هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





مادام پدی!
پیام زده شده در: ۱۹:۰۰ دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۸۳
#39

کینگزلی شکلبوتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۰۵ شنبه ۲۰ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱۵:۱۶ یکشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۸۷
از فضا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 402
آفلاین
کینگزلی که خودش سیاه بود از تو تاریکی درومد!
فلور:سلام جناب کینگزلی!شما همون بازیگر نقش نیکلاس کیج نیستید؟
کینگزلی:
فلور:به من یه امضا بدین!
کینگزلی:والا خرج داره!
فلور:جون من!مرگ من!
کینگزلی:باشه منم حســـــــــــــــاس!
کینگزلی داره به فلور امضا میده یه دفه یه چیزی میپره رو گردنش!
جینی:میکشمـــــــــــــــــــــــــــت!
کینگزلی:من..من توضیح میدم!
جینی:توضیح وگو!
کینگزلی:من من من داشتم.....امضا میدادم!
یدفه لاکهارت درو میکوبه میاد تو!
لاکهارت:نفـــــــــــس کش!
هیشکی نمیتونه مثل مو امضا بده!
فلور جان گمونم از من امضا میخواستی نه؟
فلور:
بلا:سلام جناب وزیر کی اومدین ندیدمتون؟!(ای خالی بند!!!)
کینگزلی:سلام خواهر بلا
جینی:
کینگزلی:
بلا:جناب وزیر من در مورد ورود قالی چه های پرنده میخواستم ازتون بپرسم والا یه چندتا میخواستیم....
یدفه حسن مصطفی ظاهر میشه وسط کافه!
حسن:الپرنده!کی قالیچه میخواد؟
بلاتریکس:من!
حسن:السلام علیکم خواهر...زنم میشی؟!...نه ببخشید چندتا قالیچه میخواستید؟
بلا: والا یکی دوتا!
ولدمورت:خارج از چارچوب بود!
سائورون:موافقم!
مرلین:همش تقصیر توه بلا!
کینگزلی:بووووووووووووق!
دامبلدور:من پیرم الیلم زلیلم به من زن بدید!!
پاتر:نگاه کنید همه ی کارای شما بیهودست و کلی گویی هم نکنید!
کینگزلی:به نام و یاد راستای اهداف همگی دستگیرید!
کرام:ببین کینگزلی یه معامله میکنیم!من میام طرف تو اما تو باید منو معاون اول کنی!
کینگزلی:برو ای اجنبی!
یدفه بیل عصبانی میشه با بیل میزاره دنبال فلور!
سالازار:حلقتو ببند اندی جون!
کینگزلی:من باخدا و مومنو سربزیر هستم!
بلا:مرد خدا=شکم!
---------------------------------
نمیدونم چرا نمایشنامه هام بیمزه شدن!



یوزر آیدی شماره ی 57.
یکی از اعضای فوت شده،سوخته و خاکستر شده ی جادوگران.


Re: یعنی نمیدونین که اون آینه مال پنه لوپه بود ؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۸:۳۳ دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۸۳
#38

بلاتریکسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۴۱ پنجشنبه ۲۱ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۹:۴۵ یکشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۲
از لیتل هنگلتون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 466
آفلاین
بلا از در میاد تو(همیشه همه دوباره از در میان تو!) در رو با شدت می کوبه..
تام: اوه عزیزم..تو اینجایی؟ ای که صدای در کوبیدنت بخوره تو سر مرلین...ای که..
بلا تام رو از سر راش میزنه کنار و به کافه یه نگاهی می کنه..
مادام از دور بلا رو می پاد...
کرام دست تکون میده و هرمیون از خوشحالی در جواب دست تکون میده و پا میشه که بره پیش کرام که می بینه بلا به طرف کرام میره..کرام صندلی رو می کشه و بلا میشینه..هرمیون که ضایع شده بود سینه خیز میره میز پشتی می شینه..
هرمیون با تعجب به اون دو تا نیگا می کنه
کرام به بلا نزدیک میشه و صدای قهقه ی بلا تو کافه میپیچه..
مادام ازدور می گه:مرگ.چته..
بلا: ببخشید پدی!
کرام: اره..خانوم لسترنج...داشتم می گفتم که بعدش پدرش از توی وزارت خونه ..




Re: یعنی نمیدونین که اون آینه مال پنه لوپه بود ؟؟؟
پیام زده شده در: ۱۸:۱۹ دوشنبه ۵ مرداد ۱۳۸۳
#37

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۴ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۰۹ یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۸
از پاریس
گروه:
کاربران عضو
پیام: 929
آفلاین
اوه هرميون امدى اينجا سخنرانى راه انداختى اينجا جاى خوش كذرونيه نه سخنرانى راستى مادام يك ميز برام رزور كن مى خوام كمى اينجا بشينم فكر كنم
مادام: برو اونجا بشين خاليه
من:ممنون برام يك نوشيدنى هم بيار
مادام:همراهتون كجاست؟
من: نه امروز تنهام كفتم كه مىخوام فكر مىكنم اينجا واقعا بروانييه اى و آروم و رومانتيك من كه بهتر مىتونم فكر بكنم
مادام:باشه بس برو اونجا دخترم
من:اوه راست مىكى جرا اينجا وايسادم يعنى مىخوام فكر كنما
به راه مىيوفتم و مىرم جلو يك نكاهى به ميز مىكنم بعد روى صندلى مىشينم دور و برمو نكاه مىكنم همه توى رويان و خوشحال جه بروانه اى
مادام:اينم نوشيدنى شما
من:ممنونم
مادام:جيز ديكه اى لازم ندارى؟
من:نه مادام ممنون
مادام مىره آخه خيلى شلوغه بايد به همه مشتريهاش برسه
كه يكدفعه بيل وارد مىشه!
من خودم فكر مىكنم(اون اينجا جى كار داره؟ منتظر كيه؟ نه كه با يكى ديكه بره؟)
ولى بيل مىره روى يك ميز مىشينه طورى كه فلورو نمىبينه و مىشينه و به يك نقطه خيره مىشه انكار اونم امده اينجا فكركنه!
اوه جه جالب !!!!!!!!!!!!!!!!!!


دلبستگي من به جادوگران و اعضاش بيشتر از اون چیزی که فکرشو میکنید


یعنی نمیدونین که اون آینه مال پنه لوپه بود ؟؟؟
پیام زده شده در: ۲۱:۵۸ یکشنبه ۲۸ تیر ۱۳۸۳
#36

هرمون گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۰۸ دوشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۹:۴۳ شنبه ۱۵ دی ۱۳۸۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 259
آفلاین
نقل قول:

... اون بود كه آينه رو دم دست هرميون گذاشت...
صبر!
صبر!
کی آينه تو دست من گذاشت؟!اون آينه رو من از کوچه دياگون به قيمت 18 سيکل خريدم!هميشه هم همراهم بود
همين آينه بود که باعث شد جون دوتا انسان بی گناه نجات پيدا کنه!
جناب مرلين اون موقع به علت کهولت سن در حال چرت زدن بودن

چی ؟ نه چی؟ نه شما نگین ! چی ؟ آینه ی تو ؟ چرا وقتی نمیدونی حرف میزنی؟ آینه ی تو نبود که !! مال پنه لوپه کلیر واتر (همون دوست دختر پرسی) بود اون آینه هه هرماینی وقتی میفهمه به پنه لوپه می گه با آینه اول گوشه موشه ها را نگاه کنه . تازه آینه بینشون رو زمین بوده نه تو دست هرماینی !! آخه وقتی آدم چیزی را نمیونه حرف نمی زنه که !!!

کمی کتاب دو را باز میکردی این وضعیت نبود ! شما اصلا" به عمرت آینه نداشتی که !!! همینه دیگه !!! من 3 سال هرماینی بودم یا تو ؟ من همیشه اول سال به خودم میگم امسال دیگه یاور هرماینی را استاد میکنم یا تو؟ من هفته ی اول دستم تو چشم معلمه یا تو ؟ من تمام اتاقم پوستر هرماینی چسبوندم یا تو ؟ من رفتم ت.ه.و.ع را از دیدگاه فروید بررسی کردم یا تو ؟ د نکردی آقا جون من نکردی د .
تازه بابا خلاقیت تون کجاس الان ؟ این همه کافه مافه وا کردین که چی بشه آخه ؟این همه مغازه ی الکی . برای اینکه یک بی قانونی زده باشم و یاور ایفای نقش و پرفسورش کنیم اینم بگم که یک پیشنهاد : یکیشون را بکنید معرفی اجناس جادویی که تو کتاب هست + کار هایی که انجام میدند .
یکیشون را هم بکنید مغازه ی اختراعات . بشینین اول نیاز هاتون را بررسی کنین بعدشم جنس اختراع کنین . این یک مزیتی که داره اینه که خلاقیت را زیاد میکنه و در ضمن هر کی بخواهد خوارزمی شرکت کنه سوژه گیرش میاد !


فقط نمیدونم چرا هی یک چیزی بهم میگه زیادی جدی حرف میزنم که اصلا" برای نقش فرد مناسب نیست !!!


world has changed...I feel it in the water...I feel it in the earth...I smell it in the air... much that once was is lost... for none now live to remember it


بدون نام
شب شعر ادبي در كافه
سالازار ني مي نوازد و كينگزلي و گيتار
چند شمع روشن است
فضا عرفاني است
مرلين: (در دستگاه بيات كرد)هايييي. دلُم بي وصل تو شادي نبيناد.. هواي اينجا بي بال و پرُم كرد .... داد بيداد
دونه دونه دونه! دونه دونه ... شب بود و ستاره تو آسمون...
ونوس :(دكلمه) من نه آن ميكده ام كه خريداري نيست.. سر اسرار به پروانه بگويند
سه گاه ماهور
شور
ز من نگارم حبيبم خبر ندارد..
ز حال زارم.. خبر ندارد!... ...
با د بيا بالا! ...




Re: بازم عروسی؟
پیام زده شده در: ۱۱:۴۵ پنجشنبه ۷ خرداد ۱۳۸۳
#34

فنریر گری بکold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۵۰ یکشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۱۵:۲۳ دوشنبه ۱۱ آبان ۱۳۸۸
از شب تاريك
گروه:
کاربران عضو
پیام: 351
آفلاین
يك يك يك يككك دووو ددوو سهههه (صدا اكوي)
با سلام به حضارررر محترم
رحلت جان گنداز اين عزيز زز از دست رفت رو به شما تبريك عرض مي نمايم
داركي مياد رو سند:با با عروسي رحلت چيه
من: چي هان اهان
_پروردگارااا ما را به راه راست هدايتت بفرما ومن اقرا فاتحه مس صلوات
ول مومنين مومنات ول مسليمنه مسلمات
داركي: عروسيه آواز بخون
_هان اهان خوب پس امشب شب شاديو نور مهمونا همه جور كرديه ومن يقرا فاتحه مس صلوات
نيروهاي نوشابه ي ميان اسي مارمولك ميندازن بيرون
واين داستان هم چنان ادامه دارد.....


وقتي به دنيا مي آيم:سياهم
وقتي بزرگ مي شوم:سياهم
وقتي مريض مي شوم:سياهم
ولي تو
وقتي به دنيا مي آيي:صورتي هستي
وقتي بزرگ مي شوي:سفيد
وقتي مري


Re: به اينجا يه سر و ساموني بديم !
پیام زده شده در: ۶:۳۹ جمعه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
#33

مرلین (پیر دانا)old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۲۲:۲۰:۵۴ یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
از شیون آوارگان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1286 | خلاصه ها: 1
آفلاین
مرلين که رفته بود واسه همه پيتزا(يک نوع کشلقمه) بخره با سيجی ۱۵۰ وارد کافه ميشه.يه ترمز و يه دنده معکوس استادش ميکنه....
اما لازم به اين کار نبود سوروس از اون سر کافه يهويی جلوی مرلين ظاهر ميشه.. کو کو غذا؟ غذا!!!!!! آخ جونمی جون بالاخره غذا!!!!!
بچه کنترلتو حفظ کن... مينروا اينم شامی که سفارش داده بودين شيرينيشم تو راهه..
مينروا: خب يه دفعه خودت مياوردی ديگه..
من: آخه نميشه واستون يه کيک ۳۵ طبقه به شکل پروانه سفارش داده بودم راستی اين مال شما بود.
مرلين يه کاغذو ميزاره تو دست مينروا و با تکچرخ از در کافه بيرون ميره..
مينروا جيغ کوتاهی ميکشه
آخه ما اول زندگی چقدر بايد خرج کنيم؟
مودی مياد يه دستی روی موهای مينروا ميکشه!
مودي: چی شده عزيزکم، یه دفعه چشش به فاکتور میفته
....ت...تو...تووو....اين .....
آخی حيوونی مودی. شب عروسی دوبارش بايد کارش به بيمارستان بکشه


هرگز نمی‌توانی از کسی که تو را رقیب خود نمی‌داند ببری


Re: به اينجا يه سر و ساموني بديم !
پیام زده شده در: ۶:۱۵ جمعه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
#32

Irmtfan


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۴ شنبه ۱۳ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۹:۵۷ چهارشنبه ۲۶ خرداد ۱۳۹۵
از پریوت درایو - شماره 4
گروه:
کاربران عضو
پیام: 3125
آفلاین
نقل قول:

م.مكگونگال نوشت

من مي پرم بغل مودي و اونو به آغوش مي گيرم وبوسهههههههههههه

من:آره عزيزم


وای وای

اسلام رفت (مودی اومد)

PG13 رفت ( دی وی دی بی ناموس اومد )

جلسه رفت (آلبوس اومد)

بوق رفت (دارک اومد)

ماکسیما رفت (پاتر اومد)

آمبریج رفت ( صغری اومد )


Sunny, yesterday my life was filled with rain.
Sunny, you smiled at me and really eased the pain.
The dark days are gone, and the bright days are here,
My sunny one shines so sincere.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the sunshine bouquet.
Sunny, thank you for the love you brought my way.
You gave to me your all and all.
Now i feel ten feet tall.
Sunny one so true, i love you.

Sunny, thank you for the truth you let me see.
Sunny, thank you for the facts from a to c.
My life was torn like a windblown sand,
And the rock was formed when you held my hand.
Sunny one so true, i love you.


Re: به اينجا يه سر و ساموني بديم !
پیام زده شده در: ۶:۰۴ جمعه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
#31

پروفسور مينروا ‏مک گونگال


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۶:۱۲ شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۳:۱۵ شنبه ۲۳ دی ۱۳۸۵
از هاگوارتز
گروه:
کاربران عضو
پیام: 895
آفلاین
نقل قول:

الستور مودی نوشت
مودی میپره و میره مرلین رو هل میده ...
مودی:مینروووووووووووووااااااا ای جانم فدای تو شود..عشق من..... کجایی تو؟!!!!


مرلين يه گروه موسيقي آماده كرده
بزن...سه...دو...يك...

من مي پرم بغل مودي و اونو به آغوش مي گيرم وبوسهههههههههههه

مودي به جمعيت:رو تونو بكنيد اون ور...بي ناموسا!!!

من:دلت برام تنگ شده بود؟
مودي:آره عزيزم...نمي دونم چي شد كه من اينقدر رومانتيك شدم اينجا!!!
من:چيزي نيست...فضاي اين كافه اين جور حكم مي كنه كه من و تو اينجا رومانتيك باشيم
مودي:يعني اگه پامونو از اينجا بذاريم بيرون باز با هم دعوامون ميشه؟!!
من:آره عزيزم


Minerva McGonagall

Head of Gryffindor House

Deputy Headmistress

Less Expectation , Less Disappointment


Re: به اينجا يه سر و ساموني بديم !
پیام زده شده در: ۰:۱۳ جمعه ۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۳
#30

مرلین (پیر دانا)old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۲۸ یکشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۲
آخرین ورود:
۲۲:۲۰:۵۴ یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
از شیون آوارگان
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1286 | خلاصه ها: 1
آفلاین
بروبچ بزنين بکوبين. امشب شب عروسيه .. قراره به افتخار دامادی دوباره نه صدباره نه ۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ باره مودی جشن بگيريم با خواهر عزيزم مينروا مک گوناگال


هرگز نمی‌توانی از کسی که تو را رقیب خود نمی‌داند ببری







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.