مرلين يه در مخفي رو نشون گيلدي و لسترنج و شكم ميده.
شكم: منظورت از اين حركات چيه؟ چرا هي ما رو به داخل اين اتاق هدايت ميكني؟
مرلين: ببخشيد اينجا بي جامه پارتي محفله! همراه با 400 دختر دم بخت كه احتياج به تنفسهاي مصنوعي دارند!
كينگزلي:
گيلدروي قبل از شكم و رودي ميپره داخل سوراخ در و وارد اتاق ميشه.
مرلين: بفرماييد!!!
كينگزلي خواهرزن اسي رو ول ميكنه و به داخل اتاق وارد ميشه.
رودي: ولي مرلين هر چي كه باشه من اين كتابو زودتر خريدما
ميدوني كه مرلين تو بي جامه پارتيا نبوده!
مرلين يه چشمك به لونا ميزنه
لونا قضيه رو ميگيره و پشت سر رودي وارد اتاق ميشه!
هبوووووووف.....!!!!!
يك ساعت بعد.
گيلدروي در حاليكه رداش ريز ريز شده و دستاشو جلوش گرفته از سوراخ كليد خارج و نقش زمين ميشه.
بعد از اون چيزي سياه و گنده در رو باز ميكنه و پا به فرار ميذاره...
نفر بعد لونا لاوگوده در حاليكه عين خيالش نيست و در عالم خودش سير ميكنه... بيرون ميآد و روي مبل كنار ديوار ميشينه.
مرلين: خب؟
لونا: متاسفانه اون يكي رو از دست داديم.
هرگز نمیتوانی از کسی که تو را رقیب خود نمیداند ببری