همون لحظه - سرسرای عمومی!
- هرهرهر کرکرکر هاهاها هی هی هی!!!
همه بچه ها سر میزهای چهارگانه نشسته اند و دارند به جک های مزخرف مدیر مدرسشان گوش میکنند و میخندند! دومبول در حالی که از شدت خنده اشکاشو پاک میکنه داد میزنه:
- حالا این یکی رو گوش کنید! یه روز یه خون آشامه و یه جاپونیه و یه جن خانگی با هم میرن قزوین ......
- جییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییغ !! مرگخوارا مرگخوارا!
همه جز دامبول که محو جکش شده بود با تعجب به اطراف نگاه میکنن.
ناگهان در تالار منفجر میشه و از میان دود و گرد و خاک افرادی شنل پوش نعره زنان وارد میشند. در کسری از ثانیه تالار پر از پرتو های نورانی میشه. بلافاصله همه بچه ها شروع میکنند به جیغ کشیدن و دویدن و به هم تنه زدنو اینا ...
دامبالی: نه وایسید وایسید! آخرش مونده خیلی جالبه! شپلخ! (دامبل بندری زدن رو بر تعریف ادامه جک ترجیح میده)
یکی از بچه ها: جیییییییییییغ عنکبوت عنکبوت!
همه با وحشت به در ورودی تالار نگاه میکنن و چشمشون به عنکبوت آراگوگ نامی می افته که مشغول تنیدن تار هست و داره راه ورودی رو میبنده! در سمتی دیگر گراوپ در به در به دنبال هرمیون است تا مسئله مهمی رو بهش بگه اما از اونجایی که فهمیده هرمیون در این مدت بهش خیانت کرده بسیار عصبانی است ...
گراوپ: کو کو رون؟گراوپ غفلت کرد! رون مگر خود خواهر و مادر نداشت؟ اما گراوپ کتاب هری پاتر خوند! گراوپ دانست رون دارد خواهر و مادر! گراوپ عصبانی! گراوپ تالار رو روی سرتون خراب کرد! گراوپ ناموس رون رو جلوی چشماش آورد!!
در اون میان آنی مونی همراه با چندتن از مرگخواران شیکمو در حالی که از بین طلسم ها جاخالی میدند در خلاف جهت جمعیت مشغول دویدنن!
بلیز: اهوووووووووی ! طبقه هفتم از اونوره!
آنی مونی: نه هدف ما تصرف آشپزخونه هاگوارتزه! کو کو غذا؟
بلیز نه وایسید .. به ارباب میگم! نامردا حداقل سهم منو بزارید کنار!
اما آنی مونی و مرگخواران شیکمو در امتداد راهرو ناپدید شده بودند!
بوووووووووووووووم! بوووووووووووف!
ناگهان انفجارهای جدیدی در تالار رخ میده وعده ای از اشخاص معلوم الحال همیشه حاضر در صحنه از ناکجا آباد وارد تالار میشن تا با مرگخواران مبارزه کنن!
افراد تازه وارد: بیل و کلنگ و تیشه اربابتون باید نابود شه!
مرگخواران: محفلی حیا کن ... پشمکو رها کن!
ایگور: بلا ، رودلف ، بلیز .. چند نفر رو وردارید به طرف طبقه هفتم برید! ما سرشونو گرم میکنیم!!
همون لحظه طلسمی به سمت دوربین میاد و صفحه برفکی میشه و ارتباط موقتا با سرسرای عمومی قطع میشه!
چند لحظه بعد ارتباط با مکانی دیگر برقرار میشه!
مکان: توی یک راهرویی.
مقصد: طبقه هفتم!
اعضای حاضر در صحنه: هوریس ، بلا ، بلیز ، رودولف ، سامانتا ، زاخاریاس!
صداهای جنگ و درگیری از دور به صورت مبهمی شنیده میشه.
بلا: بدو دیگه بلیز چی کار میکنی؟
بلیز: آقا هفت طبقه خیلی زیاده خسته میشیم! از اینور بیاید جدیدا آسانسور گذاشتن خیلی تعریفشو میکنن!!
ملت حاضر در صحنه
بلیز: راست میگم! خود آلبوس به مامانم گفته! (مراجعه شود به کتاب ششم)
سه دقیقه و پنج ثانیه و شصت و هفت صدم ثانیه بعد
دین دین دین . قرررررررروووووررررر ! (صدای باز شدن در آسانسور)
بلیز: ببخشید پایین میرید؟ .. مااااااااا
دو فرد فوق العاده بیناموس بدون توجه به در گیری های بیرون در آسانسور مشغول راز و نیاز با هم بودن و ما از ذکر نام آنها شدیدا خودداری میکنیم و اصلا امکان نداره بگیم این دو شخص
بووووووق ... توسط ناظر سانسور شد بودند!
دو شخص مجهول الحال :bigkiss:
رودلف: آخی .. چه عشقولانه!
شترق!!! آخ!
بلا
هوریس سیبیل: آقا چه وضعشه! مملکت آسلامیه مثلا! الان با همین سیبیلا هلیکوپتری میاما! چوبدستی ها رو بکشید! آسلامیوس آسلامیوس!
بلافاصله فضا پر از ورد های آسلامیوس میشه و جو بی ناموسی حاکم رو از بین میبره و همه بسیار احساس باناموسی میکنن و خوشحال و خندون وارد آسانسور میشن!
صدای بیروح زنی در آسانسور میپیچه!
- طبقه چندم تشریف میبرید؟
- طبقه هفتم!
آسانسور با صدای تلق تلوقی به حرکت در میاد!
سامانتا: واییی خدا جونم اینجا چقدر پیشرفتست! ما تو خانه ریدل از اینا نداریم!
زاخاریاس: بهتره این آسانسورم به عنوان غنیمت ببریم به خانه ریدل!
مرگخوارا: هرهرهر کرکرکر!
در همین لحظات بود که ناگهان صداهایی از آسانسور بلند شد سپس آسانسور توقف کرد و چراغاش خاموش شد!
بلا: یعنی رسیدیم؟ پس چرا درش باز نمیشه؟
صدای بیروح زن در آسانسور میپیچه:
اخطار! به علت پرداخت نشدن به موقع پول برق، برق هاگوارتز قطع شده. تا راه افتادن دوباره آسانسور برایتان آرزوی صبر و شکیبایی میکنیم!!
بلیز: ای بوق به این شانس! ای بوق بر این آلبوس! ای بوق بر این اداره برق ! ای بوق بر کسی که گفت با آسانسور بریم! نه یعنی چیزه ...
همه
**
سانسور!!!
**
بلا: حالا چجوری از اینجا بیایم بیرون!
همه
بدین ترتیب مرگخواران در حالی به فکر فرو میروند که جنگ به شدت در تالار عمومی دنبال میشود و منابع خبری اعلام کرده اند بیشتر ذخیره غذایی آشپزخونه هاگوارتز به دست عده ای ناشناس بلعیده شده و جن های خانگی بسیار از این وضعیت ابراز آشفتگی میکنند. ((کریچر: همشو اون گنده بوگندوهه خورد اوناهاش همون که الان داره میزو میخوره!))
خبر دیگر آنکه لرد به شکل بسیار مشکوکی ناپدید شده و فعلا خبر بیشتری در دسترس نیست!
بووووووووق ( توسط ناظر سانسور شد )