هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۱۵:۲۲ جمعه ۱۲ اسفند ۱۳۸۴
#10

هوكيold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۳ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۹ چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۹
از مغازه‌ي لوازم جادوي سياه هوكي
گروه:
کاربران عضو
پیام: 269
آفلاین
در يك لحظه، همه‌ي مديرا با هم از خواب مي پرن... باك بيك رو به مرد ناشناس:
خجالت نمي كشي؟ بزنم با همين چنگاي وحشتناكم كه نزديك بود دو سال پيش باهاشون نزديك بود كاري كنم كه اين وزيره ديگه نباشه، جر بدم صورتت رو؟
فشا رو كلا تاريكي گرفته و قيافه‌ي مرد ناشناس معلوم نيست... فقط مي شه تشخيص داد كه كلاه شنل سياهش رو انداخته رو سرش و با سري كه با افق زاويه‌ي 83 درجه ساخته، ايستاده... مي شه لبخندي شيطاني رو روي لباش تشخيص داد...
كريچر: چيه؟چرا اون جوري نگاه مي كني؟ جن نديدي؟
- چي ميگي آقا؟ بذار خوابمون رو بكنيم بابا... كرام، كارش رو تموم كن...
كرام: ع...عالي جناب... فعلا كه... كسي دسترسي نداره... من نمي تونم اصلا وارد سايت بشم...
- مشكل حل نشد؟ باشه... بذار حل شه، يه بلايي به سرت بيارم كه...
صداي مرد ناشناس: يادتونه؟ خودتون بلاكم كردين.... حالا شايد بخواين براي اين كه كمكتون كنم بيفتين به پام... مي دونم كه حالا وضع سايت خيلي خرابه... حتما همه روزي صد تا بليط مي فرستن...
- كيستي؟ داري پررو مي شي مثه اين كه... بايد يكي رو بندازم تو جونت...
صداي خنده‌ي رعد آسا و شيطاني مرد ناشناس تو اتاق مي پيچه... چوبدستيش رو به سمت كرام مي گيره و قبل از اين كه كسي بتونه كاري بكنه:
جريوس ماكزيموم!
پق! دو نيمه‌ي بدن كرام مي افتن رو زمين...
كر: نامرد... تو كي هستي؟ يالا جواب بده...
ام: جواب مي دي يا...؟
- ريموس، حسابش رو برس...
ريموس: عالي جناب... چي كار كنم؟
- اسموت!
لبخندي شيطاني بر لبان كريچر و باك بيك نقش مي بنده... ريموس:
امّا عالي جناب... اين كار خلاف قانونه... ما ها مديريم... مردم به ما اعتماد دارن....
- خودت مثه اين كه خوشت مي آد... باشه... كريچر... حسابش رو برس...
كريچر خنده‌اي شيطاني مي كنه... هيچ كس متوجه مرد ناشناس نمي شه كه مي گه: جريوس ماكزيمم! اوهاهاهاهاها
فضا رو نوري پر مي كنه... پرتوي نور به كريچر مي خوره و پق... دو تكه كريچر مي افتن رو زمين...
كري: عالي جناب... به من پاداش بدين... من در راه شما به اين روز افتادم...
چر: راست مي گه... اوهو اوهو اوهو اوهو
- ساكت... مي خوام ببينم اين كيه... مي گي يا نصفت كنم؟ خيلي راحت مي تونم ها... مي تونم اسموتت كنم اصلا... فقط دوست ندارم كاربرا از دستم دلخور شن...
مرد ناشناس به طرز وحشتناكي مي خنده ... دستاش رو بالا مي بره... روي يكي از دستاش، با خون چيزي نوشته شده:
Elcamore
(ببخشيد... يادم نبود املاي دقيقش!!!)


به سراغ من اگر می آیید، نرم و اهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من...


Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۱۲:۰۵ جمعه ۱۲ اسفند ۱۳۸۴
#9

لی جردن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۹ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۱ پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۹
از اون طرف شب!!!!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 501
آفلاین
تيم مديريت پشت درهاي خوابگاه !
آلبوس : دوهاااااااا چقدر حال داد ؟
" - گدازه هايي نارنجي رنگ، حس سقوط در تونلي باريك، تاريكي محض، صداي فريادي كوتاه و ... "
كوئيرل : خب بريم تو ديگه من سردمه !
گدازه ها تغيير شكل ميدن .....
" نميشه .... خودم اينجارو طلسم كردم ! ... خودم با دستهاي خودم ! هوووووووووووووووق .....
ريموس :‌ قربان گريه نكنيد ... حتما يه راهي هست ... حداقلش اينه كه فعلا هكمون نكردن ...فقط دسترسي هامون گرفته شده كه اون ها رو هم دوباره بدست مي آريم !
كوئيرل : خب من يه فكر عالي دارم ؟
همه نگاه ها بر مي گرده سمت كوئيرل .....
كوئيرل : بريم " ارتش جديد و قدرتمند و هميشه قهرمان وايت تورنادو به رهبري هرميون گرنجر و به معاونت دنيل واتسون " رو خبر كنيم .... اونا تجربشون از ما بيشتره !!
" - گدازه هايي قرمز رنگ، حس سقوط در تونلي باريك، تاريكي محض، صداي فريادي كوتاه و ... "



چند دقيقه بعد ....
ريموس و باك بيك و كريچر و كرام و هري پشت در ايستادن !
كرام : خم شو جونور !
باك بيك مي زنه تو گوش كرام ...
" بيناموس مگه خودت ناموس نيستي .... كرامه ! "

" پيام بازرگاني
..... مجله ي شايعه سازي .......
دعواي داخلي در كادر مديريتي جادوگران ..... براي اطلاعات بيشتر با شماره ي 734 صحبت كنيد !
الو ... سلام ...اي اس ال ميدي !
پايان پيام بازرگاني "

چند لحظه بعد ....
كرام روي كمر باك بيك استاده ....
كرام : قربان تشريف بياريد روي شونه هاي بنده ...
هري پاشو ميذاره رو سر باك بيك و ميره رو شونه هاي كرام !
- لوپين بيا بالا !
لوپين : چي مرتيكه اين چه حرفيه ميزني ... من بيام رو شونه هاي اعلي حضرت ... درسته وضعيت ما برحانيه ! اما اين دليل نميشه تا قوانين باستاني رو زير پا بذاريم !!!!!
لوپين قرمز ميشه و چند لحظه بعد منفجر ميشه !
صداي فرا زميني كوئيرل : كوهاااااااااااااااااا ... چيه چرا اينجوري نگاه مي كنين .... خب غلط املايي داشت !!!!!
همه :‌ !!

- كريچ تو بيا .... ما بايد اون دكمه قرمزه * كه رو سقفه فشار بديم !
هري‌ :‌نه كريچ ....
- كريچ بيا بالا ....
كريچر : نميام !
كرام : بره چي ؟
كريچر‌ : به هزار و دو دليل !
اولا اينكه هري ارباب منه ... دوما اينكه من هيچوقت پاهامو رو سر كسي نذاشتم ... سوما .........
ملت : بسه بابا همين دو تا دليل كافيه ! (‌ رب تبرك همراه با جايزه !! )



نيم ساعت بعد ....
ملت مدير پشت در خوابيده ان !
همه خوابيدن ....
فردي ناشناس از يكي از سوراخ هاي گوشه ي تاپيك وارد تاپيك ميشه ...
فرد ناشناس جلوي در مي ايسته ...
" جريوس ماكزيمم " ....
در از وسط شكافته ميشه و فرد ناشناس وارد خوابگاه مديران ميشه ...
" اخطار به مديران سايت : تمامي پست هاي ريست شده است .... ملت خشمگين ارزشي پشت درهاي تاپيك " گفتگو با مديران ، پيشنهاد بدون انتقاد !!!!! " تجمع كرده ان !!! "



--------------------------------------------
دكمه قرمزه : چيز مهمي نيست .... دكمه اضطراري باز شدن در ... ( از همونايي كه تو مترو هم هست ! )





ادامه دارد ......


يكي از راه هاي پيشرفت در رول پلينگ ( ايفاي نقش ) :

ابتدا به لين


Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۱:۵۵ سه شنبه ۹ اسفند ۱۳۸۴
#8

حسن مصطفیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۴۶ یکشنبه ۲۷ آذر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۲۰ یکشنبه ۹ دی ۱۳۹۷
از القزوین- مصر- قلعه‌ی الفرانکشتاین
گروه:
کاربران عضو
پیام: 38
آفلاین
بیرون خوابگاه...

دکتر الحسن المصطفی الفرانکشتاین ال... (کلی چیز میز دیگه) بعد از سفری طولانی مدت به انگلیس باز گشته و مشغول گشت زدن در سطح هاگزمید بود.

- احلا و صحلا! یا اخی! هل انت می دونی ماذا چیزً المدیریت؟
- آغا گریبی؟! اول برو جلو... از کنار فروشجااه اسموت کردن در 17 دیقه برو جلو... بعدش اونگده برو می رسی به یه صف آدم؟
- صف؟
- آره صف رووغن کووپن!
- روغن؟
- شرکت روغن سوروس!
- نعم! و ماذا بعداً؟
- ها گارداش بعدش توی صف وایستا دو تا روغن بگیر بیار واسه من! آدرس رو بهت بگم!
-

دکتر به حرکتش ادامه میده. یه یارویی توی خیابون داره با خودش حرف می زنه را میره...
- اه اه سایت زایع! همه رو حذف می کنن! هیش کسم توی ایفای نقش عضو نمی کنن! میرم توی دامبلدور ای لاو یو دات آی آر فعالیت می کنم!
- السلام و علیکم و رحمه الله
- های! تو کی هستی چه خوشتیپی! من demon killer girl khoshkel mehraboon34345hermion هستم! asl plz!
- تو که عمرن نمی دونی مدیران شبا کجا استاد می شن!
- مدیرا؟ این تیر چراغ برق رو می بینی؟ باید پایینش رو گاز بگیری بعدش یدونه باجه تلفن از زیر زمین میاد بیرون. شماره 666 رو بگیر بعدش گوشی رو وردار توش فوت کن بیا بیرون کابین تلفن منفجر میشه. از توی خاکسترهای اون یدونه کلید هستش اون رو وردار برو اون سمت خیابون یدونه در سیاه گنده هستش. کلید رو بنداز توی راه فاضلاب زنگ در رو بزن آیفون تصویری دارن واسط باز می کنن! راستی با من دوس میشی؟!

- انشاالله بعدن! بیا این کارت مطب من! بیا اگه آمپول خورت خوب بود دربارش فک می کنم!

دکتر یه کم فکر می کنه و هیچ کدوم از اون کارا رو انجام نمیده و فقط میره در می زنه
ززززرینگ ززززززینگ
- عجب صدای زنگشون ضایس
- شرکت خدمات لوله کشی انرژی جادوی سفید جنوبی! با سلام و عصر بخیر و با ارز سلام و صلوات به روح اقا پاتر و شهدای جنگ پرایوت درایو. ضمن ارز این مطلب که انژری صلح آمیز جادوی سفید حق مسلم ماست لطفن چوب جادوی خود را روی حالت تن گذاشته و دکمه مورد نظر را فشار دهید:
بووووووووووووووووووووووووق!
جهت رهایی شادمانه یا همان حذف کاربر اختیاری دکمه شماره یک را فشار دهید. لطفن قبل از این کار با دکمه شماره 6 ابتدا بلیطی فرستاده و حضرت را از حذف کاربر خود مطلع فرموده و خانواده ای را از نگرانی خارج کنید. جهت تماس با خدمات نظافت منزل کریچر و بروبچز کلید شماره دوو. جهت کمک به گدای درب منزل معروف به دامبل کلید شماره سه و برای اینکه همینطوری دور هم باشیم کلید شماره 4 را فشار دهید! توجه هر ثانیه مکالمه از درب این در تا ایفون مکالمه over seas محسوب شده و 10 گالیون هزینه دارد و از خیلی وقت پیش این محاصبه هزینه شروع گردیده است.
- ولک! ها ولک نگفتی کلید شماره 5 چه کنه؟
دکتر کلید شماره 5 رو فشار میده و دریچه ای زیر پاش واز میشه و یوفته توی اون
- اخ ماتحتم
صدای گوینده: کلید شماره 5 جهت سنجش میزان فضولی شما به کار برده شده است... شما می توانید تا آخر عمر در میان این اسکلت ها که مثل شما فضول بوده اند زندگی کنید!
- اه چه بداخلاق! تازه عمو حسن می خواست بپرسه که ولک چن سالته؟!

دکتر یه مدت این ور و اون رو رو نیگا می‌کنه.
- چقدر اینجا جمجمه هستش! ای آواتار ما هم که جمجمه دستشه! ما هم که عشق بازی وار داریم! پس(دکتر وندش رو در میاره! آنددویس!)
اسکلتا زنده میشن و قلاب می‌ گیرن دکتر از سوراخه میره بالا. در آخرین لحظه بالا رفته از سوراخ یه نوشته می بینه
soorakh creator! copyright gildy 2005
- عجب! یادم باشه این برنامه رو حتما بخرم!
دکتر می رسه بالا وندش روی پالس می ذاره می کنه توی سوراخ! آیفون قاطی می کنه در باز میشه...
- عجب جای خِنفیه! یا الله... اخی؟ هل کسی اونجا؟
- می کشمشون... لهشون می کنم... من رو باید مدیر کنن. اونقده اینجا می مونم از رو برن
- والسلام یا ابی! بیا این یه گالیون رو بگیر پیرمرد بیچاره برای خودت شیر سویای وانیلی مک سوی با پن کیک درنا بخر!
- هووووی! تبلیغات در این جا ممنوعه! برو قوانین رو بخون! تو چقده اشنایی
- من ولک؟ نه ما رو با گدا جماعت اشنایی؟ برو اه اه! اومدم بهت پول بدم پررو شدی! پاشو برو تا زنگ نزدم شهرداری!
- عجب رویی داری من آلبوس پرسیوال برایان جمشید دامبلدور هستم! بگیر که اومد! تاراناگارا! یا یه چیزی شبیه این !
- آی جانم...! دکتر مصطفی بی قراره عاشق شده و خبر نداره... دستا رو هوا یالا... مصرع دوم سانسور میشود حالا!( دکتر شروع می کنه بندری رقصیدن)

در داخل اتاق
... ای کریچر
- بله قربان قربان بله!
... تو را امر می کنیم تا روی و بینی در آن خروج درب چه گذشتندی!
- آی کمرم... آی شصت پام... ملاجم... من نمی‌ تونم ارباب... نیگا کنین این گواهی از کاری افتادگی منه
... حذفیوس موقتیوس!
کریچر جاخالی میده و طلسم می خوره به باک بیک!
... کوییریل... کوییریل
- ها چیه؟ مزاحم نشو کریچر بذا بخوابم... هان چی اعلا حضرت!؟ بفرمایید!
... برخیز و درب را بگشای!
- درب؟‌ درب چیه؟
... درب دیگه! همون در
- آهان فهمیدم... خوب در چیه؟ در کجا مگه این‌ جا اصلن در داره؟ من نوفهمم!
... ای لوپ...
- خودم می دونم. بابا من میرم!
لوپین میره سمت در
- سیاهی کیستی؟
- من کجام سیاهه؟
- دستت رو از لای در ببینم؟
دکتر دستش رو میاره تو
- این چیه توی دستت؟ می خواستی اعلاحضرت رو ترور کنی؟
- این وسیله علم پزشکیه!
- پس دکتری؟
- آره!
- اسمت چیه؟
- حسن مصطفی جیگر!
- نههههههههههههههههههه! من تورو خودم کشته بودم! خودم حذف کاربرت کرده بودم! نههههههههههههه! این ممکن نیست...

در این موقع قیافه دکتر شیطانی میشه و پشت سرش چندتا رعد و برق می زنه بارون تندی میاد و دکتر در حالی که از صورتش اب می چیکه خنده های شیطانی می کنه که یهو دامبل که روی زمینه پاچه شلوارش رو می کشه
- یوهاهاهاهاهاهاه! ... چیه؟ مگه نمی بینی دارم خنده شیطانی می کنم؟
- کار نداشتم می خواستم بگم اینکه توی اتاق رعد و برق می زنه و بارون میاد یه کم خالی بندیه!
- جدن؟ تازه می خواستم یه سری مردم مشعل به دست با قیافه های ضایع هم پشتم بذارم! مرسی که اشاره کردی بیا یه گالیون دیگه بهت کمک می کنم تخم مرغ شانسی برره واسه خودت بخر!


در این لحظه لوپین می دوئه سمت شومینه که بالاش یه دستگاه بزرگ با یه تلوزیون خیلی بزرگ هستش. تلویزیون که انگار مانیتوره روی اسکرین سیور هستش و یه نوشته گنده هی میاد و رد میشه

زوپیس قهرمانه....زوپیس قهرمانه....زوپیس قهرمانه....زوپیس قهرمانه

.... لوپین با دستگاه ما چه خواهی نمود؟
- قربان یکی رو می خوام حذف کاربر کنم الان!
.... نکوست این کار بیانجامانش!
لوپین روی دکمه حذف کاربر می زنه... یهویی یه طوفانی میاد و همهی مدیرا از اتاق پرت میشن بیرون... توی مه و دود یه یارویی دیده میشه که روی لباسش نوشته سورپس و با سیم دستشه و با خنده ای شیطانی داره همه رو نیگا می کنه!


Prof.Dr Hasan Mostafa ::: Professional Master Alchemist

[size=medium][co


Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۱۶:۳۰ دوشنبه ۸ اسفند ۱۳۸۴
#7

فلور دلاکورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲:۱۴ یکشنبه ۷ تیر ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۴:۰۹ یکشنبه ۱۸ اسفند ۱۳۹۸
از پاریس
گروه:
کاربران عضو
پیام: 929
آفلاین
دیش دانگ دانگ دیییییییییییییییییییییییییشششششششششششش دیرارام رام!
-حالا بیا!
-حالا برو!
- حالا بپر!
- من مدیرم !موهاهاهاهاها! من سرورم!موهاهاهاهاها!من تاج سرم!موهاهاهاهاها!
-حالا همه وسط!
دیژژژژژژژژژژژژژژژژژژژ دانگ!

در خوابگاه باز می شه و ناگهان چهره ای بر افروخته تو می دون ظاهر می شه!
همه:
هری: ببینم اینجا خوابگاه هستش یا مکانی برای خوش گذرونی!
همه: خوش گذرونی!
هری: ببینم اینجا مکانی برای رسیدگی به کارهای دنیای جادویی هست یا برای خوش گذرونی؟!
همه: خوش گذرونی!
هری: ببینم اینجا مکانی برای برای خواب هست یا برای خوش گذرونی؟!!!!!!!!!!!
همه: خوش گذرونی!
هری: بمیرید که هیچی از مدیریت نمی فهمید!
همه رو زمین پهن می شن! و یک بالشت می زارن رو سینه هاشون و دستاشونو روی بالشت می زارن!
هری: مردید؟
همه: بله!
یکی از وسط: خب ما نمی فهمیم مردیم دیگه!
هری:
فلور در حال نگاه کردن از تو کادر جادویی خوابگاه نشون ده هستش و به هری می گه: غصه نخور منم یکی مثل اونا!
هری:
همه:
هری:


8
***********************************************
جدی نگیریدا من تو رول هیچوقت جدی نیستم!


دلبستگي من به جادوگران و اعضاش بيشتر از اون چیزی که فکرشو میکنید


Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۱۴:۵۹ دوشنبه ۸ اسفند ۱۳۸۴
#6

پروفسور کويیرل


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۵۲ چهارشنبه ۱۷ فروردین ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۳:۵۷ چهارشنبه ۲۱ دی ۱۴۰۱
از مدرسه جادوگری هاگوارتز
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 2956 | خلاصه ها: 1
آفلاین
تق تق تق

کرام:کوییرل ببین کیه
کوییرل:کیه داره در میزنه؟
زابینی:بلیزم قربان میشه بیام تو
کوییرل در رو به آرامی باز میکنه و از درز در به بلیز میگه:هان ؟چیه؟چی میگی؟مگه نمیبینی جلسه داریم؟بزنم حذف کاربرت کنم؟
بلیز:خه خه خه نمیتونید
کوییرل:خوبم میتونم یاد گرفتم
بلیز:نه نمیتونید
کرام از پشت دستار کوییرل رو میکشه و میگه:بیا اینور ببینم چی میگه.ها بگو چیه؟
بلیز:من فقط با اعلی حضرت صحبت میکنم
کرام:نیستش به من بگو
بلیز:فقط من تو سایتم کسی نمیتونه وارد بشه
کرام نگاهی به دامبل که پشت در نشسته میکنه
دامبل:
ریموس:کار خودشه.اول کاربر دزدی کرد حالم ویروس انداخته تو سایت
باک بیک:من میرم ببینم چه خبره کرام تو هم با من بیا
کرام:من درس دارم میدونی که کریچ رو ببر
کریچ:من خوابم میاد
کرام:اگه بری یه لنگه جورابمو بهت میدم
کریچر:باشه
تق

-های کمک من نمیتونم بیام تو سایت
-آخه اینم شد سایت این که هر روز خرابه
-من چرا بصورت مهمان وارد میشم
-من دسترسیمو میخوام مامان
-اه اه اه عجب سایه در پیتی
-آقا دوربین مخفیه آقا کی پخش میشه
-آخجون جادوگران هک شد ایول
-نهههه من امروز تدریس دارم جواب مدیر رو چی بدم
-این هری پاتر که چیزی بهتون یاد نداد بیان من بهتون احکام یاد بدم سوادتون بره بالا

باک بیک:تیم مدیریت جادوگران صحبت میکنه نترسید مشکلی نیست همه چی تحت کنترله لطفا شناسه های خودتونو محکم کنید و آماده خروج از سایت باشید





Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۵:۳۴ یکشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۴
#5

دراکو مالفویold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۱۶ چهارشنبه ۱۳ خرداد ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۳:۲۶ یکشنبه ۲۲ بهمن ۱۳۹۶
از وزارت سحر و جادو
گروه:
کاربران عضو
پیام: 1028
آفلاین
پشت در خوابگاه

یک ربع گذشت ... نیم ساعت گذشت ... یک ساعت دیگم روش !
خبری از سالی نبود !
آلبوس پشت در خوابگاه مثل بچه های مظلوم نشسته بود و زانوهاش رو بغل کرده بود .
- هی ... عجب احمقی بودم ! دو هزار تا پست زدم اون وقت منو راه نمیدن تو ... این سالی زپرتی از راه رسیده میره تو !
سالی خندون از در خوابگاه بیرون میاد بیرون .
- چیه سالی ؟ میخندی ؟!
- آخه نمیدونی اون تو چه خبره که ... کرکره خندست ! دلم به حالت میسوزه ! بیچاره ...
آلبوس چونه خودش رو روی زانوهاش گذاشت و از تخیل منجمد شده جووونیش استفاده کرد :
دری که پشت اون ، قصری باشکوه بود ... تختی مرمرين هزار متر بالاتر از زمين قرار داشت و یه نفر بالای اون نشسته بود ... شش نفر هم به نوبت پایه های تخت رو لیس میزدن .
سالی : هی دامبل کجایی ؟؟! با تو ام ... کاری نداری ؟ من باید برم
آلبوس از تخیل خارج شد ...
- ها ... نه ... برو ! من هستم ؛ باید حقمو بگیرم .
دامبل دوباره به فکر فرو رفت .

ساعت 11 شب

پسری کروات زده از راه رسید و بدون توجه به دامبل رفت در خوابگاهو زد .

تق تق تق ...

داخل خوابگاه

کرام : نمیذارن یه خواب خوش داشته باشیما ... هی جونور پاشو درو باز کن !
کريچر :
باک بیک : با منی یا کريچ ؟!
کوييرل نگاهی به کريچر انداخت :
- د .... پاشو دیگه ... ما به تو دسترسی دادیم که از این کارا بکنی دیگه ! جن استخدام نکر ...
- بسه دیگه ابلها !! یکیتون بره در رو باز کنه .
ريموس طبق معمول مجبور شد در رو باز کنه .

ريموس : نام شناسه ؟
- وزيرم ... یه مشکلی پیش اومده !
ريموس لبخندی به عالی جناب اعظم زد .
کرام : فکر کردم باز این دامبله ... بالاخره بعد از سه ماه از پشت در مثل اینکه تکون خورده .
ريموس : خوب ... روحت رو از تنت جدا کردی ؟
- آره ... حاضرم !
کوييرل : این چیه داستانش ؟!
کريچر : بلاک کردن که بلد نیستی ... حذف کاربرم که اصلا به گوشت نخورده ... تو اصلا هیچی نوفهمی ... مدير جدید شدن همینم داره دیگه ... شناسه های عادی برای اینکه با اعلی حضرت صحبت کنن باید جسم کثیفشون رو بیرون در بذارن و فقط با روحشون وارد بشن !
کوییرل :
ريموس از سوراخ در بیرون رو نگاه میکنه .
دامبل :
ريموس : اون که هنوز نرفته !!!!!
روح وزير از سوراخ در وارد شد ... شش نفر توی تخت خودشون خوابیده بودن ؛ نوری خیره کننده در گوشه دیگه خوابگاه بود .
صدایی از سمت نور : خوب زود بنال ببینیم !
دراک : قربان از طرف مردم اومدم یه درخواستی بکنم !
- چه درخواستی ؟
- الان دو ساله که تفاله های تاپیکا مونده رو دستمون ... به شهرداری هم گفتیم اما گفتن همه زباله دونی ها پر شده ... میتونید این قدحتون رو باز کنید ما اشغالامون رو بريزيم توش ؟
- وااااااای ... هزار بار گفتم قدح لازم نیست... برو بیرون تا حذف کاربرت نکردم ؛ کريچ بزن حذف کاربرش کن ببینم .
کريچر : چشم قربان !! آخ جووون یه حذف کاربر دیگه
- غلط کردم قربان ...
دراکو سريع به سمت سوراخ در فرار میکنه اما قبل از خارج شدن اتفاق عجیبی میوفته !!!!!!

" منوی مورد نظر در دسترس نمیباشد ....نو دیسپانس تو پیجینگ "

کرام :
کريچر :
کوييرل : این که این یارو میگه یعنی چه ؟
از میزی که وسط اتاق بود دودی خارج میشد ...
اعلی حضرت یه لحظه گپ کرد ...در حالی که عرق سردی روی پیشونیش نشسته بود به سمت قفسه ای رفت و گویی رو ازش در اورد .
اعلی حضرت : سلام قربان ! متاسفانه سایت ما به مشکل برخورده ... منت بذاريد سر ما و یه بار چک کنید ... خواهش میکنم ...
هر هفت نفر :
اعلی حضرت اعلی حضرت : دهنتو ببند ... امکان نداره ! زوپس قهرمان هیچ مشکلی نداره ... خودتون مشکل پیدا کردید
دراکو : منو میخواستید حذف کاربر کنید ؟
دامبلدور به صورتی رومانتیک پشت در ، زانوهای خودش رو بغل کرده بود و از دنیا بی خبر بود .
ريموس : نفرين اون دامبله !
کوييرل : میشه یکی به من بگه چی شده ؟

----
مديرای عزيز یه وقت به دل نگیريدا !
شوخی کردیم ...



وزیر مردمی اورجینال اسبق


تک درختم سوخت ، پس بذار جنگل بسوزه


خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۱:۴۶ یکشنبه ۷ اسفند ۱۳۸۴
#4

آلبوس دامبلدورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۱۲ شنبه ۲۳ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲:۰۶ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
از درون مغاک!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1130
آفلاین
-نههههههههههههههه!
صدای کرام تمام خوابگاه مدیران رو پر کرده...

-چیه کرام؟...چه مرگت شده؟
کرام:قربان اینا دارن یکی یکی از سایت میرن.حتما یه چیزی هست.هر چی هست زیر سر این دامبله...تازه جلسه حضوری هم گذاشته تا کاربر دزدی کنه!

-بس کن!....تا وقتی که من اینجام هیچ کسی نمیتونه از جادوگران کاربردزدی بکنه.

-...من بادم و دریایم و طوفانم و آتشفشان...هر آن کس تواند رقابت...

تق تق تق....
در خوابگاه مدیران با صدای یواشی به صدا در آمد...

کرام سر جاش نشسته....

-نمیخوای بری درو باز کنی؟
کرام:قربان کنکور دارم...درس دارم...وقت نمیکنم کاری انجام بدم!
و کتاب حجیمی رو که در دستش بود رو بالا آورد تا در دیدرس اربابش باشد...

لحظه ای بعد کرام به مدت دو ساعت حذف شناسه شد!

کرام درون گوی بلورینی که مخصوص حذف شدگان تعبیه شده بود شروع به صحبت میکنه:ارباب من قصد جسارت نداشتم!
-میدونم.اصلا مشکلی با اینکه چی گفتی ندارم.مشکلم اینه که وقتی من تورو به مدت دو ساعت حذف شناسه کردم چرا برام بلیط نفرستادی!!!!!!!

لحظه ای بعد ریموس در حالی که جمله ی ""اول قانون دوم زندگی!!!"" را زمزمه میکرد از طرف دیگر اطاق که ظاهر شده بود به سمت ارباب میاد که ناگهان....

تق تق تق

ارباب تازه متوجه اومدن ریموس شده بود.
-ریموس چه عجب اومدی.... برو درو باز کن...طرف یه سر داره در میزنه....

ریموس به سمت در میره و در رو باز میکنه....

دومبول:
ریموس:مشکلی پیش اومده آلبوس؟
دومبول:اومدم لیست تولد رو بدم!

سالازار در حالی که هیکل خرفت دامبل رو کنار میزنه میگه:
-ریموس به اربابت بگو بیاد کارش دارم!
ریموس:نمیشه!
سالی:بابا کارش دارم!
ریموس:باید بلیط بفرستی!
سالی در حالی که لامپی بالای سرش روشن شد میگه:
-خب زودتر میگفتی بابا!...بیا اینم بلیط!!

و دستش رو درون جیب شلوارش میکنه و یک عدد بلیت مترو رو به دست ریموس میده!


لحظه ای بعد سالی وارد خوابگاه مدیران میشود و دامبل پشت در میماند!
دومبول پیش خودش:بعد میگن من لیست تولد رو نیاوردم!!


--------------------------------------------------------------------------
راستی سرژ جان هر چقدر خواستی با من شوخی کن!...اشکالی نداره!....ولی بعدا منتظر چیزهای خطرناکی باش!


ویرایش شده توسط آلبوس دامبلدور در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۷ ۲۳:۰۶:۵۸

شناسه ی جدید: اسکاور


Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۱۱:۲۱ پنجشنبه ۴ اسفند ۱۳۸۴
#3

هوكيold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۰۳ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۲۱:۲۹ چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۸۹
از مغازه‌ي لوازم جادوي سياه هوكي
گروه:
کاربران عضو
پیام: 269
آفلاین
همه با حيرتي وصف ناپذير به اون چهره‌ي ريشو نگاه مي كنن... كريچر: چي؟ اين چقدر شبيه سرژه!!
همه با زمزمه هايي حرف اونو تاييد مي كنن...
ريموس: اي سرژ خائن بالفطره... من تو ليست انتظار بهت اجازه دادم ولدمورت شي.... واقعا ازت انتظار نداشتم تا اين حد خودت رو شبيه ولدي اون داستان مسخره‌ي هري پاتر بكني
- اون داستان مسخره‌ي چي؟
ريموس: م.... من رو ببخشيد قربان
- اين دفعه رو مي بخشمت ولي ديگه تكرار نشه!
صدي سرژ: اي ريموس... اين خودت بودي كه نذاشتي من از ولمورت بودن در بيام. يادت نيست؟ حالا بايد تاوانش رو پس بدي... كوئيرل... حزف كاربرش كن
كوئيرل: حذف با ذ نوشته مي شه!
سرژ نعره مي كشه:بس كـــــن.
رنگ كوئيرل كم كم سفيد مي شه... آروم مي گه: من حذف كاربر بلد نيس
رنگ از صورت سرژ مي پره...
كرام كه لبخندي شيطانيبه لب داره، كم كم جلو مي آد: سرژ... مثه اين كه بعد از السامور و روماسلا، نوبت سرژه كه به ليست شناسه‌هاي ناكام تو بپيونده... كوهاهاهاهاهاها!
سرژ به بلندي فرياد خود داد مي زنه: نـــه... تو نمي توني اين كار رو بكني...
در اين لحظه صداي دامبل از پشت در مي اد: مديرم نمي كنين؟ اصلا از سايت مي رم
پق!
سرژ:شما ها بايد دامبل رو مدير كنين
كرام خشكش مي زنه: چي؟
سرژ: هميني كه گفتم!
- سرژ... جرئت نداري اون جمله رو تكرار كني...
سرژ: چرا دارم... خوبم دارم... مدريت انجمن، حق مصلم زاخيست!
صداي آرام كوئيرل به گوش مي رسه: سرژ... مسلمه، نه مصلم!
سرژ كه توجهي به اون نداره داد مي زنه: اصلا من از سايت مي رم
پق
پشت سر كوئيرل خالي مي مونه!!
كوئيرل: ايول... آزاد شدم!!! يوهو!
از دوردست، از شهر جادوگران صداي گريه و زاري ملت به گوش ميرسه...................
-----------------------
ببخشيد... خيلي چرت شد... خيلي وقت بود رول ننوشته بودم، ضعيف تر از قبل شده م....


ویرایش شده توسط هوکی در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۴ ۱۱:۵۳:۳۴

به سراغ من اگر می آیید، نرم و اهسته بیایید، مبادا که ترک بردارد، چینی نازک تنهایی من...


Re: خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۱۷:۱۹ دوشنبه ۱ اسفند ۱۳۸۴
#2

سرژ تانکیان old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۴۹ جمعه ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۰:۰۹ یکشنبه ۲۴ دی ۱۳۹۶
گروه:
کاربران عضو
پیام: 526
آفلاین
آلبوس :من هميشه روي همه چيز كار ميكنم. همه بايد از من ياد بگيرن بيبنن من چقدر پيشرفت كردم.من خداي...
صداي ترقي مياد و ونوس در كنار سالي ظاهر ميشه
ونوس:سالي.من ميدونستم پرتت ميكنن بيرون.بيا بريم با هم كار كنيم(و يك قلب ميفرسته ، سالي و ونوس غيب ميشن)

در اتاق
شش عدد مدير در حال حرف زدن در خوابي عميق هستند و گاهي اوقات يكي از مديران كه جني بد دهن و اسموت بود به كنار منوي مديريت ميرفت و بعضي هارا كه «دوست داشت» وارد چيزي شبيه به «پيف پاف نقش» ميكرد!!

-ساكت شيد!!دارم ميخوابم. اگر ساكت نشيد مثل سالازار شما هم از اتاق بيرون ميندازم!!

همه از خواب ميپرن و هر شش نفر با«چشم قربان» سيخ مي ايستند
صداي دامبلدور از بيرون تالار مياد
-من با شناسه زاخارياس 1000 و خورده اي پست زدم و با اين شناسه هم نزديك به هزار تا...من حتي از سوسك هم بيشتر پست زدم ...هري جان.پسرم.من بخاطر تو خودمو به كشتن دادم...منو مدير كن

-ويكتور.اين چي ميگه؟
- قربان(و به سرعت به طرف او آمد) فكر كنم منظورش اينه كه مديرش كنيد
-اينو خودم ميدونستم!!چطور جرئت كرده؟چرا به اين اعضا رو داديد كه همچين حرفي رو بزنن؟ برو به حسابش برس

و كرام كه بسيار جو گيزر شده بود با سرعت سوار جاروي خود شد و دو قدم راه را با جارو طي كرد.و به در رسيد و پياده شد...در را باز كرد و سر خود را از در بيرون كرد
كرام:چيه دومبول؟
دامبلدور:منو مدير كنيد
كرام در رو بست

-كوييرل...بلاكش كن!!
كوييرل كمي سرخ و بنفش ميشود:ببخشيد قربان.من نميتونم
-هووم چرا؟
كوييرل:بلد نيستم
كريچر مياد جلو:قربان من از اول هم گفتم كه كوييرل نبايد مدير بشه!! چون كه ممكنه لرد سياه رو پشت سرش قايم كنه و به شما اسيب برسونه...بلاك كردن هم كه بلد نيست

-ريموس.به كوييرل بلاك كردن ياد بده!!كوييرل.پشت كن و امامت رو باز كن
كوييرل:نميشه باز نكنم قربان؟
نگاه خشني رو روي خودش احساس ميكنه.پشت ميكنه كه فرار كنه
-بگريدش!!
پاشو ميزاره روي انتهاي امامه كوييرل كه در حال فرار بود و امامه كوييرل از سرش جدا ميشه!!پس كله كوييرل چهره ريشويي اشنا پديدار ميشه

---
چند نكته:
1-اين چيز هاي كه در مورد دامبل نوشتم شوخي هست وگر نه همه ما ميدونيم دامبل اصلا اهل اين حرفا و اين كارها نيست از دامبل هم معذرت ميخوام كه باهاش شوخي ميكنم

2-در انجمن هاگزميد رزرو تاپيك مجاز هست، يعني ميتونيد كه قبل از نوشتن پست، توي تاپيك پست بزنيد كه«من ميخوام رول بنويسم.لطفا پست نزنيد» و بعد 40 دقيقه فرصت داريد كه پست رو بنويسيد وگر نه نفر بعدي ميتونه پست بزنه


ویرایش شده توسط سرژ تانكيان در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۱ ۱۸:۵۹:۰۲
ویرایش شده توسط سرژ تانكيان در تاریخ ۱۳۸۴/۱۲/۱ ۱۹:۴۸:۰۷


خوابگاه مديران !
پیام زده شده در: ۱۶:۰۸ دوشنبه ۱ اسفند ۱۳۸۴
#1

لی جردن


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۹:۴۹ پنجشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۸۳
آخرین ورود:
۱۶:۵۱ پنجشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۸۹
از اون طرف شب!!!!!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 501
آفلاین
به دليل كمبود جا فعلا وبمستران گرام هم از همين خوابگاه استفاده مي كنند ....


-------------------------------------------------------

اتاقي سرد و بي روح با ديوار هايي قهوه اي رنگ .... شش عدد تخت دو نفره ي آهني در گوشه اي از اتاق و يك تخت چوبي طلاكاري شده با تشك طبي در گوشه اي ديگر از اتاق ..... ميزي چوبي در وسط اتاق و شي كوچك و درخشاني روي ميز به نام " منوي مديريت "‌ .
" بهش دسترسي بده ... "
- چشم قربان ..
شخصي معلوم الحال از روي يكي از تخت هاي آهني بلند مي شه و به طرف شي درخشان روي ميز مي ره ... تق ... .
- فعال شد قربان ...
در همين لحظه كفتري با پرهاي نارنجي رنگ به شدت با پنجره برخورد مي كنه ....
كفتر :قربان نامه هاتون رو آوردم ... واي چقدر اينجا قشنگ شده ... از آخرين باري كه اوم....
" نامه ها تحويل شد ... مي توني بري "
كفتر :‌قربان مي تونم چند دقيقه بيشتر اينجا بمونم !
"نه ! دسترسي هاش رو قطع كن ويكتور "
ويكتور : چشم قربان !
كفتر با ترس و به سرعت از آن مكان نفرين شده دور مي شه ..... بنظر مي رسه كه از چيزي ترسيده باشه !




پشت در اتاق .....
" منو پرت مي كنيد بيرون .... بهتون نشون مي دم "
- چي شده سالي .... چرا اينجايي !
سالي : آلبوس تويي .... چطوري اومدي اينجا .... چجوري طلسم هاي باستاني رو از بين بردي !
آلبوس در حالي كه چهره اش بسيار خسته اس و صداش گرفته با خوشحالي لبخند مي زنه ...
" پس زحمت هام نتيجه داد ... پس درست اومدم "
چشمان خسته دامبلدور برق مي زنه ...
آلبوس :‌با پشتكار سالي جون ..... من سال هاست كه دارم رو طلسم هاي باستاني خوابگاه مديرا كار مي كنم ...


---------------------------------------


خب خب خب دوستان گرامي و اينگونه شد كه خوابگاه مديران هميشه قهرمان سايت جادوگران افتتاح گرديد !

چند نكته درباره ي شخصيت ها براي دوستان تازه وارد و ناتازه وارد ( من خيلي وقته دارم رو اين ايده كار مي كنم )
1- شخصيت اصلي تاپيك يا همون كسي كه من حرف هاشو داخل اين علامت ( " " ) قرار دادم كه فكر مي كنم همتون فهميديد كيه ( عله ) شخصيت مرموزي بايد باقي بمونه ... نميدونم كاخ امپراطور رو خونديد يا نه اما دوست دارم شخصيت عله جان مثل شخصيت امپراطور اون تاپيك بسته بمونه به عنوان يه قدرت بزرگ ! يعني عله جان قدرت اصلي تاپيك هست و كرام و لوپين و كريچر ! و بقيه دوستان اقتدار كمتري دارند....


2- دوست دارم مديرا همون جور كه هستن به تصوير كشيده بشن !
مثلا كرام شخصيتي كه كلي زحمت بره سايت مي كشه اما هيچكس قدرشو نمي دونه و هميشه با همر مي زنن تو سرش!!!!!
يا لوپين شخصيتي جدي كه حفظ نظم رول و تقويت اون از همه چي براش مهم تره !
يا كريچر كه يه مدير پروانه اي هستش و با اعضاي تازه وارد و اعضاي پايين تر از خودش از نظر درجه با مهربوني رفتار مي كنه!!!!
يا كوئيرل كه عشق ويرايش پست ها و رعايت علائم نگارشي هست و آدم با نظميه !
(‌فكر كنم فهميدين )‌!


3- پست من فقط بره شروع به كار تاپيك بود و خودم نخواستم با طولاني كردن الكي اون ( شيلنگ بستن تو پست ) ! كار رو خراب كنم .... پس اين شروع بود و تاپيك به سمتي ميره كه شما بخواهيد !!


4- اين تاپيك طنزه ... توش شكي نيست وي نه از نوع طنز رايج در سايت مثل خوابگاه هاي تالار هاي مختلف مثلا " كرام : كوهااااااااااااااااااا بريم دخترارو بزنيم !!! لوپين : لوهاااااااااااااا باشه! " طنز هاتون ظريف و به دور از توهين باشه لطفا!


5- نكته ي مهم : كوچيكترين توهين به مديراي گل سايت تو اين تاپيك قدغنه و هر كي توهين كنه اتفاقات بدي براش ميفته !


6- نكته اي كه اصلا مهم نيست : بذاريد پست بعد ازمن رو سرژ بزنه ! بعد شما كارتونو شروع كنين !!!!



با تشكر از همه دوستان و آرزوي سلامتي براي تمام مديرا و مديره ها و وبمستران گرامي سايت جادوگران !!!


يكي از راه هاي پيشرفت در رول پلينگ ( ايفاي نقش ) :

ابتدا به لين







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.