ورونیکا با تعجب گفت: وا! چرا غش کرردی؟ یعنی من انقدر ترسناکم؟
اما مودی همینجور روی زمین افتاده بود
----------- در همان لحظه در محفل -----------------------
لونا کیفشو میبره بالا میکوبونه تو صورت هدی و میگه: ای نمک نشناس. 3 شب میندازمت تو سیاهچال آدم شی. حالا دیگه من ازت خواهش میکردم بریم بیرون؟
هدی که از برخورد کیف پرتاب شده بود:
اما در همان لحظه اعضای محفل وارد اتاق میشن و با دیدن این صحنه اینطوری میشن:
آلبوس بلافاصله وارد معرکه میشه و میگه: آهای! بسه دیگه! خونه رو گذاشتین رو سرتون. هدی مودی کجاست؟؟
هدی دور و برش رو نگاه میکنه و میگه: امممم همینجاهاست
اعضای محفل چوبدستیشونو به طرف لونا میگرن و میگن: اگه جون زنتو دوست داری سریع مودی رو رد کن بیار
هدی گریه کنان گفت: گروگان گیری تو روز روشن؟ بیا بریم لونا جون
اما تا به لونا نزدیک میشه دوباره پرتاب میشه.
هدی که دید کاری از دستش بر نمیاد گفت: به درک. بکشینش.
لونا گفت: آهان! که بکشن منو هان؟؟؟؟
بلافاصله سپر نگهدارنده لونا از دور و برش کنار میده و لونا خودش زحمت تنبیح هدی رو میکشه
آلبوس میگه: خب این از این حالا بریم ببینیم مودی کجاست. به گروه هایی تقسیم میشیم
استر و من میریم توی اتاقای طبقه اول
ریموس و سارا میرن اتاقای طبقه دوم
لاوندر و رون هم میرن طبقه سوم
آوریل و اسپراوتم برن دستشویی ها
شروع میکنیم
آوریل و اسپراوت به طرف دستشویی رفتن. بقیه هم به جایی که باید میرفتن
در دستشویی
آوریل: عجب بوی گندی میاد
اسپراوت روی لگن نشسته و میگه: میخوای برو بیرون.
همون لحظه سیفون توسط اسپراوت کشیده میشه و آوریل هم که معمولاً بسیار لاغر بود و ایندفعه روی سیفون نشسته بود از سوراخ اون واردش میشه ولی بلافاصله محفظه رو میچسبه و بیرون میاد و برای 10 دقیقه دستاشو صابون میزنه و میشوره
همه در حال گشتن بودن ولی چیزی پیدا نکردن. برای همین برگشتن به محلی که لونا درحال تنبیح هدی بود. چند لحظه بعد آوریل تک و تنها اومد.
استرجس پرسید: چرا اسپراوت نیومد؟
آوریل گفت: الان میاد کار داره
اسپراوت چند لحظه بعد اومد و همه دوباره دور میز غذا نشستن و به خوردن غذا مشغول شدن.
ریموس گفت: ای بابا! فکر کنم مودی رفته بیرون. لو رفتیم
آلبوس گفت: من روی در سیستم های امنیتی نصب کردم. بزار ببینم کیا ازش خارج شدن
و چوبدستیش رو بالا آورد و وردی رو زمزمه کرد. کلمه آلستور مودی نمایان شد
--------------------- در پارک هاگزمید -------------------------
مودی به هوش اومده بود و گفتگویش با ورونیکا تموم شده بود. پس به سوی محفل در حرکت بود
زنگ در را به صدا در آورد
-------------------- در داخل عمارت --------------------------
همه با چنگ و دندون به جون غذاها افتاده بودن. آلبوس با سیستم های امنیتی بیرون رو دید تا ببینه کی پشت دره. تا مودی رو دید درو باز کرد. ولی بلافاصله پس از ورودش او را حاضر کرد و ازش سؤالهایی رو پرسید. و مودی که بسیار خنگ مینمود تمامی ماجرا را تعریف و خود را به دست تقدیر سپرد.
لونا و هدی هم با هم آشتی کرده بودند و در حال خوردن غذا بودن.
اما حالا باید دید تا مینروا برای مودی چه آشی خواهد پخت(!)
مینروا وارد شد و کاسه آش رو جلوی مودی گذاشت و گفت: بفرما.
مودی گفت: ممنون و شروع به خوردن کرد.
پس از خوردن چند قاشق سرخ شد. دهنش بسیار داغ مینمود. آش بسیار تند بود. بعد از مدتی تمامی بدن مودی از شدت تندی و داغی آش رو به سرخی رفت. مودی بلافاصله به سوی آب شتافت ولی آب دارای سپر بود در نتیجه مودی نیز به روی صندلی پرتاب شد و صندلی هم برگشت و پس از قرار دادن مودی بر روی زمین روی سر او فرود آمد
بعد از این تنبیح مفصل دل آلبوس به حال مودی سوخت و سپر آب را از بین برد و مودی توانست کمی آب بخورد. سپس جلوی پای همه تعظیم کرد و گفت: غلــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــط کردم!
اعضا هم گفتن: باشه میبخشیمت
مودی گفت: بسیار ممنونم از شما حالا اگر میشه کمی غذای خوشمزه به من بدهید
اعضای محفلم که خیلی دل رحم بودن به او غذا دادن و دوباره دوستی با او را از سر گرفتند غافل از اینکه ماجرای مودی و ورونیکا هنوز تموم نشده بود
----------------------------------
یخورده ژانگولری شد فکر کنم نه؟ به هر حال منتظر نقد پر ارزش شما هستم
اوووووووووف ... خیلی طولانی نوشتی اگه بخوام خط به خط ایراداتو بگم چهار برابر پستت باید مطلب بنویسم .
اولا که طنزات خیلی خامن ... بیشتر روی تیکه های طنزت کار کن ... نزار حس ناقصی به خواننده منتقل کنن ... مثال بارزش همون قضیه آوریل بود ... خیلی کوتاه نوشتی و باعث شدی هیچ حس خاصی به خواننده منتقل نشه از خوندن اون تیکه ... و بقیه تیکه های نوشته ات هم تقریبا از همین مشکل رنج می بردن .
روی این چیزا بیشتر کار کن .
من اگه بخوام یکی یکی ایرادات رو بگم هیچ کدوم رو درست متوجه نمی شی ... فعلا روی همین مورد کار کن ... پستای بعدیت بقیه ایرادا رو می گم تا یواش یواش متوجه همه چی بشی.
منتظر پست زدنت توی محفل هستم
2 از 5