هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: تالار عمومی هافلپاف !!
پیام زده شده در: ۹:۱۷ پنجشنبه ۲۹ تیر ۱۳۸۵
#7

هپزيبا اسميتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۷:۴۸ چهارشنبه ۱ تیر ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۴:۵۱ چهارشنبه ۲۷ خرداد ۱۳۸۸
از از جهندم سياه همسادتونم نمي شناسي؟؟؟؟؟؟
گروه:
کاربران عضو
پیام: 998
آفلاین
آناكين حالت صورتش عجيب ميشه و در حالي كه تو پنهان كردن استرسش ناموفق عمل ميكنه ميگه : به صرفِ؟؟؟؟
هلن متوجه ميشه كه ناظران محترمه علاقه اي به دادن بستني و قاقالي لي ندارن خودشو جمع و جور ميكنه و به اريكا خيره ميشه : همش زير سر توست چرا نوشتي من گفتم هان ؟؟
اريكا :
در اين ميان هپزيبا به سمت زاخاريس اسميت ميره ويه چكش بزرگ از جيب زير شلواري راه راه آبيش درمياره و بومب : مي كوبه پس گردن زاخي و زاخي ميافته تو زمين هپزيبا يه لبخند شيش در چهار تحويل زاخي ميده و ميره ور دل سوزان جونش و ميشينه رو كاناپه
آناكين : آهاي نشستي رو من ها
هپزيبا : اه واه ببخشين تو رو خدا خب برو اون رو من ميخوام كنار سوزان باشم
ارني: چه زير شلواري قشنگي پاته
هپزيبا پاچه هاي گشاد زير شلواريش رو تاب ميده و با ناز و ادا ميگه : از بابام بهم رسيده قشنگه نه به راه راهاش نگاه كن
سوزان سرشو ميكنه تو گوش هپزيبا و ميگه : خجالت نمي كشي زير شلواري منو پوشيدي هان عروسي شد چي كار كنم ؟؟
زاخي سرشو مياره بالا و در حالي سعي ميكنه صاف بشينه ميگه : اينجا همه اينطورين ؟من چي كار كردم ؟؟؟
سوزان موهاي هپزيبا رو مثل بچه ها نوازش ميكنه و ميگه : ببخشينش زاخي جون اين از اول با زاخي ها مشكل داشته خواسته گربه رو دم هجله بكشه
زاخي :
هلگا و هلن داشتن با هم درگوشي صحبت ميكردن كه يهو يه صدايي از بيرون مياد
آناكين : نه آقا قبول نيست همش داره آخر نمايشنامه هاتون صدا از بيرون مياد حالم بهم خورد ديگه
هپزيبا : اِه واه
درهمين گير و دار واقعا يه صدايي از بيرون مياد هلگا ميره در رو باز ميكنه
هپزيبا : نرو دختر بزار پسرها برن شايد چيزيت شد
پسرا :
يهو بچه ها متوجه ميشن كورممد داره كورمال كورمال مياد تو اتاق چيزي رو توي دستش مشت كرده بود و نمي زاشت كسي ببينتش و داشت دنبال بلرويچ ميگشت
يهو كورممد برميگرده سمت دخترا و ميگه : اسميت كدومتونه ؟
هپزيبا با ترس و لرز مياد جلو : منم
كورممد : غلط املايت رو درست كن نمي ذاشت درسته
هپزيبا : قدرت خدا رو من با اين دوتا چشم هام نديم اون وقت تو
مك لاگن : اي بابا نكنه الان جاسم بياد دنبالش

من تقريبا ادامش رو لو دادم هوم بچه ها تو سالن جمع بودن كه كورممد وسط بازي كوييديچشون سر كلاس پرواز مياد تو سالن هافلپاف البته دنبال بلوريچ ميگرده كه يه چيزي رو بهش نشون بده و بچه ها از اين نگرانن كه بچه با مرام هاي جواتي بيان دنبالش اون وقته كه برادر حميد دختر پسرهارو با هم ميبينه ...
آناكين : خلاصه گفتي يا ادامه رو ؟؟؟؟
هپزيبا : به من چه هرجور دوست دارين ادامه بدين


پنهان شده ام

پشت ابر چشمهايم...

باران در اتاق من است...

خالي هاي اتاقم را

از تصوير زنده ي نامش پر مي كن


Re: تالار عمومی هافلپاف !!
پیام زده شده در: ۱۰:۵۴ سه شنبه ۲۷ تیر ۱۳۸۵
#6

اریکا زادینگold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۱۷ دوشنبه ۲۸ شهریور ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۳:۴۲ پنجشنبه ۱۱ تیر ۱۳۸۸
از يه جايي نزديك خدا
گروه:
کاربران عضو
پیام: 570
آفلاین
ضربه ي محكمي به در تالار خورد و با باز شدن در پنج شيش نفر بدو بدو در حالي كه صداي خنده شون در فضا پيچيده بود وارد تالار شدن . از بين اين چند نفر هپزيبا محكم به هانا برخورد كرد و وسط تالار كله پا شد و اريكا هم ( كه هميشه ي خدا اين دو تا با هم بودن ) كمر هلگا رو محكم چسبيد و از افتادن خودش جلوگيري كرد . بقيه هم به زور خودشون رو كنترل كردن و ايستادن. به دنبال توقف اين چند نفر سكوتي بين اونها حكم فرما شد . هافلي هاي داخل تالار، با تعجب به اونايي كه تازه اومده بودن داخل، نگاه مي كردن .
بعد از چند ثانيه هلگا كه درنگ بيشتر رو جايز نمي ديد سكوت رو شكست و رو به تازه واردها كرد و گفت : خب ، بچه ها بيايين با ناظراي جديد آشنا بشيد .
هپزيبا كه مثل شيشه مرباي شكسته وسط تالار ولو شده بود فورا از روي زمين بلند شد و با تعجب پرسيد : ناظران جديد ؟
هلگا با اشاره ي سر حرف هپزيبا رو تائيد كرد و با خونسردي زاخي و آناكين رو معرفي كرد . اريكا همونطور كه با آناكين دست مي داد مؤدبانه گفت :
شما براي من خيلي آشنائيد . من اسم شما رو بارها و بارها البته با يه فاميلي ديگه يه جايي خوندم .
بعد با ديدن نگاه پرسشگر آناكين ادامه داد : خب ، راستش توي چت باكس ...
حرف اريكا با ضربه ي دورنت ناتمام موند و به دنبال اون صداي ارني توي گوشش پيچيد :
خارج از نمايشنامه حرف نزن دختر.
**************** ده دقيقه بعد***************
هلن نگاهش رو متوجه زاخي و آناكين كرد و گفت :
خب ، حالا كه شما دو تا ناظر شده ايد و تازه وارد هم هستيد بايد ما رو مهمون كنيد به صرف ....

=================================
بچه ها من واقعا نمي دونم چرا تمام شكلك هام غير فعاله.اصلا حتي نمي تونم ببينمشون.


The power behind you is much greater than the task ahead of yo

JUST JUST HUFFELPUFF !


Re: تالار عمومی هافلپاف !!
پیام زده شده در: ۱۹:۵۴ شنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۵
#5

آناکین  استبنز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ دوشنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۲۳ جمعه ۱۷ شهریور ۱۳۸۵
از زیر سایه ی ارباب لرد ولدومرت کبیر
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 329
آفلاین
سه تا ساحرهی سمت راست به سه تا ساحرهی سمت چپ نیگا می کنن بعد همه با هم: ایش مرگخوار لوس

بعدش با شیش تا ظربه ی هماهنگ پس کله ی زاخی دوباره زاخی با دماغ مریه تو فرش

آقا قد بلنده رو به ساحره ها که حالا شیش نفری راحت توی مبل 2 نفری نشستن میکنه و میگه :
- سلام عرض شد

ساحره ها: بله؟ چی عرض شد؟

آقا قد بلنده: چیز سلام

ساحره ها: شما؟ آشنا نیستی

آقا قد بلنده: من آناکین هستم

ساحره ها: مشغول باش
بعد یکی از ساحره ها میپرسه: خوب تو چیکاره ای اینجا آناکین؟

- ناظر

یه دفعه یه صدای از پشت میاد و همه به سمت در تالار برمیگردن ...




Re: تالار عمومی هافلپاف !!
پیام زده شده در: ۱۷:۰۸ شنبه ۲۴ تیر ۱۳۸۵
#4

هلگا هافلپافold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۴۳ یکشنبه ۲۳ مرداد ۱۳۸۴
آخرین ورود:
۱۲:۵۲ یکشنبه ۲۴ شهریور ۱۳۹۲
از كجا باشم خوبه؟!؟!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 705
آفلاین
خارج از رول:
آقا جون من يه كم كوتاهتر بنويسين،اگه بلند بنويسين تاپيك به غير از پستهاي تيبريوس پست ديگه اي نميخوره ها!به خاطر اينكه هيچكي نه وقتش رو داره و نه حوصلش رو كه بياد اين همه خط نمايشنامه بخونه!حالا ما گفته باشيم!زاخي و آناكين شماها هم بايد يه كم راجع به اين پستهاي كوتاه زدن بيشتر سختگيري كنين مثلا پستهاي بلند رو پاك كنين!هان؟..اين "بهههههههههههه سللللللللللللللللللللام"تيبريوس هم اگه ممنوع كنين خيلي خوب ميشه!بعد فكر كنم منظور آناكين و زاخي از اون دو نفر ناشناخته خودشون بودها نه تيبريوس؟زاخي هم براي اين اينجوري نوشت كه همون زاخي قديم نيست نه اين معجون مركب پيچيده خورده باشه!تو اينجوري فكر نميكني؟
ببخشيد ولي من از پست اين تيبريوس هيچي نوفهميدم!ارني از كجا وامد اصلا؟اون هرتاين نميدونم چي چي و اينا كي بودن ديگه؟آقا من از پست اناكين ادامه ميدم اگه اشكالي نداشته باشه!شرمندم اميدوارم ناراحت نشي تيبريوس جان!
********************************************
ملت:ها؟..
زاخي از زير ماهيتابه يه نگاه خشانت برانگير به اون آقا قد بلنده ميكنه كه يعني خاك توسرت لوم دادي!
ناگهان شخصي از وسط ملت هافل بيرون ميپره كه كسي نيست
جز...بله تيبريوس!!!
تيبريوس رو به ملت هافل:اصلا نگران نباشيد بنده خودم سيكل دارم و انسان بسيار ماهري هم هستم از چهار پنجم هوشم هم دارم استفاده ميكنم كه يعني سه پنجم بيشتر از انيشتين ميشه شباهت بسيار زيادي به لوكهارت دارم و براي همين هم ميتونم اين مشكل رو براتون حل كنم!
و دستانش رو روي به ملت هافل باز ميكنه و ميگه:من متعلق به همه شما هستم" ولي ناگهان توسط يك لگد از طرف شخص اون آقا قد بلنده نقش زمين ميشه!

--------------------------يك ساعت بعد-----------------------------
زاخي در حالي كه روي يه كاناپه دونفري وسط شيش تا ساحره زيباي هافلپافي نشته(سه تا اونور سه تا هم اينور) و داره نوشيدني كره اي آتيشي ميخوره روي به ملت هافل:
بله و اينطوري شد كه اون يكي زاخي رفت و اين يكي زاخي جاش اومد!...بعد موهاش رو ميده عقب و يه نگاه به ساحره ها ميكنه و با هزار اميد و آرزو ميگه:خداييش من خوشتيپترم ديگه نه؟...


هاف[size=large][color=FF0066]ل[/co


Re: تالار عمومی هافلپاف !!
پیام زده شده در: ۱۲:۵۵ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۵
#3

لی لی اوانزold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۲۸ سه شنبه ۲۰ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۴:۰۰ شنبه ۷ مرداد ۱۳۸۵
از نزدیک وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 66
آفلاین
مرد قد بلند : من ( سیکارتا ) هستم . استنبز : خوبه خوب داشتی میگفتی سیکارتا برای چی تو میگی که زاخی خودمون یه عضو تازه وارده . دوباره دره تالار باز شد و تیبریوس مک لاگن به همراه جنازه یا آدم زنده ای که روش ملافه سفید کشیده شده بود وارد شد . تیبریوس : آناکین سیکارتا درست میگه اون شخص عضو تازه وارده و اسمش هم (هرتاین مک تارویش ) هست در واقع ایشون هنوز عضو هافل نیست و با معجون مرکب خودش رو به شکل زاخاریاس در اورده البته قصد بدی نداره و فقط هدفش تحقیق درباره این گروه هست . استنبز : نمیدونم چی باید بگم . سرژ : حالا اون چیزی که توی دستت هست چیه ؟ تیبریوس : آن شخص یا چیز رو به آرامی روی مبل ارحتی گذاشت و ملافه را به نرمی از رویش برداشت . همه با تعجب به اون نگاه میکردن اون ارنی مک میلان بود . استنبز : ا این کجا بود ؟! تیبریوس : این همون زاخاریاس اسمیت هست که مک تارویش بعد از اینکه موهش رو توی معجون ریخت تغییر شکل داد به ارنی تا کسی متوجهش نشه و منم با یه جادوی پیچیده شناختمش . سرژ : کارت توپه . ملت : دمت گرم . تیبریوس : بزارید به هوش بیارمش. و چوبدستیش رو به سمته ارنی گرفت و زیر لب وردی خوند و توی یک چشم بهم زدن ارنی تبدیل به زاخاریاس شد و سپس چوبدستی اش را به سمت صورت زاخی گرفت و آبی به صورتش پاشید و بلافاصله زاخی بهوش اومد. زاخاریاس : من کجا هستم ؟ چیکار میکنم ؟ شما کی هستید ؟ تیبریوس : من تیبریوس هستم تو رو من پیدا کردم و بهوشت آوردم . زاخاریاس کم کم داشت به یاد می آورد و خودش رو روی راحتی انداخت تا حالش بهتر بشه . مک تارویش داشت بهوش می آمد دستش را روی سرش گذاشت و مالید . تیبریوس با اشاره به استنبز گفت که بهش کمک کنه . استبنز مک تارویش رو به سمت راحتی برد و روی اون نشوندتش . مک تارویش : ................... --------------------------------------------------------------------------------------------------- حالا ادامه بدید اگر ندادید خودم ادامه میدم .

-------------------------------------------------------------------
ویرایش زاخی !

هلگا راست میگه ها ! خودمم حوصله ندارم پست بلند بخونم ! کسی پست بلند نزنه ، من پست اول رو اون طوری زدم که شما ها ادامه بدین ، ولی کوتاه !
از این به بعد کوتا نویسی رو در دستور کارتون بذارین و بنویسید !

به هلگا ! البته که منظور از اون دو تا ناشناخته ، من و آناکین بودیم ! ولی رول یعنی این ! من می تونستم پست بزنم و بگم که نه اونا ما نبودیم و داستان رو عوض کنم !
ولی وقتی میشه با یک چیز جدید ، رول بهتری نوشت ، پس مشکلی نداره !
از پست هلگا ادامه بدین ! ولی کوتاه !
خوب داریم پیش میریم ، بهتره فعال تر باشیم و کوتاه نویس تر !


ویرایش شده توسط تیبریوس مک لاگن در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲۲ ۱۳:۳۸:۲۳
ویرایش شده توسط تیبریوس مک لاگن در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲۲ ۱۳:۴۵:۱۰
ویرایش شده توسط زاخاریاس اسمیت در تاریخ ۱۳۸۵/۴/۲۴ ۱۸:۲۴:۰۳

دلبستگی من به


Re: تالار عمومی هافلپاف !!
پیام زده شده در: ۸:۲۲ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۵
#2

آناکین  استبنز


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۰۵ دوشنبه ۱۹ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۱۱:۲۳ جمعه ۱۷ شهریور ۱۳۸۵
از زیر سایه ی ارباب لرد ولدومرت کبیر
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 329
آفلاین
یکی از ملت هافلی: تو با خوابگاه ساحره ها چیکار داری؟
یکی دیگه از ملت هافلی: یعنی تو نمیدونی خوابگاه ساحره ها جداس یا مختلط؟
زاخی که کم آورده بود و میخواست ماست مالی کنه گفت: یادم رفته:

یه عضو دیگه از ملت هافل : زاخی جون تو مطمئنی ظربه ای چیزی به سرت نخورده؟

زاخی: ضربه؟ نه باب ضربه چیه من کاملا سالم سالم هستم

لازم به ذکره در زمانی که این بحث ها بین زاخی و ملت هافل (ترجیها ساحره) انجام میشد اون آقا قد بلنده داشت دونه دونه از ملت ای اس ال میگرفت

یکی از اعضای فعال هافل : زاخی جون منو میشناسی؟

زاخی: نه ببخشید به جا نمی یارم شما تازه عضو شدید؟

همون عضو فعاله روشو میکنه به سمت اون یکی عضو و میگه: این حافظش مشکل داره شاید ضربه ای چیزی به سرش خورده باشه

زاخی: ها؟ ضربه؟ تو اشتباه میکنی

یکی از اعضای کم حرف هافل: من میگم اگه یه ضربه ی دیگه تو سرش بزنیم درست میشه

یکی از اعضای گردن کلفت هافل یه ماهی تابه از غصب ظاهر میکنه و از پشت به سمت زاخی نزدیک میشه(چه مشکوک)

آقا قد بلنده رو به زاخی میکنه و میگه: زاخی جون من گشنمه

زاخی: کارد بخوره به اون شیکمت از صبح داری یه بند میخوری که میخوای منو هم...

در همین لحظه یک فروند ماهی تابه به شکل کاملا ارزشی درست میخوره وسط کله ی زاخی

زاخی هم با دماغ میره تو زمین

اون آقا قد بلنده که ترسیده بود رو به اون آقا گردن کلفته میکنه میگه: شما همیشه اینطوری با تازه وارد ها رفتار میکنید؟

این زاخی که تازه وارد نیست عضو قدیمی هستش

آقا قد بلنده: چرا تازه وارده

ملت: ها؟




تالار عمومی هافلپاف !!
پیام زده شده در: ۲:۲۰ پنجشنبه ۲۲ تیر ۱۳۸۵
#1

زاخاریاس اسمیتold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۰۹ پنجشنبه ۱۵ تیر ۱۳۸۵
آخرین ورود:
۳:۰۱ جمعه ۱۷ شهریور ۱۳۸۵
از اون بالا دختر میایَ !
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 106
آفلاین
تالار عمومی هافلپاف ، مکانی ست پر رفت و آمد (!) ، پر از جیغ و داد و فریاد و شادی و خنده و غیره ، مکانی برای همفکری بین اعضا ، مکانی برای درد دل اعضا ، مکانی برای عشق های پنهانی (!) ، کلا مکان است ..... هر کاری خواستین بکنین !

فقط لازم نیست بگم که رول باید بخوره ؟!
منتظرو رول های زیبا هستیم !
-------------------------------------------------------------

تالار هافلپاف ساکت بود ، بر خلاف سال گذشته . بسیار خلوت تر شده بود ولی صمیمی تر از گذشته . زاخی رفته بود و این خود دلیل محکمی برای کم شدن جنب و جوش تالار بود .
همه بی حوصله و بیکار ، هر کس روی مبلی دراز کشیده بود و به چیزی فکر می کرد .
سرژ که کلا تو فکر حذب بود و کاری به تحولات اطرافش نداشت . هانا آبوت و هاگل هر دو به شومینه ی مشتعل تالار نگاه می کردند ولی هر کدام در فکری جدا بودند .
صدای چرخش در ، در لولا شنیده شد ولی کسی برنگشت تا ببینه کی وارد تالار شده . چند لحظه بعد ، دو صدای پا شنیده شد و دو شخص ، یکی کوتاه قد و دیگری بلند قد ، وارد شدند .
همه به اون کوتاه قده نگاه کردند . کمی آشنا به نظر می رسید ....
- زاخی !
همه ی نگاه ها به سمت هلگا برگشت و بعد به سمت زاخی برگشت و دیدن آره ، چه قدر شبیه زاخاریاس می مونه !
خوشحالی ناشی از این ورود غیرمنتظره ، چند دقیقه ای طول کشید . زاخی به اون شخص دیگری که همراهش بود اشاره کرد . همه سر ها را بالا گرفتند تا بتوانند او را ببینند .
این یکی دیگه آشنا نبود ! خلاصه به سمت مبل های هافلپاف رفتند که به طرز عجیبی دو تا مبل جدید و نو به قبلی ها اضافه شده بود . همه نشستند و هر کس با شور و حرارت به گفتن چیزی مشغول شد .
صحبت ها زیاد بود . هر کس از تالار حرف میزد ، حرفش را با آه کوتاهی تمام می کرد .
زاخی که با دقت به ساحره های تالار نگاه می کرد ، انگار تا حالا ساحره ندیده بود ، گفت :
- دوستان هافلی من ! من برگشتم تا خاله بازی رو گسترش بدم . باید همه با هم خاله بازی کنیم ! دوستان ، با هم متحد شویم ، باید !
سر جایش نشست ولی این سخنرانی کوتاه ، اثرات زیادی داشت . پچ پچ های زیادی شنیده میشد .
- این همون زاخی خودمونه ؟
- به نظر نمیاد این طوری باشه . حالتش عوض شده .
- آره ، حرف از خاله بازی میزنه که فکر کنیم همون زاخی خودمونه !
- به نظرتون زاخی اصلی چی شده ؟
همین طوری صداهای مختلفی شنیده میشد . زاخاریاس ، بی توجه به سر و صدای پچ پچ ها ، بلند شد و به سمت در خوابگاه های هافلپاف رفت و گفت :
- هنوزم خوابگاهای ساحره ها جداست ؟
برگشت و با قیافه های مشکوک ملت هافلی مواجه شد ، انگار به او شک کرده بودند....

* ادامه دارد ! ادامه دارد ؟ *








شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.