هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۲۱:۱۹ جمعه ۱۹ آبان ۱۳۹۱
#40

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
خلاصه:

لرد سیاه یه مگس رو در اتاق خودش دستگیر کرده و تحویل بلاتریکس داده.لرد معتقده که این مگس یه جانور نماست و مرگخوارا وظیفه دارن بفهمن که مگسه کیه!
از اونجایی که مگس ممکنه یکی از مرگخوارا و یا جاسوسی از محفل باشه، تصمیم میگیرن اول از مرگخوارا تحقیق کنن.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
لودو با حالتی گیج جواب داد:
-خوبم ارباب..شما تری رو ندیدین؟!

در چهره لرد اثری از مهربانی چند دقیقه پیش دیده نمیشد.
-الان تری برام کوچکترین اهمیتی نداره.کسی این مگس لعنتی رو ندیده؟همین الان اینجا نشسته بود و داشت به من چشم غره میرفت.زود پیداش کنین.حیثیت من بستگی به اون نکبت داره!:vay:

با صدای فریاد خشمگین لرد همهمه ای بین مرگخواران ایجاد شد.بلا سراسیمه شروع به جستجو کرد.زیر گلدان، پشت مجسمه،لای دنده های ایوان...
-پیش پیش پیش...گیلی گیلی گیلی گیلی...بیا بیا مگس.بیا ببین برات چی دارم.

بلا با یک حرکت سریع یقه آنتونین را گرفت.
-بیا اینو ببین.شش ماهه حموم نرفته.لای موهاش تارعنکبوت بسته.بیا مگس، بیا...

لودو به خودش جراتی داد و سوالی را که ذهن مرگخواران را به خود مشغول کرده بود پرسید.
-ارباب این مگس چرا اینقدر مهمه؟مگه تو اتاق شما چی دید؟

فلش بک...

لرد سیاه به تصویر زیبای خودش در آینه خیره شد.
-با این یکی واقعا زیبا به نظر میرسم.ابهتم چند برابر شد.آه...اگه میشد اینا طبیعی باشن!

درست در همین لحظه چشم لرد به حشره موذی پشت سرش افتاد.حشره با ناباوری به تصویر لرد با ریش مصنوعی در اینه خیره شده بود...حشره چند بار پلک زد و چشمانش را مالید.همین کافی بود که لرد متوجه عمق فاجعه بشود.

مگس فقط یک مگس نبود!

پایان فلش بک
لرد به این موضوع فکر کرد که اگر کسی متوجه علاقه شدید او به ریش و تلاشهای بی نتیجه اش برای ایجاد ریش روی صورتش بشود، چه بلایی سر جذبه ذاتیش خواهد آمد.
بدون توجه به لودو بطرف بلاتریکس رفت.
-خب...تو گفتی که جانورنمای هوگو و مورفین و ایوان و روفوس و تری و وینسنت و دالاهوف مگسه.ده دقیقه فرصت داری همه اینا رو بیاری اتاق ارباب که ازشون بازجویی بشه.البته بجز لودو.چون لودو و مگس بطور همزمان اینجا بودن و این یعنی مگسه لودو نیست...گرچه...چشماشون شباهت زیادی به هم داشت!




پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۱۹:۰۵ شنبه ۲۲ مهر ۱۳۹۱
#39

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
-ارباب،غیر از هوگو و مورفین و ایوان و روفوس و تری و لودو و وینسنت و دالاهوف همه اینجان.و جانورنمای هوگو و مورفین و ایوان و روفوس و تری و وینسنت و دالاهوف مگسه.همین.

چهره مگس کمی در هم رفت.لرد با خوشنودی گفت:خب،تو از کجا میدونی بلاتریکس؟
بلاتریکس با لحن نسبتا جیغ جیغویی گفت:خب،چون نیستن یعنی همه رفتن و جانونما شدن و بعد ب شکل مگس اومدن.بعد اومدن به شما خیانت کردن و زیر گوشتون وزوز کردن و خیلی هم..

ناگهان لودو به میان مرگخواران اومد و گفت:شایدم مثل من رفته باشه مرلینگاه.
لرد ولدمورت با دیدن او با حالت ترسناکی گفت:تو از کدوم مرلینگاه استفاده کردی؟
نفس ها در سینه حبس شد و لودو سرش رو انداخت پایین و گفت:ارباب فشار اومده بود و مرلینگاه عمومی خیلی دور بود.مجبور شدمـ...

لرد گفت:اون مگس هم به اون مرلینگاه رفته بود.
لرد با مهربانی به لودو که با حالت از همه جا بیخبری دنبال تری میگشت تا برایش اوضاع را توصیف کند نگاه کرد. لدر گفت:لودو،خوبی؟


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۲۲:۴۵ جمعه ۲۱ مهر ۱۳۹۱
#38

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
بلا:گفتم ارباب و بعد به شکل زیبایی براتون پلک زدم.
لرد:نه.بعدش چی گفتی؟
بلا:خب ارباب خودتون لطف کنین بخونین دیگه.با بی حواسی گفتم که امکان نداره که این مگس از یه جایی کنترل بشه؟

لرد جسارت بلا را نادیده گرفت و چانه اش را خاراند.و این یعنی لرد شدیدا سرگرم تفکر است و جیکتان در نیاید.مرگخواارن سکوت مطلق اختیار کردند.
لرد:بله.تئوری جالبیه.ولی این در صورتیه که این واقعا مگس باشه.ولی من مطمئنم که این مگس نیست و جانور نماست.خودم دیدم که رفت جلوی آینه و شاخک هاشو مرتب کرد.تازه برای دستشویی کردن هم از سوراخ مرلینگاه اتاق من رفت تو.تا این حد با فرهنگ و متمدن هستن ایشون.
مرگخوارا کمی به مگس به دیده تحسین نگاه کردند.
دافنه:عجب.از یه جادوگر سفید بعیده.آخه اونا عادت دارن هر جا که باشن، حتی وسط خیابون...
لرد حرف دافنه را قطع کرد و گفت:کی گفته این جادوگر سفیده؟البته ممکنه باشه.ولی من هنوز مطمئن نیستم.ممکنه یکی از خودمون باشه.
لودو فورا جلو پرید:بله ارباب.من شک ندارم که این فلوره.به چشمای درشتش نگاه کنین.اصلا طرز نگاه کردنشم با فلور مو نمیزنه.
لرد اول با ابروهایش اشاره ای به فلور کرد که در نزدیکی خود لودو ایستاده بود و بعد گفت:
من الان دو تا سوال دارم.1-الان همه مرگخوارا اینجا حاضر هستن؟
2-جانورنمای کدومتون ممکنه مگس باشه؟


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۱۴:۴۱ شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۱
#37

دافنه گرینگراسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۱ پنجشنبه ۸ تیر ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۲:۵۴ چهارشنبه ۱۱ فروردین ۱۳۹۵
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1174
آفلاین
اتاق لرد،:


لرد ولدمورت دستی به سرش زد و مگس نشسته روی آن را له کرد.لرد ولدمورت بدون هیچ نشانی از ابهت و مخوفیتی که همیشه با او بود،فکر میکرد.صورتش حداقل 6 سال پیرتر نشان میداد.
اگه این خبر یه جوری،به یه راهی،به یه طریقی به بیرون درز میکرد،او مجبور میشد کل حقیقت رو بر ملا کنه.اما قطعا...
راهی بود!لرد ولدمورت با این فکر جسد مگس پیر رو از سرش برداشت و واکسی به سرش زد.ردایش را جمع کرد و به طرف جمع مرگخواران به راه افتاد.

بلاتریکس لسترنج عرق شرم رو از صورتش پاک کرد و گفت:ارباب،ببخشید.آخه اون یه جوریه.طلسم های جدیدی که روش امتحان کردم هم جواب نداد.من دیگه نمیدونم چی کار کنم.
-معلوم بود.نباید به تو این کارو میسپردم.بدش به من.

بلاتریکس با صدایی نا موزون و گوش خراش گفت:اربـــــــاب؟ :pretty:
لرد سیاه جواب نداد.
بلاتریکس تکرار کرد:اربـــــــاب؟
-ها؟

بلاتریکس با بی حواسی گفت:امکان نداره که این مگس از یه جایی کنترل بشه؟
لرد سیاه گفت:بلاتریکس،تو الان دقیقا چی گفتی؟


تنها گیاهِ سیاهِ فتوسنتز کننده ی بدون ریشه ی گرد، با ترشح مواد گازی سیاه از واکوئلش. چرا ایمان نمی آورید؟


پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۷:۱۱ شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۱
#36

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین
چهره ی بلاتریکس با خروج از اتاق از دختر عاشق و دلباخته به خون آشام وحشی تغییر یافت و نگاه سرشار از خشم و نفرتش را به مگس دوخت و مگس اگر میدانست که اگر مگس نبود و به جای نوک دماغ تمام چهره مخوف ترمیناتوری بلاتریکس را میدید چه بلایی سرش میامد خداراشکر میکرد که مگس است.
بلا لیوان را تا مقابل صورتش بالا آورد و سرش را که مطابق معمول برای نمایش برتری و غرورش بالا گرفته بود پایین آورد طوری که لب هایش مقابل شکافی که طوری بین انگشتانش ایجاد کرده بود که صدا داخل برود اما مگس بیرون نیاید قرار بگیرد و گفت: به نام ارباب به عنوان مرگخوار برتر ارباب بهت دستور میدم که تسلیم امر ارباب بشی!
مگس باز هم باید خداراشکر میکرد که بلاتریکس نمیتوانست کلمه زرشکی که گفته بود را بشنود.
بلا با امید احمقانه و واهی چند لحظه ای منتظر عکس العمل مگس شد اما وقتی نتیجه ای ندید طوری خشمگین شد که موهایش دارای وز مضاعف شد و دود از سرش هوا رفت و عرق از تنش پایین چکید. با دست چپ یقه اش را کشید و دست راست را داخل یقه کرد و چوبدستی اش را بیرون کشید و لای انگشتش کرد و با کینه فریاد زد: کروشیو!


یک ساعت بعد - اتاق لرد

لرد که برخلاف همیشه احساساتش در چهره اش مشخص بود با تعجب به مقابل خیره شده بود. بلاتریکس با ردایی که از چند ناحیه جر خورده بود و موهایی که در برخی نواحی پرپشتی اش را در اثر سوختگی از دست داده بود با احترام آمیخته با ترس مقابل لرد ایستاده بود و سرش را پایین انداخته بود.

- ارباب! بعد از آزمایش تمام روش هایی که یک جانورنما رو به حالت انسان برمیگردونه و شکست خوردن تمام روش های شکنجه ی ممکن رو روی این پیاده کردم! اما هیچ جوابی نگرفتم به نظر این حقیر این نمیتونه جانورنما باشه اما برای این که خیال شما آسوده بشه اگر اجازه بدین همین الان نابود ...

- نع! فکر کردی به فکر خود ارباب نرسیده که این جونورو نابود کنه؟ باید بدونم کی قصد داشته از کار ارباب سر در بیاره ... اصلا ممکنه تا الان اخبار مخابره شده باشه و باید بفهمیم به دست کی رسیده

- چشم سرورم، دخالت بیجای من رو عفو کنید :worry: با اجازه ...

بلاتریکس قبل از این که جواز خروج از دهان لرد صادر شود فلنگ را بست!


نیم ساعت بعد - حال خانه ریدل

بلاتریکس بالاخره ناگزیر قید انجام این خدمت برای لرد به صورت تکی را زده بود و موضوع را با بقیه مرگخواران در میان گذاشته بود.
اکثریت مرگخواران توجه زیادی به مساله مگس نکرده بودند و به بلاتریکس درمانده که با لباس پاره پوره وسط حال روی زمین نشسته بود و بدون غرور و خونسردی همیشگی موهایش را می کند و از طلسم های مختلفی که روی مگس امتحان کرده بود میگفت ... حتی برخی از آن ها به درماندگی بلاتریکس هم کاری نداشتند و صرفا روی قسمت های پاره شده ی بلاتریکس تمرکز کرده بودند. اما خوب تعداد انگشت شماری هم بودند که حرف های بلا را شنیده بودند و اظهار نظر میکردند.

- به نظر من که نگرانی ارباب بی دلیله ... با این اوصافی که من شنیدم این مگس نمیتونه جانورنما باشه

- ینی ارباب مشغول چه کاری بوده که اینقدر مهمه؟


هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۰:۴۱ شنبه ۱۸ شهریور ۱۳۹۱
#35

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
سوژه جدید:


-بی شعور...مگس بی شعور!ابله.نفهم...:vay:

بلاتریکس نگاهی مملو از عشق به گوینده کلمات بالا انداخت.
-اوه...ارباب چقدر جذاب فحش میدین.حتی مگسه هم مات و مبهوت شده.ببینین چطوری بهتون خیره شده.الان دلم میخواد همچین با مگس کش بکوبم تو فرق سرش...

لرد سیاه مگس را داخل لیوانی انداخت.
-بهم خیره شده...چون اون یه مگس نیست.یه جانور نمای لعنتیه.و تو بلا...تنها کسی هستی که میتونم بهش اعتماد کنم.تو باید بفهمی این مگس کیه!

بلاتریکس از فرصت استفاده کرد و به بهانه بررسی بیشتر مگس به لرد نزدیکتر شد.
-چشم سرورم.ولی این حشره برای چی اینقدر مهمه؟

چهره لرد سرخ و سفید شد.
-خب...این جونور موذی ...چیزی رو دید که نباید میدید!اول متوجهش نشده بود.بعد که دیدم از پشت بالش قلم و کاغذ در آورد و شروع به نوشتن کرد متوجه شدم موضوع چیه!هر کاری کردم به حالت عادی برنگشت.نذار کسی بویی از قضیه ببره.برو تحقیق کن ببین جانورنمای کی مگسه!اینم بررسی کن ببین اخلاق و رفتارش شبیه کیه.مرگخواره؟سفیده؟کیه؟!:vay:

بلاتریکس درحالیکه فکر میکرد مگس چه چیزی را ممکن بود دیده باشد، لیوان حاوی حشره را برداشت.تعظیمی کرد و از اتاق خارج شد.




پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۲:۰۶ چهارشنبه ۱۴ تیر ۱۳۹۱
#34

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
۲۱:۱۳:۲۵ پنجشنبه ۳۰ فروردین ۱۴۰۳
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6961
آفلاین
(پست آخر)

-لوسیوس؟

لوسیوس با صدای لرد از جا پرید.
-ارباب...دار لطفا!

لرد کاملا به لوسیوس نزدیک شد.صدایش کاملا زمزمه وار بود ولی لوسیوس به وضوح آنرا میشنید.
-مطمئنی؟یعنی نمیخوای یکبار دیگه از این دیوار عبور کنی؟

لوسیوس در حالیکه سعی میکرد نگاهش به چشمان لرد نیفتد جواب داد:
-نه ارباب.من ترجیح میدم بمیرم.اینطور که میبینم جادوگرای کمی هستن که میتونن از دیوار عبور کنن.اگه اینجوری پیش بره همه جادوگرا کشته میشن.شما میمونین و کلی ساحره و دو سه تا جادوگر که یکیشونم هوگوئه و چندان جادوگر محسوب نمیشه!

لرد لبخندی زد.
-آره...دنیای زیبایی خواهد بود.

لوسیوس که سعی میکرد صدایش به گوش بقیه نرسد به آرامی ادامه داد.
-بله ارباب.اولش همینطوره.ولی بعد...کم کم ساحره ها شروع میکنن به زور گفتن.تعداد جادوگرا که کمه.نمیتونیم باهاشون مخالفت کنیم.حکومت ساحره ها شروع میشه.یهو ممکنه وسط ماموریت بساط گلدوزیشونو در بیارن...به یکی ماموریت میدین سه ساعت طول میکشه رداشو انتخاب کنه...نه...این ردا رو تو ماموریت قبل پوشیدم.این یکی از مد افتاده.این یکی لک شده...و ...هممون کشته میشیم!

چهره لرد کمی متفکرتر به نظر میرسید.
-ساحره های مرگخوار اینجوری نیستن.

لوسیوس به لونا که داشت پاپیون سیاهی دور گوش خرس مستر بینش میبست اشاره کرد.
-آه ارباب.همه ساحره ها همینجورین.اینا الان اینجوری نیستن ...وقتی تعدادشون بیشتر بشه کم کم به اصل خودشون برمیگردن.الان نمیتونن کاری بکنن.چون تعدادمون متعادله.

لرد نگاهی به ساحره ها انداخت...و نگاه دیگری به جادوگران.پیشگویی لوسیوس چندان دور از عقل نبود.جذب قدرتهای مرگخواران ارزش از بین رفتن قدرت و ابهت ارتش را نداشت.

کمی بعد صدای فریاد لرد تا انتهای غار هم رسید.
-همه چی رو جمع کنین.از اینجا خسته شدم.این دیوار کم عقل نمیتونه تصمیم بگیره کی وفاداره و کی نیست.برمیگردیم خونه!فقط این لودو رو بذارین همینجا بمونه.کشتی سبکتر بشه.ایوانم با طناب ببندین پشت کشتی.تا اونجا شنا کنه.


پایان





پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۲۱:۵۶ سه شنبه ۱۳ تیر ۱۳۹۱
#33

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۲۰ شنبه ۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۱۷:۱۹ یکشنبه ۲۹ مرداد ۱۳۹۱
از لندن کوچه ی دیاگون
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 65
آفلاین
پس از چند ثانیه لرد میگه : هومممم....جالبه این هوگو موفق شد بقیه ی شما مرگخوارای درب و داغون موفق نشدید اونوقت این هوگوی سینی به دست موفق شده دا که خاک بر سر همتون البته جز وگو و ساحره ها!!.

ناگهان لرد گفت : خوب ارباب باید یکم استراحت کنه و تا من میرم استراحت کنم و نجینی رو ببرم پیاده روی ساحره ها و همچنین هوگو مراقب شما بی خاصیت ها هستند.

در همین لحظات که لرد از آنجا دور شده است هوگو به آرومی میره سمت مرگخوارای دست و پا بسته ای که هنوز زنده هستند و به همشون یه پس گردنی خوشگل میزنه و ساحره ها هم دارن تشویقش میکنن!!!

پس از 5 ساعت

لرد بالاخره بر میگرده و میگه خوب همونطور که همه میدونید ارباب هیچ وقت چیزی رو فراموش نمیکنه و من مطمئنم که لودو الان باید اعدام میشد ولی به خاطر اینکه هوگو موفق شد از دیوار رد بشه اعدام به تعویق افتاد آهان راستی هوگو به تو هم به خاطر به تعویق انداختن اعدام این موجود موذی بعدا یه کروشیو میزنم و حالا تو لودو برو خودت بخواب توی اون قبری که اونجاست و خودت خاک رو بریز رو خودت در همون حین که لودو داشت با حالت فلاکت زده ای میرفت تا خودش را زنده به گور کند لرد داد زد هویییی... چوبدستی تو تحویل بده و به همین دلیل لودو که حدود یک کیلومتر از لرد دور بود دوباره برگشت.

لرد لبخندی زد و چوبدستی لودو را داد دست بلاتریکس و گفت اینو یه جا قایم کن که این مارمولک پیداش نکنه.

دوباره لرد برگشت و گفت خوب روفوس با تو باید چی کار کنم؟؟

روفوس: ارباب من از دریا میترسم، از خاک میترسم، کلا از همه چیز میترسم!!! :worry: و تازه من هیچ وقت خیانت نکردم به شما...

لرد: مطمئنی روفوس؟؟؟

روفوس : بله ارباب مطمئنم البته غیر از اون موردی که رفتم وزیر سحر و جادو شدم و غیر از اون موردی که رئیس اداره ی کارآگاهان شدم که این قبل از وزیر شدنمه...

- بندازید این جونور رو تو دریا حدود دو کیلومتر دور از ساحل ترجیحا که غذای کوسه ها بشه ، موجود چندش.

در همین حین ناگهان لرد صدای لینی را میشنود که درگوشی به لونا میگه : وای بیچاره شدیم حالا کی حال داره جای خواب و شام لرد رو آماده کنه.

لردخطاب به لینی و لونا:

لینی و لونا:

سپس لرد میره سر و قت مورفین!!! و میگه : دایی جان ببخش منو ولی تو مرگخوار وفاداری نبودی و میخواد که مورفین رو با یه آوادا بکشه اونم چون مورفین فامیلشه

فلش بک:

در همون زمان که هوگو داشت به مرگخوارا پس گردنی میزد آروم میره نزدیک مورفین و میگه: ببین من میخوام یکاری کنم که تو و لوسیوس زنده بمونید باشه؟؟؟

مورفین : باشه دادا

لوسیوس که حرفاشون رو شنیده بود گفت: ئلی چجوری اینکارو میکنی ؟؟
هوگو: اصلا نگران نباشیدشما به لرد التماس کنید که دوباره بیاید سمت دیوار من خودم کارا رو راست و ریست میکنم

و بعد از اون میره سمت ساحره ها و نقشه رو میگه.

ساحره ها:

هوگو: ساکت باشید وگرنه به لرد لوتون میدم.

ساحره ها: باشه بابا تو هم

پایان فلش بک

ولی مورفین داد و بیداد میکنه که: دایی ژان من مرگخوار خوبیم ها نکن با داییت اینجوری..

لرد: باشه حالا تو م یک بار دیگه رد شو.

ولی درکمال تعجب لرد و بقیه ی مرگخواران مورفین رد میشه به دلیل اینکه در لحظه ی آخر بلا دیوار رو از بین میبره!!!

و بعد از مورفین لرد با آرامش هرچه تمام تر میره به سمت لوسیوس مالفوی...


ویرایش شده توسط آرسینوس جیگر در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۱۳ ۲۲:۴۳:۰۳

قدم قدم تا ‏ روشنایی، ازشمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!‏
برای گریفیندور ‏.


تلاش، کوشش و فعالیت برای داشتن وزارتی بهتر


چوبدستی یاس کبود / بدبختی و فقر و رکود
شاه بلوط پر حرف باشد،قیس بد گویی کند / چوب ون لجبازی و فندق شکایت ها کند

تصویر کوچک شده
تصویر کوچک شده


پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۱۹:۱۰ یکشنبه ۱۱ تیر ۱۳۹۱
#32

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۱۵:۰۶ جمعه ۲۴ فروردین ۱۴۰۳
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 5472
آفلاین
بالاخره ساحره ها به نتیجه میرسن و برای دیدن مراسم اعدام (!) هوگو ویزلی از اونجا خارج میشن. البته بلا برای اجرای نقشه همچنان همونجا میمونه.

اعدامگاه (!):

- آه اربابا! لطـ...

ماری بلافاصله مانع ادامه ی حرف زدن هوگو میشه و تهدید کنان میپرسه:

- مگه ارباب مونثن که میگی اربابا؟

هوگو چشم غره ای به ماری میره و ادامه میده: آه ارباب لطفا بذارین یه بار دیگه از اون دیوار رد شم. مطمئنا اشتباهی رخ داده. خواهش میکنم، plz، Por favor، alstublieft، من فضلک، Bitte، s'il vous plaît، Vennligst و در نهایت بازم خواهش میکنم.

مرگخوارا که از خواهش و تمنای هوگو به این همه زبان زنده ی دنیا شگفت زده شدن:

هوگو بدون توجه به مرگخوارا به لرد خیره میشه و میگه: ارباب، شما که در نهایت میخواین منو بکشین، حالا چه عیبی داره بذارین برای آخرین بار از اون دیوار رد شم؟

لرد با بی میلی پشتشو به سمت هوگو میکنه و میگه: خیله خب! بذارین یه بار دیگه رد شه!

هوگو درحالیکه داره از رو زمین بلند میشه تا به سمت دیوار بره میگه: واقعا ممنونم ارباب!

لونا با دیدن هوگو که دیگه چیزی نمونده به دیوار نزدیک بشه، سریع طلسم دیوارو از بین میبره، هوگو از اونجا رد میشه و بعد از چندبار سکته زدن و بالا و پایین پریدن و اینا، اینور دیوار میاد و لونا دوباره دیوارو ایجاد میکنه.

هوگو جلوی لرد زانو میزنه و میگه: دیدین ارباب؟ منکه گفتم اشتباهی رخ داده. همه شم به خاطر این بود کـ...

اما لرد همچنان در تفکری عمیق بود و به دیوار خیره شده بود.

ساحره ها با وحشت: چرا ارباب اینجوری به دیوار نگاه میکنه؟ :worry:


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۱۱ ۱۹:۱۱:۱۹



پاسخ به: جانورنماها
پیام زده شده در: ۲۳:۰۱ چهارشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۱
#31

ماری مک دونالد


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۳:۳۰ چهارشنبه ۵ مرداد ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۲۳:۴۳ سه شنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۶
از اینجا تا آسمون... کرایه ش چقدره؟!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 180
آفلاین
ماری با تعجب به بلا که وارد غار شده رو میکنه.
- چرا برگشتی‌ بلا؟ من که اومدم، الان ارباب بهت شک میکنه ها!

بلا با دستپاچگی جلو میاد و به سمت ماری و لینی میره.
- لو رفتیم! هوگو موقع‌ای که تو داشتی به سمت غار میومدی دیدتت و همه ماجرا‌ رو فهمیده!

لینی با عصبانیت رو به ماری میکنه:
- یعنی‌ یه بار شد یه کاری بکنی‌ درد سر درست نکنی‌ واقعا...؟ حالا باید چی‌ کار کنیم؟

بلا قبل از اینکه ماری حرفی‌ برای دفاع از خودش به زبون بیاره شروع به حرف زدن میکنه:
- حالا وقت این حرف‌ها نیست، هوگو هنوز چیزی به ارباب نگفته، شرط و شروط واسمون گذشته!

ماری که انگار ئه جوری خیالش راحت شده رو به بلا میکنه:
- شرط شروط چی‌؟ یعنی‌ از پس اون فسقل بر نمیایم، بیارش اینجا که...

- مگه به همین راحتیه، الان اونجا منتظره که ما بهش بگینم نه‌ که بره پیش ارباب چغلی کنه!

لینی نگاهی‌ خشمیگینی به ماری به این معنی‌ که -تو دیگه حرف نزن- میکنه و میگه:
- حالا چی‌ هست شرط و شروطش؟

....

- همه نقشه همون بهم می‌خوره اینجوری!

- در غیر این صورت اگه هوگو به ارباب بگه ارباب کلا از روی زمین حذفمون میکنه. :worry:

لینی وارد بحث می‌شه و میگه:
چاره ی دیگه‌ای نداریم! بذاریم هوگو رد بشه، بعدش ئه نقشه‌ای می‌کشیم که سر به نیستش کنیم!

ماری و بلا به هم نگاه می‌کنن، لینی راست میگفت... هیچ چاره ی دیگه‌ای ندارن!


ویرایش شده توسط ماری مکدونالد در تاریخ ۱۳۹۱/۴/۱ ۰:۰۹:۰۴

Only Raven

"دلیل بی رقیب بودن ما، نبودن رقیب نیست...دلیل بی رقیب بودن ما، قدرتمند بودن ماست!"














شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.