هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: فروشگاه لوازم جادویی و سفری ایوانا
پیام زده شده در: ۱۱:۰۶ سه شنبه ۱ شهریور ۱۳۸۴
#38

ایواناold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۰ جمعه ۳۱ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۶:۲۴ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷
از تالار خصوصی گریفیندور!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 246
آفلاین
رومیلدا :پس من رفتم! فعلا بای!

بعد از رفتن رومیلدا ، ایوانا رو به اندرو میکنه:

ـــ وای اندرو کارت عالی بود!!! :bigkiss: برای تو بازاریابی کمه....میخوای تورو بذارم برای وقتی که تو دردسر افتادیم بیای کمک؟!

ـــ دستت درد نکنه ایوانا!!

ـــ خیلی خب....پس تو بازاریاب ارشد باش....حقوقدانم باش!

ـــ باشه...! پس اگه کاری نداری من باید برم!

ــ باشه خداحافظ!

ـــ بای...

بعد از رفتن اندرو ایوانا نیم ساعت فکر کرد و رو ۳ تا کاغذ پوستی چک نویس فکرشو امتحان کرد و آخرش دو ساعت بعد چیزی رو به در مغازه چسبوند و جاروشو برداشت و رفت مغازه ی مادام رزمرتا!

روی اون کاغذ نوشته بود:

**اعلامیه ی شماره 1 فروشگاه لوازم جادویی و سفری ایوانا**

اینجانب ایوانا تینی ، مدیر فروشگاه لوازم جادویی و سفری ایوانا لیست کارکنان و همچنین قوانین مربوط به کار در فروشگاه را اعلام میدارم!

صندوق دار 1: دبی هملاک

صندوق دار2 و مسئول بازاریابی:رومیلدا وین

مسئول حمل و نقل: زاخاریاس اسمیت

مسئول بازاریابی ارشد و حقوقدان: اندرومیدا


تمامی کارمندان فروشگاه موظفند حداقل سه روز در میان در فروشگاه حاضر شوند در غیر این صورت ۴ روز دیگر مهلت داده میشود وگرنه کارمند مورد نظر اخراج میگردد!

** مدت مرخصی حد اقل ۳ روز و حداکثر یک هفته است!**

در صورت اخراج یکی از کارکنان به همکاری شما مردم جادوگر نیازمندیم!

باتشکر از همکاری شما

ایوانا تینی

مدیر فروشگاه لوازم جادویی و سفری ایوانا**


باتشکر از همکاری شما

ایوانا تینی

مدیر فروشگاه لوازم جادویی و سفری ایوانا**


!!Let's rock 'n' ROLE



Re: فروشگاه لوازم جادویی و سفری ایوانا
پیام زده شده در: ۸:۱۲ سه شنبه ۱ شهریور ۱۳۸۴
#37

اندرومیداold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۶ دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۹:۰۱ چهارشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۹
از معلوم نیست!دوره گردم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 660
آفلاین
در باز می شه:
اندرو : سلام.من دوباره برگشتم.
ایوانا : سلام.خب ادامه بده روملیدا.
روملیدا : خب داشتم در مورد اون بشقاب پرنده ی لعنتی می گفتم.خلاصه یه راهی پیدا کردم که نه جریمه و هم از دست اونو راحت شیم.داشتم برگه های سفارشی رو نگاه می کدم که....
اندرو : صبر کن ببینم.من تمام کارهای اونا رو حل کردم!!!
روملیدا : جدا؟؟ولی هنوز هم باید جریمه بدیم اسممون هست توی لسیت وزارت.
اندرو : غیر ممکنه.من اون اجازه نامه رو دادم به ایوانا.
ایوانا : راست می گه صبر کن اینهاش.
اندرو : بده ببینم و بلند می خونه :
بنا به در خواست مکرر دوشیزه بلک و ثابت کردن بی تقصیر بودن مغازه ی مورد نظر از خرید بشقاب پرنده های ازمایش نشده از پرداخت جریمه این مغازه معاف می باشد.
روملیدا : وای!!اندرو!!مرسی!پس چرا به من نگفتی؟!اخیش راحت شدیم!!
اندرو رو می کنه به ایوانا و می گه: می شه یه لیست از کا کنان این جا تهیه کنی و به من بدی؟؟
ایوانا : چرا؟؟
اندرو : اطلاعات عمومی.
ایوانا : باشه بعدا حالا می خوام برم مغازه ی مادام رزمرتا.
اندرو : چرا این جا اصلا مشتری نمیاد؟؟
ایوانا : نمی دونم.
روملیدا : بهتره بیشتر تبلیغ کنیم.
اندرو : نه بابا!!اینو که منم گفته بودم.کو گوش شنوا؟؟
ایوانا : باشه.باشه.از الان دیگه جدی شروع می کنیم.خب فردا که میاین مغازه یه سری از وظایف رو کاملا مشخص می کنم و هر کس که به وظایفش عمل نکرد.........خب فعلا برین خونه و استراحت.از فردا کار رو جدی تر شروع می کنیم.


" در جهان چیزی به نام آغاز و پایان وجود ندارد. زندگی امروز خود را به گونه ای بگذرانید که گویی همه چیز در همین یک روز است ... "


Re: فروشگاه لوازم جادویی و سفری ایوانا
پیام زده شده در: ۱۶:۵۴ دوشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۴
#36

املاین ونسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۱ جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۱۲ چهارشنبه ۱۸ دی ۱۳۸۷
از نامعلوم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 295
آفلاین
ایوی تو دلش گفت:حال جغد ندارم....میام مغازه ات!

ولی در همین لحظه رومیلدا از پایین مغازه پیداش میشه و میگه: ایوانا ...داری کجا میری؟

ایوانا:داشتم میرفتم پیش رزمرتا

رومیلدا:ولی من فکر میکنم که بهتره الآن نری

ایوانا :چرا؟

رومیلدا:خب ....البته بستگی به خودت داره ...ولی فکر کنم بتونیم مشکل اون بشقابهای پرنده رو حل کنیم

ایوانا با خوشحالی به طرف رومیلدا میاد و با شور و شوق میپرسه :چه طوری؟

رومیلدا:خیلی خب ...خیلی ذوق نکن ...گفتم شاید

ایوانا:خب باشه از هیچی که بهتره

رومیلدا:ولی باید جدا سپاسگزار من باشی چون از این مخمصه نجاتت میدم

ایوانا:

رومیلدا:اگه دوست نداری نمیگم
و روشو برمیگردونه ومیره به طرف پایین

ایوانا:باشه بابا ...حالا بگو

رومیلدا:خب من دیشب داشتم برگه های سفارشمونو نگاه دوباره میکردم ...گفتم که باید از من تشکر کنی چون هیچکس انقدر بیکار نیست که بره و کار به این کسالت باری رو بکنه ...به هر حال داشتم میگفتم وقتی برگه سفارش اون بشقابهای پرنده رو دیدم فهمیدم که .........


The Death Prophet is coming to U

Enemies of the heir beware


Re: فروشگاه لوازم جادویی و سفری ایوانا
پیام زده شده در: ۱۶:۱۴ دوشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۴
#35

ایواناold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۰ جمعه ۳۱ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۶:۲۴ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷
از تالار خصوصی گریفیندور!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 246
آفلاین
ایوانا:اینا چشون شده؟!

و چیزایی که اندرو پرت کرد رو برداشت و خوند....

داشت فکر میکرد که یهویی جغد مادام رزمرتا اومد تو مغازه!

ایوی نامه ی پاشو باز کرد و خوند:
ایوانا

بالاخره میای به جشن امشب یا نه؟!

لطفا زودتر اطلاع بده...

رزمرتا



ایوی تو دلش گفت:حال جغد ندارم....میام مغازه ات!


!!Let's rock 'n' ROLE



Re: فروشگاه لوازم جادویی و سفری ایوانا
پیام زده شده در: ۱۵:۵۳ دوشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۴
#34

اندرومیداold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۶ دوشنبه ۲ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۹:۰۱ چهارشنبه ۳۰ تیر ۱۳۸۹
از معلوم نیست!دوره گردم!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 660
آفلاین
در با شتاب باز می شه و اندرو میاد تو.
اندرو : یعنی چه؟؟این جا چه خبره؟؟من 6 روز تمام دارم با اون مامور ها سر و کله می زنم و شماها نشستین این جا دارین تبلیغ مغازه های خودتونو می کنین؟؟واقعا که!!
ایوانا : وای!اندرو!چی شد جریمه شدیم؟؟
اندرو : نخیر!
ایوانا : وای مرسی.
اندرو : هیچ دقت کردی این جا با اینکه خیلی وسایل اورده هنوز هم خبری از مشتری نیست؟؟
ایوانا : هومم.
اندرو : می شه به من بگی چند تا بازاریاب این جا داریم؟
ایوانا : اخه............
اندرو : اخه نداره.من با لیست کامل تری بر می گردم اگه روشن شد که شد نشد من می رم و در ضمن چرا فقط من و تو توی امضا مون اسم مغازه را گذاشتیم؟؟
ایوانا : به ...............
اندرو اجازه نامه ی جریمه ندادن رو پرت کرد روی میز و رفت.


" در جهان چیزی به نام آغاز و پایان وجود ندارد. زندگی امروز خود را به گونه ای بگذرانید که گویی همه چیز در همین یک روز است ... "


Re: فروشگاه لوازم جادویی و سفری ایوانا
پیام زده شده در: ۱۳:۱۲ دوشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۴
#33

مادام رزمرتا


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۲۴ جمعه ۲۴ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۸:۱۹ پنجشنبه ۴ اسفند ۱۳۸۴
گروه:
کاربران عضو
پیام: 127
آفلاین
مادام از توي كوچه صداي جيغ ايوانا رو شنيد و برگشت
_:ايوانا چته؟؟؟؟؟؟
ايوانا دليلش رو با بهش گفت
مادام در حالي كه سعي مي كرد اونو اروم كنه گفت
_:اروم من 1 مغازه ي جديد به اسم اموزش ساخت انواع نوشيدني به وسيله ي مادام رزمرتا باز كردم فردا هم جشن تأسيسش تو هم بيا همه دوستاتم دعوت كن توي كوچه ي دياگونه
_:باشه حتما
_:راستي مش توني فردا زودتر بياي كمكم كني؟؟؟؟
_:راجع بش فكر مي كنم
_:باشه من مي رم نظرت رو با پاترونوس اطلاع بده
_:باشه مرسي خداحافظ
_:خداحافظ
و مادام از مغازه بيرون رفت و ايوانا دوباره تنها شد ولي خيلي خوشحال تر از قبل بود.............................


[b][size=medium][color=66CCFF]دامبلدور عزيز بدان هر جا كه باشي تا پاي جان ازت حمايت مي كنيم و به تو وفادار خواهيم ماند !!!


Re: فروشگاه لوازم جادویی و سفری ایوانا
پیام زده شده در: ۱۲:۵۲ دوشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۴
#32

ایواناold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۰ جمعه ۳۱ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۶:۲۴ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷
از تالار خصوصی گریفیندور!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 246
آفلاین
دو سه روز بعد:

ایوانا روصندلیش نشسته بود و داشت مگس میپروند!کسی به مغازه اش نمی اومد ! مادام رزمرتا خیلی وقت بود که رفته بود مغازه اش.زاخاریاس هم رفته بود.رومیلدا و دبی هم که غیبشون زده بود.

ایوانا ی بیچاره همونجا نشسته بود که در مغازه باز شد و زاخاریاس اومد تو:

زاخی:سلام ایوانا تنهایی؟

ایوانا:آره خیلی!

زاخی: باشه...اومدم یه سر بهت بزنم....بعدا میبینمت...

و رفت بیرون!

ایوی که دلشو خوش کرده بود زاخی میمونه تو مغازه پکر شد حسابی! داشت فکر میکرد که محلش نذاره که یهو دوباره در باز شد و مادام رزمرتا اومد تو:

رزی:سلام.... دو سه روز بعد:

ایوانا روصندلیش نشسته بود و داشت مگس میپروند!کسی به مغازه اش نمی اومد ! مادام رزمرتا خیلی وقت بود که رفته بود مغازه اش.زاخاریاس هم رفته بود.رومیلدا و دبی هم که غیبشون زده بود.

ایوانا ی بیچاره همونجا نشسته بود که در مغازه باز شد و زاخاریاس اومد تو:

زاخی:سلام ایوانا تنهایی؟

ایوانا:آره خیلی!

زاخی: باشه...اومدم یه سر بهت بزنم....بعدا میبینمت...

و رفت بیرون!

ایوی که دلشو خوش کرده بود زاخی میمونه تو مغازه پکر شد حسابی! داشت فکر میکرد که محلش نذاره که یهو دوباره در باز شد و مادام رزمرتا اومد تو:

رزی:سلام....

ایوی:سلام...چه عجب از اینورا! بیا تو!

رزی:نه مرسی....من باید برم!

و رفت بیرون!

ایوانا که اشکش در اومده بود جیغ زد:

بابا آخه اینجا چه خبره؟!


!!Let's rock 'n' ROLE



Re: فروشگاه لوازم جادویی و سفری ایوانا
پیام زده شده در: ۸:۲۸ دوشنبه ۳۱ مرداد ۱۳۸۴
#31

لوسیوس مالفوی old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۴۲ شنبه ۲۲ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۸:۵۴ دوشنبه ۱۲ دی ۱۴۰۱
از قصر خانواده مالفوی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 807
آفلاین
شاهزاده وارد مغازه میشه
شاهزاده:ببخشید دوباره مزاحم شدم من مغازیه یقال فروش رو پیدا نکردم
ایوانا:به من چه برو بگرد

مادام:آقا شما به دل نگیرید ته کوچه دست راست

شاهزاده ممنون

زاخی: دیگه این ورا نیایا
شاهزاده:چشم
زاخش :چشمت بی بلا


جادوگران


Re: فروشگاه لوازم جادویی و سفری ایوانا
پیام زده شده در: ۲۱:۳۳ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
#30

املاین ونسold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۳۱ جمعه ۲۶ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۹:۱۲ چهارشنبه ۱۸ دی ۱۳۸۷
از نامعلوم
گروه:
کاربران عضو
پیام: 295
آفلاین
خب اول معذرت میخوام که اینهمه مدت اینجا پیام نزدم واقعا ببخشید سرم شلوغ بود
------------------------------------------------------

زاخی به طبقه پایین مغازه میره تا ببینه که مادام رزمرتا باهاش چیکار داره

رومیلدا:ببینم ایوانا تو این همه جنس رو میخوای کجای این مغازه جا بدی؟؟

ایوانا نگاهی به دورو برش که پر از اسباب شده بود میکنه و میگه :راست میگی .....

رومیلدا:میدونستم که فکر اینجاش رو نکرده بودی

ایوانا:خب میگی چیکار کنم

رومیلدا:فعلا چیزی نمیدونم ولی راجع بهش هر وقت فرصت شد فکر میکنم

ایوانا:

رومیلدا:خب تو از آدم کار بدنی که میکشی اگه بخوام کار ذهنی هم بکنم که میمیرم

ایوانا:خیلی خب اندرو کی میاد؟

رومیلدا در حالی که یکی از بطریهای نوشیدنی کره ای مادام رزمرتا رو باز میکرد گفت:درگیر اون بشقابهای پرنده شد ....انگار هنوز تو مرحله فروش آزمایشی بودن ولی ما رفتیم همه تولیداتشون رو خریدیم اونها هم از خدا خواسته همه رو فروختن به ما ولی بعد ورشکست شدن و از این جور چیزا

ایوانا:پس چرا تو اونجا نیستی؟مگه تو مسئول بازاریابی نیستی؟

رومیلدا که داشت نوشیدنیشو میخورد گفت:خب ...من در رفتم ...حوصله شون رو نداشتم

ایوانا:چی؟؟؟؟

رومیلدا:

ایوانا:حالا با اندرو چیکار داشتن؟

رومیلدا:گفتن که باید خسارت بدیم

ایوانا:خسارت؟برای چی؟

رومیلدا:گفتم که من در رفتم نفهمیدم که آخر ماجرا چی شد

..................ادامه دارد


The Death Prophet is coming to U

Enemies of the heir beware


Re: فروشگاه لوازم جادویی و سفری ایوانا
پیام زده شده در: ۲۰:۲۹ یکشنبه ۳۰ مرداد ۱۳۸۴
#29

ایواناold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۱۰ جمعه ۳۱ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۶:۲۴ چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۸۷
از تالار خصوصی گریفیندور!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 246
آفلاین
و زاخی با کلی خرت و پرت اومد تو!

زاخی:کجا بذارمشون؟!

ایوانا:همین جا رو پیشخوان بذار....

زاخی:خوبه؟

ایوانا:آره....راستی مادام رزمرتا کارت داشت....

زاخی:مادام رزمرتا این جاست؟!

ایوانا:آره....همین ۲ دقیقه پیش اومد.

زاخی:الان کجاست؟

ایوانا:فکر میکنم طبقه پایین!

زاخی : باشه....


!!Let's rock 'n' ROLE








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.