به اين دليل كه اين تاپيك مفقود الاثر گرديد دوباره زده شد تا مورد عنايت پستهاي ارزشي اينجانب و شما قرار بگيرد!
---------------------------------------------------------------------------
كافه شلوغ شلوغ بود و همه در حال گفتگو با يكديگر بودند.در گوشه اي از كافه يك ميز كوچولو موچولو با دوتا صندلي تپل مپل! قرار داشت و دو نفر بوقي بر روي آن نشسته بودند!
-عزيزم من دوستت دارم ولي باور كن اين يه دونه كار رو نميتونم بكنم.
-تو هيچ وقت منو دوست نداشتي....من اصلا نميخوامت.بهتره حرفاي آخرت رو بزني.
-بابا چي ميگي تو ميگم نميشه ديگه!
-مثل اينكه تو آدم بشو نيستي خب به جهنم!!
-جهنم جاته!
ناگهان دختر بوقي دستش رو ميكنه زير صندلي و يك چكش بيرون مياره و بر سر پسر جوان ميكوبه!
*پنج دقيقه بعد*
تعداد صندلي هاي دور ميز به سه عدد رسيده و فردي ريش دراز در پشت سومين صندلي نشسته.كله ي پسر جوان باندپيچي شده و دختر بوقي چكش رو در دستانش بازي ميدهد!!
دومبول:دخترم فلور شما كوتاه بيا!...بيل خيلي پسر آقاييه...حالا پول نداره تورو ببره اون ور آب كه دليل نميشه كه پسر بدي باشه....منو نگاه كن با اين سن و سالم تا حالا از قزوين اون ورتر نرفتم!
فلور:خب به من چه!...اصلا شما هم مشكل داري!!
و در يك حركت انتخار با چكش به وسط بيني دامبلدور ميكوبه كه به ترتيب چنين چيزهايي پيش مياد!:
1-دامبلدور صداي آخي از خودش در مياره!
2-عينك دامبلدور از وسط به چهار نيم تقسيم ميشود!
3-فلور لبخند مليحي ميزنه
4-يكي از مشتري ها نفس ميكشد!
5-دامبلدور از درد خم ميشه!
6-صداي تق بلندي مياد و لحظاتي بعد الستور مودي در حالي كه به دامبلدور چسبيده ديده ميشه!
7-دامبلدور دومين آهش رو ميكشه!!
8-دامبلدور به سنت مانگو منتقل ميشه!
لحظاتي بعد مودي سر جاي دامبلدور نشسته و در حال نصيحت فلوره...
فلور:من نميدونم اگه نخوام با بيل آشتي كنم بايد كي رو ببينم؟
مودي:خواهر من احتياجي به ديد زدن كسي نيست!...شما كافيه....اون چيه رو زمين؟
فلور برميگرده و خودكار معروف مودي رو بر روي زمين ميبينه!!
مودي:ها!...خودكار منه...ميشه يه كم خودتون رو خم كنيد و بهم بدينش؟....من پام چلاقه نميتونم!
فلور نگاه عاقل اندر صفيحي مي اندازد:
مودي كه ترسيده بود:فقط ميخوام كمكتون كنم!!!
فلور كه از افكار پليد برادر حميد مطلع شده بود بار ديگر مجبور به استفاده از چكشش ميشود و در يك عمليات انتحاري چكشش را ... و در حالي كه مودي در حال قرمز شدن است لبخند مليحي ميزند!
فلور:حيف كه دلم برات ميسوزه!
و چكش را در مي آورد و غلاف ميكند!
--------------------------------------------------------------------------
آيا بيل و فلور آشتي خواهند كرد؟