آناكين حالت صورتش عجيب ميشه و در حالي كه تو پنهان كردن استرسش ناموفق عمل ميكنه ميگه : به صرفِ؟؟؟؟
هلن متوجه ميشه كه ناظران محترمه علاقه اي به دادن بستني و قاقالي لي ندارن خودشو جمع و جور ميكنه و به اريكا خيره ميشه : همش زير سر توست چرا نوشتي من گفتم هان ؟؟
اريكا :
در اين ميان هپزيبا به سمت زاخاريس اسميت ميره ويه چكش بزرگ از جيب زير شلواري راه راه آبيش درمياره و بومب :
مي كوبه پس گردن زاخي و زاخي ميافته تو زمين هپزيبا يه لبخند شيش در چهار تحويل زاخي ميده و ميره ور دل سوزان جونش و ميشينه رو كاناپه
آناكين : آهاي نشستي رو من ها
هپزيبا : اه واه ببخشين تو رو خدا خب برو اون رو من ميخوام كنار سوزان باشم
ارني: چه زير شلواري قشنگي پاته
هپزيبا پاچه هاي گشاد زير شلواريش رو تاب ميده و با ناز و ادا ميگه : از بابام بهم رسيده قشنگه نه به راه راهاش نگاه كن
سوزان سرشو ميكنه تو گوش هپزيبا و ميگه : خجالت نمي كشي زير شلواري منو پوشيدي هان عروسي شد چي كار كنم ؟؟
زاخي سرشو مياره بالا و در حالي سعي ميكنه صاف بشينه ميگه : اينجا همه اينطورين ؟من چي كار كردم ؟؟؟
سوزان موهاي هپزيبا رو مثل بچه ها نوازش ميكنه و ميگه : ببخشينش زاخي جون اين از اول با زاخي ها مشكل داشته خواسته گربه رو دم هجله بكشه
زاخي :
هلگا و هلن داشتن با هم درگوشي صحبت ميكردن كه يهو يه صدايي از بيرون مياد
آناكين : نه آقا قبول نيست همش داره آخر نمايشنامه هاتون صدا از بيرون مياد حالم بهم خورد ديگه
هپزيبا : اِه واه
درهمين گير و دار واقعا يه صدايي از بيرون مياد هلگا ميره در رو باز ميكنه
هپزيبا : نرو دختر بزار پسرها برن شايد چيزيت شد
پسرا :
يهو بچه ها متوجه ميشن كورممد داره كورمال كورمال مياد تو اتاق چيزي رو توي دستش مشت كرده بود و نمي زاشت كسي ببينتش و داشت دنبال بلرويچ ميگشت
يهو كورممد برميگرده سمت دخترا و ميگه : اسميت كدومتونه ؟
هپزيبا با ترس و لرز مياد جلو : منم
كورممد : غلط املايت رو درست كن نمي ذاشت درسته
هپزيبا : قدرت خدا رو من با اين دوتا چشم هام نديم اون وقت تو
مك لاگن : اي بابا نكنه الان جاسم بياد دنبالش
من تقريبا ادامش رو لو دادم هوم بچه ها تو سالن جمع بودن كه كورممد وسط بازي كوييديچشون سر كلاس پرواز مياد تو سالن هافلپاف البته دنبال بلوريچ ميگرده كه يه چيزي رو بهش نشون بده و بچه ها از اين نگرانن كه بچه با مرام هاي جواتي بيان دنبالش اون وقته كه برادر حميد دختر پسرهارو با هم ميبينه ...
آناكين : خلاصه گفتي يا ادامه رو ؟؟؟؟
هپزيبا : به من چه هرجور دوست دارين ادامه بدين