظر ظاهری کاملا شبیه لرده و از نظر رفتاری کاملا وحشی و بی عقله (!) به وجود بیاد. مرگخواران چون هکتور رو مسئول به وجود آوردن موجود لردنما میدونن، مسئولیت کنترلش رو هم به هکتور میسپرن.


***


- هاهاهاهوی‌هوی‌هوی!
- خودت بگو چیکارت کنم. بریم آزمایشگاهمو نشونت بدم. ارباب همیشه میگن بهم افتخار میکنن مطمئنم تو هم مثل ارباب ارزش معجونامو درک میکنی.
- هوهوهوهو!
- میدونستم تو میفهمی.

هکتور خواست ویبره‌ای برای تفاهم پیدا شده بین خودشو لردنما بره اما موجود جیغی کشید و خودشو از هکتور دور کرد.

- آزمایشگاه اون طرف نیست.

هکتور ویبره زنان تو هزارتو به دنبال لردنما رفت.

- بله، خلاصه که همونطور که خودتون میبینید این هزارتو خوشگل‌تر از اون حرفاس که وزارتخونه بخواد خرابش کنه.

هکتور متوجه صدای پیکسی وارانه لینی که نزدیک خودش بود شد. نباید میذاشت لردنما فرار کنه چون اگه لینی اونو میدید، امکان داشت بهش حسودی کنه که میتونه معجوناشو به موجود نشون بده.
معجون‌ساز با این فکر ویبره‌ی شدیدتری رفت و با این حرکتش لردنما برای چندلحظه وایستاد و همین فرصتی برای هکتور بود تا با یه ویبره‌ی جهشی خودشو روی موجود بندازه.

- شاید واقعا ارزش تخریب...
- هاهاهاییی!

مامورای وزارتخونه که رنگششون از گچ دیوار هم سفیدتر شده بود به لردنما خیره شدن.
- از دستمون عصبانی شدین اسمشونبر بزرگ؟
- هوهوهوی!

مرگخواران نگاهی به مسئولای وزارتخونه که با ترس به لردنما نگاه میکرد، انداختن. لینی بعد از این که چشم غره‌ای به هکتور رفت، پروازکنان خودشو به جلوی چشم مسئولا رسوند تا شاید بتونه اوضاع رو درست کنه.
- آقایون هنوز کاملا هزارتو رو ندیدید.
- اول از جناب لرد اجازه‌ بگیریم بعد درباره هزارتو هم تصمیم میگیریم.

مسئولا به لردنما خیره شدن تا شاید رحم مرلین شامل حالشون بشه و یه آوادا از موجودی که فکر میکردن لرده نخورن.

- هاهوهاهو!

مسئولا:

مسئولا نگاهی پوکرفیس به همدیگه و بعدش به لردنما انداختن.
- الان یعنی بهمون اجازه دادین؟
- ببین فکر کنم داریم اشتباه میزنیم. قطعا سیاه ترین جادوگر قرن این جوری نیست.

مسئولا این دفعه پوکرفیس به مرگخواران نگاه کردن. درست در لحظه‌ای که مرگخواران میخواستن سوت زنان از محل متواری بشن یکی از مسئولا گفت:
- شاید بهتر این جونورو تحت نظر قرار بدیم.

و اینجا بود که مرگخواران فهمیدن نباید هیچ وقت مسئولیت یه لردنما رو به هکتور بسپرن.


The MUSIC is making me growing
The only thing that keeps me awake is me knowing
There's no one here to break me or bring me down

Onlyتصویر کوچک شدهaven


پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۳:۴۲ دوشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۶

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
مرگخواران در حالی که اربابشان را صدا میکردند و تعظیم میکردند، به موجود لردنما نزدیک شدند.
- ارباب بذارید کولتون کنیم ببریمتون ارباب.
- هاهاهاهوووهیی!

به نظر میرسید موجود لردنما از سر بزرگِ رودولف خوشش آمده و حتی آن را شبیه به نارگیل دیده است، چرا که به ناگهان سنگی از روی زمین قاپید و پرید روی سرِ رودولف تا همزمان که وی را گاز گرفته، با سنگ هم ضربه ای کاری وارد سازد.

مرگخواران که موهایشان ریخته بود، به سرعت برای نجات رودولف وارد عمل شدند و موجود لردنما را گرفتند.
- ارباب؟ ارباب از کی شما نارگیل دوست دارید آخه؟ ارباب شما که از همه نوع میوه بدتون میومد.
- کله من شبیه نارگیله نامردا؟
- نارگیل مگه میوه ـس؟
- مگه نارگیل همون توپ فوتبال چهل تیکه نبود؟! my life is a lie!
- این اصلا لرد نیست آقا... ارباب چنگ نمیزد که!
- موافقم... این فقط شبیه اربابمونه!
- هوهوهوهوهیی!

جانور با دیدن هکتور ناگهان چنین فریادی کشیده بود و همزمان ویبره رفته بود.
ملت مرگخوار ناگهان سکوت کردند و همگی به طرز بدی به هکتور نگاه کردند.

- چیه؟ چرا اینطوری نگاه میکنید؟ هکتور ندیدید؟

مرگخواران هکتور دیده بودند. اما فکر دیگری به ذهنشان رسیده بود، که لینی با خوشحالی حاضر به گفتن آن شد.
- هک، تو بودی که معجون پاشیدی روی دیوارای هزارتو؟
- بله بله. میبینید چقدر خوشگل شده؟
- دقیقا هک. به همین دلیل قراره که مسئولیت این موجودِ لردنما از این به بعد با تو باشه.

و پیش از آنکه هکتور بتواند دست رد به سینه جایزه اش بزند، جانور در آغوشش قرار گرفته بود.

- اوه... ملت، از بیرون صدای حرف میشنوم. بازرسای وزارت اومدن!



پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۲۱:۳۹ چهارشنبه ۱۴ مهر ۱۳۹۵

مرگخواران

وینکی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۲۳ شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۲۰:۲۳:۵۵ شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
از مسلسلستان!
گروه:
کاربران عضو
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 548
آفلاین
و اینطوری شد که هر کدام از مرگخواران، به یک گوشه از هزارتو رفتند و مشغول خوشگل موشگل کردنش شدند تا مسئولان وزارتخانه بیایند و بروند و شرشان کم شود.

مرگخواران:
تصویر کوچک شده


و مرگخواران کَندند و آواز خواندند و خوشگل موشگل کردند. آن وسط ها هم، چندتا مرگخوار، چندتای دیگر را گرفتند و تویشان فوت کردند تا به شکل بادکنک در آمدند. بعد هم مرگخواران بادکنکی را چسباندند به در و دیوارِ هزارتو.
خلاصه که مرگخواران با شادی و خوشحالی و شرارت و مرگ و بدبختی، بادکنک و لامپ می‌چسباندند و هزارتو را برای بازرسی وزارتخانه آماده می‌کردند.
دقیقا وسط همین ماجرا ها بود که هکتور یک بار دیگر شلوارش را بالا کشید، پاتیلش را برداشت و دوان دوان به میان جمع حاضر آمد و هوار زد که:
-معجون آوردم!
-معجون آوردی و کوفت و زهرمار! چیکار کنیم خب؟
-بریزینش به در و دیوارِ هزارتو تا کارتون زودتر راه بیفته!
-

مرگخواران بدجور پوکرفیس شدند. از شدتِ پیشنهاد مبتکرانه هکتور، مغز چندتا از مرگخواران از دماغشان ریخت بیرون و به سر و صورت ریگولوس مالیده شد.

-نه هکتور. معجوناتو خودت بخور. مرسی!

هکتور، ناراحت و افسرده شد. سرش را پایین انداخت و رفت تا معجون هایش را خودش بخورد.
و این‌گونه شد که دوباره هر کس یک گوشه از کار را گرفت و مشغول درست کردن هزارتو شد. همه شاد و خوشحال و سرشار از شرارت بودند که ناگهان صدای زوزه بلندی از وسط هزارتو بلند شد.

مرگخواران خیلی کنجکاو بودند. آن‌ها چندین بار جایزه کنجکاوی نوبل را برده بودند و در اسکار کنجکاوی 2016 هم نامزد شده بودند. این شد که با کنجکاوی، بیل و کلنگ و مشعل خود را برداشتند و رفتند وسط هزارتو تا ببینند منبع صدا چیست.

مرگخواران نمی‌توانستند چیزی را که می‌بینند، درک کنند. در وسط هزارتو، موجودی با پوست رنگ پریده، چشمانی قرمز، سری بدون مو و لباس هایی پاره و پوره نشسته بود. موجود، صداهایی عجیب از خودش در می‌آورد و از بوته های هزارتو بالا می‌رفت و پایین می‌پرید و هر از گاهی هم با دست هایش بال می‌زد و پرواز می‌کرد.

-اربــــاب! چی شده؟
-اربــــاب! چی شده کپی رایت منه. دعواش کنین وگرنه غر می‌زنم!

و موجودِ لردنما هم جواب داد که:
-هاهوهاهاهاهوپولی هو!

-ارباب! قربون اون صداتون برم. بیاین برگردونمتون. اینجا که جای شما نیست. ارباب؟ ارباب!

موجود، تشابه بی‌نظیری با لرد اصلی داشت ولی یک لرد نبود. مرگخواران این را نمی‎دانستند!

این دِ مموری آو عنتونین. :همر:


ویرایش شده توسط وینکی در تاریخ ۱۳۹۵/۷/۲۱ ۲۰:۵۷:۱۷
ویرایش شده توسط وینکی در تاریخ ۱۳۹۵/۷/۲۱ ۲۱:۰۶:۰۸


Take Winky down to the Mosalsal City, where the grass is mosalsal and the mosalsals are MOSALSAL


پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۰:۰۳ شنبه ۵ تیر ۱۳۹۵

تام ریدل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۷ یکشنبه ۲۷ فروردین ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۴:۱۵ شنبه ۲۹ شهریور ۱۳۹۹
از جوانی خیری ندیدم ای مروپ
گروه:
کاربران عضو
پیام: 529
آفلاین
لردک تک تک، تک لردک تنها به یک منظور هزارتوی خودش را ساخته بود و آن هم اهداف پلید و شرورانه بود. حالا یک جوجه مسئول از وزارتخانه آمده بود تا هزارتوی او را طبق استاندارد های شرورانه بررسی کند. خب چه انتظاری دارید؟ هرچه انتظار دارید بریزید دور چون هیچ اتفاقی نیوفتاد!

در پست های قبل لرد نه تنها تک تک سلولهای مسئول وزارت را از هم جدا نکرد، بلکه حاضر شد به او اجازه بدهد تا هزارتو را تخریب کند و بعدش هم که قضیه‌ی تخریب کنسل شد، راضی به بررسی شدن هزارتوش توسط مسئولان وزارتخونه شد! لرد داستان ما داره کم کم ابهت و عظمت‌ش آب میره!

- ببینید جناب آقای شهید ولدی! هزارتوی شما خعلی بزرگه. منم نمی تونم به تنهایی بررسی‌ش کنم چون همونطور که گفتم ناخون هام خراب میشه و اینجور داستانا. باید تا ظهر صبر کنید تا من با مسئولان دیگه تماس بگیرم تا به صورت گروهی کار انجام بشه. تا اونموقع یه جایی هم به من بدید استراحت کنم.
- یه جایی به این خانوم محترم بدید تا همکارانشون برسن!

بعد از تموم شدن این مکالمه و راهی شدن این خانوم محترم به اتاقشون توسط رودولف، لرد از توی اتاقش بیرون اومد و خط مشی مرگخواران رو براشون مشخص کرد..

- تا زمان رسیدن مسئولان گوگول مگول وقت دارید که هزارتو رو خوشگل موشگلش کنید. چه میدونم، یکمی باد کنک بچسبونید و تزئینش کنید تا شر اینا کم بشه. وگرنه شمارو هم همراه اونا راهی قبرسون میکنم!




پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۱۳:۲۳ جمعه ۳ اردیبهشت ۱۳۹۵

لوئیس ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۴ سه شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۲:۰۰ چهارشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۵
از سرعت خوشم میاد!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 244
آفلاین
ملت مرگخوار که اطراف لرد بودند وارد حالت" " شدند.هکتور هم شروع به فکر کردن کرد که یک معجون هزارتو خراب کن میتواند چه تاثیری روی اربابش داشته باشد! هنگامی که لرد از سر جایش بلند شد مانند کسی که در گرمای بالای 60 درجه روی سرش تخم مرغ شکانده بودند از سرش دود بلند میشد.هکتور با ناباوری پرسید:

- ارباب؟ چرا دارید دود میکنید؟.

لرد نعره زد:
- به خاطر خنگول بازی های تو هکتور!حالا مثل بچه آدم بگو این معجون میتونه چه تاثیری روی من داشته باشه!
هکتور آب دهانش را به سختی فرو برد و گفت:

- قاعدتا توی بدن انسان ها هزارتو نیست... بجزء مغز که حالت مارپیچی داره...!!!

لرد که دیگر درحال فوران بود فریاد زد:

- مغز؟!

ناگهان لرد مانند کامپیوتری که هنگ کند رعشه رفت و بدون هیچ مقدمه ای روی زمین افتاد.مرگخواران دست و پای خودرا گم کردند و هیچ کدام ایده ای نداشتند ارباشان را نجات دهند.رودولف از پشت مرگخواران خطاب به هکتور گفت:

- یا پادزهرشو پیدا میکنی یا خودتو پادزهر میکنم!

هکتور که از خشم مرگخواران و رودولف به هیچ وجه خوشش نمی آمد بدو بدو به سراغ ساخت معجون رفت.سیوروس پس از آرام شدن جمع خم شد و با صدای زیری گفت:

- ارباب؟ حالتون خوبه؟!

لرد که هنوز رعشه می رفت بریده بریده گفت:

- در...این شرایط...قوانین...وزارتخونه...تغییر نمی کنه؟!

سر همه مرگخوار ها به سمت مسعول وزارتخانه چرخید.مسعوله وحشت زده گفت:

-چرا باید تغییر کنه...

و در میان کتاب قوانین شروع به گشتن کرد. پس از چند دقیقه گفت:

- در این صورت شما باید یه نماینده انتخاب کنید جناب لرد!

این بار همه سرها به سمت لرد چرخید.لرد جواب داد:

- اینجا...فقط...من مسعولم!.

مسعول وزارتخانه بار دیگر به کتابش مراجعه کرد و گفت:

- در این صورت...هزارتوی شما باید تست بشه تا ببینیم توی محدوده استاندارد های شرورانه وزارتخونه هست یا نه

رودولف ناگهان میان صحنه پرید و نعره زد:
- پس منتظر چی هستید!.

لرد در این میان گفت:

- سیوروس...تو برو و حواست...به اون هکتور دست و پا چلفتی باشه!




پاسخ به: پارک جادوگران
پیام زده شده در: ۲۰:۴۲ دوشنبه ۳۰ فروردین ۱۳۹۵

آیلین پرنس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۰۲ دوشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۵:۴۲ جمعه ۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۵
از (او) تا (او) با (او)...
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 204
آفلاین
خلاصه:

لرد سیاه و مرگخوارا هزارتویی ساختن. ولی وزارتخونه مسئولی فرستاده که به لرد اطلاع بده که این هزارتو باید خراب بشه. سیوروس و رودولف و خانم مسئول به اتاق لرد می رن که این موضوع رو بهش اطلاع بدن.

******

ـ درود بر ارباب!

سیوروس با چهره ای درمانده داخل شد و پس از انکه رودولف و سپس خانم مسئول با قر و اطوار وارد اتاق شدند در را بست.

ـ چه کردی سیوروس؟برایمان سیر تا پیاز تعریف کن!

سیوروس از سیر تا پیاز ماجرا را برای ارباب تعریف کرد.انگاه با انزجار به خانوم مسئول که لبخندی به پهنای صورتش به لب داشت اشاره کرد تا اورا معرفی کند.اما خانوم مسئول خودش زحمت معرفی کشید.

-چیچلام, عچجیجم من مسئول چتید چجاچ چردن پارچ ها هچتدم بوچ, بوچ, شکلک یاهو

لرد که از نحوه صحبت کردن او منزجر شده بود تنها چشم پشتی زد.نگاهی به هیکل چوب کبریتی و نی قلیانی اش که گویی خودش بسیار به ان میبالید انداخت و سعی کرد از اینکه دستور بدهد او را بگیرند و پرس کنند و به عنوان خلال دندان نجینی استفاده کنند،خود داری کند.

ـ خب!شما میتونید امروز بعد از ظهر شروع به تخریب هزار تو کنید.نکات قابل ذکر رو هم فهرست کردیم و به سیوروس دادیم تا ضمیمه کارتون کنید.دلمان میخواد وقتی برگشته باشیم،همون قصر با شکوه،پراباهت و خوفناکمان را زیر پایمان مشاهده کنیم!

انگاه در حالی که چشمان قرمزش برق میزد با حالتی مرموز گفت:
وگرنه شما را هم با نجینی به پیک نیک خواهیم فرستاد!

خانوم مسئول کلیپسش را صاف کرد و با عشوه غرولند کرد:
چه حرفا میجنی ها عجیجم!ناچونم بچگنه کی چواپ میته؟

انگاه یک کپه از کاکل جلوی صورتش را با نارضایتی به طرفی دیگر از صورتش هل داد.
لرد نمیدانست این دستور زبان مضحک را چه کسی ساخته است اما اگر او را گیر می اورد،هم سبیلش را دود میداد و هم دودمانش را بر باد.
او که چیزی از حرف های مسئول دستگیرش نمیشد و همچنان احساس انزجارش نسبت به او بیشتر میشد و چیزی نمانده بود که رنگ صورت رنگ پریده اش به سبزیِ سرخس های کنار تخت اربابی اش شود،گفت:
یکی حرف های این تسترال را برایمان ترجمه کند!

سیوروس با شنیدن حرف لرد رویش را به طرف رودولف برگرداند.رودولف که میدید چگونه مردانگی اش و حاصل زحمات تمام سال های قتل و کشتار و سلاخی اش یک روزه، انهم تنها با ترجمه کردن زبان دخترانه،بر باد میرود،ترجیح داده بود سکوت کند.اما اینبار دل را به دریا زد و بین "مبدل شدن به رودولف خانوم" و "مرگ"،یکی را انتخاب کرد.

ـ میگه ممکنه ناخونش...

ـ ارباب!

سر همه به طرف صدا برگشت.هکتور بود.مثل همیشه با معجون هایی اویخته از گوش و گردن و دست ویبره زنان به اغوش ارباب میشتافت به طرف انها میدوید.به محض انکه چشم هکتور به خانم مسئول افتاد،ویبره زنان گفت:
اوه ممنونم ارباب!گفته بودم برای معجونم به یه موجود عجیب و غریب نیاز دارم.ببینم نوعی شتره؟

ـ ینی چی که جردوبرددخویلبهمتانمتبغایغعغمختهجحگچ}غالذنئاذادللنئبفیتئغ؟؟

ـ

ـ

خوشبختانه چرت و پرت های خانوم مسئول با نگاه نافذ لرد پایان یافت.باشد که دیگر کسی جرعت نکند بیش از این وقت همایونی را بگیرد.

ـ ارباب!

ـ بله هکتور؟

از انجایی که به نظر میرسید هکتور از مکانی نا کجا اباد تمام ماجرا را در همان نزدیکی و یا تقریبا بیخ گوش لرد زیر نظر دارد،با هیجان شیشه معجونی را از درون یقه ردایش بیرون کشید و گفت:
من یه معجون هزار تو خراب کن براتون درست کردم ارباب!من تمام مدت داشتم براتون معجون درست میکردم.و فک میکنم معجون خوبی از اب در اومده باشه ارباب!ایندفعه بهم اعتماد کنین ارباب!

انگاه در بحبوحه نگاه های پوکر فیس جمع،با انگشت به طرف بالای تخت ارباب...یعنی خیلی بالا تر از تخت ارباب اشاره کرد و گفت:
بقیه معجون هم اونجاست ارباب!توی اون پاتیل!دقیقا دم دستتون درست کردمش که اگه خواستین ازش استفاده کنین!

نگاه های همه بر بالای درخت خشکید.یک پاتیل معجون سیاه رنگ ،دقیقا بالای درختی که مبل راحتی لرد زیر سایه ان قرار داشت،به طرزی غیر ماهرانه بر روی بالاترین شاخه درخت،درست بین چند شاخه تکیه داده شده بود و اتش جادویی معلقی در زیر ان-درمیان فضای خالی بین شاخه ها و پاتیل روشن بود!

رودولف و سیوروس اب دهان خود را قورت دادند.سیوروس وقتی بهتر نگاه میکرد،هرجور تخمین میزد،هرلحظه ممکن بود پاتیل کج شود و پایین بیفتد.بااین حال لرد انقدر ذهنش مشغول بود که اعتنایی به ان نکرد.

ـ لازم نکرده هک!ما این مسئول رو نیاوردیم اینجا واسه هوا خوری!تازه کلی با مشقّت هم گیرش اوردیم!

ـ ولی ارباب،این یکی فرق داره ارباب!با بقیه معجون ها فرق داره.بهتون قول میدم درست عمل کنه ارباب!اصن عالیه ارباب!

ـ میگوییم نه هکتور!

هکتور همچنان از چنین و چنانِ معجون تعریف میکرد و هر لحظه هم به طرز نگران کننده ای ریشتر زلزله اش افزایش میافت.تا انکه اندک اندک زمین به لرزه افتاد.جوری که درخت ها شروع به تکان خوردن کردند.
کسی نمیدانست کی اتفاق افتاد اما ناگهان پاتیل بالای درخت مانند اجل معلق از بالای درخت به پایین پرت شد و در حالی که ماده ی قهوه ای رنگ ان در هوا پخش شد،نیمی از ان به طرزی غیر منتظره
بر سر لرد ریخت...!!


eileen prince


آسایش دوگیتی،تفسیر این دو حرف است: بادوستان مروت،با دشمنان مدارا.


باسیلیسک سواران:باسیلیسک ها می ایند!


And if we should die tonight
Then we should all die together
Raise a glass of wine
... for the last time

Now I see fire
Inside the mountain
I see fire
Burning the trees
And I see fire
Hollowing souls
I see fire
Blood in the breeze
...And I hope that you remember me








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.