ماجراهای کارآگاه بورگین " این قسمت :حادثه"ده ده ده دن ده ده ده دن ده ده ده دهدهه ده ره ده ده ده!
شاهکاری از " بورگین "
کمپانی بورگین پیکچرز
تعداد فیلم های بورگین پیکجرز تا به حال : 1فیلم
با بازی هنرمندانی همچون :
لودو بگمن
بورگین
بلاتریکس لسترنج و
بلیز زابینی
- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
تقدیم به تمام بچه های خوب ایرانی
وزارت خانه سحر وجادو / ساعت 22:30
صدای همهمه شنیده می شود.
صفحه که از همان اول سیاه بود ، کم کم به رنگ طبیعی و استانداردش بر می گردد و وزرات خانه سحر و جادو که پر از آدم هست نمایان میشود...
پدر و مادرانی که به اتاق مبارزه با ستاد بی ناموسی می روند تا دخترانشان ( ! ) را از آن جا بیرون بیاورند یا عده ای که به اتاق معلولیت جسمی (
) می روند تا اعضای بدن گمشده اشان را در زمان آپارات کردن بگیرند.
در میان آن همه صداکه از تالار ناشی می شد ، از اتاق مبارزه با بی ناموسی صداهای مختلف و بیشتری به گوش می رسید.
دوربین که همچنان بالای تالار بود و از همه به طور کلی فیلم برداری می کرد کمی نزدیک اتاق ستاد مبارزه با بی ناموسی شد.
_
این قسمت توسط ناظر سانسور شد!
دوربین دوباره از اتاق دور شد و اینبار به طرف اتاق اعضای بدن گمشده رفت.
صدای مردی که زیر بود می گفت : ولی اینجا هیچ پایی نیموده! میشه دوباره بگین کجاتون گم شده؟
صدای پیر و ملایمی که به سختی به گوش میرسید گفت : صد بار گفتم پام پام پام!
انگار ازگفتن اینچند کلمه کلافه شده بود .
دوربین دوباره از در اتاق دور شد و به جای قبلش برگشت.
ناگهان از بلند گویی که در گوشه سالن گذاشته بودند صدایی برخاست.
_ کارآگاه بورگین و کارآگاه بگمن به اتاق رئیس .... کارآگاه بورگین و کارآگاه بگمن به دفتر رئیس.
ناگهان صفحه دوربین روی اتاق " بی نظمی در سطح شهر " فوکوس کرد که هم اکنون دو مرد قد بلند از آنجا پا به بیرون گذاشتند.
دوربین پا به پای دو مرد جلو میرفت .
دوربین آنقدر جلو رفت که دو کارآگاه به اتاق بزرگ که دارای شیشه های سیاه و ضد طلسم بود وارد شدند.
ناگهان صفحه عوض شد و داخل دفتر رو نشون داد.
سه قفسه آهنی که تا سقف قد برافیاشته بود ، سه صندلی خشک و چوبی که جلوی میز بزرگ و قهوه ای رنگ رئیس بود قرار داشت و یک شومینه بزرگ که در آن آتش بزرگی بود تنها منبع روشنایی آن اتاق بود.
دو کارآگاه سلام نظامی دادند .
رئیس با دست به اونها اشاره کرد که می تونند بنشینند.
کارآگاه ها نشستند.
رئیس یک سیگار برگ آتش زد وآن را گوشه لبش گذاشت و با صدای گنگی گفت : بی مقدمه میرم سر اصل مطلب چون اصلا وقت زیادی برامون نمونده ، در حدود یک ربع ساعت پیش ، متوجه شدیم که با افسون خنثانیوس ، دزدگیر یک جواهر فروشی رو خنثی کردن.
با ماهواره ردشون رو گرفتیم و هنوز هم تو طلا فروشی هستن پس ، باید سریع عمل کنین و اگه شانس بیارین فرار نکن.
فقط دو نفر هستن و این کار رو به شما دادم چون شما ، بهترین کارآگاه های ما هستین...
دو کارآگاه ، بدون اینکه حرفی بزنن بلند شدند و دوباره سلام نظامی دادند و در همان دفتر غیب شدند.
طلا فروشی اسکورسیزی
در تاریکی...
پاق
دو هیکل سیاه پوش در تاریکی پدیدار شدند.
دوربین نزدیک آن دو نفر شد. کارآگاه بورگین و کارآگاه بگمن در حالی که زمزمه میکردند ، دستشان را زیر ردایشان کردند تا به هنگام مواجه شدن با خطر ، کمال استفاده رو از چوبشون ببرند.
بورگین در حالی که به اطرافش نگاه می کرد تا بفهمند در کجا ظاهر شدند خطاب به کارآگاه بگمن گفت : اینجا انباری یا همون گاوصندوق طلافروشیه
و با دست به یک گاو صندوق بزرگ و نقره ای رنگ اشاره کرد که جلال و ابهتش در تاریکی خاموش مانده بود.
بگمن ، چوبش رو در آورد و زمزمه ی آرامی سر داد.
ناگهان اتاق با نوری که از چوب لودو بگمن بیرون میومد ، روشن شد.
دوربین دور اتاق رو گشتی زد ، دیوار های پوست پوست شده و نم زده که دیگر از رنگ قبلیشان خبری نبود و یک گاو صندوق بسیار بزرگ اتاق رو شامل می شدند.
کارآگاه بگمن گفت: به به جای تاریک
میگم بورگین به نظرت الان دزدا کجا هستن؟
بورگین دهنش رو باز کرد تا جواب همکارش رو بده که ناگهان صدای پایی اومد.
تق تق ، تق تق ، تق تق ، تق تق
دو نفر بودند
دو مامور به سرعت پشت گاو صندوق عظیم الجثه قایم شدند.
بگمن زیر لب گفت : حالا چی کار کنیم ، بور...
و وقتی متوجه شد بورگین کنارش نیست ، بسیار متعجب شد.
آیا بورگین جا زده بود؟
کمی سرش را از پشت گاو صندوق بیرون آورد و دیدی به بیرون زد .
چی؟
هرچی که بودند ، مرگ خوار هایی بی ترجبه بودن ، چون ، نه تنها چو دستیشان در جیب هاشون بود ، بلکه کیسه های بزرگی رو هم حمل میکردند.
یک بچه با یک چوب جادو هم میتونست اونها رو بگیره.
و اون موقع بود که چهره اش با دیدن بورگین که چوب به دست پشت سر دو مرگخوار حرکت میکرد و چوبش را بیرون آورده بود روشن شد.
مرگ خوار ها هنوز متوجه حضور کارآگاهی در پشت سرشون نشده بودند.
یکی از مرگ خوار ها که صدای زنانه ای داشت گفت : گاوصندوق! با این همه جواهر ، حتما لرد سیاه پولدار و ثروت مند میشه و میتونه کلی نیرو جذب کنه.
و با این حرف کیسه ی پر از جواهری را که در دستش بود به دست همدستش داد و به طرف گاو صندوق حرکت کرد.
حرکت بعدی وی ، برق را از سر بگمن پروند.
ناگهان مرگخوار زنی که به طرف گاوصندوق آمده بود برگشت و چوبش را که مخیافنه از آستینش در آورده بود به طرف بورگین که پشست سرشون بود گرفت.
بگمن باید دست به کار می شد . خودش رو با یک حرکت انتحاری و ورزشی و ارزشی به بیرن پرت کرد و چوبش را که از قبل آماده کرده بود به طرف دو مرگ خوار نشانه رفت.
_ خیلی آروم چوبتون رو بزارین رو زمین و دستاتون رو بزارین پشست سرتون!
ناگهان خده ی جنون آمیزی از کسی که کیسه دستش بود به گوش رسید.
او نیز چوبش رو بیرون آورده بود و به طرف بگمن نشانه رفت بود
_ اخطار می کنم ، چوب هاتون رو ...
ناگهان با فریادی به عقب پرید تا اشعه سبز رنگ طلسم نابخشودنی ( آواداکداوارا ) به او برخورد نکنه.
ناگهان برق نارنجی رنگی هوا را شکافت و دقیقا به سینهمرگ خوار کیسه به دست خورد.
_ کروشیو!
مرگخوار بی جان در وسط زمین خاک گرفته زیر زمین افتاد.
صورتش از درد به هم پیچیده بود و خیره به سقف نگاه میکرد.
او مرده بود.
مرگخواری که صدای زن داشت با فریادی گفت : نه ، بلیییییز...!
دو کارآگاه یک صدا گفتند: بلیز زابینی؟!
بورگین با یک حرکت چوب ، مرگ خوار زن رو خلع سلاح کرد و به طرف مرگخواران رفت .
دوباره چوبش رو تکون داد و ماسک مرگ خوار مجهول الحال، برداشته شد .
بلاتریکس لسترنج
بورگین به طرف بلاتریکس رفت و دستش را روی شانه او گذاشت و گفت : آزکابان
بلاتریکس لسترنج ناگهان غیب شد.
بورگین به طرف جسد رفت و کار رو که با بلاتریکس لسترنج کرد روی وی انجام داد ولی ، به جای اینکه او را به آزکابان بفرستد ، به سرخانه فرستاد.
سپس به همکارش نگاهی کرد و گفت : این ماجرا هم تموم شد- - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
بچه های خوب ، منتظر داستان های جالب کارآگاه بورگین باشید.
این کمپانی باز هم از کارآگاه محبوبتون فیلم درست میکنه!
قسمتی از این پست توسط ناظر به دلیل بیناموسی بودن پاک شد