(مودی داشت با اکراه به شکلاتش نیگا میکرد،ولدمورت حسابی با خون آشام گرم گرفته بود و مرلین که از دست ریشش کلافه شده بود رفت ریشش رو 6 تیغه زدو اومد)
(مرلین از در اومد تو،همه به طرفش بر گشتن!)
همه: (مرلین رو نشون میدن):
آقای صاحاب اینجا(اسمش رو نمی دونم):زهر مار،چه طرز خندیدنه.(همه:l
)
(بعد چشمش می افته به مرلین!خودش هم میخنده)
(مرلین که خیلی ناراحت شده بود همونجا گریه میکنه،مودی میاد به همه میگه)
مودی: بچه لطفا خودتون رو کنترل کنید!
(بعد خودش می زنه زیر خنده)
مرلین: خوب دیدم دیگه الان ریش اینقدی مد نیست،رفتم 6 تیغه زدم!
(مدی بر میگرده میشینه،پایه ی صندلی رو اشتباهی گذاشت رو ردای ولدمورت)
ولدمورت: هووو مودی خوبه این همه چشمات مجهزن،ببین آخه!مگه کوری؟
(مودی متوجه میشه!)
مودی: بابا توهم!(صندلی رو درست میکنه)(بعد یه دونه محکم میکوبونه پشت ولدمورت،ولدمورت که داشته خون گلاسه میخورده همش میریزه رو رداش!)
ولدمورت یهو عصبانی میشه،بعد همه میخندن
مودی با یه ورد همه رو تمیز میکنه
ولدمورت هم جو گیر میشه،قهقه میزنه! :lol2: :lol2:
ولدمورت:بی خیال مودی،سدریک بیا بشین،حالا که کشتمت بیا نترس،دوباره که نمیمیری.
(سدریک همچنان مظلومانه داره همه رو نیگا میکنه!)