و آما
ادامه ماجرازنوف در حالی که زیر لب بد و بیراه گفتنش هنوز ادامه داشت با سبد لباسها از پله ها بالا آمد که ناگهان...
- آخ ،آی ،وای کدوم خری بود؟خیلی کله ی خوش تراشی داشتیم الان شد شبیه توپ راگبی!
آناکین مونتاگ با قیافه ای ترسناک سر راه زنوف ایستاده بود و ضربه هم کار اون بود
آنی با داد و فریاد گفت:
- ینی مرده شور اون قیافه قناس(غناس،غناس،قناث،ای آخره آیا؟)تو ببرن آدم مفنگی...زنوف مگه هزار بار بهت نگفتم تا موقعی که خودم بهت نگفتم لباس ها و پوشیدنی ها و دم کنی ها و کهنه پاره های من رو نشور؟مگه نگفتم مو پشمکی؟!
زنوف که داشت تپه ی برآمده از وسط کله اش را با آه و ناله مالش میداد با ناراحتی گفت:
-خب آخه چه اصرار مسخره ای داری تو روی این قضیه؟چرا چیز آلوده دم دستت میذاری؟
آنی مونی با دندان قروچه جواب داد:
-ایناش دیگه به تو هیچ ربطی نداره . . . پیش بند من رو آخه برای چی شستی؟
و دست آنی بی اختیار به سمت لگن لباس ها رفت و لباس های تمیز زنوف بودند که به هوا پرتاب می شدند.
- آهان پیداش کردم...زنوف برای بار هزار و یکم میگم اگر یه بار دیگه تا من نگفتم دست به وسایل من بزنی با انگشتات برای ارباب سوپ می پزم.
و زنوف درمانده رو به حال نزار خودش گذاشت و پیش بند به دست به آشپزخونه رفت.
- بدبخت انی مونی،فلک زده آنی مونی،مادر مرده آنی مونی ، هرچی به این کچل بی ریخت میگم تو رو جون نجینی یه کار دیگه به من بده، هرچی بهش میگم من دیگه نمیتونم با چیزهای داغ سر و کله بزنم(!) کره خر اصلا به خرجش نمیره که نمیره.ثانیه به ثانیه هم اون خیک بی صاحاب مونده ش خالی میشه...
و در همین حالات و احوالات و غرغر کردن ها پیش بند(لرد)رو به خودش بست و مشغول به آماده کردن شام شب شد.
همین طور که کاهو خرد می کرد ادامه میداد:
-کچل بد قواره عین سگ میمونه، همه ش پاچه می گیره، حرف اولش بشه دو تا بیچاره ت می کنه،سیبیلات رو دود میده و باهاش عود درست می کنه...
و لرد همه ی این صدا ها رو می شنید که نا گهان....
-آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآیییییییییییییی....
ساطور آنی مونی گوشه ای از پیشبند رو که ناغافل روی تخته ساطور افتاده بود رو قطع کرد که قسمت بریده شده گوشه ای از انگشت کوچیک پای چپ لرد بود.
-این صدا از کجا اومد؟
آناکین این را گفت و به کارش ادامه داد.
-اینم از این کاهوها...بخورن کوفتشون شه،بمونه به گلوشون همه با هم خفه شن من از شرشون راحت شم.
آنی یک شقه ران گوسفند رو گذاشت روی تخته و ساطور رو برد بالا و چنان ضربه ای زد که خون باقیمونده صاف روی لرد پاشید.
بعد از گوشت نوبت به خرد کردن گوجه رسید و بدن لرد پر از تخم گوجه شد
و سر و ته لرد با مواد غذایی خامی که لرد از آنها خوشش نمی آمد پر شد.
آناکین که غرغرهایش ادامه داشت به سمت اجاق و دیگ بزگ همیشگی برنج رفت و لبه ی پیش بندش را گرفت تا با کمکش،درب داغ دیگ رو برداره...
ویرایش شده توسط پرسیوال دامبلدور در تاریخ ۱۳۹۱/۲/۱۹ ۱۶:۵۲:۱۷