هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲۱:۰۵ یکشنبه ۸ آبان ۱۳۹۰

آلبوس دامبلدور


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۰ سه شنبه ۵ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۱۳ پنجشنبه ۱۹ مرداد ۱۳۹۱
از البرز
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 334
آفلاین
_ مارمـــــــــولک؟ این مارمولک، نجینی منه؟

لرد ولدمورت در حالی که بزاق دهانش به اطراف میپاشید و فوق العاده خشمگین بود روبروی لینی و روزی ایستاده بود و آنها را مواخذه میکرد...

روزی که اختیار از کف داده بود و عنقریب بود قالب تهی کند روبروی لرد زانو زد و گفت:
_ اربـــــــاب؟ ارباب! بسی رنج بردم در این سال سی مرگخواری! دیگه طاقت ندارم مرا بکشید! آه ای ابرهای بازان زا ... آه ای بادهای توفنده ... آه ای مادرجان ...

لینی که بشدت احساساتی شده بود خود را روی روزی انداخت و هر دو به زمین خوردند و سپس گفت:
_ نه نه! ارباب اینا همش تقصیر من بود! روزی رو نکشید منو بکشید!

لرد ولدمورت: باشه حالا که اینجوریه هم تو رو میکشم هم روزی رو!

لینی وارنر و وایوان روزی، چشمهایشان را بستند و منتظر شنیدن طنین صدای لرد ولدمورت و دیدن تابش نور سبز شدند () ...


هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما


Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۴:۲۳ جمعه ۶ آبان ۱۳۹۰

وینسنت کراب


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۵۰ سه شنبه ۱۲ مهر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۲:۵۴ سه شنبه ۹ مهر ۱۳۹۸
از هر جا ارباب دستور بدن!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 595
آفلاین
لرد:نمیخواد برای من قصه بگی.برو نجینی رو بیار، باید ببرمش گردش.الان عصبانی میشه.
رنگ ایوان با شنیدن اسم نجینی پرید و با دستپاچگی سعی کرد لرد رو سرگرم کنه.

ایوان:ارباب داستان زندگی خودمو براتون تعریف کردم؟
-لرد:نه!
ایوان:ارباب خیلی مهیجه ها!
لرد:نمیخوام!
ایوان:خب...ارباب داستان زندگی لینی رو براتون تعریف کنم؟اون مهیج تره!
لرد:

ایوان که دید چاره ای ندارد زنگ مخصوص احضار نجینی را به صدا در آورد.چند دقیقه بعد رز ویزلی درحالیکه قلاده نجینی را در دست گرفته بود وارد اتاق شد.ولی اثری از نجینی نبود.
لرد که متوجه شده بود اوضاع کمی مشکوک است پرسید:
نجینی کجاست؟
رز:ارباب همینجاس.مگه نمیبینینش؟
لرد با دقت بیشتری نگاه کرد.جانور باریک و کوچکی در انتهای قلاده نجینی وول میخورد.لرد با عصبانیت فریاد کشید:
-شماها منو مسخره کردین؟این دیگه چیه؟
رز ویزلی جواب داد:
-نجینیه ارباب...تسترال گازش گرفته!کوچیک شده!


ارباب فقط یکی...همین یکی!تصویر کوچک شده


Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۰:۵۱ چهارشنبه ۴ آبان ۱۳۹۰

اسلیترین، مرگخواران

لرد ولدمورت


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۳۹ سه شنبه ۸ آبان ۱۳۸۶
آخرین ورود:
دیروز ۱۸:۳۶:۰۲
از ما گفتن...
گروه:
کاربران عضو
اسلیترین
ناظر انجمن
مرگخوار
ایفای نقش
پیام: 6953
آفلاین
رز درحالیکه سعی میکرد جلو ریزش مجدد اشکهایش را بگیرد نگاهی به راهروی تسترالها انداخت و سعی کرد جواب این سوال را که "کدام ماموریت بی خطر تر است"را پیدا کند...طولی نکشید که به جواب رسید!
-ایوان...اگه میشه تو برو سر اربابو گرم کن.من قسمت سختشو به عهده میگیرم و به اتاق تسترالها میرم.

ایوان درحالیکه بشدت به صداقت رز مشکوک بود سری تکان داد و بطرف اتاق لرد سیاه براه افتاد.
رز چوب دستیش را در دست گرفت و با قدمهای لرزان بطرف اتاق تسترالها رفت.دستگیره در را گرفت و با احتیاط در را باز کرد....اتاق کاملا تاریک بود.
-پیش پیش پیش....نجینی؟


اتاق لرد سیاه:

-بله ارباب...همونطور که میگفتم عمه مادربزرگ من چشاش چپ بوده.خیلیم زشت بوده.
لرد سیاه:
ایوان:شوهرعمه مادربزرگ منم که یه مشنگ خوش تیپ بوده.این عمه مادربزرگ من عاشقش میشه ولی چون میدونه عمرا اون پسر جذاب بهش توجه نمیکنه، معجون عشق به خوردش میده.
لرد سیاه:
ایوان:بله ارباب...اینا با هم زندگی میکنن تا صاحب یه پسر بچه میشن.

لرد سیاه که هر لحظه به یک رنگ در میامد از ایوان پرسید:
-ایوان؟یه نگاهی به من بکن ببین من پسرعمه مادربزرگ تو نباشم؟...تو به چه جراتی داری این داستان رو برای من تعریف میکنی؟نکنه داری به زندگی پیشینیان ارباب کنایه میزنی؟

ایوان وحشتزده چند قدم از لرد فاصله گرفت.درحالیکه به جد و آباد رز فحش میداد جواب داد:
-نه ارباب...من هرگز چنین جسارتی نمیکنم.اصلا این چه ربطی به گذشته درخشان شما داشت؟گذشته شما رو من در پروفایلتون خوندم.اصلا شبیه این نبوده.حالا شما خودتونو ناراحت نکنین...یه چیز دیگه براتون تعریف میکنم!




Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۴:۰۰ سه شنبه ۳ آبان ۱۳۹۰

فنریر گری بک


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۸:۲۱ دوشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۳۸۸
آخرین ورود:
۲۲:۴۳ دوشنبه ۹ دی ۱۳۹۲
گروه:
کاربران عضو
پیام: 127
آفلاین
سوژه جدید

- پیش پیش پیش پیش...
- چرا داری پیش پیش میکنی تو؟!مگه گربه است آخه؟
- خب چی بگم؟تو بخوای یه مار رو صدا کنی چی میگی؟

ایوان ایوان نگاه دقیقی به پشت یکی از بوته ها کرد، ولی خبری از مار مورد نظر نبود!

- اینجا هم نیست...بیچاره شدیم. الانه که لرد برای گردش بعد از ظهر نجینی رو احضار کنه.نمیفهمم،آخه چطور تونستی گمش کنی؟

رز شرشر اشک هایش را از روی گونه هایش پاک کرد و با هق هق گفت:
- نمیدونم...من همش چند لحظه مجبور شدم برم آشپزخونه.قلاده نجینی رو دادم به لینی...اونم انگار سرگرم حرف زدن با لونا بود.وقتی برگشتم خبری ازش نبود!

ایوان که به نظر میرسید دلش برای رز سوخته پرسید:
- حالا آخرین بار کجا دیدنش؟

رز به راهروی تاریک سمت چپش اشاره کرد:
-روفوس میگفت نجینی رو دیده که داشته به طرف اتاق تسترالها میخزیده...یعنی ...ممکنه رفته باشه اونجا؟اوه...یعنی تسترالها چه بلایی سرش آوردن...یا نجینی چه بلایی سر اونا آورده؟...این جونورا تا حالا با هم روبرو نشدن.نمیدونم عکس العملشون در مقابل هم چیه.حالا باید چیکار کنیم؟

ایوان کمی فکر کرد و بعد با همان لحن دلجویانه گفت:
-نگران نباش.تنها راه حل اینه که یکیمون بره سراغ ارباب و سرگرمش کنه تا ارباب فعلا یاد نجینی نیفته.اون یکی هم بره اتاق تسترالها ببینه...زبونم لال...چه بلایی سر نجینی اومده.



Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۶:۳۶ پنجشنبه ۲۰ مرداد ۱۳۹۰

لی جردن old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۳ پنجشنبه ۹ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۶:۰۸ چهارشنبه ۱ شهریور ۱۳۹۶
از سوسک سیاه به خاله خرسه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 416
آفلاین
به این ترتیب شد که هردو گروه روانه مغازه شدند.

در راه روانه شدن محفلیون

دامبلدور درحالی که پاکت کاغذی را در صورت خود جابهجا کرد پرسید:
-میگم سیریوس مطمئنی درست اومدیم ؟حدود 3 ساعته اینجا سرگردونیم.

-اره بابا من با مامانش دوست بودم .خودش چون خیلی سوسول بود ازش خوشم نمی اومد.ولی به مامانش زنگ زدم که سفارومو بکنه.

همه داشتند می رفتند که ناگهان جیمز نگاهش به مغازه ای افتاد.بالایش بزرگ نوشته بودند:
محصولات گیاهی. نمایندگی معجون افزایش رویش مو (زلف طلا)انگلستان.

-عمو عمو

-جیمز وقت نداریم ها

-یه لحظه بیاین!

-بعدن برات یویو می خریم

-برام یویو می خرید؟

- اره تو فقط بیا.

- باشه اومدم.

و جیمز رفت

در راه روانه شدن مرگخواران

لرد موهایش را پریشان کرد و از بلا پرسید:

-بلا می دونی اگه سر کار گذاشتن ما خیلی ادامه پیدا کنه چه اتفاقی میفته؟

- لرد جان این اتفاق نمی افته.من زنشو می شناسم.خیلی زن زلیله.به زنش زنگ زدم سفارشمونو بکنه.

در مغازه ان فرد بدبخت

- مهرمو می زارم اجرا

-شیرمو حلالت نمی کنم.

-طلاق می گیرم.

- برات غورمه سبزی درست نمی کنم.

-خرس تدی تو پاره پاره میکنم.

- اجاره تو دو برار می کنم.

- نمی زارم کارتون ببینی.


شما فکر می کنید این مرد چه می کند.؟


Modir look at that ticket
I work out
Modir look at that ticket
I work out
When I go to "contact us", this is what I see
Modirs are in bed and they wont answer me
I got passion in my head and I ain’t afraid to show it

I’m ANGRY and I know it


تصویر کوچک شده



Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۲۳:۵۰ شنبه ۱ مرداد ۱۳۹۰

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
این پست فقط جهت رفع تناقضات و ابهاماته!

[spoiler=تناقضات موجود در سوژه، که سعی شده رفع شه!]در اوایل سوژه گفته شده، آلبوس دامبلدور از نظر اندازه ی ریش تو کتاب رکوردهای گینس نفر اوله، در حالیکه توی پست رز ویزلی، این مسئله کاملا رد شده و سه نفر دیگه بالاتر از آلبوس هستن.

یا مثلا اینکه جیمز روز قبل، ریش دامبلدورو زده درحالیکه تو پست آخر ( لی جردن ) تنها چیزی که میدونه اینه که شب قبل این اتفاق براش افتاده. [/spoiler]

خانه ریدل:

رز که در تمام مدتی که مرگخواران ابراز عقیده میکردند در فکر فرو رفته بود پرسید:

ارباب! اون مامور یه دغل کاره! شما که میدونین حافظه من چقدر خوفه! اون گفت آلبوس آخره! ببینین!

نقل قول:
مگه شما ها کتاب گینس رو نخوندین که الان وقت با ارزش من رو گرفتین؟من پنج رکورد آخر رو براتون میخونم:
فرانکلین دامبلدور-61سانت
برایان دامبلدور-70سانت
والفریک دامبلدور-85ونیم سانت
پرسیوال دامبلدور -94و سه دهم سانت
آلبوس دامبلدور-صد سانت تمام


صدای ضعیف از انتهای جمعیت مرگخواران شنیده شد که گفت: ارباب اون زیرلبی گفت، پنج رکود آخر دامبلدورا رو میگه! خودم شنیدم!

مرگخواران با قیافه ی به مورفین خیره شدند. بلا خواست مخالفت کند که لرد زودتر از او گفت:

- یحتمل حق با مورفینه. چون اون الان گفت سه نفر بالاتر از ارباب هستن. زودباشین برین اون دستگاه زمان برگردانو بخرین.

سپس اشاره ای به زنوفیلیوس، آنتونین و بلیز کرد و گفت: شما سه تا مسئول خریدین. نذارین کسی متوجهتون بشه!

آنتونین و بلیز نگاهی چپکی به یکدیگر انداختند. زنوف برای جلوگیری از هرگونه درگیری ای سریعا بین آن دو قرار گرفت. سپس هرسه تعظیم کوتاهی کردند و از آنجا خارج شدند.

فلش بک

لونا بلافاصله بعد از اطمینان از کوتاه شدن کامل موهای سر و ریش دامبلدور، بادی به غبغب انداخت و به شاهکارش خیره شد. او کله ی دامبلدور را نیز همانند لرد صیقلی کرده بود.

اما فرصت بیشتری برای نظاره کردن نداشت، پس چوبدستیش را به سمت دامبلدور خواب گرفت و طلسمی را اجرا کرد. بعد از آن ژیلت را درون جیبش جاسازی کرد و گفت:

- مجبور شدم حافظه تو اصلاح کنم. این طوری یادت نمیاد من در قالب جیمز موهاتو از ته زدم، شب متوجه این موضوع شدی. گرفتی؟

و با یک جهش از اتاق خارج شد.

پایان فلش بک

خانه 12 گریمولد:

دامبلدور دستی به کله ی سفید و صیقلی اش کشید و تذکر کنان رو به ریموس و تدی و ویکتور گفت:

- حواستون باشه کسی متوجهتون نشه. خوب نیس از کارامون بو ببرن!


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۵/۲ ۰:۰۶:۱۸

🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۱:۵۳ شنبه ۱ مرداد ۱۳۹۰

لی جردن old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۳:۰۳ پنجشنبه ۹ تیر ۱۳۹۰
آخرین ورود:
۱۶:۰۸ چهارشنبه ۱ شهریور ۱۳۹۶
از سوسک سیاه به خاله خرسه
گروه:
کاربران عضو
پیام: 416
آفلاین
لرد:

اون یارو:

ملت مرگخوار:

پس مدتی تالار ناهار خوری مرگخوارها سوت و کور بود.که البته اگر ناله های مرگخواران که بعد از ده بیست کروشیویی که خورده بودند ایجاد شده بود را در نظر نگیریم.

لرد هم سر میز نشسته بود.اگر کسی جرئتش را داشت و به او کارد می زد خون بیرون نمی امد.

بلا که سعی می کرد حال لرد را بهتر بکند گفت:
-قربانت گردم حالاکه چیزی نشده.

-چیزی نشده یه بار دیگه این ریش دراز از من برد.

-قربان اون که دیگه دیگه ریش نداره!

-حالا هرچی.

وزر دیگر که داشت دوباره شرایط را می خواند گفت:
-وقتی یکی بمیره رکوردش به جا می مونه.پس ما نمی تونیم رکورد بقیه رو کم کنیم.چون مردن!

لرد پس از مدتی فکر کردن گفت:باریکلا...همینه.باید بریم به موقعی که اونا زنده بودن.اونم با ماشین زمان

بلا:یکی از فالیمامون تو کوچه ی دیاگون از اینا می فروشه!

-پس حله!

ملت مرگخوار:

همان موقع خانه گریمولد

_من ریشامو می خوام ریشامو بهم برگردونید

سیریوس پرسید:کی این اتفاق افتاد؟

-دیشب!

-خوب ما می تونیم بریم به دیشب و نزاریم این اتفاق بیفته.

-چطوری؟

-یکی از فامیلامون تو کوچه دیاگون چیزی رو که ما می خوایم رو داره!


Modir look at that ticket
I work out
Modir look at that ticket
I work out
When I go to "contact us", this is what I see
Modirs are in bed and they wont answer me
I got passion in my head and I ain’t afraid to show it

I’m ANGRY and I know it


تصویر کوچک شده



Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۴:۲۶ چهارشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۰

رز ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۴:۲۴ پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۲۱:۱۰:۱۱ پنجشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۲
گروه:
ایفای نقش
کاربران عضو
پیام: 1473
آفلاین
لونا در حالی که قیافه ی خودش را پیدا کرده بود کله ی دامبلدور را تاس تاس کرد و از پنجره بیرون پرید!

-آخ!!!!

-جیــــغ! لونا چی شد؟ حالت خوبه؟

- فکر کنم پام شیکست! بگذریم. موهاشو کوتاه کردم از ته! ریشاشو زدم از سر!

-ایول!

لرد از لیموزین مشکی شش درش پیاده شد و از جلو تمام مرگخواران گذشت تا به لونا رسید.

- تو مطمئنی؟ کاملا؟

- بله ارباب!

- پس بریم به این یارو زنگ بزنیم!

چند ساعت بعد - خانه ی ریدل

ماموری که به خانه ی ریدل آمده بود ، همان نفر قبلی نبود.

- خب! آقای.. فامیلیتون چی بود؟ ولش کنین! لطفا صاف بشینین تا من ریشتونو اندازه بگیرم.

لرد صاف نشست.

- ریش شما دقیقا 60/5 سانتی متره. و این نشون میده که شما منو مسخره کردین!

لرد صاف تر نشست.

- تا جایی که من اطلاع دارم ، آلبوس دامبلدور ریش 100 سانتی شو تراشیده و دیگه ریش نداره! پس اسمش حذف شده. اما بقیه چی؟ شما هنوز 0/5 سانت از نفر سوم جهان کم دارید! چه برسه به اول!



ارباب جان، جان جانان اند اصلا!






Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۳:۴۲ چهارشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۰

ریونکلاو، مرگخواران

لینی وارنر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۱:۵۳ شنبه ۳۰ خرداد ۱۳۸۸
آخرین ورود:
دیروز ۲۱:۵۳:۱۷
از رو شونه‌های ارباب!
گروه:
مرگخوار
ناظر انجمن
ایفای نقش
ریونکلاو
کاربران عضو
گردانندگان سایت
پیام: 5464
آفلاین
لونا چشم از آینه برداشت، به سمت دامبلدور برگشت و گفت:

- آماده شین که میخوام خوشگلتون کنم!

دامبلدور که هنوز تصمیم جیمز را قبول نکرده بود، با افسوس گفت:

- لااقل بذار یکم فکر کنم. چه مدلی میخوای بدی؟ چقدر تغییرش میدی؟ خیلی کوتاهش نکنیا!

برق شیطانی در چشم های لونا نمایان شد و گفت:

- نگران نباش عمو، من حواسم به همه چی هست!

دامبلدور با تردید نگاهی به جیمز انداخت. عینکش را نزده بود بنابراین تصاویر را کمی تار میدید و متوجه رشته موهایی که رو به طلایی میرفتند نشد.

لونا با دستپاچگی گفت: زودباشین، برای اینکه کار من درست انجام شه باید بخوابین.

سپس لبخندی زد و برای تحت تاثیر قرار دادن دامبلدور اضافه کرد:

- آرامش کلید موفقیت است!

دامبلدور دستی به ریش های بلندش کشید و بعد از کشیدن آه اسف باری چشمانش را بست و دوباره روی تخت دراز کشید.

لونا با هیجان، سریعا ژیلت را کمی به دستش کشید تا مطمئن شود که تیز است و سپس برای آخرین بار گفت:

- اگه میخواین حول نشم، باید راستکی بخوابین. گولم نزنیا

دامبلدور انگشتش را به نشانه ی موافقت تکان داد و لحظه ای بعد صدای خر و پفش به هوا برخاست. لونا دوباره آینه را چک کرد و متوجه شد که موی جیمز علاوه بر اینکه رو به طلایی شدن میرود، در حال رویش و بلند شدن نیز هست. با عجله خواست ژیلت را به صورت دامبلدور نزدیک کند که با توجه به اوضاع افتضاح تغییر شکلکش از این کار صرف نظر کرد.

چوبدستیش را بیرون آورد و آن را به سمت ریش های دامبلدور گرفت. شعله ی آتشی از نوک چوبدستی خارج شد و ریش های دامبلدور شروع به سوختن کرد. وقتی به انتهای آن رسید، اینبار به جای آتش آب از چوبدستی خارج شد و ریش از ته زده شد!

برق شادی ای در چشمان لونا نمایان شد. حالا نوبت آخرین قسمت بود. کافی بود موهای او را به همین روش در عرض سه سوت از ته بزند و تمام!


ویرایش شده توسط لینی وارنر در تاریخ ۱۳۹۰/۴/۲۹ ۱۴:۰۸:۵۶

🙋‍♀️ فقط اربـاااااااب! 🙋‍♀️

فقط بلده بشینه یه جا، بدون این‌که بدونه چرا!
تصویر کوچک شده




Re: اتاق تسترالها
پیام زده شده در: ۱۳:۳۶ چهارشنبه ۲۹ تیر ۱۳۹۰

لونا لاوگود


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۳۲ سه شنبه ۶ فروردین ۱۳۸۷
آخرین ورود:
۱۳:۰۴:۰۹ پنجشنبه ۱۷ اسفند ۱۴۰۲
از خرس مستربین خوشم میاد!
گروه:
کاربران عضو
پیام: 706
آفلاین
خلاصه: روی لرد عملی صورت میگیره که بعد از عمل مو و ریش و سیبیل در میاره. همه چیز خوب پیش میره تا اینکه یه روز صبح از خواب بیدار میشه و خودشو تو آینه میبینه که موها روی صورت و سرش به شدت رشد کردن، از این فرصت استفاده میکنن و تصمیم میگیرن به عنوان بلندترین موی جهان اسمشو تو گینس ثبت کنه، اما مامور بهش میگه هنوز چهل سانت مونده تا ثبت اسمش! پس تصمیم میگیرن دامبلدور ( که طول موهاش به صد میرسه) رو بکشن تا اسمش حذف بشه، اما چون حتی با مرگش باز هم اسمش باقی میمونه تصمیم میگیرن در حالی که زنده س موهاش رو کوتاه کنن تا اسمش حذف بشه؛ پس لونا معجون میخوره و به جیمز مبدل میشه و به دم در اتاق دامبلدور میره ...
-------------------------------------------------------------

لونا تقه ای به در زد و وارد اتاق شد و دامبلدور را در خواب و در حالی که لبخند جالبی روی لب داشت و ققنوس عروسکی درون بغلش جا خوش کرده بود دید.

خواست از اتاق خارج شود که یادش افتاد او در حال حاضر جیمز هست و فرد مقابل خود دامبلدور هست نه لردولدمورت. پس وارد اتاق شد و در حالی که ژیلت درون جیبش را لمس میکرد نزدیک تختش شد.

ژیلت را به آرامی در آورد و نزدیک صورت دامبلدور کرد.

- اول ریشش رو کوتاه کنم یا موهاشو؟ اول ریش ...

با دست راستش آستین ردایش را جمع کرد تا از لرزش آن جلوگیری کند، فقط کمی مانده بود تا ژیلت به صورتش برخورد کند که همان موقع یک جفت نور آبی رنگ او را به وحشت انداخت.

دامبلدور چشمانش را گرد کرد و سریع دست لونا را پس زد و گفت: جیمز! تو داری چیکار میکنی؟

لونا سعی کرد خونسردی خود را حفظ کند و رفتارش را شبیه به جیمز کند.

- جیـــــــــــــــــــــــغ!! منو ترسوندی!

دامبلدور با بهت پرسید: اون چیه تو دستت؟

- ها؟ این؟ ژیلته دیگه ...

- خودم میدونم ژیلته! میگم این تو دستای یه بچه ای مثل تو چیکار میکنه؟

لونا که فکرش مشغول شده بود به حرف های دامبلدور توجهی نکرد: وای اگه لرد بفهمه من ماموریتمو خوب انجام ندادم اولین نفری که میمیره منم! حالا من به این پیرمرد خرفت چی بگم؟ جیمز واقعی تو این لحظه چی کار میکرد؟

- من میخواستم به ریشت مدل بدم!

دامبلدور که هنوز سردرگم بود جواب داد: مدل؟ نه جیمز. میتونی بری به سیبیلای بابات مدل بدی، ریشای من همینجوری خوبن!

لونا که ناامید شده بود شروع کرد به جیغ زدن مانند جیمز و در همان حال گفت: نه من حتی طرحشو هم کشیدم! حتما باید ریش تو باشه!

همان موقع جرقه ای در ذهن لونا ایجاد شد و گفت: و تازه دو روز دیگه هالووینه و من شنیدم مکگونگال میگفت کاش دامبلدور از یکنواختی بیرون بیاد! مگه نمیخوای مکگونگال و دو روز دیگه سورپرایز کنی؟

دامبلدور آینه ی کنار تختش را برداشت و در حالی که خود را در آینه نگاه میکرد ریشش را دور دستش حلقه میزد و به فکر فرو رفت.

لونا خود را درون آینه دید و لحظه ای به نظرش آمد بالای موهای سیخ شده ی جیمز کمی به طلایی میزند ... امیدوار بود تا تمام شدن کار جیمز باقی بماند.


Only Raven !


تصویر کوچک شده







شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۰-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.