هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۷:۰۲ پنجشنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۹

بیل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۰۴ پنجشنبه ۳ تیر ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۳:۴۸ شنبه ۲۰ شهریور ۱۳۸۹
از پناهگاه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 42
آفلاین
1-داستانی خیلی کوتاهی درباره ی گیاه جادویی سمی خوابیده بنویسید و در آخر نظر خود را اعلام کنید(یعنی بگید که حسی نسبت به گیاهان جادویی دارید و ...)
داستانه:یه روز چارلی و رون و بیل و جینی و هری رفته بود کوییدیچ بازی کنند که یه دفعه پای رون می ره تو یه گودال.می گه:
_من گیر کردم.پام در نمیاد.آخ احساس می کنم یه چیزی پامو گزید.
و در این حال میفته و میمیره.
احساسم:احساس می کنم آدمو مار نیش بزنه بهتر از اینه که اینجوری بمیره.نه؟
2-گیاهان جادویی پرنده را توصیف کنید.(یادتان باشد که دریایی هستند)
در آب زندگی می کنند.از آنجایی که در آب شناور هستند وچیز هایی شبیه بال در کناره ها دارند و حرکتشان به حرکت پرندگان شبیه است از این رو به آن ها گیاهان جادویی شناور می گویند.
ظاهر:زرد و قرمز رنگند.در اطرافشان چیز هایی شبیه بال پرندگان دارند.آب شش دارند.


آخرین دشمنی که بایدنابود شود مرگ استتصویر کوچک شدهتصویر کوچک شده


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۲۱:۱۸ چهارشنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۹

ریموس جین لوپین


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۳ شنبه ۱۵ خرداد ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱:۲۱ چهارشنبه ۱۰ آذر ۱۳۸۹
از مرگ نمی ترسم !!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 126
آفلاین
.::به نام خدا::.

جلسه اول :

در صبحی زیبا و آفتابی، دانش آموزان بر روی صندلی های کلاس گیاه شناسی نشسته بودند.آفتاب از پنجره های کلاس دیده میشد.

بعد از چندی در کلاس به شدت باز شد و استادی با شنلی مشکی وارد کلاس شد.

دانش آموزان:

سپس استاد شروع به معرفی خود کرد:

-سلام بجه ها، من ریموس جین لوپین استاد این ترم گیاه شناسی هستم.سوالی هست؟!

سپس دست مری بالا رفت و گفت :

-ببخشید استاد، میشه بگین که موضوع جلسه اول چیه؟!

بعد از حرف مری ریموس ادامه داد:

-سوال خوبیه مری، موضوع این جلسه * گیاهان جادویی دریایی * هستند که تبدیل به چند دسته میشوند:

1-گیاهان جادویی متحرک

2-گیاهان جادویی خوابیده

و 3- گیاهان جادویی پرنده

ناگهان فرانک وسط حرف ریموس پرید و گفت:

-استاد، گیاهان جادویی خوابیده سمی هستند، درسته ؟! اینو پدرم بهم میگفت.

ریموس خنده ای کرد و گفت:

-آفرین درسته، گیاهان جادویی خوابیده سمی هستند و کاملا غیر قانونی، یعنی کسی حق استفاده از اونارو نداره و هرکی استفاده کنه مجازات سختی میشه، در کل باید بگم که گیاهان جادویی خوابیده بسیار خطرناکند و سمی به نام * بولاسیم * رو تولید میکنند که باعث میشه که دیگه آدم نتونه نفس بکشه و در نهایت بمیره.

سپس ریموس نفسی کشید و ادامه داد:

-اما گیاهان جادویی متحرک و گیاهان جادویی پرنده کاملا بی خطرند و از آنها استفاده های دارویی در بیمارستان میشه مثله از بین بردن سم مار های خطر ناک و ...

اینم بگم که خلاصه ی اسم این گیاهان دریایی به این ترتیبه:

گیاهان جادویی متحرک:BMA

گیاهان جادویی خوابیده:BME

و گیاهان جادویی پرنده:BMQ

خوب بچه ها فکر کنم دیگه این جلسه تموم شده باشه.
ریموس بعد از این حرفش نگاهی به ساعتش انداخت و سپس به سرعت از کلاس خارج شد.

سوالات:

1-داستانی خیلی کوتاهی درباره ی گیاه جادویی سمی خوابیده بنویسید و در آخر نظر خود را اعلام کنید(یعنی بگید که حسی نسبت به گیاهان جادویی دارید و ...)

2-گیاهان جادویی پرنده را توصیف کنید.(یادتان باشد که دریایی هستند)

هرگونه سوالی و حرفی در پیام شخصی لطفا.

هرچه بیشتر شرکت کنید به گروهتون امتیاز تعلق میگیره و باعث پیروزی گروهتون میشه و باید بگم در آخر ترم بهترین دانش آموز گفته میشه و من برنامه های زیادی دارم،
اگه حرفی یا پیشنهادی درباره ی تدریس دارین به پیام شخصی
لینک پیام شخصی:پیام شخصی

باتشکر از همگی شماها.


ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۲۳ ۲۱:۲۳:۱۲
ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۲۳ ۲۱:۲۶:۵۶
ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۲۳ ۲۱:۳۰:۴۳
ویرایش شده توسط ریموس لوپین در تاریخ ۱۳۸۹/۴/۲۳ ۲۱:۳۷:۳۷

مرا از یاد نبرید.
شناسه بعدی : ویکتور کرام
تا ابد دوستت دارم


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۲:۰۴ جمعه ۱۸ تیر ۱۳۸۹

استرجس پادمور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۳ شنبه ۷ خرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۳۰ دوشنبه ۱۱ مرداد ۱۴۰۰
از یک جایی!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3574
آفلاین
تدریس گیاه شناسی توسط استاد ریموس لوپین

جلسه اول: 24 تیر ماه

*تا قبل از ارسال تدریس در تاریخ ذکر شده از ارسال پست خودداری نمایید.


عشق یعنی وقتی که دستتو میگیرم مطمئنم باشم که از خوشی میمیرم !!!!!

تصویر کوچک شده


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۳:۵۱ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۸

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
سلام


با تشکر از تدریس پرفسور ریتا اسکیتر و شرکتِ دانش آموزان در این کلاس ، بعد از اتمام امتحانات ، تاپیک امتحان با کلاس ادغام میشود ، این کلاس قفل شد !

پایان ترم هشتم هاگوارتز


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۲۲:۲۴ دوشنبه ۹ شهریور ۱۳۸۸

ریتا اسکیتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۶ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۳۱ پنجشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۰
از تو اتاقم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 568
آفلاین
جلسه ی آخر گیاه شناسی

هستیا جونز: 29
سپتیما ویکتور: 27
کینگزلی شکلبوت: 29

هافلپاف: 28

ترورس: 25

راونکلاو: 8


... بگذرم گر از سر پیمان
میکشد این غم دگر بارم
می نشینم شاید او آید
عاقبت روزی به دیدارم...


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۵:۱۱ دوشنبه ۹ شهریور ۱۳۸۸

كينگزلی  شكلبوت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۲ شنبه ۲۱ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۹:۳۱ پنجشنبه ۱۹ بهمن ۱۳۹۱
از ن، لايه ای كه زمين را فرا گرفته!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 842
آفلاین
كينگزلی با هراس به گل كوچكی نگاه كرد كه روی زمين، ميون علف های سبز رنگ خودنمائی ميكرد.

-پروفسور، نميشه حالا به جای من يكی ديگه رو بفرستيد.

ريتا سرش رو به نشونه نفی تكون داد. كينگزلی با نا اميدی سرش رو برگردوند. گل كوچك تا اون موقع هيچ واكنشی رو از خودش نشون نداده بود.

-الان كه گنده نشده بهترين فرصته تا بزنم ناكارش كنم...

كينگزلی دست لرزانش رو بالا آورد و چوبدستی انعطاف پذير و سی سانتی متريش رو به سمتِ رمبو هس گرفت...

-استيپوفای!

طلسم درست به گل خورد. كينگزلی لبخندی زد و دستانش رو به نشانه موفقيت بالا برد...

-پروفسور، كارم تموم شد!

ريتا لبخند تمسخر آميزی زد. سرش را خارش مختصری داد و گفت:
-بوقی، بد نيس يه دور پشت سرت رو نگاه كنی!

كينگزلی بر گشت و پشت سرش رو نگاه كرد. بچه رمبو هس نعره ای زد و در حالی كه خودش رو روی زمين می غلتوند، با سرعتی سرسام آور به سمت كينگزلی می رفت...

-اكسيو... كروشيو... آواداكداورا...استيپوفای... بمير ديگه بزغاله! عهه!

غول غرش بلندی كرد و چيزهايی را گفت كه قابل تفهيم نبودن؛ بلافاصله صدای ريتا بلند شد:
-منظورش اين بود كه بزغاله خودتی و هفت جد آبادِت!

كينگزلی با عصبانيت خاصی كفش چرمی اش رو از پاش درآورد و به سمت صورت رمبو هس پرت كرد...

-كينگزلی بوقی، مگه به درس توجه نكردی؟ به جای اينكه بزنی تو صورتش، بايد بزنی تو قسمت باريك بدنش تو خاك!

كينگزلی با بيخيالی اون يكی كفشش رو هم درآورد و به طرف صورت رمبو هس پرتاب كرد...

-آخه پروفسور، كسی كه به جد آباد آدم توهين ميكنه رو بايد زد كور كرد، منم كه فرق دهن و چشمش رو تشخيص نميدم هيجوری زدم تو صورتش. پروفسور اين غوله هم ضد ضربس! صد تا طلسم غير قانونی بهش زدم باز زندس...

غول برگهاش رو محكم به اطراف كوباند. كينگزلی با ترس و لرز از ضربات غول ميگريخت. چوبدستيش رو برای بار ديگر بالا گرفت و فرياد زد:
-آواداكداورا!

در همين لحظه برگ غول آسای رمبو هس بر ملاجِ كينگزلی فرود آمد...



Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۲۳:۰۹ سه شنبه ۳ شهریور ۱۳۸۸

سپتیما


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۵:۳۵ جمعه ۱۱ بهمن ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۴:۲۳ چهارشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۹
از جایی دور ،دور تر از همه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 79
آفلاین
در جنگل ممنوعه

دخترهای هافلی با هم پشت سر ریتا به طرف جایی که رمبو بود می رفتند. وقتی دوباره به یک گل کوچک دیگر رسیدن ریتا گفت: خوب بچه ها اون گلس برید ببینم چه می کنید.

و با پرتاب یک سنگ کوچک در عرض پنچ ثانیه یک گل عظیم از خاک بیرون آمد. این گل غول آسا تقریبا دو برابر نمونه ی کوچکترش بود . بچه ها یک نگاه به رمبو و یک نگاه به ریتا کردند و تریپ تام و جری آب دهنشون رو به سختی قورت دادن و به طرف گل رفتن . وقتی زوزه ی رمبوی بالغ رو شنیدن همه ی بچه ها اعم از گریفی ها به طرف گلخونه فرارکردند. ففط تنها کسانی که باقی موندن دخترهای هافلی بودند که اونم فقط یک دلیل داشت!

لورا که دست سپتیما رو می کشید گفت: سپتی بیا بریم ولش کن!

آ...هستیا که دست دیگر سپتیما رو می کشید گفت:سپتی زود باش بریم این جا دیگه جای موندن نیست!

سپتیما مانند کسانی که هیپنوتیزم شدن گفت: این گلِ خیلی قشنگه! من صورتی رو دوست دارم.

دو دختر دیگر به هم نگاه کردند و این دفعه محکم تر او را محکم تر به عقب کشیدند. مری از پشت گفت: این جوری نمی شه صبر کنین.استیوپفای !

ولی طلسم به لورا برخورد کرد و او نقش زمین گشت . هستیا و مری به طرف او رفتند و او را از زمین بلند کردند. سپتیما هم از فرصت استفاده کرد و به طرف گل محبوبش (!) رفت. گل گوشتخوار که متوجه سپتیما شده بود از بچه های فراری روی برگرداند و به سپتیما که به او نزدیک می شد خیره گشت و آب دهانش از آن حفره ی مرگ آویزان شد.برگ های عظیمش به طرف سپتیما رفت تا او را در بربگیرد . سپتیما هم دستانش از هم باز کرد مثل این که قصد در آغوش گرفتن این گل مرگبار را داشته باشد و بدون توجه به فریاد های اخطار به طرف گل دوید و درست زمانی که برگ های گل غول پیکر با بدن او یک سانت فاصله داشت . سپتیما یک وسیله ی صوتی را که در دستش بود روشن کرد.

آهنگ کلاسیکی که می نواخت باعث شد که گل درنده آرام شود و دهانش را ببندد .دهانش که حالا شبیه یک خط باریک شده بود ، مثل این بود که لبخند بزند. گل برگ هایش را دور سپتیما پیچید و او را به طرف ساقه اش برد و بغل کرد . سپتیما هم به آرامی از موقعیت استفاده کرد و چوبدستیش را به قسمت باریک درون خاکش که حالا دم دستش بود زد . برگ ها همان طور که مانند بقیه ی اجزای گل کوچک می شدند ،سپتیما را به آرامی بر روی زمین گذاشتند . سپس سپتیما گل کوچک شده را چید و به طرف بقیه رو برگرداند.

به جز لورا بقیه به این شکل در آمده بودند . ریتا هم که پیشبینی نکرده بود یکی مثل سپتیما به طرف گل بدود و او فرصتی برای حواس پرت کردن و نجات او نداشته باشد ، از ترس این که یکی از شاگردانش از دست برود و شغلش را از دست بدهد که مساوی با از دست رفتن دست مزدش بود (پولی که قرار بود بابت لوازم آرایش بدهد)،موهایش را کنده بود و می شد دسته ای موی قهوه ای را در دستانش دید.

سپتیما با لبخند گفت: چرا شما این شکلی شدید ؟! حالا بگذریم کسی این جا دوربین عکاسی نداره ؟ از مال مشنگ ها هم باشه اشکال نداره من الا ن امتحان کردم دیدم این جور وسائل این جا کار می کنن. اگه دارین می شه از من و این گل صورتی قشنگ عکس بگیرید منظره هم پشت سرمون خیلی قشنگه !


تصویر کوچک شده

[i][size=small][color=FFFF00]If you wish for something long enough, it will definitely


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۳:۳۴ یکشنبه ۱ شهریور ۱۳۸۸

ترورس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۰:۰۱ دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۵:۱۸ چهارشنبه ۱۶ تیر ۱۳۸۹
از این سبیل ها خوف نمی کنی یابو !
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 209
آفلاین
جلسه قبل دير وقت بود و منم تو حالت خوابو بيداري يه چيزي نوشتم ، خودم قبول دارم افتضاح بود ( مخلوطي از همه سبك ها بود!) ولي هر چي باشه يك امتياز بهتر از هيچي بود!


تکلیف:


ريتا با مهارت از لا به لاي درختان و گيان عبور ميكرد و پشت سرش دانش اموزان در حالي كه به خاطر برخورد با انواع گياهان و حيوانات اشو لاش شده بودندحركت ميكردند!

ريتا با چهرهاي خندان و سر زنده رو به بچه گفت : مراقب باشيد از اينجا به بعد منطقه رمبو هاست !

بچه ها با ترس و ناراحتي به هم نگاه كردند و دوباره پشت سر ريتا حركت كردند ... .

پس از ساعت ها حركت ريتا ايستاد و كوله اش را روي زمين گذاشت ، نفس عميقي كشيد و گفت : خب بچه ها همين جا يكم استراحت ميكنيم!

بچه ها همگي از خستگي بر روي زمين افتادند و مشغول رسيدگي به ذخم هايشان شدند ؛ هوا كم كم ر به تاريكي ميرفت و به خاطر انباوه درختان ، جنگل تاريك تر ميشد ؛ باد هاي سرد گاه گاهي ميوزيد و درختان را تكان ميداد.

هستيا با عصبانيت رو به مري گفت : ميگم اينو بگير!
مري : نه چرا من بگيرم ، اصلا وظيفه من نيست !
هستيا : يا ميگيري ياي همين الان طلسمت كنم!

ريتا سريع به سمت دو دختر رفت و كتاب را از دست هستيا گرفت و پرتاب كرد به چند متر انطرف تر و كتاب به بدن يك گياه خورد.

ريتا : نمي خوام با اين جور بچه بازي ها انسجام گروه از دست بره! نيشتم ببند ترورس !!!

ترورس كه شكه شده بود لبخند روي لبانش خشكيد و سرش را پايين اورد ، بچه ها دوباره مشغول كارهاي خود شدند كه ناگهان گياهي به بزرگي يگ ساختمان در پشت سرشان پديدار شد.

ريتا سريع چوبش را دراورد ، به سمت گياه گرفت و طلسمي را به سمت او فرستاد ، نيمي از بدن گياه منفجر شد ولي كامل از پادر نيامد ، گياه با وحشي گري بيشتر به سمت ريتا حمله كرد و او را در خود بلعيد.

بچه ها چيزي كه ميديدند باور نمي كردند ، تنها كسي كه راه برگشت را ميدانست ريتا بود ، تنها كسي كه راه كشتن گياه را بلد بود ريتا بود!

مرلين : بچه ها مراقب باشيد و فرار كنيد .

بچه ها همين كه فكر فرار به سرشان زد گياه دوباره حمله كرد و مرلين را تكه تكه كرد .
ترورس چوبش را دراورد و به سمت گياه گرفت ولي طلسمي يادش نمي يامد كه براي مبارزه با اين گياه به درد بخورد پس سريع از جلوي گياه كنار رفت.

گياه دوباره جلو امد و دهانش را باز كرد ، مري خودش را به داخل دهان موجود پرت كرد ؛ تمام بچه ها با تعجب به صحنه نگاه ميكردند و چيزي كه ميديدند باورشان نميشد ، انفجار مهيبي در دهان گياه غول اسا رخ داد و كله گياه به كلي نابود شد ولي همچنان زنده بود.

ناگهان فكري به ذهن ترورس رسيد ، چوبش را بلند كرد و به سمت بدنه گياه پرتاب كرد ، چوب به قسمت مورد نظر برخورد كرد و گياه شروع به كوچك شدن كرد.

همه بچه ها با تعجب به گياه نگاه ميكدند و چيزي كه ميديدند با ورشان نمي شد ، گياه كوچك شده بود.

ترورس با درماندگي بر روي زمين نشست و نفسي از سر اسودگي كشيد.

ليني : كي راه برگشتو بلده!

بچه ها بار ديگه با ترس به هم نگاه كردند و لبخند تلخي از سر افسوس زدند!


خدا يكي ؛ زن يكي ، يكي !

"تا دنیا دنیاست ابی مال ماست / ما قهرمانیم جام تو دست ماست"


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۲:۲۹ یکشنبه ۱ شهریور ۱۳۸۸

هستیا جونزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۵۴ سه شنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۷:۱۴ پنجشنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۳
از دهکده شن ور دل گاارا سان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 90
آفلاین
-جونز!

هستیا نگاهی به دو نفر قبلی که توسط جارو و خاک انداز به درمانگاه منتقل می شدن کرد و بلافاصله مگان رو جلو انداخت:
-برو ببینم چی کار می کنی خواهر کوچولو!

مگان دندون خون آلودی رو روی زمین دید و خودش رو عقب کشید:
- نه ، تو بزرگتری،احترامت واجبه . شما بفرما!

ریتا تکرار کرد:
-جونز! ...ئه،هستی،نمیخوای بیای آبروی هافل رو بخری؟

هستیا که توی رودروایسی گیر کرده بود رنگ به رنگ شد و گفت:
-کی؟من؟!نه....من؟! آهان ، چرا! چرا!

ریتا کناری رفت و لبخند زنان راه رو برای هستی باز کرد . هستیا برای مگان دست تکون داد و سفارش کرد:
-اگه مردم حق نداری بری تو اتاق من ها! فقط در صورتی که بخوام...

ریتا هستی رو از پشت به سمت گیاه کشید و نذاشت حرفش رو تموم کنه . هستیا با نگرانی به سمت بچه(؟!) رمبو برگشت که قدش بیست سانتی از خودش بلند تر بود ؛آب دهنش رو قورت داد و پرسید:
-خوب من الان باید چی کار کنم؟

ریتا بچه ها رو پنج متر عقب تر برد و با ایما و اشاره به هستیا فهموند که باید خودش یه کاری بکنه و منتظر راهنمایی نباشه . هستیا اینجوری به جکی لبخند می زنه و میگه:
-امم....سلام بروس خان!...خوب هستید؟!خانواده خوب هستن؟! ...میگم،شما خیلی خوشتیپین ها!...

رمبو کلاه گیس کینگزلی رو که داشت میجوید به بیرون تف کرد و در حالی که آب از دهنش آویزون بود و کلی مو لای دندوناش گیر کرده بود (ایششش!چندش!!!) روشو به سمت جونی برگردوند (ببین واسه تکرار نکردن کلمه مجبوریم چه اسمایی رو خودمون بذاریم!) و اینجوری بهش خیره شد . هستیا چوبدستش رو با شک و تردید بالا برد و با صدای لرزانی گفت:
-خوب...پس...اهم!اهم!...چی بگم آخه؟!....مثلا... آلوهومورا ! ا،نه،اون مال در و پنجره بود ....

ملت:
-

رمبو:
-

هستیا نگاهی به همکلاسی هاش که بهش میخندیدن انداخت و دوباره تلاش کرد:
-خوب....انگورجیو!...وای،نه!

رمبو در اثر شاهکار هستیا لحظه به لحظه بزرگتر می شد . از همه بدتر اینکه کم کم داشت حوصله ش سر می رفت ؛ بنابراین مشت غول آساش رو که لحظه به لحظه غول آسا تر می شد به سمت هستیا برد و اونو از قوزک پا گرفت و تو هوا آویزونش کرد .
- منو بذار پایین!منو بذار پایین! ... انوریت! اکسیو! بلاجشلد....نه ، منظورم اینه که...استیوپفای!

رمبو توی هوا خشکش زد و طی یک حرکت کاملا غیر منتظره هستیا رو از ارتفاع پنج متری ول کرد .
-جیـــــــــــغ! جیــــــــــــــــــغ!جیــــــــــــــــــــــــغ !!!

ملت:
- .


پس شد آنچه شد .


گل می کند شقایق، دانه ی اسفند می رسد


Re: كلاس گياهشناسي
پیام زده شده در: ۱۵:۵۳ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸

ریتا اسکیتر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۶ چهارشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۳۱ پنجشنبه ۱۵ دی ۱۳۹۰
از تو اتاقم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 568
آفلاین
جلسه ی پنجم

روز آفتابی زیبایی بود، خورشید از بین شیشه های خاک گرفته گلخانه میتابید و ذرات گرد و غبار رو مشخص میکرد که به آرامی رو هوا چرخ میخوردند! از درون گلخونه ی شماره ی پنج صدای هیاهوی دانش آموزا به گوش میرسید. بعد از چند دقیقه ریتا، در حالی که موهای بلندش رو سفت و سخت فر زده بود وارد گلخونه شد.

- سلام بچه ها

صدای سلام کردن از گوشه و کنار گلخونه به طور مبهمی به گوش رسید. ریتا بدون توجه به بی حوصلگی دانش آموزاش گفت:

- امروز میخوایم درمورد گیاهان درنده یا وحشی صحبت کنیم. من یکی از اونا رو دو هفته پیش تو همین گلخونه برای تدریس کاشتم که به گمونم الان اونقدری که میخوایم بزرگ شده. حالا همه برین پشت شیشه ی اون اتاقک واستین تا ببینینش!

همه ی بچه ها به سمت قسمتی مربع شکل از گلخونه رفتند که به وسیله ی شیشه ی گلفتی از بقیه قسمت های گلخونه جدا شده بود، وسط قسمت مربع شکل گلدون کوچکی قرار داشت که توش یک گل صورتی رنگ و نحیف قرار داشت!

- اسمش گل رمبو هس! البته بعضی ها هم جکی جان صداش میکنن! اینم به دلیل خوی درنده و قدرتش تو جنگیدن هس! اصلا به ظاهر نحیفش نگاه نکنین، این میتونه کاری کنه که استخون های شما از چندتا خورد بشه! البته این رمبویی که الان اینجاست خیلی بچه اس! برای همین نمیتونه شیشه ی این گلخونه رو بشکنه و به شما آسیبی برسونه. حالا من بهتون نشون میدم!

ریتا به آرامی در شیشه ای گلخونه رو باز کرد و سنگ کوچکی رو به طرف گل رمبو انداخت و بلافاصله در رو بست! چند لحظه ای گذشت اما گل عکس والعملی نشون نداد اما بعد از گذشت حدود یک دقیقه، گل ناگهان تبدیل به هیولای صورتی رنگی شد که روی سرش گلبرگ داشت و تنه اش تو خاک گلدون گیر کرده بود! قسمتی از بدن رمبو که تو خاک بود خیلی ظریف و کوچیک بود اما نیم تنه اش به تدریج بزرگ میشد و به سرش میرسید که گرد بود و معلوم نمیشد چشم ها و دهانش کجا شروع میشه و کجا تموم میشه. آب دهانش به صورتی وحشتناکی از حفره ای که احتمالا دهانش بود آویزان شده بود و به جای دست، برگ های غول آسایی از تنه اش بیرون زده بود. با اینکه قرار بود بچه باشه اما قدش به اندازه یک انسان بالغ بود، رمبو سرش رو عقب برد و زوزه ی وحشتناکی کشید، بعد خودش رو محکم به شیشه ی گلخونه کوبید که باعث شد دانش آموزان از ترس چند قدم عقب بپرند!

ریتا برای اینکه صداش در بین سر و صدای هیولا به گوش بقیه برسه، داد زد و گفت:

- رمبو با همه ی ظاهر وحشتناکش نمیتونه از تو خاک دربیاد، همین طور که میبینین خودش رو به اطراف پرت میکنه تا قربانی رو بتونه بگیره، الان که بچه اس میبینین که هم قد منه اما وقتی کاملا رشد کنه به دو متر و پنجاه سانتی متر هم میرسه. اون موقع میتونه روی زمین خودش رو به هر طرفی پرتاب کنه تا دستش به قربانی برسه. هرچی که بزرگ تر بشن هم درکشون از اتفاقات اطراف بیشتر میشه، این حدودا یک دقیقه طول کشید تا خطر رو حس کنه اما رمبو بالغ چند ثانیه برای شما فرصت میزاره تا فرار کنید، گل رمبو به اندازه یه گل رز معمولیه و اگر سهوا لگدش کنید بلافاصله شما وحشی میشه و شما رو له میکنه! اگر هر چیز نوک تیزی رو مثل نوک چوبدستی به قسمت باریک بدنش که تو خاکه بزنید، رمبو دوباره کوچیک میشه و به شکل گل درمیاد!

ریتا دانش آموزان بهت زده رو از اتاقک دور کرد که حالا رمبو توش خودش رو زمین انداخته بود و با برگ های غول آساش به سبک جکی جان به شیشه ضربه میزد!

تکلیف:
- خب حالا براتون یک تکلیف عملی دارم، بیاین با من میخوایم به جنگل ممنوع بریم تا اونجا شما با یک رمبو بالغ مبارزه کنید، همه تون باید باهاش مبارزه کنید تا من شاهد همه حرکات رمبو و شما باشم! اگر خواست بکشتون خودم وارد عمل میشم! جای نگرانی نیس.

رول هارو تو همین تاپیک بزنید!


ویرایش شده توسط ریتا اسکیتر در تاریخ ۱۳۸۸/۵/۲۶ ۲۳:۴۸:۰۳

... بگذرم گر از سر پیمان
میکشد این غم دگر بارم
می نشینم شاید او آید
عاقبت روزی به دیدارم...







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.