هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: كلاس تغیير شكل
پیام زده شده در: ۱۸:۲۲ یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۱

لیلی پاتر old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۴:۰۳ یکشنبه ۵ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۴:۴۶ پنجشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۵
از هاگزمید
گروه:
کاربران عضو
پیام: 111
آفلاین
1.وردی که چند قورباغه رو به طور همزمان ظاهر میکنه بنویسین.


ریپیت تبدیلیوس قورباغیوس


2.درباره ی ورد "غیبیوس گربیوس"چند خط بنویسین(می تونه رول باشه)

:ورد غیبیوس گربیوس برای غیب کردن گربه هایی است توسط جادوگران احضار شدن،این ورد در سال 1888توسط جادوگر بریتانیای دکتر جان دی برای سرگرمی ملکه ویکتوریا به کار برده شده بطوری که جان دی اسکارلت گربه ی محبوب ملکه ویکتوریا روغیب کرد وسپس اون را دوباره ظاهر کرد .
گفته می شود اگر این ورد بیش از چندبار بر روی یک گربه صورت گیرد اون گربه برای همیشه ناپدید می شود.


3.یک ورد برای تبدیل گربه به جغد بنویسین و یک رول کوتاه درباره ی اون بنویسین

:نام ورد:اینچنجیوس کتیوس تو اولیوس
نام لاتین ورد:IN CHANEUS CATUS TO OWLUS
این ورد اولین بار توسط مرلین کبیر در جنگ میان شاه ارتور و مورد رد هنگامی موردرد تسط جادو سنگ هارو تبدیل کرد به گربه های عظیم وغول پیکر صورت گرفت و مرلین کبیر گربه ها رو به جغد ها تبدیل کرد .
طبق افسانه ها این ورد با اینکه بسیار ساده بود ولی انرژی زیادی رو از مرلین گرفت به همین دلیل استفاده زیاد از این ورد منجرب به مرگ جادوگر می شود .


ویرایش شده توسط لی لی لونا پاتر در تاریخ ۱۳۹۱/۲/۱۸ ۱۱:۵۸:۰۵

دانش بهترین هدیه است وشجاعت بهتر


پاسخ به: كلاس تغیير شكل
پیام زده شده در: ۱۵:۴۱ یکشنبه ۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۱

نیمفادورا تانکس


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۷ دوشنبه ۲۲ اسفند ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۰:۳۳ دوشنبه ۹ مرداد ۱۳۹۱
از موی صورتی خوشم میاد
گروه:
کاربران عضو
پیام: 66
آفلاین
مکان:یک کلاس بزرگ در طبقه ی سوم
زمان:اولین کلاس بعد از ظهر
جلسه ی اول

من نیمفادورا تانکسم .منو پروفسور تانکس صدا کنید.
----------------------------------------------------------------
تانکس:تبدیلیوس گربیوس
میو(صدای گربه)
تانکس:خوب دیدین که من چطوری ای گربه رو ظاهر کردم حالا بگین تبدیلیوس گربیوس
دانش آموزان:تبدیلیوس گربیوس
مــــــــــیـــــــــــــــو
تانکس:خوب بود.
جسیکا:وای یه گربه به من حمله کرده
تانکس:آروم باش...غیبیوس گربیوس
گربه غیب شد
تانکس :حالا تکرار کنین :غیبیوس گربیوس
دانش آموزان:غیبیوس گربیوس
تانکس:خوب بـ...
مــیــــــــــــــو
تانکس:به نظرم چند نفر یادشون رفته ورد بخونن
همون چند نفر:
تانکس:
همون چند نفر: :worry:
تانکس:دِ... بجنبین
همون چند نفر:غیبیوس گربیوس
بقیه:
تانکس:ساکت ...گفته باشم من معلم سخت گیری هستم.خوب اینم از تکالیف:
1.وردی که چند قورباغه رو به طور همزمان ظاهر میکنه بنویسین.
2.درباره ی ورد "غیبیوس گربیوس"چند خط بنویسین(می تونه رول باشه)
3.یک ورد برای تبدیل گربه به جغد بنویسین و یک رول کوتاه درباره ی اون بنویسین.


_________________

از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
می جنگیم تا آخرین نفس!!
می جنگیم برای پیروزی !!!‏
برای عشق !!!!‏
برای گریفیندور ‏
ارزشی تیز هوش
تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس تغیير شكل
پیام زده شده در: ۱۹:۵۹ دوشنبه ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۱

ایگور کارکاروفold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۳ شنبه ۱ بهمن ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۰۶ دوشنبه ۲۵ آذر ۱۳۹۲
از اتاق خون محفل
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 3113
آفلاین
پروفسور یمفادورا تانکس این ترم تدریس درس تغییر شکل رو بر عهده دارند .

کلاس ها یک شنبه ها تدریس خواهد شد طبق برنامه زیر :

( 17 اردیبهشت ،7 و 28 خرداد ،11 و 25 تیر ،8 و 22 مرداد )

امیدوارم کلاس خوب و جذابی رو داشته باشید.

موفق باشید
مدیریت هاگوارتز !



بعضی اوقات نیاز به تغییر هست . برای همین شناسه بعدی منتقل شدم !

شناسه هایی که باهاشون در جادوگران فعالیت داشتم :

1-آلبوس دامبلدور
2-مرلین



Re: امتحان تغییر شکل
پیام زده شده در: ۲:۴۳ یکشنبه ۲۲ شهریور ۱۳۸۸

مرلینold2


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۳۵ سه شنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱:۵۲ پنجشنبه ۳۰ تیر ۱۳۹۰
از پایان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 221
آفلاین
امتيازات امتحان تغيير شكل :

گريفيندور :

سیموس فینیگان:45 امتياز(25+20)
لاوندر براون:47 امتياز(27+20)

راونكلاو:

---

اسليترين:

---

هافلپاف:

زاخارياس اسميت:48 امتياز(28+20)
گلگومات:42 امتياز(22+20)
لودو بگمن:48 (28+20)


[b][size=medium][color=6600FF][font=Arial][url


Re: امتحان تغییر شکل
پیام زده شده در: ۷:۵۱ دوشنبه ۱۶ شهریور ۱۳۸۸

لودو بگمنold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۲ دوشنبه ۲۶ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۵۷ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۹۷
از در عقب، صندلی جلو!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1316
آفلاین
لودو رادیو وزارت را گرفت تا ببیند دنیا دست کیست!
- مرلین مانکن مانکن! مگی مخته مخته! ترّه ور! میشه پلی بوی
لودو همچون به رادیو نگاه کرد و گفت: این رادیو وزارت یا پی ام سی؟
- تره ور موهات لخته اوتو کشیدی به سرت؟ نبینم منو به بوق بدی بری با اون یکی دوست دخترت
چند دقیقه بعد آهنگ تمام شد و صدای مگی به گوش رسید!
مگی با صدایی بغض آلود گفت: هموطنان گرامی! جودوگران و ساحره ها، امیدوارم از شنیدن آهنگ دلنواز بیناموس خونه اثر من و دیگر دوستان وزارت خوشتون اومده باشه. خبر بدی رو دارم.به دستور مدیران هر ساحره و جادوگری که فاصله شان نزدیک تر از 20 متر بشود به آزکابان میروند! حتی اگر همسر باشند! همین جا من از طرف کادر وزارت 40 روز عزای عمومی اعلام میکنم. لازم به ذکره این امر احتمالا به دلیل وارد شدن برادر برودریک بود که بمیره ایشالا به کادر مدیریت میباشد از آهنگی که به مناسبت همین خبر آماده شده لذت ببرید. با تشکر، مگی.
بلافاصله آهنگ غمناکی از رادیو پخش میشه: "آی مرلین دلگیرم ازت! آی جادو من سیرم ازت!"
لودو باز هم مانند به رادیو میندازه و بعد چند تا طلسم به خودش میزنه تا ببینه خوابه یا نه.

یک ماه بعد - هاگوارتز

یک سری صندلی در سمت راست کلاس و 20 متر آنطرف تر نیز چند صندلی چیده شده بود. پسر ها سمت راست و دختر ها سمت چپ نشسته بودند و منتظر ورود معلم بودند. چند دقیقه بعد مرلین به همراه یک جن خانگی وارد کلاس شد. جن یک عدد باند مخصوص عروسی مشنگی را به ته کلاس برد و بلندگو را دست مرلین داد.
مرلین همانجا ایستاد و توی میکروفون شروع به صحبت کرد تا صدا به دختر ها هم برسد: خوب خوب خوب! من جلسه اول یک ورد برای شما دارم که به شدت ذوق رده میکندتون. همونطور که میدونید جدیدا مدیریت چه قانونی تثبیت کرده، شما هم دارید دق میکنید و این کاملا مشخصه. همونطور که میدونید دو جادوگر غیر همجنس نمیتونن نزدیک به هم بشن و اگر این جوری بود من تا حالا میمردم اما ن طلسمی اختراع کردم که بشه بر این قانون غلبه کرد!

مرلین همینطور حرف میزد تا شاگردان را مشتاق تر کند گرچه اکثر کسانی که در خانواده جادوگری بودند حواسشان به او نبود و همه با تعجب به باند و میکروفون زل زده بودند!
مرلین صحبتش را ادامه داد: کی میتونه حدس بزنه من چه راهکاری دارم؟
- پروفسور اجازه؟ ینی شما راهی پیدا کردید که وزارتخونه نتونه بفهمه که جادوگر و ساحره ای به هم نزدک شدند؟
در همین هنگام چوبدستی یکی از دخترها از دستش افتاد و خواست آن را بردارد. همین که چوبدستی را برداشت در اتاق با افکت شترقّ! باز شد و دو جادوگر با شنل های سیاه و عینک دودی دختر و پسرهایی که فاصله شان کم شده بود را به آزکابان برد!
نویل که جوابش را گرفته بود آب دهانش را غورت داد و سر جایش نشست.

مرلین: خوب چون کسی نمیدونه من میگم!
ملت:
مرلین: شما فقط یم راه برای این کار دارید!
ملت:
مرلین: خوب راه اینه که شما نمیتونید نزدیک به ساحره بشید اما میتونید به یه حیوون نزدیک بشید!
ملّت: میگی درست یا نه؟
مرلین: آره میگم! من طلسمی اختراع کردم که با اون شما میتونید یه حیوون رو به خوشگل ترین و پاف ترین ساحره ممکن تبدیل کنید!
پسر ها:
دخترها:
مرلین: طلسم مکملش هم موجوده! ینی تبدیل به خوشگل ترین و دیوارترین پسر ممکن میکنه!
همه(ازجمله خود مرلین):
مرلین: خوب! اول طلسم تبدیل به دختر چون خانوما مقدمند!
دخترها:
- بلهه! شما حییون خونگیتونو یا هر حیوون دیگه ای مثل مگسی که نشسته روی کتابتون رو هدف میگیرید و این ورد رو به صورت آواز میخونید: بدلیوس چیگرترینیوس صورتیوس دافیوس! هر چه قدر بهتر بخونید ساحره خوشگل تر میشه!

در همین هنگام مورچه ی روی کتاب زاخاریاس تبدیل به یک ساحره شد!
مرلین چوبدستی را رو به ساحره گرفت و پس از این که چشمکی به او زد و گفت: آندافیوس! و آن را به حالت قبل برگرداند.
- خوب این هم از ضدطلسمش!
مرلین رو به دختر ها کرد و گفت: و حالا طلسم شما که اون هم باید مثل آواز خونده بشه: بدلیوس خوشتیپترینوس بنفشیوس دریوس! و ضد طلسم هم میشه: آندریوس

بعد از ظهر همانروز - سالن عمومی پسرانه هافلپاف!


همه پسران جغد ها یا گربه و وزغشان را آورده بودند و آماده بودند. لودو چوبدستی را به سوی جغد کوچک خرمایی رنگش گرفت و خواند:
"بدلیـــــــوس جیگرترینــیــــوس صــــــورتـــیوس دافیـــــــوس"
بلافاصله جیگرترین دختری که در عمرش دیده بود جلوی او ظاهر شد. لودو دستش را دورگردن او انداخت و همراه بقیه ملت به داخل خوابگاه رفت...


ویرایش شده توسط لودو بگمن  در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۶ ۱۰:۱۰:۱۰

هیچی به هیچی!
تصویر کوچک شده


Re: امتحان تغییر شکل
پیام زده شده در: ۲۳:۴۷ یکشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۸

سهراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۹:۳۴ یکشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۹:۲۶ شنبه ۲۱ فروردین ۱۳۸۹
از خونمون
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 58
آفلاین
مورگانا:مرتیکه غول پاشو

یه لحظه انگار برق منو گرفت و از رخت خواب پریدم و به مورگانا خیره شدم وگفتم:چه خبره اینجا؟مگه دزد خونمونو زده.

مورگانا:اگر هم زده باشه خونه ی تورو زده نه خونه ی منو

من:حالا منو تو نداریم که عزیزم ...

شترق

این صدای چک مورگانا بود که به گوش رسید و سر من فریاد زد:با کی بودی مرتیکه غول بی شاخ و دمیه دونه بزنم صدای مرغ بدی

من:نه مرسی نخواستیم

مورگانا که قیافه اش به این میزد گفت:دفعه ی دیگه اگه از این حرفا بزنی همینجا لرد رو میارم جلوی چشماتا

من:باو یه غلط کردم ، ببخشید

مورگانا:نه نمی بخشم باید بگی بوق خوردی

من:باشه بوق خورم

10 مین بعد

صدای تلفن در کل خانه پیچید ، به سوی تلفن رفتم و تلفن را برداشتم.صدای مردی از پشت تلفن به گوش میرسید.گفت:ببخشید منزل آقای گلگومات

من:بله ، بفرمایید؟

آن مرد:من صاحب مغزه ی سر کوچه تون هستم (اصغر آقا) زنگ زدم یه اطلاعی بهتون بدم اونم اینه که کارگاهان و دیوانه سازان دنبال زن جوانی هستند.الان به من عکسشو دادن و من فهمیدم همون زنیه که دیروز به خونه ی شما آمده بود.

من:آهان ،مرسی از اطلاع رسانی خداحافظ

اضغر آقا:خداحاف ....

ولی من سریع تلفن را سرجایش گذاشتم و با قیافه ای اینجوریبه مورگانا خیره شدم

مورگانا:چرا اینجوری نگاه میکنی؟

من:الان کارگاهان و دیوانه سازان به اینجا میان که تورو بگیرند

مورگانا:چی گفتی؟ من باید همین الان از اینجا در برم.

و سریع به سوی پنجره دوید و خود را پایین انداخت.من نگاهم به پنجره خیره ماند و بعد به گربه اش که اینجا مانده بود.ناگهان فکرم به سوء استفاده از گربه افتاد.

طلسم تغییر به غول ماده را به سویش روانه کردم ، طلسم به گربه خورد و به غولی بسیاز زیبا و خوشگل تبدیل شد.خیره ماندم نمی دونستم بهش چی بگم.

ناگهان کلمه ای از زبانم روانه شد:تو چقدر خوشگلی

غول ماده:

من که کلمات از دستم در رفته بود گفتم:بیا بریم تو اتاق من عزیزم.

و بقیه توسط ناظر ویرایش شد



تصویر کوچک شده



[spoiler=hufflepuff]we love hufflepuff [/spoiler]

رفیق بی کلک:مادر [img


جادوگران فقط یه


Re: امتحان تغییر شکل
پیام زده شده در: ۱۹:۱۸ یکشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۸

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۸ شنبه ۱۴ دی ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۴۵ سه شنبه ۲۴ آبان ۱۳۹۰
از آواتارم خوشم میاد !!!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 350
آفلاین
شارامپ!(افکت ریخته شدن آب بر روی سر زاخی!)

سارا با لباس خواب گل منگلی و کلاه منگوله دارش عینهو لولو بالای سر زاخی سطل آبی رو خالی میکنه.زاخی هم که تو خواب جو گیر شده بود، بلند میشه و بندری میزنه!

سارا:

-بوقی بیدار شو...

زاخی که خیلی از این صحنه متعجب شده بود، خودش رو روی لوستر هال میبینه و با ترس و وحشت به میله ها میچسبه.سارا طی یه حرکت کماندویی زاخی رو میکشه پایین.زاخاریاس که از ترس زهره ترک شده بود، جلوی چشماشو همچنان میگیره تا صحنه رو نبینه.

-بوقی گوش کن...با توئم هــــــــــوی!

-خوب بمال! ( )

سارا به سرعت به سمت کمدش حرکت میکنه و سنجاب کوچکی رو بیرون میاره و جلوی زاخاریاس میگیره.سنجاب خیلی ریزی بود که دندون هایی شبیه خرگوش،گوش هایی شبیه به گوش های خر و چشم های آبی تیله مانندی داشت و یه بلوز صورتی با خال های بنفش روی تنش دیده میشد.

زاخاریاس به محض دیدن سنجاب، یه لپش رو میگیره و درجا میکنه.سارا هم که از عصبانیت داره منفجر میشه، یه میله ی داغ برمیداره و به دست زاخثی میزنه تا جیگرش خنک بشه!
-آآآآآآآآی!
زاخی جیغ بنفشی سر میده و عین خرگوش به این طرف و اونطرف میپره!سارا که حسابی از این کارش ذوق کرده، زاخاریاس رو که داشت از پنجره پایین میپرید یه دستی میگیره و سر جاش مینشونه

-چی کار داری؟

سارا آب دهنش رو قورت میده و میگه:
-خوب گوش کن بوقی!من خودمو از اینجا میندازم پایین و تو باید این سنجابو به شکل من در بیاری!

زاخاریاس عینهو سگی که داره به دنبال استخون میگرده، آب دهنش در میاد.سارا که حالش در آستانه ی بهم خوردنه، صورتش سبز میشه!

-گوش کن بوقی...من از اینجا خودمو میندازم پایین و تو باید اینو تبدیل به من کنی.گرفتی؟!

-اوکی!

چند مین بعد

-به دیوانه ساز ها بگو حلالم کنن...من رفتم...

زاخاریاس که همچنان از ماجرا بی خبره، آروم آروم سرزش رو تکون میده.

-خوب من رفتم...

چند ثانیه بعد، سارا فرت! کله پا میشه و توی دریا میفته.سنجاب کوچولوش هم زار زار داره گریه میکنه.

-آروم باش جونیور...الان تو رو به یه دافی خوشگل و مامان تبدیل میکنم

10 مین بعد

-اممممم.....اممممم...چیزه، تو میدونی چه طوری باید تو رو به یه دافی تبدیل کنم؟

سنجاب همچنان مات و مبهوت به زاخی خیره میشه.

-اوکی گرفتم!

60 مین بعد

زاخاریاس که از بس به در بسته خورده، با تریپ افسرده یه گوشه ی دفتر میفته و با تعجب به چوبدستیش نگاه میکنه.

-آخه من به این سارا چی بگم؟دهنمو سرویس کرده!دختره ی (بـــــــــــــــــــــــــــــــــوق!)

ناگهان نور سبز رنگی از چوبدستی خارج میشه و صدای مهیبی اوج میگیره.طولی نمیکشه که گرد و خاکی راه میفته و تمام وسایل دفتر به این طرف و اون طرف پخش میشه.دیگه چیزی قابل مشاهده نبود.زاخاریاس جلوی چشمش رو میگیره.حس میکنه که گوش هاش دچار تورم میشن و...فقط سیاهی...

...

صبح روز بعد

-زاخی...عزیزم پاشو

زاخاریاس یه کم با خودش کلنجار میره و چشماشو باز میکنه.ناگهان با صحنه ی بهت آوری رو به رو میشه؛
دختری نسبتا بی حجاب با مو های طلایی خوش رنگ، گوش واره های طلایی و گردن بندی از نقره جلو روش سبز میشه.زاخی دو تا سوت میزن و بلافاصله بلند میشه.

قد دخترک تقریبا شش برابر زاخیه به خاطر همین زاخی یه نردبون رو میاره تا چهره ی دختر رو بهتر ببینه.

-واو! عجب دختر خوشگلی...جیگرتو خام خام بخورم یا بپزم رو توستر؟

دخترک:

زاخی جلو میاد و صورتش رو به دختر نزدیک میکنه سپس..این قسمت به دلیل مسائل آسلامی سانسور میشه!



ویرایش شده توسط زاخاریاس اسمیت در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۵ ۱۹:۲۲:۳۳

[b][color=000066]Catch me in my Mer


Re: امتحان تغییر شکل
پیام زده شده در: ۱۲:۴۱ یکشنبه ۱۵ شهریور ۱۳۸۸

سیموس فینیگانold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۴ جمعه ۲۱ مهر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۲۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۰
از خونمون
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 269
آفلاین
صبح روز پنج شنبه،سيموس كه تازه از خواب بيدار شده بود از پنجره ي اتاقش به بيرون نگاهي انداخت و ديد كه يه پستچي نامه اي رو توي صندق نامه هاشون انداخت.سريع لباساشو پوشيد و به طرف صندوق پست دويد.با ذوق فراوان در صندوق پست رو باز كرد و تمام نامه هارو زير و رو كرد تا به يك پاكت نامه ي تزيين شده رسيد.

- خودشه.بالاخره رسيد،امشب مهموني خونه دين ايناست.بايد سريع حاضر شم.نميدونم دين چرا نامرو با جغد نفرستاد!!

درهمين هنگام دو نفر كه از پياده رو رد ميشدن به سيموس نگاهي انداختنو زدن زير خنده.سيموس كه از اين كار اونا كفري شده بود به خودش نگاهي انداخت و ديد كه تيشرتشو چپه پوشيده.سريع به طرف خونه دويد و رفت توي اتاقش و درو بست و تيشرتشو درست كرد ونگاهي ديگه به نامه انداخت.همين كه چشمش به پايين نامه افتاد دنيا رو سرش خراب شد.پايين نامه نوشته بود:

داشتن يك همراه(جنس مخالف)الزامي است

سيموس سريع چوبدستيشو برداشت و سه تا سپر مدافع سخنگو درست كرد.هر سه سپر مدافع هنوز به دم در نرسيده بودن از بين رفتن.سيموس جادو رو بيخيال شد و به سمت تلفن همراهش(موبايل)شيرجه رفت.به ليست شماره هاش نگاهي انداخت.تصميم گرفت اول به لاوندر كه شماره موبايلشو از تو اينترنت پيدا كرده بود زنگ بزنه.

- الو لاوندر بفرماييد

- سلام،خوبي؟خوبم.من سيموسم

- تو دست از سر من ور نمي داري؟؟؟

- چرا ولي ميخواستم بهت بگم اگه ميشه امشب با من بياي مهموني خونه دين اينا.

- امشب نميتونم.ميخوام برم خونه لونا اينا.امشب تولدشه.

- يعني لونا هم نميتونه با من بياد ؟؟

- چقدر تو گيجي.وقتي امشب تولدشه يعني نميتونه بياد ديگه.!!

- زرشك.باشه.دست شما مرسي.خدافظ.

-خداحافظ نه خدافظ.

-همون.خدافظ

- باي

سيموس نگاهي ديگه به ليست تلفن همراهش انداخت و چشمش به شماره ي جيني ويزلي افتاد.

- يافتم.
سريع شماره ي جينيرو گرفت.

- الو.سلام.جيني؟؟؟

- بله.شما؟

- سلام من سيموسم.

- سلام سيموس.اگه ميخواي بهم بگي كه امشب باهات بيام جايي شرمنده چون امشب سالگرد فوت دامبلدوره و من و هري با هم ميخوايم بريم سر قبره دامبلدور.

- از كجا فهميدي ميخوام بهت بگم با من بياي جايي؟

- از صدات.!كاري نداري ديگه؟خدافظ

-

هنوز سيموس جواب خدافظي جينيرو نداده بود كه جيني تلفونو قطع كرد.سيموس با تمام وجودش به مغزش فشار آورد تا بالاخره قكري به ذهنش رسيد.به طرف اتاق مادرش رفت و همستر خونه گيه مادرشو از تو قفسش برداشت.و ياد داشتي رو كنار قفس گذاشت كه وقتي مادرش از سر كار برميگشت سكته نكنه:
سلام مادر.من همسترتو با خودم امشب ميبرم خونه دين اينا.

سيموس همسترو برد تو اتاقشو گذاشت روي زمين.چوبدستيشو برداشت و به سمت همستر گرفت و گلوشو صاف كرد

- ااههم..ااههم..دختريانو خوشكليانو آدميانو.

همستر كه روي دوتا پاش وايستاده بود يهو هم قد سيموس شد.گوش هاي همستر شبيه گوش هاي انسان شد.رنگ صورتش تغيير كرد و همرنگ پوست انسان شد.همين كه سيموس يه پلك زد همستر تبديل شد به سوسانو كه يكم جوون تر بود و تقريبا 17، 18 سالش بود.سيموس دهنش از تعجب باز مونده بود و چشاشم چارتا شده بود.همستر يا سوسانو گفت:

- چقدر قيافه ي تو برام آشناس.اسمت چيه؟

- س..س..سيموس!!!

- خوشبختم.منم سوسانو هستم.

- امشب با من مياي مهموني؟؟

- آره حتما.

پس شد آنچه شد!!!!!!!!!!!!!


[color=CC0000][b]قدم قدم تا روشنايي از شمعي در تاريكي تا نوري پر ابهت و فراگير!!!!!
ميجنگيم تا آخرين نفس !!!!
ميجنگي


Re: امتحان تغییر شکل
پیام زده شده در: ۲۳:۵۳ جمعه ۱۳ شهریور ۱۳۸۸

رکسانه


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۲۶ سه شنبه ۱۲ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۱۹:۰۵ جمعه ۴ فروردین ۱۳۹۱
از تو بعید بود!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 59
آفلاین
هموني كه خيلي دلبره، از جنيفر لوپز ما بهتره، نيناش ناشم بلده( )

لاوندر چشمانش را به سختي گشود و دستش را به طرف ميز برد تا موبايلش را كه با آهنگي شاد زنگ ميخورد را پيدا كند:

" الو؟! "

آنگاه صداي سيموس را كه در حد تيم ملي شاد بود شنيد:

" الو سلام خوبي؟ حالا اين حرفا رو بي خيال، امشب همه جمع شدن خونه ي ريموس اينا. تولدشه! "

لاوندر درحالي كه بسيار جاخورده بود، در پاسخ سيموس گفت:

" اولا كه اين حرفا رو بيخيال يعني چي پسره ي بي ادب؟ صبح به اين زودي زنگ زدي، يه احوالپرسي درست و حسابي هم نكردي! دوما مگه تولد ريموس توي آوريل نبود؟! الان كه سپتامبره!سوما تو چطور شماره ي موبايل منو پيدا كردي؟ هيچ جادوگري شماره ي منو نداره "

" حالت خوشه لاوندر؟! الان ساعت سه بعد از ظهره! درضمن تولد گابريله كه توي آوريله! شماره ي موبايلت هم توي ايترتن پخشه! "

" ايترتن؟ اينترنت بي سواد! باشه، ساعت هشت و نيم- نُه اونجام "

" پس باي!"

لاوندر كه مغزش از كار افتاده بود، نمي دانست با چه كسي به آن مهماني برود. هر راه حلي را كه بررسي مي كرد به بن بست مي خورد. تا اينكه راهي به ذهنش خطور كرد: " چاره ايي ندارم جز اينكه روي استعداد تغيير شكلم تكيه كنم "

سريعا ردايي روي لباس خوابش پوشيد و به بيرون از خانه دويد و چيزي زيباتر از قورباغه پيدا نكرد.

بدون اينكه وقت را بافكر كردن تلف كند، چوب دستي اش را بالا برد، روي چهره ايي كه ميخواست تمركز كرد و وردي را به زبان آورد: " صورتيوس جيگريوس اند مانند انسانيوس!!! "

قورباغه با صورتي كه بسيار جيگر شده( چيزي در مايه هاي براد پيت! ) به لاوندر نگاه كرد:

اما آن صورت بر روي بدن يك قورباغه بسيار خنده دار جلوه مي كرد. به ياد حرف استاد تغيير شكلش افتاد:

[i]" اگه بخوايين بدني كه هر شكلي داره رو، به صورت زيبا و خوش اندام و انساني درآوريد، بايد ورد بدنيوس خوش انداميوس مانند انسانيوس رو اجرا كنيد.

اگر تمايل داشتيد كه قد رعنايي نيز براي وي ايجاد كنيد، كافي است كه ورد بسياريوس قدبلنديوس رو بر روي او اجرا كنيد؛ اما قبل از هر چيز روي حالت موردنظرتان تمركز كنيد..."

لاوندر تمركز كرد، چوبش را تكان داد و وردها را به زبان آورد و قورباغه در ابتدا اندامي زيبا و پس از آن قدي بلند پيدا كرد. اما دهانش را كه گشود، صداي قور قور مضحكي از گلويش خارج مي شد. لاوندر مي دانست كه تغيير شكل حيوانات روي صدايشان اثر نمي گذارد. بسيار سر در گم شده بود. حالا بايد چه ميكرد؟! جرقه اي در ذهنش درخشيد:

" بايد كمي هم از درس وردهاي جادويي كمك بگيرم! "

پس گفت: " سي لنسيو! " قورباغه ي انسان شده، دهانش را باز كرد امّا صدايي از آن خارج نميشد. نفسي از سر آسودگي كشيد، شريم مهماني جديد و زيبايش را درون كمد گذاشت و با خيال راحت تا ساعت هشت خوابيد.

در مهماني، لاوندر هنگامي كه مي خواست دوست پسرش را به ديگران معرفي كند، مي گفت: " اسمش رالفه! چون از ايتاليا اومده زبون ما رو بلد نيست . خيلي خجالتيه! "


ویرایش شده توسط لاوندر براون در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۴ ۱۸:۰۴:۵۷
ویرایش شده توسط لاوندر براون در تاریخ ۱۳۸۸/۶/۱۴ ۱۸:۰۹:۳۷


امتحان تغییر شکل
پیام زده شده در: ۲۲:۱۴ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۸

پرسی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۱۸ سه شنبه ۱۸ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۴۶:۴۳ یکشنبه ۳ دی ۱۴۰۲
از تو میپرسند !!
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 3737
آفلاین
سلام

سعي كنيد كه يه حيوون رو به يه ساحره يا جادوگر بسيار جيگر و داف و پاف و خوشگل و اينا تبديل كنيد !

وردش رو خودتون اختراع كنيد و توصيف طرز تبديل و توصيف حيوان و اون انسان جيگر شده هم ضروري هست !


* دانش آموزان پاسخ امتحان رو در همین تاپیک ارسال کنید .
* امتحانات تا بیست شهریور ادامه خواهند داشت .


چای هست اگر مینوشی ... من هستم اگر دوست داری







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.