هری پاتر نخستین مرجع فارسی زبان هواداران هری پاتر

هری پاتر نسخه موبایل


در حال دیدن این عنوان:   1 کاربر مهمان





پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۱:۰۸ چهارشنبه ۲۳ تیر ۱۳۹۵

رون ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۵:۵۸ پنجشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۱:۱۱ دوشنبه ۱۷ بهمن ۱۴۰۱
از
گروه:
کاربران عضو
پیام: 742
آفلاین
نقل قول:
1.پست تدریس من رو ادامه بدید.



-اي بابا اين چه وضعشه؟
-مگه ما بيكاريم؟
-يعني چي...
-خير سرت استادي...

اعتراض ها بالا گرفت زيرا از آنجا كه ملت كلا حوصله ي فكر كردن رو نداشتند، انتظار نمي رفت كه پيدا كردن معجون مناسب براي درست كردن، برایشان كار آساني باشد. همچنين سخت تر از فكر كردن، درست كردن آن بود كه ملت حوصله ي آن را هم نداشتند.

هکتور كه ديد اعتراض ها بالا گرفته، پس از شنيدن نام «قمه هاي ردولف» و «شلوار بوگندو ي مرلين»، از كار خودش استغفار كرد و سعي كرد وضعیت را به حالت قبل برگرداند. اما قبل از خواباندن اعتراض ها، اول بايد سرش رو مي دزديد تا مبادا گردنش توسط قمه هاي چندين متري رودولف به باد رود.

كلاس كم كم تبديل به ميدان جنگ مي شد و كاري هم از استاد ويبره روي كلاس بر نمي آمد. انگار ملت فقط منتظر سوژه بودند تا فوران كنند وعقده هاي كهنه شان را آن وسط به حراج بگذارند.

قمه هاي ردولف در بالاي سر جمعيت ديده مي شد و هر چند دقيقه يك بار، با ريختن خون دانش آموزي، به خود آرامش ميدادند. از طرف دیگر کلاس نیز صداي فرياد غول هاي شاگرد نما به گوش مي رسید كه لباس از تن خود مي دریدند و بر سر يكديگر مي زدند.

-ساكت باشين وگر نه ١٠٠امتياز كم ميكنم از...

انگار هکتور دست روي نقطه ي حساس ملت گذاشته بود، چرا كه ملت با شنيدن جمله ي ناتمام هکتور، در جا خشك شدند. بعد از مدتي به روي پاشنه ي پا چرخيدند و به اون با نگراني خيره شدند.

- خوبه حالا اگر برنگردين سر جاهاي خودتون مجبور ميشم ١٠٠امتياز از گروه ها بگيرم بدم به اسليترين.
-اهم... اهم.... پروفسور؟
-بله؟
هکتور سرخوشانه به سمت منبع صدا برگشت و با ديدن چهر ه ي استرجس، ويبره اش فرو نشست و به عبارت ديگر، ته نشين شد.

استرجس با خونسردي در كنار در ايستاده بود و به ريگولوس نگاه معنا داري كرد و با قاطعيت بيشتري گفت:
-پروفسورگرنجر؟
-بببببببببعله؟
به جاي انجام درست وظايفتون مبني بر حفظ نظم كلاس، با كم كردن امتياز از ساير گروه ها ميخوايد به گروه خودتون كمك كنيد؟
-چيزه...
-پروفسور بلك؟
-بعله؟
- دفتر مديريت!

استرجس در حالي كه سعی می کرد خونسردی خود را حفظ کنه، لباسشو صاف كرد و بيرون رفت.

از شلوار مرلين، كه به تازگي جايگاه مرلين را براي سركشي كسب كرده، نقل شده كه هکتور گرنجر همانجا خشك شد و دیگر ویبره نزد. او عبرتي براي ساير استادان هاگوارتز شد.
[b]


نقل قول:
2-- در حداکثر یک پاراگراف توضیح دهید اگر جای پاتیل هکتور بودید و بیست و چهار ساعت درون شما معجون پخت می شد چه میکردید؟ و چه احساسی داشتید؟(5 نمره)


حس بدی که حاصل از حالت تهوع شدید بود داشتم. اگر می تونستم هر چیزی رو که درست می کرد تف می کردم تو صورت خودش تا حالش سر جاش بیاد. بعد هم مثل کفتر کاکل زری از پنجره فرار می کردم. اگرم نشد یه خاکی تو سرم می ریزم دیگه.


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۰:۰۳ سه شنبه ۲۲ تیر ۱۳۹۵

پانسی پارکینسونold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۴۲ پنجشنبه ۱۷ تیر ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۶:۴۳ چهارشنبه ۲۶ آبان ۱۳۹۵
از تو ای شعر واقعن ممنون
گروه:
کاربران عضو
پیام: 18
آفلاین
1 :

هر کدام از دانش اموزان (فسیل ها)سر میز خود رفتند و سعی کردند از روی دستورالعمل کتابشان معجونی درست کنند.
پانسی ک از نگاه استاد هنگام ورود ب کلاس متوجه شده بود چ نظری درمورد سن و سالشان دارد زیر لب گفت: عمت هم سن هاگوارتزه من هنوز 18 سالمم نشده.هیف ک اسلیترینی هستی وگرنه ی معجون درست میکردم ب خوردت میدادم ک همسن مرلین شی جناب هکتور خان...
بعد کتابش را باز کرد و دنبال دستورالعمل معجون عشق گشت.بعد از پیدا کردنش مشغول مطالعه ی مواد مورد نیاز شد و سپس درحالیکه چشمانش اندازه ی چشمای شترمرغ شده بود اهسته و با حرکاتی مانند رقص بندری ب سمت کمد مواد رفت و زیر لب نام مواد را با خود زمزمه میکرد:
پای سوسک بالدار!!!
دندان اسیاب شده ی مار!
تخم قورباقه(غورباغه یا غورباقه ...)!
موی دماغ شتر!!
اسید معده ی شرک!!!
زهر مار اناکوندا !
شیره ی درخت دراگون!!!!!
یا مرلین ! من اگه این معجونو بدم ب دراکو بخوره ک از دنیا ساقط میشه...
پانسی در حالیکه تمام این مواد را با دستش گرفته بود با همان حالت ویبره مانند سر میز خودش بازگشت و مشغول ریختن انها داخل پاتیلش شد.
بعد از ده دقیقه جوشاندن موادپانسی نگاهی ب معجون انداخت اما ب نظرش یکجای کار عیب داشت...بعد طوریکه انگار جواب سخت ترین معادله ی ریاضی را فهمیده باشد با خوشحالی دستانش را بهم زد وگفت : اهان ... فهمیدم...باید رنگش صورتی باشه ن سبز...
سپس با شادمانی ب سمت قفسه ی مواد رفت و دنبال رنگ صورتی گشت اما انجا هیچگونه رنگی نیافت...بعد انگار ک دوباره فکری ب ذهنش رسیده باشد رفت و چند تار مو از سر رونالد ویزلی کند.
رون ک حسابی دردش گرفته بود داد زد:اوهوی مگه مرض داری روانی؟!؟؟ و قبل از اینکه پانسی بخواهد جوابش را بدهد صدای هکتور از گوشه ی کلاس بلند شد و گفت: 120 امتیاز از گریفندور کم میشه بخاطر بی نزاکتیشون

پانسی نزد هکتور رفت و گفت:استاد میشه اینارو ب رنگ صورتی تبدیل کنی؟
هکتور هم گفت:اینکه کاری نداره بیا
ناگهان از انسوی کلاس صدای خنده ی بچه ها(فسیل ها)هکتور و پانسی را از جا پراند!
دراکو داد زد:هی رون رنگ موهات چقد بت میاد خخخخ!چجوری اینکارو کردی ب مام یاد میدی؟
هکتور هم ک انگار اصلا از ماجرا خبر ندارد حرف مالفوی را تایید کرد و سعی کرد کلاس را ارام کند سپس سراغ پانسی رفت و گفت:این دیگه چ شوخی بی مزه ای بود؟!
پانسی درحالیکه سعی میکرد خنده اش را کنترل کند گفت:استاد من واسه معجونم ی مقدار رنگ صورتی میخواستم نگفتم ک موهای اون بدبختو رنگ کنی...خخخخ
هکتور ک حسابی کلافه شده بود همان کاری را ک پانسی از او میخواست انجام داد و گفت:از جلو چشام خفه شو گل من
پانسی رنگ را گرفت و رفت انرا ب معجونش اضافه کرد.سپس انرا درون یک گیلاس بلوری ریخت و اهسته و با قدم های محکم ب سمت دراکو ب راه افتاد.
پروتی پتیل ک چشمش ب گیلاس دست پانسی افتاد متوجه شد ک ان معجون عشق است سپس با یک حرکت سریع چوبدستی اش را دراورد و با خواندن یک ورد انرا از دست پانسی کش رفت و دوان دوان ب سمت نویل رفت و پانسی ک تازه از شوک درامده بود ب سمت پروتی دوید اما پایش ب پای الیشیا گیر کرد و زمین خورد.
(صحنه اهسته)نگاه الیشیا و پانسی ب پروتی و نویل دوخته شده بود.نویل با لبخندی مانند لبخند ژکوند گیلاس را از پروتی گرفت و انرا سر کشید.اشک داشت از چشمان پانسی ب سمت گونه هایش سر میخورد ک ناگهان...
بووووووم
یا حضرت مرررررلین!!!
نویل منفجر شد!!!
همه در یک شوک عجیب بسر میبردند ک ناگهان مدیر وارد کلاس شد و دانش اموزان را از صحنه خارج کرد.
پانسی متعجب از نحوه ی عمل معجونش و هم خوشحال از اینکه انرا ب دراکو نداده بود همراه سایر دانش اموزان و درحالیکه پروتی غش کرده بود از کلاس بیرون رفت.
هکتور هم سعی داشت با همکاری مدیر نویل را ب حالت اولش باز گرداند...و 1000 امتیاز نیز از گریفندور کسر کرد(نمیدونست معجون مال اسلیترینیا بوده )


2 :

من اگه جای پاتیل بودم ترجیح میدادم تو ازکابان زندانی باشم و ب دست دیوانه سازا بیوفتم.
بهتر از اینه ک پای سوسک توم جوشونده بشه


ویرایش شده توسط پانسی پارکینسون در تاریخ ۱۳۹۵/۴/۲۲ ۲۰:۱۵:۲۹


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۳:۴۲ دوشنبه ۲۱ تیر ۱۳۹۵

ارنی مک میلانold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۲:۴۷ شنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ چهارشنبه ۷ مهر ۱۳۹۵
گروه:
کاربران عضو
پیام: 13
آفلاین
تکالیف:
- یکی از مهم ترین چیزها در سایت اینه که بتونیم پست قبلی رو ادامه بدیم. با سوژه هایی هر چند کوچیک یه رول خوب بنویسیم. در واقع یکی از اساسی ترین موضوعاتی که مهمه همینه که بتونیم ادامه بدیم. بعد از اون وارد این ماجرا میشیم که چجوری ادامه بدیم، کیفیت پستمون چطور بهتر میشه و... بنابراین در اولین جلسه از کلاس ازتون میخوام تا پست تدریس من رو ادامه بدید. توضیح زیادی نمیدم که ایده هاتون تکراری نشه. فقط نکته مهم اینه که باید پست من رو ادامه بدید، نه پست نفر قبلی خودتون رو. پست من رو ادامه بدید و تا هر کجا که میخواید بنویسید. تا اتمام کلاس، تا پیش از تموم شدن کلاس، تا بعد از کلاس یا هر زمانی که فکر میکنید لازمه. اینکه تا چه زمانی هم مینویسید در نمره شما تاثیر داره. چون مهمه که تشخیص بدید تا کجا باید بنویسید. طول پست در این تکلیف برای من مهم نیست ولی ترجیح میدم کوتاه بنویسید چون کوتاه نوشتن در ایفا باعث میشه نفر بعدی تمایل بیشتری به خوندن و ادامه دادن پست داشته باشه. همینا دیگه! (30 امتیاز)

یکی از پیرمرد ها (همون نو گل نا شکفته :| ) از جایش بلند شد. ریش نقره ای نسبتا کوتاهی داشت و یک ردا با نقش شیر های طلایی پوشیده بود. صدای خود را صاف کرد و گفت: پروفسور هکتور؟؟ ما اگه چیز هایی رو که بلدیم بخوایم درست کنیم که دیگه چیزی یاد نمیگیریم.

هکتور جا خورد :| دانش آموزش ( :| ) راست میگفت. کتاب معجون سازی رو باز کرد و چشمش را بست و دستش را روی فهرست چرخاند. سپس دستش را متوقف کرد و چشمش را باز کرد. روی معجون درخشش افتاد.
رو به کلاس کرد و گفت: خوب تصمیم عوض شد. امروز معجون درخشندگی رو یاد میدیم. هر کس که این معجون رو بخوره تا 40 دقیقه میدرخشه و این درخشش از پشت دیوار هم قابل تشخیصه :)

دانش آموزان ناگهان پوکر فیس شدند. ایم معجون مال سال اول بود نه مال این دانش آموزان با تجربه و با سن و سال :|

هکتور مواد مورد نیاز را روی تخته سیاه نوشت و دانش آموزان ( :| ) شروع به ساختن معجون کردند. تنها 10 دقیقه طول کشید.

هکتور با خود گفت که حتما معجون ها با بی دقتی درست کرده اند پس رو به دانش آموزان گفت که یک بطری از معجون هایشان بخورند :) و اضافه کرد : اون وقت معلوم میشه که همتون با بی دقتی معجون ها را درست کردید و نتیجه اشتباه ازمار درمیاد :)))

دانش آموزان بدون ذره ای تردید معجون ها را نوشیدند :) نتیجه هکتور را منقلب کرد. او کلاس را تعطیل کرد و 2 دقیقه بعد همه دانش آموزان در حالی که میدرخشیدند از کلاس خارج شدند.

هکتور که در کلاس مانده بود، رفت و یک پتک چوبی را ورداشت و به این صورت به کله خود کوبید :


تکلیف دانش آموزان رسمی:
- در حداکثر یک پاراگراف توضیح دهید اگر جای پاتیل هکتور بودید و بیست و چهار ساعت درون شما معجون پخت می شد چه میکردید؟ و چه احساسی داشتید؟(5 نمره)

احساس درماندگی :( تحمل 24 ساعت حرارت خیلی بالا و مواد اولیه حال به هم زن معجون ها ؟؟؟ نــــــــــــــــــــــــــه ! البته پاتیل یک پروفسور بودن بهتر از پاتیل یک احمق بودنه :) بنابر این خوشحال هم میشدم :)



پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۰:۱۰ یکشنبه ۲۰ تیر ۱۳۹۵

جینی ویزلی


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۲:۳۰ یکشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۴
آخرین ورود:
۱۱:۵۷ شنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۲
از سرزمین تنهایی
گروه:
کاربران عضو
پیام: 336
آفلاین
- یکی از مهم ترین چیزها در سایت اینه که بتونیم پست قبلی رو ادامه بدیم. با سوژه هایی هر چند کوچیک یه رول خوب بنویسیم. در واقع یکی از اساسی ترین موضوعاتی که مهمه همینه که بتونیم ادامه بدیم. بعد از اون وارد این ماجرا میشیم که چجوری ادامه بدیم، کیفیت پستمون چطور بهتر میشه و... بنابراین در اولین جلسه از کلاس ازتون میخوام تا پست تدریس من رو ادامه بدید. توضیح زیادی نمیدم که ایده هاتون تکراری نشه. فقط نکته مهم اینه که باید پست من رو ادامه بدید، نه پست نفر قبلی خودتون رو. پست من رو ادامه بدید و تا هر کجا که میخواید بنویسید. تا اتمام کلاس، تا پیش از تموم شدن کلاس، تا بعد از کلاس یا هر زمانی که فکر میکنید لازمه. اینکه تا چه زمانی هم مینویسید در نمره شما تاثیر داره. چون مهمه که تشخیص بدید تا کجا باید بنویسید. طول پست در این تکلیف برای من مهم نیست ولی ترجیح میدم کوتاه بنویسید چون کوتاه نوشتن در ایفا باعث میشه نفر بعدی تمایل بیشتری به خوندن و ادامه دادن پست داشته باشه. همینا دیگه! (30 امتیاز)

نوادگان با اين حرف به فكر فرو رفتند. هيچ كدامشان هيچ ايده اي واسه ي اين كار نداشتند و فقط به يكديگر نگاه مي كردند. هكتور كه از تدريس جلسه ي اول جان سالم به در برده بود، پاهايش را روي ميز گذاشته بود، دستانش را پشت سرش قلاب كرده بود و چشمانش را بسته بود. در حال ديدن خواب هاي خوبي بود كه با صداي جيني از خواب نازنينش بيدار شد و چشمانش را باز كرد.
- ببخشيد استاد، ميشه خودتون يه نظري بدين؟ ماها كاملا گيج شديم و نميدونيم چه معجوني درست كنيم.

هكتور دوباره چشمانش را بست و در همان حالت جواب داد:
- هرچي دوست دارين. من انتخاب رو به عهده ي خودتون گذاشتم.
- خب آخه شما تا ترم قبل نوع معجون رو تعيين ميكردي، واسه همين ما الان با مشكل بزرگي رو به رو شديم.

اما هكتور پاسخي نداد. جيني كه ديد هكتور جوابي نمي دهد، به سمت دانش آموزان رفت و گفت:
- مثل اينكه خودمون بايد دست به كار بشيم.

دانش آموزان كه از هكتور و راهنمايي هاي او دلسرد شدند، تصميم گرفتند كه كارشان را شروع كنند.

- من اينو درست ميكنم.
- نخيرم،من اول از همه گفتم معجون مركبو درست ميكنم!
- تو ميخواي درست كني! تو حتي نمي توني شلوارتو بكشي بالا. اونوقت ميخواي معجون به اين سختي رو درست كني؟
- حالا ميبيني كه بهتر از تو درستش ميكنم.

همهمه سراسر كلاس را فرا گرفته بود. همگي در حال دعوا بودند. هر يك از دانش آموزان سعي داشتند معجوني را درست كنند كه فرد ديگري آن را درست نكرده بود. هكتور از اين سروصدا كلافه شده بود. او كه ديد در اين غوغايي كه به پا شده نميتواند خواب راحتي داشته باشد، با صداي بلندي تمام دانش آموزان را وادار به سكوت كرد.
- بسه ديگه، تمومش كنين. برين سر جاهاتون عين آدم بشينين تا خودم واسه هر كس يه معجون تايين كنم.

تمامي دانش آمزان از خوشحالي سريعا به سرجاهايشان برگشتند. هكتور سر ميزها رفت و براي هر كس يك معجون انتخاب كرد. پس همه ي دانش آموزان شروع كردند به درست كردن معجون هايشان. هكتور كه ديد آرامش خاصي در كلاس موج ميزند، دوباره پاهايش را روي ميز انداخت، دستانش را پشت سرش قلاب كرد، چشمانش را بست و به خواب عميقي فرو رفت. مدتي ميگذشت كه با صداي رون از خواب بيدار شد.
- استاد، معجون هامون رو درست كرديم. نميخواين نگاه كنين؟

هكتور با چشماني كه يكي باز بود و يكي بسته، معجون ها را يكي يكي نگاه كرد و تنها دو كلمه ميگفت:
- خوبه. بعدي.

او معجون آخرين دانش آموز را هم نگاه كرد. اما به آن دانش آموز تنها يك كلمه گفت:
- خوبه.

چون نفر بعدي نبود. او از اينكه حالا با خيال راحت مي توانست بخوابد خوشحال شد و از كلاس خارج شد اما همين كه پايش را از كلاس بيرون گذاشت، با استرجس رو به رو شد:
- 2000 امتياز از اسليترين كسر ميشود.
- ديگه واسه چي؟
- به خاطر سركار گذاشتن دانش آموزان گريفيندور!
-

تکلیف دانش آموزان رسمی:
- در حداکثر یک پاراگراف توضیح دهید اگر جای پاتیل هکتور بودید و بیست و چهار ساعت درون شما معجون پخت می شد چه میکردید؟ و چه احساسی داشتید؟(5 نمره)


خب اگه قرار شد يه روزي من پاتيل هكتور بشم، دو تا حس بهم دست ميده. يكي احساس خوشحالي و يكي احساس جزغالگي!
اولي به خاطر اينكه هكتور كم آدمي نيست. پس باعث افتخارمه كه من پاتيلش بشم. بعدشم، اون پاتيلشو خيلي دوست داره پس باعث خوشحاليه. دومي به خاطر اينكه هر روز انواع معجون هاي عجيب و غريب رو تو دماي بالاتر از دماي جوش جيوه بر حسب فارنهايت (!) توي من درست ميكنه. اما خب به مورد اول كاملا مي ارزه.


ویرایش شده توسط جینی ویزلی در تاریخ ۱۳۹۵/۴/۲۰ ۱۲:۱۱:۰۶

قدم قدم تا روشنایی، از شمعی در تاریکی تا نوری پرابهت و فراگیر !
میجنگیم تا آخرین نفس !!
میجنگیم برای پیروزی !!!
برای عـشـــق !!!!
برای گـریـفـیندور.


هیچ وخ یه ویزلی رو دست کم نگیر. مخصوصا اگه از نوع تک دختر خاندان باشه

تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۸:۵۴ شنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۵

کنت الاف old


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۱:۱۶ جمعه ۶ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۰:۰۰:۴۹ جمعه ۲۴ آذر ۱۴۰۲
از یتیم خانه های شهر
گروه:
کاربران عضو
پیام: 206
آفلاین
- نریز توش! نریز توش!
ساحره ی جوان روبه جادوگران روبه رویش جملات مذکور را گفت. معجون میز آنها بوی گند اسید معده ی قورباغه میداد.
- عالیه!
بقیه ی میز ها هم همین حالت را داشتند. جملات" بریز توش، نریز توش، آرومتر و..." فضای کلاس هکتور را پر کرده بود. افراد پشت میزها با صورت های عرق کرده و زبان های بیرون انداخته شده ی از فرط تمرکز مشغول کار بودند.

- اوه! این غلطه. قسمت اثنی عشری روده ی گوسفندو باید پاک کنی. نباید همینطوری بریزی تو معجونت.
- بله پروفسور.
- ضمنا معجونت زیادی غلیظه. یه کم عصاره استخدوس اضافه کن.
- ولی پروفسور...
- اگه میخوای بوی گند معجونت از بین بره از کفل هیپوگریف استفاده کن.
- ولی پروفسور. توی دستورالعمل چیز دیگه ای نوشته.
- 50 امتیاز از دستورالعملت و گروهت کم میشه.
-
هکتور سر هر میزی میرسید اسم چندتا ماده را می گفت و میرفت و اصلا برایش اهمیتی نداشت که فرد مشغول درست کردن چه معجونی است. بقیه ی دانش اموزانم که این صحنه را دیده بودند حساب کار دستشان امد و به توصیه های پروفسور گرنجر گوش میکردند. هر چه باشد امتیازات گروهشان بسیار مهم تر از معجونی بود که تا دقایقی دیگر در سطل زباله قرار میگرفت.
- پروفسور؟
- جانم؟
- معجونم اماده است.
- اوووووووو! هیچ چیز بهتر از یه پاتیل معجون شادی اور نیست.
- ولی پروفسور...
هکتور بی توجه به نگاه های درمانده دانش اموز، پاتیل را سر کشید. لبانش را به هم دوخت و چشمانش را بست تا استایل لذت بردن را ایجاد کرده باشد.
- ولی پروفسور، اون معجون زندگی فلاکت بار بود.
اینبار هکتور بدون توجه به نگاه حال بهم زن دانش اموز، هیچ تلاشی برای متوقف کردن محتویات معده اش نکرد و تماما انها را روی دانش اموز ریخت.
- چطور جرئت میکنی معجون فلاکت بار رو بدی معلمت؟ شونصد امتیاز از گروهت کم میکنم.
- ولی پروفسور من اسلیترینی ام!
- احسنت به تو. تو کاری کردی که حتی بهترین معجون ساز قرن هم فریب بخوره. شونصد امتیاز به گروهت اضافه میشه.
صدای زمزمه ی بلند شد. هکتور خواست گریفیندوری ها را ساکت کند که متوجه شد بچه های اسلیترین هم در حال زمزمه هستند. پس موضوع چیزی غیر از اعتراض بود. هکتور سعی کرد از موضوع اگاه شود. کمی بو کشید...
- بوی معجون میاد.
خب طبیعتا در کلاس معجون سازی بوی معجون میاد! پس هکتور اضافه کرد:
- بوی معجون خوب میاد.
سر ها به سرعت طرف گوشه کلاس برگشت. الاف با دستان لرزان و استین های بالا زده، در حالی که از شدت تمرکز دندان هایش را قفل کرده بود مشغول ساخت معجونش بود. هکتور به سمتش رفت و گفت:
- ببینم اینجا چی داری؟
و بنابر عادت زشتش کل پاتیل را سر کشید. الاف ناباورانه به پاتیل خالی نگاه کرد.
- اون معجون عشق بود. برای ویولت درست کرده بودم... میکشمت!
- الاف جان.

تکلیف دانش آموزان رسمی:
در حداکثر یک پاراگراف توضیح دهید اگر جای پاتیل هکتور بودید و بیست و چهار ساعت درون شما معجون پخت می شد چه میکردید؟ و چه احساسی داشتید؟(5 نمره)



فاجعه است، فاجعه. این مصیبت در قاموس کلمات نمیگنجه اصلا. بیست و چهار ساعت معجون های اشتباهی پختن برای هر پاتیلی ننگ به حساب میاد. عکس توی پروفایل هکتور مربوط به ثانیه 1 خرید پاتیه. چون هکتور از ثانیه 2 شروع به پختن معجون کرده. هم اکنون پاتیل بدین شکل تبدیل شده است.



پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۴:۱۲ شنبه ۱۹ تیر ۱۳۹۵

گودریک گریفیندورold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۷:۲۹ یکشنبه ۱۲ دی ۱۳۸۹
آخرین ورود:
۱۲:۱۹ پنجشنبه ۱۰ مهر ۱۳۹۹
از تالار گریفندور
گروه:
کاربران عضو
پیام: 976
آفلاین
1.

هکتور همچنان با ان قیافه ی هیجانی و شاد رو به دانش آموزان کوچک و بزرگ نگاه می کرد که مات و مبهوت او را نگاه می کردند!

- دِ بجنبین! یه چیزی درست کنین نمرتونو بدم بعد برم سر خونه زندگیم!

- استاد میشه آش رشته درست کنم؟!

هکتور با همان حالت خندان رو به جینی ویزلی که موهای قرمزش رنگش را کاملا صاف کرده بود ، کرد و گفت: « نه ویزلی احمق! ده امتیاز از گریفیندور کم میشه! باید معجون درست کنی! معجون! »

صدای استر: 5 امتیاز از اسلیترین بخاطر کم کردن 10 امتیاز از گریفندور ، کم میشه!

دانش آموزان کم کم شروع به تحرکاتی کرده بودند! بیشتر آنها کتاب های خود را باز کرده بودند و دستور درست کردن یکی از معجون های داخل کتاب را شروع کرده بودند. هکتورتعدادی دانش آموز تازه وارد را مشاهده می کرد که معجون های داخل قفسه ها را بهم می ریزند و تا اکنون چندین شیشه را نیز شکسته بودند.

- هی تازه وارد های خل و چل! نشکونین اون لامصبارو! 10 امتیاز از گری.....

در این حین بار دیگر به یاد استر همیشه حاضر افتاد و از ادامه ی جمله ی خود منصرف شد و متوجه شد ردایش کشیده می شود. چرخید و دختر بچه ای را دید که با چهره ی خندان به او نگاه می کند.

- تو اینجا چیکار می کنی بچه جون؟ چجوری اومدی هاگوارتز؟

دختر بچه با تکلّمی قوی و با کلماتی اراسته جواب داد: « استاد من بچه نیستم! سال اولییم! فهمیدین؟ حالا لطفا به سوالم جواب بدین! من می خوام معجون عشق درست کنم و اونو بدم سدریک دیگوری بخوره تا عاشق من بشه! حالا سوالم اینه! از عصاره پر ققنوس استفاده کنم بهتره یا شیره درخت بید ایرلندی؟! »

هکتور: « »

هکتور همچنان با چشمانی از حدقه درآمده به دختر بچه نگاه می کرد و نمی توانست صحبت کند! دختر بچه چندین بار هکتور را صدا زد و دستانش را جلوی دید او تکان داد اما هکتور همچنان در همان وضعیت بود!

- چه استاد خنگی!

و درخت بچه رفت تا از چند سال آخری سوالش را بپرسد!

صدای استر: 5 امتیاز از اسلیترین به علت هنگ کردن استاد ، کم میشه!

تنها این صدا می توانست هکتور را بیدار کند تا متوجه چند دانش آموز دیگر شود که برای سوال پرسیدن پیش او آمده بودند! یک پسر هافلی که خسته نیز به نظر می رسد ، در حالی که دو دستش را بالا گرفته بود ، گفت: « استاد؟ این یا اون؟ » و با چشمانش به اشیایی که در دو دستش بود ، اشاره کرد!

- این!

و پسر هافلی رفت! بعد از او یک دختر آبی پوش نسبتا بزرگ حتی در سنین واجد شرایط ازدواج مقابل هکتور بود: « استاد ببخشید من نتونستم پودر شاخ اژدهای نروژی رو تو قفسه ها پیدا کنم! بجاش از چی استفاده کنم تا معجون گسستگی از روح در حین هیجان بالای 80 درصدم ، خوب عمل کنه؟ »

هکتور هنوز در فهم جمله ی اول دختر راونی بود که گفت: « هر چی که خودت صلاح می دونی! »

دختر یا بهتره بگم زن راونی آهی کشید و رفت! بعد از او یک پسر اسلیترینی کنار هکتور امد و صفحه ای از یک کتاب قدیمی را به او نشون داد و گفت: « استاد ... استاد ... من این خط رو نمی فهمم چی میگه؟ هان؟ چی میگه؟ »

هکتور نگاهی به کتاب کرد و فهمید که می تواند بالاخره به یک سوال جواب دهد: « پسرم اینجا میگه که باید پودر جمجمعه ی یه تک شاخ رو که کاملا با شیره درخت بید اغشته شده رو به معجون اضافه کنی اما باید مطمئن بشی پاتیلت به اندازه ی کافی گرما بگیره چون فقط 5 دقیقه وقت داری معجونت رو کاملا بجوشونی تا اثرش از بین نره! »

پسر اسلیترینی خنده ای شیطانی کرد و بعد از تشکر از استادش با سرعت دور شد! هکتور نیز که بالاخره توانسته بود به یک سوال دانش آموزان جواب درست و حسابی بدهد ، خوشحال بود اما دریغ از آنکه نمی دانست آن کتاب قدیمی چه بود و آن معجون چه اثری داشت! هکتور به سمت قفسه ها روانه شد تا بیشتر از این نگذارد دانش آموزان دست و پا چلفتی شیشه های پر از معجون را بشکنند!

- هی آروم گریفی! مگه اینجا زمین زمین کوییدیچه!

- سر نکش اون معجونو! مگه نوشابست؟!

- کروشیو! ده تا معجون قیمتی رو نابود کردی! :vay:

هکتور که مشغول ارام کردن دانش آموزان بود ، پسر جوان اسلیترینی در آخرین مرحله ی ساخت معجونش بود! نوشته کتاب را خواند:

نقل قول:

و در آخر یک پر ققنوس داخل پاتیل بیندازید! اگر پر روی معجون معلق ماند و تمام پرهایش به رنگ سرخ در آمدند ، یعنی معجون شما بطور کامل اماده است و تنها کافیست چوبدستی خود را به ان آغشته کنید و با وردی ساده ، معجون را درهوای اطراف به شکل دود پخش کنید! در کسری از ثانیه هر کسی که از آن هوا تنفس کند ، بلافاصله بیهوش شده و بعد از یک دقیقه به صورت زامبی بیدار می شود!
تذکر: تا بحال پادزهری برای این معجون درست نشده و تنها راه برگشت برای افرادی که تبدیل به زامبی شده اند ، این است که یکبار بمیرند! بعد از تجربه ی مرگ با حالت نرمال به زندگی برمی گردند!


پسر جوان پر ققنوس را بر داخل پاتیل انداخت! همانند گفته ی کتاب ، پر سفید رنگ به تدریج سرخ رنگ شد و بعد داخل معجون فرو رفت! پسرک خنده ای کرد و چوبدستی خود را بیرون آورد و تا نیمه داخل معجون کرد! چوبدستی را بالا گرفت و در حالی که تکانش می داد ، وردی زیر لب خواند!

دود قرمز رنگ و غلیطی در هوا پخش شد! بلافاصله دختر و پسری که با هم مشغول ساخت مهجون (ظاهرا ساخت معجون ) بودند و در همان میز کنار پسر اسلیترینی قرار داشتند ، بر روی زمین ولو شدند! یکی از سال اولی ها جیغ بنفشی کشید تا هکتور متوجه آنجا شود!

- چی اتفاقی افتاده اونجا؟!

هکتور متوجه دود قرمز رنگ شده بود. با دست چپش بینی اش را گرفت و به آنجا رفت اما تا آنجا برسد ، دانش آموز سال اولی و چند نفر دیگر نیز بر روی زمین ولو شده بودند! پسر اسلیترینی نیز با شوق و ذوق صحنه هایی که ایجاد کرده بود را نظاره می کرد و لذت خاصی می برد تا اینکه با یک سیلی محکم از جانب هکتور رو به رو شد!

- چی کار کردی دیوونه؟! چه معجونی درست کردی؟!

- زانلیستر استاد

هکتور بسیار سریع نام معجون سیاه را شناخت! به طرف کلاس برگشت و با فریاد گفت: « هیچکس نفس نکشه! همه برین بیرون از کلاس! کلاس تعطیله! »

همهمه ی بزرگی در کلاس ایجاد شد و دانش آموزان شروع به فرار کردند هرچند چند دانش آموز دیگر نیز قبل از اینکه به در خروجی برسند ، در اثر معجون بیهوش شدند! هکتور آه بلندی کشید و رو به پسر اسلیترینی کرد و گفت: « ببین پسرم! تو مدرسه که نباید معجون سیاه بسازی! اینارو بیرون باید بسازی ، وقتی به خدمت لرد سیاه رسیدی از اینا باید درست کنی! مطمئنم معجون ساز بزرگی میشی! الان من مجبورم چندین آواداکدورا نثار این بچه ها کنم تا دوباره به حالت اول برگردن! پس الان قبل از اینکه از اسلیترین امتیاز کم کنم ، از اینجا برو! »

پسرک با تکان داد سر ، حرف های استادش را تایید کرد و در حالی که بینی اش را گرفته بود از کلاس خارج شد! اما در همین صدایی آمد!

صدای استر: 100 امتیاز از اسلیترین بخاطر خراب کاری دانش آموز اسلیترینی ، کم میشه و 50 امتیاز دیگر نیز بخاطر تبیهه نشدن دانش آموز خطاکار توسط استاد اسلیترینی ، کم میشه!



2.


خیلی حس بدیه! شاید دارم اغراق می کنم ولی بیشتر معجونا عذابم میدن! مخصوصا وقتی داره معجون هایی میسازه که باید بجوشونه معجونو! شما که نمی دونی نقطه ی جوش بعضی هاشون اونقدر زیاده که نزدیکه خود منم ذوب شم بریزم! خدا شاهده! ولی تو معجون های سرد که نیازی به گرما نداره مشکلی ندارم مثل معجون عشق .... وای .... من فقط یه بار توم این معجون ساخته شده اما چنان لذتی داره که نگو .... اون لحظه خدا رو شاکر شدم که یک پاتیل هستم! ولی در کل سخته! چون تعداد معجون های جوش شدنی به سرد ، ده به یکه و در بسیاری از مواقع پشت من رو اتیشه! دارم می سوزم! بقیه پاتیل ها ماهی یبار میرن رو اتیش ولی منه بدبخت توم معجون های چند روزه ساخته میشه! یعنی چند روز طول می کشه معجون درست شه و من تو این مدت عذاب می کشم! :vay: استراحت هم کلا نمیده این دیوونه! انشالله خیر نبینه به حق پنج تن!


تصویر کوچک شده


پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۵:۳۶ جمعه ۱۸ تیر ۱۳۹۵

لوئیس ویزلیold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۶:۳۴ سه شنبه ۱۷ فروردین ۱۳۹۵
آخرین ورود:
۱۲:۰۰ چهارشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۵
از سرعت خوشم میاد!
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 244
آفلاین
تکلیف اول!

در کلاس هکتور وضعی به پا بود که نگو و نپرس! بعضی از بچه ها بدون هیچ رحمی به خودشان تمام مواد دم دستشان را داخل پاتیل میریختند که عواقب ناگواری به همراه داشت.از بیشتر پاتیل ها گلوله های آتش، استفراغ، کره بادام زمینی، برف و...پرتاب میشد و اتاق را کثیف تر از قبل میکرد.وقتی که یکی از بچه جرعه ای از معجونش خود دماغش غیب شد وهمین باعث شد که او شبیه لرد سیاه شود و هکتور که فکر کرده بود لرد سیاه به داخل کلاس آمده به پای او افتاد چندین و چند باری جلو رویش سجده رفت! بعضی از بچه ها هم که خجالتی در بودند آنچنان از این درس هکتور ترسیده بودند که از جایشان تکان نمیخوردند و جوری به پاتیلشان نگاه میکردند که انگار هر لحظه ممکن است یک اژدها از آن بیرون بیاید!
پس از آنکه از پاتیل یکی از دانش آموز ها گلوله های استفراغ پرتاب شد هکتور از جایش بلند شد و گفت:

- آفرین دانش آموزان عزیز! راستی من یه چیزی رو یادم رفت بگم.انتهای کلاس یه کمدِ که توش پر از مواد اولیه بسیار خطرناک ـه!

دانش آموزان به سمت کمد یورش بردند و هرچی که در آن دیدند و آنها را گاز نمی گرفت را برداشتند.بعد از این واقعه کلاس بسیار خطرناک تر شد.دیگر به جای آنکه گلوله های آتش از پاتیل ها پرتاب شود خود پاتیل ها آتش میگرفت یا منفجر میشد.در همین حال صدای استرجس پادمور در قلعه تنین انداخت:

- آقای هکتور! صدایی که از سمت کلاس شما ساطع میشه کل قلعه رو گذاشته رو سرش!

- کاری که نکردم استر! دارم علم اصیل معجون سازی رو به روش نوین آموزش میدم!

- دقیقاً با چه روش نوینی؟!

- نکته اش همینجاست استر! روشش رو میزارم به عهده دانش آموز ها!

پس از این حرف هکتور صدای خش خشی شنیده شد و چند لحظه بعد در کلاس با شدت باز شد و چهره استرجس پشت آن پدیدار گشت!

- هکتور! این چه وضعشه؟! چرا کلاس رو اینطوری کردی؟! میدونی چقدر پول اون مواد اولیه رو دادم؟!

- آره ولی این پول رو در راهِ آموزش دانش آموزان فدا شده!

- چــی؟!...بسه دیگه! کلاس تمومه!همه برید بیرون!

بچه ها که انگار تازه داشتند سرگرم میشدند با چهره های غمگین از کلاس بیرون رفتند و جلوی در کلاس ایستادند.پس از آن استرجس چشم غره ای به هکتور رفت و به اتاق مدیریتش باز گشت.بعد از اینکه هکتور مطمعن شد استرجس به اندازه کافی دور شده است رویش را به سمت دانش آموزان برگرداند و گفت:

- نگران نباشید بچه ها! هفته بود یه معجون درست میکنم و میریزمش روی گوش های استرجس تا دیگه صدای کلاس مارو نشنوه!

فریاد های تشویق از سوی دانش آموزان بلند شد!

تکلیف دانش آموزان رسمی:
در حداکثر یک پاراگراف توضیح دهید اگر جای پاتیل هکتور بودید و بیست و چهار ساعت درون شما معجون پخت می شد چه میکردید؟ و چه احساسی داشتید؟(5 نمره)


جای پاتیل هکتور میبودم؟! اوه اوه چه فاجعه ای! صد در صد فرار میکردم! چون همه بلاها سر پاتیل بدبخت میاد دیگه! معجون توی پاتیل آتیش میگیره!توی پاتیل منفجر میشه و...بهترین راه هم اینه که یک بار که داشت توی من یه معجون خطرناک درست میکرد اونو بپاشم توی صورتش، بدوم به سمت پنجره و بپرم بیرون تا بتونم به جای طعم معجون طعم آزادی رو بچشم! و حالا میرسیم به اینکه چه احساسی داشتم.خب احتمالاً احساس فلاکت! اون هم به همون دلیلی که اون بالا گفتم.




پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۵:۱۸ جمعه ۱۸ تیر ۱۳۹۵

آرسینوس جیگرold


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۱۰:۵۹ دوشنبه ۱۳ شهریور ۱۳۹۱
آخرین ورود:
۲۱:۴۹ دوشنبه ۲۵ تیر ۱۳۹۷
از وزارت سحر و جادو
گروه:
شناسه های بسته شده
پیام: 1513
آفلاین
- یکی از مهم ترین چیزها در سایت اینه که بتونیم پست قبلی رو ادامه بدیم. با سوژه هایی هر چند کوچیک یه رول خوب بنویسیم. در واقع یکی از اساسی ترین موضوعاتی که مهمه همینه که بتونیم ادامه بدیم. بعد از اون وارد این ماجرا میشیم که چجوری ادامه بدیم، کیفیت پستمون چطور بهتر میشه و... بنابراین در اولین جلسه از کلاس ازتون میخوام تا پست تدریس من رو ادامه بدید. توضیح زیادی نمیدم که ایده هاتون تکراری نشه. فقط نکته مهم اینه که باید پست من رو ادامه بدید، نه پست نفر قبلی خودتون رو. پست من رو ادامه بدید و تا هر کجا که میخواید بنویسید. تا اتمام کلاس، تا پیش از تموم شدن کلاس، تا بعد از کلاس یا هر زمانی که فکر میکنید لازمه. اینکه تا چه زمانی هم مینویسید در نمره شما تاثیر داره. چون مهمه که تشخیص بدید تا کجا باید بنویسید. طول پست در این تکلیف برای من مهم نیست ولی ترجیح میدم کوتاه بنویسید چون کوتاه نوشتن در ایفا باعث میشه نفر بعدی تمایل بیشتری به خوندن و ادامه دادن پست داشته باشه. همینا دیگه! (30 امتیاز)

دانش آموزان به سرعت نگاه خود را از ویبره های هکتور دزدیدند. برای لحظه سوالی به ذهن همه دانش آموزان خطور کرد. "اول هکتور وجود داشته یا ویبره؟" البته این سوال چندان مهم نبود. نه زمانی که همه چیز به دلیل ویبره های استاد معجون سازی میلرزید و دانش آموزان حتی نمیتوانستند مواد اولیه را روی میز خرد کنند.
- پروفسور؟ اجازه؟
- نه، بیست امتیاز به جرم بی اجازه، اجازه گرفتن از هافلپاف، گریفیندور و ریونکلاو کسر میشه!

دانش آموزان سه گروه مذکور پوکرفیس شدند و نعره زنان خود را به دیوار کوبیدند، دانش آموزان اسلیترین نیز نشستند اندکی فکر کردند که آنها و اینهمه خوشبختی محال است.
البته تمامی موارد ذکر شده در بالا به سرعت به اتمام رسید و همه دانش آموزان به میز های خود بازگشتند تا معجونی درست کنند با یک تن روغن در روی آن.

میز اعضای گریفیندور به شدت شلوغ بود و آرسینوس میکوشید آنهارا منظم کند و البته با اندک مواد عجیب و غریبی که در دسترسش است معجونی درست کند.
روی میز هافلپاف پر بود از انواع و اقسام مواد اولیه. آنها دقیقا در کنار کمد مواد اولیه بودند و در نتیجه آن را غارت کرده بودند.
اما ریونکلاوی ها متوجه نکته ای شده بودند. آنها کتاب معجون سازی داشتند. آنها همچنین به اندازه کافی مواد اولیه داشتند. آنها بسیار زرنگ و کار درست و خلاق بودند.
با دیده شدن این موضوع توسط دانش آموزان دیگر گروه ها، آنها دچار حسی به نام "حسادت" شدند و به صورت نامه نگاری باهم ارتباط برقرار کردند و تصمیم گرفتند حتی اگر نمیتوانند خودشان کاری از پیش ببرند، بزنند کار ریونی ها را هم خراب کنند و به عبارتی شعار "دیگی که برای ما نجوشد، میخواهیم کله تسترال تویش بجوشد" را سر لوحه کار خود قرار دادند.

اولین اقدام از سوی دانش آموزان گریفیندوری انجام شد.
لوئیس ویزلی به آرامی از روی صندلی خود بلند شد. بطری کوچکی پر از معجونی اسیدی در دست داشت. او به سوی میز ریونکلاو رفت تا به طوری الکی مثلا از کنارش عبور کند و به طور اتفاقی بزند معجون را بریزد روی کتاب های ریونکلاوی ها.
دست سرنوشت با ریونکلاوی ها یار بود. زیرا که پای لوئیس به طور اتفاقی به میان دو تا از سنگ های دخمه گیر کرد و او به زمین خورد.
البته یک متر پیش از رسیدن یه میز ریونکلاو و نتیجتا معجون هم ریخت روی زمین و سنگ های سیاه را سوزاند و خرجش ماند روی دست مدیریت زحمتکش مدرسه.

گریفیندوری ها سرخورده شدند و نشستند کله سوسک ها و مرگ موش های روی میزشان را داخل پاتیل ریختند. بلکه بتوانند معجونی از غیب اختراع کنند. آنها به دلیل نداشتن کتاب، خلاقیتشان خسته شده بود.

اما اقدام دوم از هافلپافی ها بود.
وندلین شگفت انگیز به آرامی به سوی میز ریونکلاو رفت. در حالی که فندکش آماده در دستش بود. او در یک قدمی میز بود که ناگهان گویی قابلمه ای پر از آب رویش خالی شد.

- تو کلاس من استفاده از آتیش، در حال حرکت ممنوعه!

-

وندلین در حالی که به استاد معجون سازی چپ چپ نگاه میکرد رفت نشست سر جایش کنار هافلی ها. آنها تا آن لحظه تمام مواد اولیه موجود روی میز را ریخته بودند داخل پاتیل و در نتیجه کوهی از مواد مختلف از پاتیل بیرون زده بود.

سپس نوبت به اسلیترینی ها رسید.
بقیه گروه ها زیر چشمی به میز اسلیترین نگاه میکردند. آنها نقشه اسلیترین را نمیدانستند.

- پروفسور؟ اجازه؟ ما معجونمون آمادست.
- معجون؟ معجون بدم؟ معجون چی درست کردید؟

دیگر گروه ها:

- زندگی فلاکت بار.

- عالیه. بلند شید جمع کنید برید. کلاس تمومه. پونصد امتیاز برای اسلیترین.
- مگه کلا سی امتیاز نداشت این سوال؟
- سیصد تا هم از گریفیندور کم شد.

دانش آموزان پیش از آنکه امتیاز بیشتری از دست دهند از کلاس خارج شدند.

تکلیف دانش آموزان رسمی:
- در حداکثر یک پاراگراف توضیح دهید اگر جای پاتیل هکتور بودید و بیست و چهار ساعت درون شما معجون پخت می شد چه میکردید؟ و چه احساسی داشتید؟(5 نمره)


بنده به عنوان نماینده جامعه پاتیل ها، در همین نقطه عرض میکنم که اگر هکتور صاحب من بود، پای اضافه ای از خود خارج کرده، با تمام سرعت و به صورت نعره زنان فرار میکردم. البته در صورتی که صاحبم زنجیرم میکرد و نمیتوانستم فرار کنم، مقابله به مثل کرده و هرچه او میریخت به داخلم را بیرون میریختم. حیف من پاتیل که بیفتم دست چنین معجون ساز بی استعدادی اصلا. مرسی، اه.



پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۱۳:۱۷ جمعه ۱۸ تیر ۱۳۹۵

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۱۱:۴۸ شنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۳
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ناظر انجمن
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
تدریس جلسه اول درس شیرین معجون سازی!


- یه پاتیل دارم جیگر نداره، از با استعدادی همتا ندارم! یه پاتیل دارم گردالیه، سبزه و نقره ایه، من این پاتیلو نداشتم، معجون هامو خوب ساختم، ارباب بهم عیدی داد، یه پاتیل طلایی داد.

هکتور در حالی که با صدای بسیار زیبایش مشغول آواز خواندن بود و پاتیلی را زیر بغلش زده بود به سمت کلاسش در حرکت بود. هنوز تصمیم نگرفته بود برای جلسه اول چه معجونی را برای دانش آموزانش تدریس کند. در حالی که با صدای بلند تفکر می کرد از پیچ اول پیچید.
- معجون بازگردانی؟ نه اون سخته! معجون دوتایی؟ نه اونم زوده...
- هک!

هکتور ایستاد تا ببیند چه کسی صدایش زده!

- منم، اینور!

هکتور هر چه میگشت صاحب صدا را پیدا نمیکرد.
- کجایی؟ دقیقا کجایی؟ کجایی تو بی من؟ تو بی من کجاااااایی؟
- بالای سرت!
- عه! ریگ! تو بی من اون جا رفتی چی کار؟
- از دست دانش آموزام فرار کردم!
- باز چی کار کردی؟
- دار و ندارشونو کش رفتم!

150 امتیاز از گروه اسلیترین کسر میشه!

این صدای استرجس بود که در فضای مدرسه طنین انداز شده بود.
- چرا آخه؟

به دلیل دزدی استاد از دانش آموزان گریفندور!

- من از بقیه گروه ها هم دزدی کردما فقط گریفی ها نبودن!

200 امتیاز دیگه از اسلیترین کسر میشه!

- دیگه چرا؟

به دلیل اعتراض به نحوه مدیریت من و توهین به دانش آموزان گریفندور!

هکتور و ریگولوس:
استر:

هکتور و ریگولوس به حالت عادی باز نگشته بودند، که صدا دوباره طنین انداز شد.

تا 1000 امتیاز دیگه بابت معطل کردن دانش آموزان گریفندور در کلاس هاشون ازتون کم نکردم، برید سر کلاس هاتون!

دقایقی بعد- دم در کلاس هکتور

- من که هنوز تصمیم نگرفتم چی تدریس کنم، پس بهتره واگذار کنم به خودشون! آره این بهترین کاره!

هکتور پس از گفتن این جمله به خودش، ویبره زنان در را باز کرد و داخل شد.
- سلام بر نو گلانِ باغِ...

ادامه کلام هکتور با دیدن "نوگلان" محو شد. در واقع او نوگلی ندیده بود، هر چه می دید تعدادی دانش آموز با قدمت دامبلدور بود. حتی در بینشان میشد تعدادی دانش آموز با قدمت بنیان گذاران هاگوارتز را یافت.
هکتور پس از رسیدن به ابتدای کلاس بی خیال سلام و احوال پرسی شد و رو به دانش آموزان کرد و گفت:
- خب بی مقدمه میرم سر درس! چون جلسه اوله آزادتون میذارم تا هر معجونی که دوست دارید درست کنید. حالا شروع کنید و معجون بسازید.

تکالیف:
- یکی از مهم ترین چیزها در سایت اینه که بتونیم پست قبلی رو ادامه بدیم. با سوژه هایی هر چند کوچیک یه رول خوب بنویسیم. در واقع یکی از اساسی ترین موضوعاتی که مهمه همینه که بتونیم ادامه بدیم. بعد از اون وارد این ماجرا میشیم که چجوری ادامه بدیم، کیفیت پستمون چطور بهتر میشه و... بنابراین در اولین جلسه از کلاس ازتون میخوام تا پست تدریس من رو ادامه بدید. توضیح زیادی نمیدم که ایده هاتون تکراری نشه. فقط نکته مهم اینه که باید پست من رو ادامه بدید، نه پست نفر قبلی خودتون رو. پست من رو ادامه بدید و تا هر کجا که میخواید بنویسید. تا اتمام کلاس، تا پیش از تموم شدن کلاس، تا بعد از کلاس یا هر زمانی که فکر میکنید لازمه. اینکه تا چه زمانی هم مینویسید در نمره شما تاثیر داره. چون مهمه که تشخیص بدید تا کجا باید بنویسید. طول پست در این تکلیف برای من مهم نیست ولی ترجیح میدم کوتاه بنویسید چون کوتاه نوشتن در ایفا باعث میشه نفر بعدی تمایل بیشتری به خوندن و ادامه دادن پست داشته باشه. همینا دیگه! (30 امتیاز)

تکلیف دانش آموزان رسمی:
- در حداکثر یک پاراگراف توضیح دهید اگر جای پاتیل هکتور بودید و بیست و چهار ساعت درون شما معجون پخت می شد چه میکردید؟ و چه احساسی داشتید؟(5 نمره)


سوالی داشتید در پخ یا سایر راه های ارتباطی میتونید بپرسید.


ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!




پاسخ به: كلاس معجون سازي
پیام زده شده در: ۲۱:۴۷ سه شنبه ۱۰ شهریور ۱۳۹۴

اسلیترین، مرگخواران

هکتور دگورث گرنجر


مخفی کردن اطلاعات کاربر
عضو شده از:
۲۰:۴۲ سه شنبه ۲۴ تیر ۱۳۹۳
آخرین ورود:
۱۳:۱۱:۴۸ شنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۳
از روی شونه های آریانا!
گروه:
مرگخوار
اسلیترین
کاربران عضو
ناظر انجمن
ایفای نقش
پیام: 956
آفلاین
اولش میخواستم به همه گروه ها امتیازی رو بدم که عضو ضعیف تر میگیره ولی دیدم جلسه آخره گفتم از من خاطره خوشی در ذهن ها بمونه. بنابر این میانگینشو گرفتم!


سلستینا واربک و فیلیوس فلیت ویک: 27


آرگوس فیلچ و مونیکا ویلکینز: 23


رون ویزلی و جینی ویزلی: 24


رز زلر و لاکرتیا بلک: 26


دراکو مالفوی و ورونیکا اسمتلی: 26

گریفندور: 29

راونکلا: 32

هافلپاف: 31

اسلیترین: 34



ارباب یه دونه باشن... واسه ی نمونه باشن!









شما می ‌توانید مطالب را بخوانید
شما نمی توانید عنوان جدید باز کنید
شما نمی توانید به عنوان‌ها پاسخ دهید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را ویرایش کنید
شما نمی توانید پیام‌های خودتان را حذف کنید
شما نمی توانید نظر سنجی اضافه کنید
شما نمی توانید در نظر سنجی ها شرکت کنید
شما نمی توانید فایل‌ها را به پیام خود پیوست کنید
شما نمی توانید پیام بدون نیاز به تایید بزنید
شما نمی توانید از نوع تاپیک استفاده کنید.
شما نمی توانید از HTML در نوشته های خود استفاده کنید
شما نمی توانید امضای خود را فعال/غیر فعال کنید
شما نمی توانید صفحه pdf بسازید.
شما نمی توانید پرینت بگیرید.

[جستجوی پیشرفته]


هرگونه نسخه برداری از محتوای این سایت تنها با ذکر نام «جادوگران» مجاز است. ۱۴۰۳-۱۳۸۲
جادوگران اولین وبسایت فارسی زبان هواداران داستان های شگفت انگیز هری پاتر است. به عنوان نخستین خاستگاه ایرانی ایفای نقش مبتنی بر نمایشنامه نویسی با محوریت یک اثر داستانی در فضای مجازی، پرورش و به ارمغان آوردن آمیزه ای از هنر و ادبیات برجسته ترین دستاورد ما می باشد.